مجید زربخش
زندگی در تعلیق و تهدید
در 25 آوریل 2007 دور جدید گفتگو میان
خاویر سولانا مسئول امور خارجی اتحادیه اروپا و علی لاریجانی «دبیر شورای امنیت ملی
ایران» در آنكارا آغاز گردید. با این كه هر دو طرف پس از گفتگو آنرا را «مثبت» اعلام كردند، اما ارزیابیهای
مسئولان جمهوری اسلامی و رویكرد رسانههای وابسته بهآنها، پیش از آغاز گفتگو، جائی
برای خوشبینی نسبت بهپیشرفت مذاكرات باقی نمیگذارد. روزنامه كیهان دو روز قبل از
شروع گفتگوها از قول سخنگوی وزارت امور خارجه نوشت: «كلمه تعلیق را از ادبیات هستهای
ایران حذف كردهایم». روزنامه رسالت نیز آغاز دور جدید گفتگوهای ایران و اتحادیه
اروپا را «جلوهای از اقتدار دیپلماتیك ایران» خواند و سولانا را «سفیر استیصال و
درماندگی اتحادیه اروپا» و لاریجانی را «سفیر اقتدار ایران» نامید.
این نگرش سبكسرانه و اینگونه تصورات
واهی و محاسبات سطحی در بهرهبرداری از شرائط، در تمام چند سال گذشته مبنای زور
آزمائیهای مقامات جمهوری اسلامی در مسئله هستهای بوده است. حاصل این نگرش و سیاستهای
ناشی از آن، برخلاف تبلیغات فریبكارانه، نه كسب امتیاز، بلكه از دست دادن فرصتها
و تشدید انزوا بوده است. صرفنظر از آن بخش از حاكمیت كه عامدانه در پی ماجراجوئی
است و حتی حمله نظامی آمریكا را «نعمت» تلقی میكند، احساس «اقتدار» زمامداران
جمهوری اسلامی از آنجا ناشی میشود كه آمریكا را ناتوان از اقدام جدی و یا حمله
نظامی علیه ایران میدانند و بر آنند كه افكار عمومی چنین اقدامی را برنمیتابد،
اكثریت مردم و مجلس نمایندگان آمریكا و همچنین كشورهای اروپائی با چنین حملهای
مخالفاند. در شورای امنیت اجماع وجود ندارد. آمریكا در عراق و افغانستان گرفتار
است و حمله بهایران برای آمریكا عواقب وخیمی دارد و میتواند سبب انفجار شیعیان
بهویژه در عراق گردد.
گرچه این تصویر در مواردی واقعی است، اما تصویری است
یك جانبه و بهمتغیر بودن دادههای فوق و این واقعیت كه بخشی از این دادهها میتواند
بهاقتضای شرائط تغییر كند، توجه ندارد. تصویب دو قطعنامه «شورای امنیت» و نوسان
مواضع روسیه و چین تجلی بارز این تغییرات است. دیگر اینكه روبرو شدن دستگاه بوش
با مشكلات متعدد و مخالفتهای گوناگون، احتمال توسل بهحمله نظامی را بكلی منتفی
نمیكند و این امری است كه مخالفان جدی حمله نظامی از خانم البرایت تا برژنسكی نیز
آنرا محتمل میشمارند. روشن است كه یك سیاست سنجیده و مبتنی بر منافع ملی اصولأ هیچگاه
اینگونه دادههای ناثابت و گذرا و یا نمایش هماوردهای نابخردانه را پایة كار خود
قرار نمیدهد.
اما پیش از پرداختن بهاین سیاست و پیامدهای آن،
ابتدا اصل موضوع پروژه هستهای و ادعاها و توجیهات حاكمیت جمهوری اسلامی در این
زمینه را بررسی میكنیم:
توجیهات برنامه هستهای و واقعیتها
بنا بر ادعا و توجیه زمامداران جمهوری اسلامی:
1- فناوری
هستهای وسیلهای ضروری برای رشد و توسعه فنی و صنعتی كشور است. در نتیجه ایران نیازمند
دستیابی بهاین فناوری و تولید انرژی از آناست.
