ژاك دریدا ، فیلسوف و معلم پركار
سهراب م. آوار
aramy@web.de
ژاك
دریدا .Jaques Derrida 1930 – 2004
ژاك دریدا ، فیلسوف فرانسوی رامانند نیچه یك متفكر شوك
دهنده مینامند. گرچه اوخودرا هرمنوتیك نمیداند ولی میگفت كه متون و نوشته ها بایدمدام
در تیررس تفسیر و تاویل خوانندگان باشند. دریدا یكی ازنمایندگان مهم فلسفه پست
مدرن است گرچه دارای افكاری غیرسیستماتیك بود .وی مخالف هرگونه ایسم بود و به رد
ساختارگرایی فرانسوی پرداخت. اوكوشید تافلسفه سلختارگرایی را به پساساختارگرایی یا
ساختارزدایی هدایت كند.
وی باانتقاد ازفلسفه متافیزیك سنتی میگفت كه نه حقیقتی مطلق ، نه
انسانی با ماهیت ثابت، و نه آخرین اصل هستی یا شناخت وجوددارد و عقل باید از ادعای
خود برای پایه گذاری شناخت دست بردارد . درمركز فلسفه دریدا تشخیص اختلاف و فرق
وجوددارد.فلسفه درنظراو تفسیر و تاویل گوناگون مفاهیم و متون ، چون وظیفه فلسفه
تاكید روی احكام ثابت نیست ، بلكه باید به تفسیر و شرح اختلافات بپردازد. و چون
مفاهیم دارای معنی ثابت نیستند، متون رانیز نمیتوان با یقین ترجمه و تفسیر كرد. او
منكر یك شناخت و تفسیر “كل و جامع“ بود.
دریدا با اشاره به دو اندیشمند تاریخ یعنی عیسی یهودی و سقراط یونانی می گوید
كه بیان شفاهی ،بر احكام ثابت و متون ،برتری دارد. چون هر متنی دارای آثار و نشانه
هایی است كه باید شرح داده و تاویل شوند. وی سقراط و مسیح را دلیل آغاز فرهنگ
هرمنوتیك درشرق و غرب میداند. دریدا با اشاره به اینكه در فرهنگ غرب از زمان نوالیس
تا دوره مدرن متافیزیك، نوستالژی اندیشمندان همیشه كشف كلیت در علوم بوده،خواهان
تشخیص فرق است. در نظر او هر محفل فلسفی ضرورا
یك اهمیت و معنی سیاسی دارد و ساختارگرایی آن نیز اقدامی است سیاسی.
بیوگرافی نویسان میگویند دلیل نظرات دریدا را باید دراوضاع زندگی او یافت و
مدعی هستند كه دریدا میان سنت یهودی ،وطن عربی و زبان مادری فرانسوی درحال نوسان
بود. اوچون در الجزایر بدنیا آمده بود، شاهد تحقیرات ضد یهودی و سیاست استعماری
فرانسه در الجزایر بود. شعار تنوع و كثرت گرایی فرهنگی و فكری دریدا را ناشی از این
وقایع میدانند،چون او مخالف تمركز فرهنگی كشور مادر و عقل و منطق متافیزیك غربی
است . فلسفه اورا فرار از اینگونه اتوریته ها بحساب می آورند. گروهی دیگر به فلسفه
دریدا صفت عرفان یهودی میدهند، چون دین و تفكر یهود حتا امروزه خودرا علم تفسیر
كتاب و متن تورات بشمار می آورد. وی با اشاره به فرهنگ جوان 2000 ساله غرب كه در
طول قرن بیست، به دو جنایت جنگ و قتل عام یهودیان پرداخت میگوید فرهنگ اروپایی
خالق علمی شد كه نوع خاص علم ساست،
اقتصاد. و صنعت را ممكن ساخت و با تاكید روی فواید و ضررهای علم برای زندگی انسان، مینویسد كه آن، صدسال پیش كه در
نقطه اوج خودبود از طرف نیچه در بحث ارزش علم، زیر سئوال رفت . او نیچه را یكی از
معلمان اصلی خود میدید. دریدا افكار خودرا زیر تاثیر دیالكتیك هگل، ماركسیسم و
روانكاوی فروید و لاكان و آثار ادبی میدانست. علاقه اوغیراز فلسفه و ادبیات، معماری
و نقد ادبی نیز بود. امروزه تاثیر او غیر از ادبیات روی حوزههای دیگر فلسفه مانند
ساختارگرایی، استتیك ، اخلاق و انتقاد فرهنگی نیزمشاهده میشوند . كتاب (دانش نوشته
شدهها) ی او در علوم سیاسی، جامعه شناسی و فرهنگ سیاسی نیز مورد توجه قرار گرفته.
ژاك دریدا در سال 1930 در الجزایر در خانواده ای یهودی بدنیا آمد و در سال
2004 در پاریس درگذشت. وی غیر از دكترای
افتخاری از آمریكا، جایزه آدرنو را نیز در آلمان دریافت نمود. اعلان وحدت او با
آدرنو بدلیل رابطه هردو با والتر بنیامین است كه از “ تضادهای ممكن غیرممكن ها“
سخن گفته بود. دریدا نه تنها خواهان یك سیستم دانشگاهی؛ باسیاست غیرمشروط ،بلكه در
راه دمكراسی بنیادین ،و مسئولیت غیرمشروط ،نیز آثاری از خود بجا گذاشت.
ازجمله آثار او : دانش نوشته شدهها،
متن و اختلاف نظر، صدا و پدیده ، حد و مرز فلسفه، حقیقت در نقاشی، یكزبانی دیگران،
مسیر هوسرل درتاریخ و شاهراه هندسه ، متن و تشخیص فرق، مواضع ، كارت پستالی
ازسقراط تا فروید و روزقیامت، برای بایگانی، روانكاوی را فراموش نكنیم، اوضاع روحی
روانكاوی، یادداشتهای یك نابینا، مرگ رونالد بارت، در پیشگاه قانون، درسهای نیچه و
سیاست خودی، مرگ در مرزهای حقیقت، پول جعلی، تعویق دمكراسی، دانشگاه غیرمشروط، پیرامون
مهماندوستی ، نیروی قانون، شبح ماركس، سیاست رفاقت و دوستی، تاریخ متافیزیك از
افلاتون تا لایبنیتس و هگل، از ماقبل سقراطیان تا هایدگر، هستند.
بررسی آثار نیچه و هایدگر از جمله زمینه های مورد علاقه دریدا بودند . او
به نقد ادبی آثار: افلاتون، مالارمه، جویس، پاول دمان ، سلان، بودلر و آلن پو نیز
پرداخت و نسبت به فوكو نظری منفی داشت و لی بعد از آنكه فوكو درسال 1980 برای آزادی
او از زندان چكسلواكی كوشش نمود، از تیره گی رابطه شان كاسته شد. در پاسخ اتهام
ساختارگرایی نیهلیستی به دریدا، گادامر یادآوری نمود كه ساختارگرایی هایدگر نیز
معنی و هدفی منفی نداشت.