كمال همنشینی در استاد
ما هم اثر كرد
همگان تاثیر
اعجاز آمیز زندان اوین را بر زندانی اسیر می دانند كه مثلا چگونه فردی كه بیست و
هشت سال تمام بر علیه جمهوری اسلامی سخن گفته و فعالیت كرده، بعدی از مدتی پذیرایی
در زندان اوین به ناگاه در تلویزیون جمهوری اسلامی ظاهر می شود و می گوید آنچه را كه نمی باید بگوید. نمونه
اخیر آن یكی از طرفداران پر و پا قرص اصلاح طلبان یعنی خانم اسفندیاری بود كه در
اولین ثانیه های آزادی خویش و در زیر تابلوی "بازداشتگاه اوین" تجربه خود را از زندان بسیار مثبت ارزیابی
كرده و اوین را جای مناسبی قلمداد كرد. وی گفت كه در زندان اوین بدرفتاری ندیده
است و در مجموع همه راضی هستند. البته بر ایشان ایرادی وارد نبود زیرا هر انسانی
حق دارد برای رهایی خویش از زندان اوین و چنگال اوین نیان با استناد به اصل تقییه
مذهب شیعه ، موقتا مصلحت را جایگزین حقیقت كند. البته خانم اسفندیاری بعد از خروج
از ایران، كم و بیش همان حرف ها را با تلویزیون سی ان ان تكرار كردند. باز هم می
گویم كه بر ایشان ایرادی نیست زیرا مبلغ سیصد
میلیون تومان وثیقه در كار است و بسیاری از مسائل دیگر كه ذكر آنان واجب نیست.
و اما در مورد
نزدیكی و یا بهتر بگویم همسویی دكتر داریوش همایون به جمهوری اسلامی، اصل تقییه معرف مواضع ایشان نیست. در عوض آن اصل دیگر مذهب شیعگری یعنی "نه از حب
علی ؛ كه از بغض معاویه" بهتر می
تواند بیانگر نزدیكی دكتر همایون به علی خامنه ای باشد. علی خامنه ای از دو چیز شدیدا
متنفر است. اول مذهب اهل سنت و سنی ها و دوم آمریكا و به اصطلاح استكبار جهانی.
آقای دكتر همایون نیز علت همسنگر شدن
احتمالی خود را با علی خامنه ای به دلیل دو خطر بلقوه اعلام نموده است. اول خطر
تجزیه ایران توسط كرد و بلوچ و تركمن و غیره كه اتفاقا اكثرا سنی مذهب هستند ؛ و
دوم خطر حمله نظامی آمریكا و استكبار جهانی به ایران. ولی آیا تشریح و بیان موضوع
به اینجا ختم می شود، باید گفت نه! این
موارد و عناصر همواره وجود داشته اند، اما باعث فعل و انفعال آنچنانی در موضع و
عملكرد گذشته دكتر همایون نشده اند. در حقیقت علت این واكنش ها را علیرغم وجود
عناصر ذكر شده باید در كاتالیزر هایی جستجو كرد كه در عرض یك و یا دوسال اخیر وارد زندگی سیاسی ایشان شده اند. همنشینی سیاسی ایشان با "آن زن و شوهر" كه از اوج كمونیستی اینك خود را
سلطنت طلب می نامند، اما در عمل ضد آن را ثابت كرده اند؛ پیام های "دوستت دارم" به اتحاد
جمهوریخواهان ، تعریف و تمجید از سازمان اكثریت و حزب توده، و بسیاری از كارهای دیگر كه شایسته وزیر سابق
شاه و رایزن و ایدئولوگ اصلی حزب مشروطه (ایران) فعلی نیست.