2- تأمین و تضمین عدم وابستگی در فناوری هستهای
مستلزم تولید اورانیوم غنیشده در ایران است. اما دشمنان و در رأس آنها آمریكا
تلاش دارند، ایران را از این حق مسلم و مألأ از دستیابی بهرشد و توسعة فنی و صنعتی
محروم سازند. بنابراین؛
3- چالش
جمهوری اسلامی در عرصه جهانی چیزی جز دفاع از این حق مسلم، دفاع از حقوق و حاكمیت
مردم ایران در برابر سلطهگران خارجی و دشمنان استقلال و توسعه كشور نیست.
در این ادعاها و تبلیغات، افزون بر مخدوش كردن اصل موضوع و دادن نقشی غیرواقعی
بهمسئله فناوری هستهای و تولید اورانیوم غنی شده، تمامی كشمكشهای مربوط بهپروژة
اتمی و نگرانیهای موجود در زمینة غنیسازی اورانیوم بهسادگی بهمثابه مخالفت با
توسعه و پیشرفت ایران و وابسته نگهداشتن كشور بهخارج جلوه داده میشود. در حالی
كه بحران هستهای اساساً نه بر سر دستیابی ایران بهفناوری هستهای برای مصارف صلحآمیز
و تولید انرژی، بلكه بر سر غنیسازی اورانیوم در ایران است.
راهاندازی نیروگاه اتمی، نیازمند اورانیوم غنیشده است. اورانیوم مورد نیاز نیروگاه
را هم میتوان در داخل تولید كرد و هم میتوان از خارج خریداری كرد. تولید اورانیوم
غنیشده در داخل برای تأمین نیاز دو و یا چند نیروگاه، از نظر اقتصادی اصولأ مقرون
بهصرفه نیست و هزینه خریداری آن از بازار جهانی بهمراتب از هزینه تولید آن در
داخل كمتر است. تولید انبوه در داخل برای عرضه بهبازار خارج نیز، بهدلیل ناكافی
و نامرغوب بودن اورانیوم كشور و از آن مهمتر بهخاطر عدم امكان دستیابی ایران بهبازار
جهانی سوخت هستهای و نداشتن بازار فروش، اقدامی نادرست و نابخردانه است.
توجیه حاكمیت جمهوری اسلامی این است كه تهیه اورانیوم غنی شده از خارج، ما را
بهخارج وابسته میكند. اما این توجیه فقط وسیلهای است برای فریب مردم و برانگیختن
آنها بهحمایت از سیاستهای زیانبار و پر مخاطره، در پوشش حفظ استقلال و عدم
وابستگی. عدم وابستگی بهخارج، رشد تولید داخلی و توسعة فنی و صنعتی كه امروز دستمایة
توجیه پروژه هستهای و غنیسازی اورانیوم است، اتفاقأ از عرصههائی است كه در
جمهوری اسلامی كمتر مورد توجه قرار داشته است. بهعكس وابستگی كشور بهواردات و
تأمین نیازهای درونی از خارج سیاستی است كه جمهوری اسلامی هر روز بیشتر دنبال كرده
و مافیای مالی- اقتصادی حاكم از قبل آن سودهای سرشار اندوخته است. هم اكنون حجم
واردات رسمی، بهاضافه واردات قاچاق و واردات بدون پرداخت گمرك توسط سپاه پاسداران
و دیگر «نهادهای انقلابی» رقمی بیش از درآمد نفت است. سیاست جمهوری اسلامی، سیاست
وابسته كردن كشور بهواردات از خارج و گسترش اقتصاد دلالی و رانتخواری است و نه
عدم وابستگی و رشد تولید داخلی و توسعه صنعتی و تكنولوژیك. این سیاست در
دوره احمدی نژاد نه تنها كاهش نیافته، بلكه با شدت بیشتری ادامه داشته است. در این
مدت واردات از خارج افزایش و نرخ رشد اقتصادی، بهویژه در بخش صنایع و معادن كاهش یافته
است.
