جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۶ - ۱۸ مه ۲۰۰۷

 

یادداشتی ایرانی در حاشیه مراسمی فرانسوی

 

ایرج شكری

 

نیكلا ساركوزی رئیس جمهوری جدید فرانسه، در مراسم تشریقاتی  آغاز به كارش بعد از نهادن تاج گلی بر مزار سرباز گمنام در میدان  شارل دوگل , و بعد پای تندیس ژرژ كلمانسو و ژنرال دوگل در نقطه دیگری در خیابان شانزلیزه، رهسپار مراسم برنامه ریزی شده در  محلی در یك پارك جنگلی در حاشیه منطقه 16پاریس شد كه در  زمان جنگ جهانی دوم، 35 تن از اعضای مقاومت فرانسه از گرایشهای مختلف سیاسی، توسط نازیها در آنجا اعدام شده بودند. در این مراسم، نامه یكی از این جانباختگان، نو جوانی به نام «گی موكه» (در زمان اعدام  17 سال و نیم سن داشته) ، كه قبل از اعدام به پدر و مادرش نوشته بود، توسط یك دانش آموز دبیرستانی قرائت شد. وی در آن نامه ضمن این كه از مادر و پدرش خواسته بود در روبه رو شدن با رویداد اعدام او شجاع باشند، یاد آور شد بود كه تردید نیست كه من دلم می خواست زندگی كنم، 17 سال و نیم عمر كوتاهی برای من بود، من جز به خاطر ترك همه شما، از چیزی  متاسف نیستم، آن چه از صمیم قلب آرزو می كنم این است كه مرگ من ثمر بخش باشد. این قربانی جنایت نازیها، آنگونه كه در گزاشهای تلویزیونی گفته شد و در روزنامه ها هم( از جمله روزنامه فیگارو 17 مه ) یاد آوری شد، كمونیست بود. نیكلا ساركوزی كه به گرایش سیاسی راست فرانسه تعلق دارد،  در سخنانی در این مراسم ضمن تجلیل از  گی موكه، گفت كه به  وزیر آموزش و پروش خواهد گفت كه  این نامه از سال تحصیلی آینده در دبیرستانها خوانده شود  و یاد آور شد كه آن نوجوان 17 ساله كه جانش را برای فرانسه داد، نه سرمشقی در گذشته بلكه سرمشقی برای آینده است. رئیس جمهور جدید فرانسه كه مراسم تشریفاتی ویژه آغاز بكارش قبلا برنامه ریزی شده بود و به جز مراسم  سان دیدن رئیس جمهور، از گارد جمهوری و گل گذاشتن بر مزار سرباز گمنام كه جز مراسم تشریفاتی آغاز به كار رئیس جمهور جدید است، برگزاری مراسمی در محل اعدام شدگان مقاومت فرانسه را خودش انتخاب كرده بود و خوبی از تعلق سیاسی گی موكه نوجوان 17 ساله كمونیست آگاه بود. نمی شود از نظر دور داشت كه  این اقدام او یك مانورسیاسی، برای خنتی كردن تبلیغات مخالفانش در اردوی چپ فرانسه،- چپی كه در دوران تبلیغات انتخاباتی او را «آدمی خطرناك» معرفی می كرد و گروهای «چپ» افراطی بوده است كه در همان شب اعلام نتیجه انتخابات در شهرهای مختلف فرانسه تظاهراتی علیه او برپا كردند، اما وقتی در نظر بگیریم  كه او یك نوجوان با تعلق سیاسی به گرایش اردوی مخالفان خودش را برای چند میلیون نوجوان جوان دبیرستانی به عنوان قهرمان و الگوی  میهن پرستی و فداكاری برای میهن معرفی كرد و اعلام كرد كه آخرین نامه او قبل از اعدام، همه ساله در دبیرستانها خوانده خواهد شد، آن وقت به گمان من این امر فراتر از  یك تاكتیك موضعی با اهداف سیاسی گروه گرایانه