مواضع بعضی از
اعضای اتحاد جمهوریخواهان، حزب توده و اكثریت از روز اول مشخص بوده و است. آنها در
همان روز های سركوب بیست و هفت سال پیش فریاد می زدند كه ضد انقلاب آمریكایی نابود
باید گردد. سپاه پاسداران را به سلاح های سنگین مجهز كنید و و و و غیره . اكنون نیز آرزوهای دیرینه آنان برآورده شده و
سپاه نه تنها مجهز به سلاح سنگین، بلكه مجهز به انواع و اقسام جت های جنگنده و
موشك های قاره پیما ، و زیردریایی جنگی و
بالگرد رنگی و غیره می باشد. كارنامه این گروه برای ملت ایران روشن است. اینان با
ترجیح دادن ادامه حیات رژیم فعلی جمهوری اسلامی
به هر نوع حكومت پادشاهی پارلمانی در آینده مخالف بوده و هستند و خواهند
بود. این یك راز پنهان نیست. حال چطور می شود كه وزیر شاه و رایزن حزب مشروطه با
گرو هایی انس و دوستی می كند كه دشمن قسم خورده "مشروطه" هستند. این سوالی است كه بسیاری از اعضای حزب مشروطه
ایران مایلند از آقای دكتر همایون بپرسند ، اما جرائت این كار را ندارند، زیرا می
دانند كه به چالش كشیدن نظرات دكتر همایون كفر و ارتداد تلقی خواهد شد.
نتیجه این دوستی
ها و همنشینی ها با طرفداران ادامه حیات رژیم جمهوری اسلامی نیز بسیار مشخص و پیش
بینی شده بود. خانم اسفندیاری با حدود صد
روز زندانی شدن در اوین به محاسن و مزیت های اوین پی برد. دكتر همایون نیز با چند
سال اخوت و دوست سیاسی با "آن زن و مرد" و یك سال همنشینی و مراودت با
سران اكثریت و حزب توده به این نتیجه رسیده
است كه بر علیه "اقوام تجزیه طلب" و آمریكا ، در كنار جمهوری اسلامی؛ بطور
موقت كنار گیرد. آیا این موضع حزب مشروطه نیز می باشد؟ آیا دكتر همایون در این
مورد بر حق است ؟ در انگلیسی ضرب المثلی است كه می گوید ( (two
wrongs, do not make a right . آیا اگر جنگی
صورت گیرد ، دكتر همایون چه كسی را بیشتر مقصر می داند؟ رژیم جمهوری اسلامی و یا
اقوام و یا آمریكا را؟ كدام عقل سلیم حكم
می كند كه در یك نزاع باید طرف "مقصر اصلی" را گرفت؟ آنچه كه برای من تعجب آور می باشد این است كه
ایشان از قبل تمامی پیش فرضیات و داوری های جمهوری اسلامی را پذیرفته اند. جمهوری
اسلامی می گوید كه آمریكا در صدد تجزیه ایران است ، و این جنگ احتمالی نیز در آن
راستا می باشد. صد البته رژیم برای تحریك احساسات ملی و وطنپرستانه مردم و برای بسیج
ملی این شعار كاذب را مطرح می كند. اما تعجب اینجاست كه در میان این همه آدم ساده،
دهاتی، متعصب، بیسواد، دیپلم، لیسانس، دكترا و متخصص و غیره، چرا دكتر همایون بیش
از هر كسی خریدار آن است؟
در مورد حمله
نظامی آمریكا بنده باره ها گفته و نوشته ام كه این جنگ احتمالی به نفع رژیم خواهد بود و قیمت بسیار سنگین آن را
ملت ایران خواهد داد. به همین دلیل بنده و تمام اپوزیسیون مخالف این جنگ هستیم. ما
باید انرژی خود را صرف جلوگیری از این جنگ خانمانسوز بكنیم، نه اینكه انرژی خود را
ذخیره كرده تا در كنار یكی از طرف های جنگ وارد میدان شویم. رژیم جمهوری اسلامی می داند كه چنین جنگی آن
را برای بیست سال دیگر واكسیناسیون خواهد كرد. برای مسئولین جمهوری اسلامی حیات این
رژیم ( مصلحت نظام) بر هر فاكتور دیگری ارجحیت دارد. رژیم فعلی نه منبعث از قیام بیست
و دو بهمن، بلكه زاییده و پرورده جنگ هشت ساله عراق است. در این رژیم فقط آنهایی
كه جنگیدند، حق دارند. آنها خود را مشروع
می دانند زیرا كشور را از چنگال بیگانه آزاد نمودند. تربیت دیدگان سنگر ها و محصولین
جنگ هشت ساله كشور را اداره می كنند. وقتی
آیت الله خمینی گفت كه " این جنگ برای ما یك موهبت اللهی است" كمتر كسی معنی واقعی آن را درك نمود. حال از نظر مسئولین رژیم حمله نظامی آمریكا به
ایران نیز یك موهبت الهی دیگر خواهد بود، اما این مصللحت نیست كه آن را به زبان
آورد.