طبق گزارش وزارت اقتصاد و بانك مركزی، بخش صنعت و معدن در سال 1385 پائینترین
رشد را داشته است. بر اساس این گزارشها میانگین رشد این بخش كه در سالهای برنامه
سوم (83-1379) 11% بوده است، در سال
گذشته به 5/4 % سقوط كرده است. حتی در عرصههای مهمی چون نفت، گاز كه سرمایه اصلی
كشور است و زندگی اقتصادی و بودجه دولت بهآن وابسته، از پیشرفت فناوری خبری نیست
و كشور بهخارج و امكانات و تكنولوژی خارج وابسته است و فرآوردههای نفتی را باید
از خارج وارد كرد. شاخصهای وابستگی و عقبماندگی، در این سیاستها و واقعیتها
است و نه در خریداری اورانیوم غنی شده از خارج.
بدیهی است امروز هیچ كشوری قادر نیست تمامی نیازهای خود را تأمین كند و اتخاذ
سیاست مستقل و عدم وابستگی بهمعنای بینیاز شدن از خارج نیست. هر كشوری، در هر
درجهای از رشد فنی و صنعتی یا ناگزیر است بخشی از نیازهای خود را از خارج تأمین
كند و یا سود و صرفه در تهیه آنها از خارج است. تهیه اورانیوم غنیشده از خارج نیز
الزامأ بهمعنای وابستگی بهخارج نیست. سیاست استقلال و پروژه دستیابی بهتكنولوژی
هستهای برای مصارف صلحآمیز، با خرید اورانیوم غنیشده از خارج نیز ممكن و قابل
تحقق و برای ایران حتی مقرون بهصرفه است. سوخت مورد نیاز نیروگاه هستهای را در
صورت شفافیت و عدم بهرهبرداری از سوختة آن برای مصارف نظامی، میتوان با صرفة
اقتصادی و بدون مشكل و مانع از خارج تأمین كرد و هیچ دلیلی برای اختلال در دریافت
آن وجود ندارد. مسئله نیاز تكنولوژی هستهای بهخارج، فقط در تهیه اورانیوم غنیشده
نیست. با توجه به موقعیت و سطح تكنولوژیك كنونی ایران، حتی اگر مشكل غنیسازی
اورانیوم را حل كنیم، در سایر زمینهها، از ایجاد نیروگاه تا تأمین بسیاری از
قطعات، مواد و اطلاعات ، فناوری هسته ای تا مدتها همچنان بهخارج وابسته خواهد
بود. ساخت نیروگاه بوشهر سالها است بهروسیه و تكنولوژی و كارشناسان آن وابسته
است و طبق قرارداد، پس از آغاز به كار هم، سوخت آن تا چند سال توسط روسیه تأمین میشود.
در زمینة تأمین اورانیوم غنیشده، وزیران خارجه سه كشور اروپائی (آلمان،
فرانسه، انگلیس) در مذاكرات خود با نمایندگان جمهوری اسلامی در سال 2004 اعلام
كردند نه تنها حق ایران را در استفاده از انرژی اتمی بهرسمیت میشناسند، بلكه
حاضرند تأمین اورانیوم غنی شده مورد نیاز ایران را با تضمین بینالمللی متحقق كنند
و نیروگاه آب سبك برای تأمین احتیاجات نیروگاهها در اختیار ایران قرار دهند. با
همة اینها حاكمیت جمهوری اسلامی بهجای قبول پیشنهاداتی از اینگونه، مصرانه بر
تولید اورانیوم غنیشده پافشاری میكند.
بحران
پروژه هستهای
غنیسازی اورانیوم دارای كاربردی دوگانه است. اورانیوم غنی شده هم برای راهاندازی
نیروگاه اتمی مصرف دارد و هم میتواند برای مصارف نظامی و ساختن بمب اتمی بكار آید.
