يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۶ - ۲۰ مه ۲۰۰۷

گاه شمارِ خیـال

مه ناز طالبی طاری

ـ یک ـ

نه شب است و نه روز

نه آسمانی و نه کلامی

که در تـنِ آغـاز بنشیند

پس منم که حقیقتِ واژه می شوم

 

ـ دو ـ

در درنگِ لحظه ها

واحه های خیـال ،

در خنکایِ خیسِ ماه

سرانگشتانِ سبزِ هشیاری

 

ـ سه ـ

نگاهم می کنی در شرمِ سکوت

و این بازیِ نور در باغِ ستاره هاست

که شبِ چشمانم را

جـاودان می کند

 

ـ چهار ـ

سایه ی مشبکِ بیـد بر اندامِِ بلندِ انتظار

و نگاهت مسافری بی هدف

در کشاله های کشیده ی روز

که بی درنگ در راه است

 

ـ پنج ـ

تنها می روم امـا

پا به پای امیـد ،

فرازهای اندیشه  مه آلودند و

بر تختِ تجربه تنها غبارِ غم

 

ـ شش ـ

یاسهای خسته در خوابند

از کدام سرنوشت می گویی ؟

نزدیکی های شب حسی منتظر

تولدِ شبنم ها را زاغ می زند