چه موهبتی برتر
از آن كه حتی دشمن دیرینه نظام را تبدیل به دوست و همراه رژیم می كند. چه موهبتی
برتر از آن كه حتی وزیر سابق شاه و شخصیت شناخته شده اپوزیسیون ، حاضر است در كنار
برادران بسیج خود شربت شهادت بنوشد. اگر این جنگ حق بر علیه باطل نبود، پس چگونه سیاستمدار
هشتاد ساله كه مخالف رژیم هم است ، ان را اینگونه می بیند؟ چه كسی را در داخل كشور شهامت مخالفت و یا بیطرفی
با جنگ خواهد بود، در حالیكه حتی سیل معاندان و مخالفان برونمرزی رژیم اعم از
سلطنت طلب و كمونیست و ملی و چپ و راست و غیره برای شهید شده در صحنه های حق بر علیه
باطل قبل از وقوع جنگ ثبت نام كرده اند.
اگر رژیم جمهوری
اسلامی به ایران و ایرانی می اندیشد و منافع ملت ایران را در نظر دارد، راه جلوگیری
از جنگ بسیار ساده است. رژیم اعلام كند
كه حاضر است برای نشان دادن حسن نیت (؟) داوطلبانه غنی سازی اورانیوم را برای مثلا
15 ماه ( و یا تا به نتیجه رسیدن مذاكرات)
متوقف كند. پانزده ماه یعنی موقتی . پانزده ماه یعنی بقیه عمر كابینه جورج بوش. با توقف غنی سازی جورج بوش بهانه ای
اهمی نخواهد داشت كه به تاسیسات اتمی ایران حمله كند. این پیشنهاد یعنی خلع سلاح سیاسی
جورج بوش در عرصه بین المللی و مخالفت تمام جهان با حمله به ایران. دولت بعدی آمریكا كه به احنمال زیاد دمكرات
خواهد بود، همانند بوش رفتار نخواهد كرد. اما لازمه این كار خوردن زره ای از جام
زهر معروف می باشد. یعنی خمینی كه با سماجت و
تعصب به جنگ با عراق ادامه می داد، با توصیه رفسنجانی و دیگران، متقاعد شد
كه بنفع ایران و رژیم است كه آتش بس را بپذیرند. با این حركت خود از كشتار و خرابی
بیشتر جلوگیری كرد. جورج بوش و اسرائیل
مصمم هستند كه به تاسیسات اتمی ایران حمله كنند.
ایران می تواند این بهانه بزرگ را از دست جورج بوش بگیرد، و نشان بدهد كه
برای جان و مال ایرانی ارزش قائل است. این
حركت ایران ( توقف موقت غنی سازی) می تواند كل صورت مسئله را عوض كرده و ایران (
بعلاوه تمام آن تاسیسات اتمی) را از نابودی نجات دهد و با درایت و سیاست این آرزوی
حمله به ایران را در دل جورج بوش بخشكاند.
پس راه حل
بخردانه، سیاستمدارانه و منطقی كه در راستای حفظ منافع ملی است برای دولتمردان رژیم
وجود دارد. اكنون با توجه به جو بین المللی و تبلیغات و آرایش قوای سیاسی و نظامی،
توپ در زمین ایران است. عقل و منطق حكم می كند كه ایران برای خلع سلاح سیاسی نظامی
آمریكا و برای جلوگیری از نابودی ایران و
كشته شده هزاران بیگناه ، می تواند مبتكرانه از خود گذشت كرده و غنی سازی را بصورت
موقت متوقف اعلام كند. مخصوصا اگر رژیم و
طرفداران آن معتقدند كه جورج بوش همان "تیغ به كف زنگی مست است". در اینصورت
رژیم نباید بعنوان یك عربده كش چاقو بدست خود را درگیر نزاع با زنگی مست كه سلاحی
برنده تر در دست دارد، بكند. در نتیجه، بقول معروف، می توان گفته كه این
"راه" و این هم "چاه".