پافشاری جمهوری اسلامی برچرخه سوخت و تكامل غنیسازی، با توجه بهسالها فعالیتهای
پنهان در این زمینه و با توجه بهعدم تلاش برای ایجاد اعتماد و اطمینان لازم نسبت
بهمقاصد صلحآمیز پروژه هستهای، سؤظن نسبت بههدفهای غنیسازی را هر روز بیشتر
تشدید كرده است. نه فقط آمریكا كه منطق آن زورگوئی است و در پی سلطهجوئی و تحمیل
خواست و منافع خود بهتمامی كشورهای جهان میباشد، بلكه جامعه جهانی بطور كلی، با
بیاعتمادی و سوءظن بهفعالیتهای غنی سازی اورانیوم در ایران مینگرد. زمامداران
جمهوری اسلامی بجای اقدام در جهت ایجاد اعتماد و اطمینان نسبت بهبرنامه اتمی، با
بحرانسازیها و ماجراجوئیها عملأ بهاین بیاعتمادی دامن میزنند. بجای روشن
كردن گزارشها و اخبار مربوط بهمجهز بودن ایران به سیستمها و موشكهای حامل كلاهك
اتمی (كه خود تأئیدی بر فعالیت برای دستیابی بهبمب اتمی است) با موضعگیریهای
مبهم و تحریكآمیز این سوءظن را تشدید میكنند. در دوران حكومت احمدینژاد، بهدلیل
اقدامات و موضعگیریهای او و سایر مقامات جمهوری اسلامی، حتی حداقل اعتمادی كه پیش
از آن بوجود آمده بود، از بین رفت و روند گفتگوها مشكلتر و زیان و خطر برای ایران
بیشتر شد. حاكمیت جمهوری اسلامی در فضای تبلیغات انحصاری و حاكم بودن سانسور و
خودسانسوری در ایران، بیاعتناء بهپیامدهای زیانبخش و مخاطرهآمیز این سیاست، با
دمیدن در شیپورهای تبلیغاتی، چنان جلوه میدهد كه گویا این سیاست دفاع از منافع ایران
است و فناوری هستهای و تولید اورانیوم غنیشده مسئلهای حیاتی و سرنوشت ساز،
دارای نقشی تعیینكننده در استقلال و عدم وابستگی و در رشد فنی و صنعتی و عامل
سربلندی و اقتدار كشور است. بدین ترتیب با اطلاعات نادرست و قلب واقعیت میكوشد
احساسات ملی و غرور كاذب مردمی را كه اطلاع چندانی از كم و كیف قضایا و از هدفها
و ضرورتهای برنامه هستهای و غنیسازی اورانیوم و هزینههای آن ندارند، برانگیزند
و آنان را بهدفاع از این «حق مسلم» كه گویا امروز و آینده ایران بدان وابسته است،
بكشانند.
در چنین فضای تبلیغاتی، طبیعی است در صورتی كه مردم از واقعیتها آگاه نگردند
و بجای مهار كردن این مدافعان دروغین «حق مسلم ایران» بهدنبال سیاستها و
ماجراجوئیهای آنان روان شوند، دستاوردشان نه پیشرفت و سربلندی، بلكه تحمل هزینههای
سنگین و چه بسا فاجعههای ویرانگر است. یقینأ مردمی كه سالیان دراز قربانی سیاستهای
این «مدافعان» حقوق مسلم ایران، در عرصههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و
فرهنگی بودهاند، بیش از همه میدانند كه بزرگترین تجاوز بهحقوق و حاكمیت مردم،
از سوی همین «مدافعان» حق مردم ایران انجام میگیرد و آنها سالهاست مردم را از
حقوق مسلم خود، از حقوق سیاسی- اجتماعی، از حق آزادی و حق پوشش، حق برخورداری از
سندیكاها و اتحادیهها و احزاب مستقل، حق مشاركت واقعی در سرنوشت كشور و از حق
حاكمیت ملی محروم كردهاند.
فناوری هستهای برخلاف تبلیغات گستردة حاكمیت جمهوری اسلامی، حتی تا درجة دستیابی
بهبمب اتمی نه بهمعنای اقتدار و سربلندی و «افتخار ملی» است و نه الزامأ با خود
رشد و توسعه فنی و صنعتی بههمراه میآورد. نگاهی بهپاكستان و كره شمالی كه بهفناوری
هستهای تا حد تولید بمب اتمی دست یافتهاند، بیاساس بودن این تبلیغات را بطور
انكارناپذیری نشان میدهد. تكنولوژی هستهای سلاح اتمی برای این كشورها نه «اقتدار و سربلندی»، نه رشد فنی و صنعتی و
نه بهبود شرائط زندگی مردم را بههمراه آورده است. در كشورهای پیشرفته نیز
رشد صنعتی و پیشرفت علمی و اقتصادی نه از طریق فناوری هستهای حاصل شده و نه بهآن
متكی بوده است.
دلیل اصلی ساختن نیروگاههای اتمی در كشورهای پیشرفته اروپائی و ژاپن كمبود
منابع انرژی داخلی و وابستگی آنها به سوختهای فسیلی است. آنها برای كاهش وابستگی
بهنفت و سوخت فسیلی، ناگزیر از تولید انرژی هستهای بودهاند. با وجود این در این
كشورها نیز، بهدلیل خطر تشعشعات اتمی و پیامدهای آن، گرایش عمومی بهسوی كاهش
وابستگی بهتولید انرژی هستهای و حتی تعطیل نیروگاههای اتمی است. كوشش این
كشورها و سمتگیری روزافزون آنها در راستای كاهش نیروگاهها، چندگانه كردن منابع
انرژی و دستیابی بهانرژیهای قابل بازسازی است. تشعشعات اتمی و مخاطرات ناشی
از رویدادهای فاجعهآمیز نیروگاههای اتمی،
كشورهائی چون آلمان و اتریش را، با وجود دانش و دقت علمی پیشرفته و تجارب غنی آنها
در كاربرد فناوری هستهای، بر آن داشته است كه در جهت محدود كردن نیروگاههای اتمی
و برنامهریزی برای تعطیل آنها گام بردارند. سوئد نیروگاه اتمی خود را تعطیل میكند،
دانمارك بجای استفاده از نیروگاه اتمی، برق مورد نیاز خود را از ذغالسنگ تولید میكند.
بههمین گونه در دیگر كشورهای پیشرفته جهان تلاشها معطوف آن است كه انرژی مورد نیاز،
بجای نیروگاههای هستهای، از سایر منابع تأمین شود.
در چنین شرائطی زمامداران جمهوری اسلامی بر تكنولوژی هستهای پای میفشارند و
آنرا عامل اقتدار و «افتخار ملی» و دستیابی بهفناوری پیشرفته صنعتی و علمی و تولید
انرژی با صرفه جلوه می دهند و این در حالی است كه:
1-
ایران بر دریائی از نفت و گاز شناور است و علاوه بر آن امكانات بالقوه عظیمی
برای بهرهگیری از انرژی باد و خورشید دارد و نیازمند انرژی هستهای نیست.
2-
تولید انرژی هستهای بطور كلی و تولید اورانیوم غنیشده بطور مشخص، برای ایران
از لحاظ اقتصادی مقرون بهصرفه نیست. تأمین انرژی از سوختهای فسیلی (گاز و نفت) و
یا خورشید و باد هم كمخطرتر و هم از نظر
اقتصادی با صرفهتر است.
3-
افزون بر هزینههای میلیاردی (تا كنون قریب 15 میلیارد دلار برای تأسیس نیروگاههای
اتمی و خرید موشكها و پدافند هوائی و غیره جهت دفاع از آن و سایر تأسیسات هستهای
هزینه شده است)، نیروگاه هستهای خطری مستمر برای زندگی و سلامت انسانها و عامل
تخریب محیط زیست است و رخداد فاجعههائی بهمراتب مصیبتبارتر از چرنوبیل در كشور
زلزلهخیزی مانند ایران با سطح دانش علمی و فنی، دقت و نظم و فرهنگ عمومی نهچندان
بالا همواره محتمل است.