اگر ژیم تصمیم گرفت كه بخاطر ادامه حیات خویش و نمایش قلدری (مقاومت اسلامی)
خود در مقابل آمریكا جان و مال ایرانی را در سیاه چالهای نیستی و نابودی تباه كند،
از دكتر همایون بعید است كه با اتكاء و اتصال به ریسمان رژیم خود را وارد چاه جنگ
بكند. بنده نیز می دانم كه رژیم می تواند
از این جنك جلوگیری كند، ممانعت از این جنگ در ید رژیم است. آنچه كه در خطر است
نابودی ایران و ایرانی است نه نابودی آمریكا و یا ارتش آمریكا. پس این وظیفه هر ایرانی است كه به هر صورتی كه
می تواند مال و جان ایرانی را از گزند تیغ برنده و برهنه زنگی مست در امان
نگهدارد. جمهوری اسلامی اگر راه و چاره منطقی در مقابله با این جنگ نداشت، همسنگر
شدن با آن می توانست مورد بحث باشد. اما
این جنگی است كه رژیم با سماجت و چموشی تمام خواهان آن است، یا وگرنه همانگونه كه
گفتم این "راه" و این هم "چاه". بهمین دلیل بدور از تعصب و خود محوری بنده حاضر نیستم با طناب جمهوری
اسلامی وارد چاه جنگ شوم، اگر چه با آن مخالفم و در سنگر مستقل خویش بر علیه جنگ و
جنگ افروزان به مبارزه ادامه خواهم داد و حمله به ایران را نیز پیشاپیش محكوم می
كنم.
نكته دیگری كه
مایلم به آن بپردازم، تكرار تبلیغات رژیم مبنی بر خطر تجزیه ایران، توسط دكتر همایون
است. ایشان چنان از خطر تجزیه ایران سخن
می گویند كه گویا مناطق مختلف ایران را با چسب پلاستیكی همچنان كاردستی یك كودك به هم وصل كرده اند، كه هر آن خطر فروپاشی
آن می باشد. یكی از دلایل ایشان برای قرار گرفتند در كنار رژیم جمهوری اسلامی،
ممانعت از فروپاشی ایران است. ایشان از یک
جبهه ضد جنگ، ضد برنامه هسته ای جمهوری اسلامی، و ضد تجزیه ایران ــ که مانند دانه
های زنجیر بهم پیوسته اند، سخن می گوید.
من با "ضد جنگ" موافق هستم زیرا كه این خطر وجود دارد. من با
" برنامه هسته ای" نیز موافقم زیرا كه در جریان است. اما این دو چه ربطی
به تجزیه ایران دارد؟. ربط دادن امور نامربوط جهت تحریك احساسات میهنی در راستای
حمایت از آنچه را كه مردم حاضر نیستند حمایت كنند، نوعی پوپولیسم ( عوامزدگی) می
باشد كه با خردگرایی و سیاست منشی صادقانه كمی فاصله دارد. وانگهی تمام این مشكلات ما از وجود این رژیم
است. چطور شد كه در این جبهه جدید،
مبارزه برای حذف رژیم ( یعنی مبارزه برای بركندن ریشه مشكلات) جایی از اعراب
ندارد؟ جنگ و بمب هسته ای و خطر به
اصطلاح تجزیه ( و هزاران مشكل جانسوز) را این رژیم به ارمغان آورده است. حال چطور
شد كه ما جبهه تشكیل بدهیم بر علیه جنگ، برنامه هسته ای ، و تجزیه ؛ اما نه بر علیه
موجودیت رژیم؟
بنده همواره
طرفدار یكپارچگی و تمامیت ارضی كشورمان ایران بوده و هستم. اكثر نیروهای وابسته به
اقوام ایرانی را نیز می شناسم. قبول دارم كه بین آنها ممكن است تعداد اندكی ( در
داخل و خارج از كشور) جدایی طلب باشند. اینان در مقایسه با میلیونها بلوچ، كرد، عرب، آذری، تركمن، بختیاری؛لر و غیره نه تنها قابل قیاس بلكه لازم الذكر نیز نیستند. حال چرا دكتر همایون اصرار دارد كه این اقلیت
بسیار اندك را هموراه زیر زره بین نوشتاری و گفتاری خود قرار داده و آنها را نه
تنها بزرگ كند بلكه برای آنها بدینوسیله پلاتفرمی برای مطرح شدن و اكسیژن تبلیغاتی
فراهم آورد. دكتر همایون بجای انعكاس صدای
مظلومان كرد و بلوچ و دیگر اقوام ایرانی تاكید بر روی عده كوچكی دارد. مطرح كردن ناصواب تجزیه ایران در زمانی كه
اقوام ایرانی زیر ظلم و ستم مضاعف هستند، جز آب به آسیاب رژیم جمهوری اسلامی ریختن
چه معنای دیگر می تواند داشته باشد.
بجای بزرگ جلوه
دادن خطر تجزیه، لطفا گزارش اخیر سازمان عفو بین الملل در مورد بلوچستان (1) را بخوانید و ببینید كه چگونه مردم بلوچ مورد
ظلم و ستم وحشتناك رژیمی كه شما می خواهید از آن دفاع كنید، قرار دارند. جوانان
بلوچ بخاطر مطرح كردن خواسته های اولیه خویش به بالای دار می روند. بیسوادی، سركوب، تحقیر، زندان و شكنجه، فقر، بیكاری،
وبا و مالاریا در بلوچستان بیداد می كنند و شما بعنوان یك انسان ایرانی بجای مطرح
كردن این مصیبت های زمینی و آسمانی بر سر
مردم بلوچ، آدرس اشتباهی به مردم ایران می دهید. چرا؟ چرا شما معلول ( تجزیه طلب و یا جدایی خواه) را محكوم می كنید، اما
با كمال تفخر حاضرید در كنار عامل ( ظالم و تبعیضگرا) نشسته و با آنها مراودت بكنید. آقای دكتر همایون جنابعای هر موقع كه به واشنگتن تشریف می برید، مسئولین تبعیضگرای تلویزیون صدای آمریكا با عشق و علاقه فراوان
شما را به چندین برنامه تلویزیونی دعوت می
كنند تا برای ساعت ها نظرات خویش را بیان كنید، در حالیكه همین مسئولین
"نژادپرست" و ضد اقوام ایرانی حاضر نیستند حتی پنج دقیقه از برنامه خود
را مختص به مشكلات مردم بلوچ و اعدام های بیشمار در بلوچستان بكنند. ما تمایز قومی، زبانی و تبعیض زشت و مشمئز
كننده را در داخل و خارج از كشور با پوست و گوشت و استخوان خود لمس می كنیم، آنگاه
شما بجای همدردی با هموطنان قومی خویش، در واشنگتن با "نژادپرستان"
معاودت و همنشینی می كنید و به ظالمان تهران نیز قول می دهید كه بزودی در كنار
آنان نیز خواهید بود.
موضوع تمامیت ارضی و مباحثی نظیر تجزیه و غیره
برای هموطنان ما بسیار حساس و از اهمیت فوق العاده برخوردار است. بسیاری از هموطنان از ما فعالان وابسته به
اقوام درخواست می كنند كه افراد افراطی و شووءنیست ( مثلا ضد فارس) و "تجزیه طلب" را از خود سواء كرده و حساب خود را از آنها
جدا كنیم، كه كرده ایم. آیا ما فعالان اقوام تحت ستم مضاعف ایرانی نیز می توانیم چنین انتظاری را از شما داشته باشیم؟
واقعیت این است كه ظلم، ستم، نابرابری، تبعیض و تعصب زبانی و قومی ، خود عامل جدایی
و نفاق هستند. آیا شما حاضر هستید كه این عوامل تبعیض و ستم قومی را محكوم كنید و
حساب خود را از آنها جدا كرده و آنها را طرد كنید، زیرا اعمال آنها به جدایی و تجزیه
ایران منجر خواهد شد؟ من این سوال را از شما و بقیه شخصیت های شناخته شده سیاسی،
فرهنگی و ادبی كه حقا برای تمامیت ارضی ایران
جامه بر تن پاره می كنند ، و بخصوص از آنانی كه در صدای آمریكا ظاهر می
شوند می پرسم. آیا شما حاضر هستید سیاست
های تبعیض و نابرابری صدای آمریكا را (كه مظهر تبعیض و ستم قومی ، و در نتیجه عامل
تجزیه و جدایی است) محكوم كنید و حساب خود را از آنها جدا كنید؟ اگر نمی كنید، لطفا به دیگران درس وطنپرستی
ندهید.