4-
این امر كه دستیابی بهانرژی هستهای جهت مصارف صلحآمیز و
غنیسازی اورانیوم، حق هر كشوری است و پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای هم این حق
را بهرسمیت شناخته است، بهمعنای آن نیست كه الزامأ باید از این حق استفاده كرد و
یا استفاده از آن ضروری، سودمند و با صرفه است. همچنین این استنتاج كه دستیابی ایران
بهتولید اورانیوم غنیشده و یا بمب هستهای بهزیان كشورهای سلطهگر، بهزیان آمریكا
و متحدان آن است، بدین معنا نیست كه نتیجتأ در جهت منافع ایران خواهد بود. این
استنتاجی است سطحی و مبتنی بر منطق صوری.
5-
با توجه بهروند كاهش تدریجی ذخائر نفت و گاز و مخاطرات كاربرد انرژی هستهای،
همانگونه كه قبلأ اشاره شد، كشورهای پیشرفته در پی انرژیهای بدیل، در پی استفاده
از انرژی باد و خورشید و ... هستند. اهمیت فناوری هستهای در این كشورها بطور كلی
رو بهكاهش است و هر روز بیشتر جای خود را بهعرصههای پیشرفتهتر علمی و فنی میدهد.
6-
كشور ما در زمینههای فنی و صنعتی گوناگون و در عرصههائی بهمراتب ضروریتر
از نیروگاه اتمی، نیاز بهرشد و نیاز بهفناوری پیشرفته دارد. ایران بهدلیل
تكنولوژی عقبمانده، هنوز برای كشف و استخراج سرمایه اصلی خود، یعنی نفت و گاز بهخارج
وابسته است و برای این مهم باید بهكمپانیهائی از قبیل هالیبرتون متوسل شود كه
كسانی چون دیكچنی معاون رئیسجمهور آمریكا سالها مدیریت آن را بهعهده داشتهاند
و امروز نیز همگنان او در رأس آن قرار دارند. ایران نفتخیز بهدلیل فناوری عقبمانده
هم اكنون سالانه قریب ده میلیارد دلار بنزین و فرآوردههای نفتی از خارج خریداری میكند
و مبلغی بیش از كل درآمد نفت را صرف واردات از خارج مینماید.
تكنولوژی اكتشاف و استخراج نفت، ماشینسازی، تولید انرژی از
راههای آلترناتیو، تولید برق از انرژی خورشید و باد و ... برای ایران بهمراتب
مقدمتر، مهمتر و حیاتیتر است. عدم
وابستگی بهخارج نیز از این طریق میتواند تحقق یابد نه از طریق فناوری هستهای - كه حتی در صورت غنیسازی
اورانیوم- باز هم بهخارج وابسته خواهد بود. اما زمامداران جمهوری اسلامی كه میلیاردها
دلار برای تولید برق از نیروگاه هستهای هزینه میكنند، بهاین عرصهها كه پیشرفت
و عدم وابستگی واقعی در آنجا است، توجهی ندارند و حتی یك دهم هزینه صرفشده برای
انرژی هستهای را جهت كار و پژوهش در این زمینههای ضروریتر، مقدمتر، كمخطرتر و
از لحاظ اقتصادی با صرفهتر هزینه نكردهاند.
همین واقعیتها است كه سؤظن نسبت بههدفهای برنامه هستهای را برمیانگیزد،
بهویژه وقتی كه مشاهده میشود، نیروهای حاكم بر جمهوری اسلامی، حتی بهبهای پذیرش
زیانهای بزرگ برای كشور و قراردادن آن در معرض مخاطره، بر تكامل غنیسازی اورانیوم
– كه تولید انرژی هستهای بدون آن نیز ممكن است، اصرار میورزند.
حاكمیت
اسلامی در پی چیست؟
تبلیغات، گفتارها و رویكردهای مقامات مسئول جمهوری اسلامی نشان میدهد كه آنان
در پروژه هستهای، حفظ حاكمیت نظام و اقتدار در منطقه و جهان اسلام را جستجو میكنند
و بهتوانمندی هستهای (داشتن سلاح اتمی و یا امكان تولید آن) بهمثابه وسیلهای
برای كاهش آسیبپذیری، تضمین امنیت خویش و تضمین تداوم حاكمیت و ابزاری برای
اقتدار منطقهای و اقتدار در چالش با آمریكا و كسب اعتبار در جهان اسلام (بهویژه
در میان شیعیان) مینگرند.
پافشاری بر تولید اورانیوم غنیشده و بحرانسازی تا حد قبول هزینههائی چون
انفراد جهانی، تصویب دو قطعنامه از سوی شورای امنیت و كشیده شدن كشور بهلبه
پرتگاه مخاطرات بزرگ، همراه با اظهارات، تحریكات و نمایش هماوردهای دن كیشوتمآبانة
عدهای از حكومتگران و فرماندهان سپاه، این نگرانی را دامن میزند كه هدف آنها از
پروژة هستهای، بهرهبرداری نظامی و دستیابی بهسلاح اتمی و یا فراهم آوردن امكان
تولید آن است، وگرنه استفاده از تكنولوژی هستهای برای مصارف صلحآمیز بهاینگونه
بحرانسازیها نیاز ندارد و بدون بحرانسازی و چالش جهانی و پافشاری بدون انعطاف
بر سر تولید اورانیوم غنیشده، میتوان امر فناوری هستهای برای تولید انرژی و برای
كاربرد در صنعت، پزشكی، كشاورزی و ... را بدون مشكل بهپیش برد و اورانیوم غنیشده
مورد نیاز را با ایجاد اعتماد و یا با خریداری از خارج، بهبهائی ارزانتر از هزینة
تولید داخلی آن، تأمین كرد.
دستیابی بهسلاح هستهای و گسترش تسلیحات اتمی، بیتردید نتیجهای جز بر
باددادن ثروتها، ناامن كردن بیشتر جهان، تشدید خطرات نابودی انسانها و محیط زیست
در پی ندارد. منافع و مصالح مردم ایران، نه در گسترش سلاحهای اتمی، بلكه در پیگیری
سیاست خارجی صلحآمیز، در تلاش برای ایجاد منطقهای خالی از سلاح اتمی و در مبارزه
برای خلع سلاح عمومی هستهای است.
سلاح هستهای برای زمامداران جمهوری اسلامی نیز، برخلاف پندارهای آنها، نه تضمین
امنیت و تداوم حاكمیت بههمراه میآورد و نه اقتدار منطقهای مورد تصور را. امنیت
و تداوم حاكمیت گروههای مسلط بر نظام نه از خارج، بلكه از داخل است كه مورد تهدید
قرار دارد. این مردم ایرانند كه میتوانند بهاین حاكمیت تداوم بخشند و یا بهآن
پایان دهند. عامل اصلی بهخطر انداختن امنیت حاكمان، عامل اصلی در تغییر حاكمیت و
نیروی توانا بهتغییر، مردم ایرانند و این را هم حاكمان جمهوری اسلامی و هم آمریكا
كه در پی آزمایشهای گوناگون جهت دخالت و ایجاد تغییرات در ایران بوده و هست،
قاعدتأ باید بدانند. بمب هستهای جمهوری اسلامی علیه این مردم كاربردی ندارد و نمیتوان
از آن، علیه این تهدیدكنندگان اصلی «امنیت و حاكمیت نظام» استفاده كرد. آنچه هم
بهتهدید امنیت از خارج و اقتدار در منطقه مربوط میشود، بمب اتمی نمیتواند، تغییر
آنچنانی بهسود اقتدار منطقهای جمهوری اسلامی ایجاد كند.
قدرتمندی جمهوری اسلامی، بیشك توازن قوا را در منطقه بهسود آن تغییر خواهد
داد. اما این قدرتمندی از طریق دستیابی بهبمب اتمی حاصل نمیشود. توانمندی و
اقتدار از طریق رشد و توسعة فنی، علمی، صنعتی، اقتصادی و فرهنگی كشور و با ایجاد سیاست
مستقل و صلحآمیز و ایفای نقش در كاهش تنشها و ثبات منطقه و برقراری مناسبات
دوستانه با كشورهای منطقه و در سطح بینالمللی و در نتیجه برخورداری از احترام در
جامعه جهانی بدست میآید، سیاست و تلاشی كه جمهوری اسلامی در پی آن نیست.