حس هموطنی و
وطنپرستی باید یك جاده دوطرفه باشد. نمی توان فقط معلول ( آن كسی كه می خواهد جدا
شود) را محكوم نمود؛ اما عامل ( تبعیضگر و ستمگر و فاكتور اصلی جدایی) را در آغوش
گرفت. آری شما با تبسم و تفخر در كنار مجری ها و مسئولین صدای آمریكا می نشنید و
گفتگو می كنید، در حالیكه همین مجری ها و مسئولین صدای آمریكا برای بلوچ و كرد
و تركمن و آذری عرب و غیره پشیزی ارزش قائل نیستند. از نظر آنها اقوام و
افراد وابسته با آنها فقط مشتی عشیره و قبیله هستند كه با گله های خویش در ییلاق و
قشلاق كوچ می كنند، و جایگاهی به نام مفسر و یا تحلیگر سیاسی در صدای "با
پرستیژ" آمریكا ندارند. به گفته مسئولین
صدای آمریكا آز آنها فقط در رابطه با بحث در مورد "عشایر و قبایل" ایران
دعوت خواهد شد. این در حالی است كه مثلا یك دانشجوی سال اول كالج و وابسته به
جمهوری اسلامی كه لهجه تهرانی دارد، به عنوان كارشناس مسائل بین المللی بارها در
تلویزیون صدای آمریكا ظاهر می شود ، و آن هم بخاطر اینكه وی شاگرد و مرید فلان
مفسر "وابسته" و"شناخته شده" اما با نفوذ می باشد. با توجه به
این دلایل واضح تعجب آور نیست كه صدای آمریكا افرادی نظیر بهروز صور اسرافیل را
دعوت به همكاری می كند و در بین صدها مدیر و كارمند و مجری و خبرنگار حاظر نیست یك
بلوچ و یا كرد و یا عرب و تركمن را استخدام كند.
در پایان باید
بگویم كه زیبنده نیست انسان اینگونه كارنامه و گذشته سیاسی خود را هزینه كرده و بی
محابا دست به مصرف خود بگشاید. عمده كردن خطر تجزیه و قرار دادن آن در كنار بمب
هسته ای و حمله نظامی آمریكا خلط مبحث می باشد و گر نه در اهمیت و حساسیت موضوع
بحثی نیست. آنچه كه امروز در مورد اقوام
ایرانی می توان گفت و نوشت، خطر تجزیه ( از سوی آنان) نیست، بلكه ظلم و ستم مضاعفی
است كه حاكمان رژیم جمهوری اسلامی در داخل و
شووءنیست های تبعیضگرا در خارج بر آنها روا می دارند. كمی از عفو بین الملل
یاد بگیرید، چرا باید سازمان بیگانه از درد هموطن تو سخن بگوید، و تو او را غیر
مستقیم متهم به تجزیه طلبی می كنی، زیرا كه نمی خواهی بقیه هوطنان با بلوچها احساس
همدردی بكنند. این خواسته كیست؟ این
خواسته رژیم است، یا وگرنه كرد و بلوچ و عرب و فارس و آذری و تركمن و همه اقوام ایرانی
همانند اعضای یك بدن در مقابل جنگ و جنگ افروزان خودی و بیگانه خواهند ایستاد. تبلیغات
كاذب و تهمت های ناروا به اقوامی كه
همواره از آنها بعنوان مرزداران غیور نامبرده می شود، ره به جای نخواهد برد.
دكتر عبدالستار
دوشوكی
لندن
سه شنبه بیست
وهفت شهریور 1386
a@doshoki.me.uk