در ارتباط با مسئله اسرائیل و فلسطین و لبنان نیز سلاح هستهای جمهوری اسلامی
نه بكار ترساندن اسرائیل میآید و نه حتی عاملی برای ایجاد «تعادل وحشت» است. آمریكا
و اسرائیل نیك میدانند كه ایران قادر بهاستفاده از بمب اتمی علیه اسرائیل نیست،
زیرا در صورت تحقق چنین فرضی، بهعلت شرائط جغرافیائی و همسایهگی تنگاتنگ كشورها
در منطقه، نه فقط اسرائیل، بلكه اردن و فلسطین و لبنان و سوریه، یعنی مردمی كه هدف
حاكمیت جمهوری اسلامی ظاهرأ دفاع از آنها است، نیز قربانی فاجعه اتمی و نابودی
خواهند شد. افزون بر این، اقدام در بكارگیری سلاح اتمی علیه اسرائیل، بدون پاسخ
اسرائیل و آمریكا نخواهد ماند. بنابراین بكارگیری سلاح هستهای علیه اسرائیل یعنی
خودكشی و كشتار جمعی مردم منطقه و این امر را اسرائیل و سایر كشورهای منطقه نیك میدانند
و تهدید بهاستفاده جمهوری اسلامی از سلاح اتمی را جدی نمیگیرند. تنها پیامد ایران
مجهز بهسلاح هستهای، میتواند اقدام برخی از كشورهای منطقه برای دستیابی بهاسلحه
اتمی باشد که با كمك مستقیم و یا غیرمستقیم آمریكا می توانندآنرا متحقق سازند، امری
كه در صورت تحقق، جهان و منطقه را با مرحلهای جدید از توسعه این سلاح كشتار جمعی
روبرو خواهد كرد.
محدودة تأثیر دستیابی جمهوری اسلامی بهتكنولوژی و سلاح هستهای اثرگذاری بر
بخشی از مسلمانان یا شیعیان جهان است. برای كسانی كه از كم و كیف قضایا آگاهی
ندارند، كسانی كه بهدلیل بیاطلاعی، تحت تأثیر تبلیغات و ظاهر مسائل قرار میگیرند،
دستیابی بهسلاح هستهای میتواند نشان اقتدار تلقی شود و در نتیجه به عاملی برای بهرهگیری حاكمیت جمهوری اسلامی ،
جهت نفوذ و یا گسترش نفوذ در آنها گردد. چنین اقشاری البته نه برای سازندگی و رشد،
بلكه برای تخریب و ویرانی میتوانند مورد بهرهبرداری قرار گیرند.
بطور خلاصه، اقدامات و رویكردهای حاكمیت جمهوری اسلامی در پروژة هستهای،
افزون بر زیانهای تاكنونی، میتواند پیامدهای پر مخاطره و ویرانگری برای ایران و
منطقه در پی داشته باشد. بهویژه این كه بخشی از نیروهای حاكم بر نظام منافع خود
را در تشدید بحران و حتی حملة نظامی آمریكا یا اسرائیل میبینند و از تحریك و
ماجراجوئی و حتی هموار كردن چنین زمینهای ابائی ندارند. از سوی دیگر سیاست آمریكا
نیز با وجود شكست در عراق، تنگ شدن عرصه در افغانستان و سایر عوامل بازدارندة داخلی
و خارجی، اساسأ متكی بر اعمال قدرت، برتری نظامی و بهكارگیری زور و نیروی جنگی
است و برای بوش هم در لحظهای از بالاگیری كشمكشها، اقدام نظامی میتواند «نعمت»
بهشمار آید. در چنین شرائطی دامن زدن بهبحران از هر دو سو بازی با آتش است.
پایان بخش نخست