است. فرانسه كشوری متعلق به همه فرانسویان است. اعم از مسیحی و یهودی ، لیبرال یا كمونیست. تقلبی مثلا مثل «میهن مسیحی»، مثل تقلب آخوندها و یاران كلاهی و  كت شلواریشان كه ایران را «ایران اسلامی» و« میهن اسلامی» نا می دیدند  تا به كشتار و خشونت برای  انحصار قدرت سیاسی رنگ تقدس بدهند، در این كشور نه عملی است نه  به فكر كسی خطور می كند. در اینجا تحریف وسانسور تاریخ نه عملی است نه به نفع سانسورچی.  واقیعیت این است كه در دموكراسی پارلمانی غربی از آنجا كه قدرت سیاسی با رقابت احزاب در كسب آراء مردم برای حمایت از برنامه هایشان، به این یا آن حزب یا ائتلاف سیاسی تعلق می گیرد  و جدایی سه قوه قانونگذاری و قضایی و اجرایی واقعی است و به خاطر همین هم، قدرت سیاسی در دست یك فرد یا گروه باقی نمی ماند؛ از آنجا كه یك اپوزیسیون قوی كه پیوسته عملكرد گروه رقیب را به انتقاد می كشد و آنرا به چالش می طلبد پیوسته در صحنه سیاسی حضور دارد؛ از آنجا كه آزادی عقیده و بیان كه در آزادی مطبوعات و انتشار كتاب  و امكان برخورداری نمایندگان گرایشهای مختلف سیاسی در بیان نظراتشان از رادیو و تلویزیون تجلی می یابد، امكان انحصار طلبی را از بین می برد؛ از آنجا كه امكان تشكل یابی مردم در  گروههای مختلف صنقی و یا انجمنهای غیر دولتی، یك وزنه تعادل در برابر یكه تازی احتمالی مردان سیاست ایجاد می كند؛ از آنجا كه  قوه قضایی مستقل  از  قدرت اجرایی است و خطا و سوء استفاده های مقامات را مورد رسیدگی قرار می داهد و در موردی مثل آن چه در یكی دو سال گذشته در فرانسه روی داد، دستگاه قضایی تا بازرسی دفتر كار وزیر دفاع یا مقامات  مورد سوء ظن و ضبط مدارك مورد نظر، پیش می رود و باز پرسی از مقامات ساعتهای طولانی در یك احضار می تواند تداوم یابد، و اگر اسناد مجرم بودن آنان را ثابت كرد، حكم محكومیت در از سوی دادگاه، در مورد آنان صادر و اجرا می شود. در چنین شرایطی نه گروهی می تواند خواب انحصار قدرت را ببیند و نه كسی می تواند خود را قیم  مردم بداند و نه فكر  سانسور و تحریف تاریخ به سرش خواهد افتاد، چون اگر كسی چنین تمایلاتی از خود بروز دهد، نه تنها با این كار از خود چهرهَ آدم ابله و دروغگویی ارائه خواهد داد، بلكه تودهنی متعدد از هر طرف خواهد خورد. خوب یادم هست آن اوائل به قدرت رسیدن خمینی در سالمرگ مصطقی خمینی برنامه یی از تلویزیون پخش شد كه می خواست این تصور را به بینندگان القاء كند كه  انقلاب سال 57 نتیجه خشم مردم در واكنش به مرگ حاج آقا مصطقی خمینی بوده كه اطرافیان خمینی مدعی بودند توسط ساواك به قتل رسیده است و این البته دروغ بزرگی بود كه سبب خندیدن بینندگان نشسته در پای تلویزیون، به ریش امام و تولید كننده و مبتكر آن برنامه شد.  بزرگترین نفع دموكراسی برای ملتهای برخوردار از آن این است كه اجازه پیدایش آدمهای خودمحور بین و خود شیفته و انخصار طلب در عرصه سیاست را نمی دهد، خود شیفتگانی كه حامل چیزی جز تحقیر یك ملت و ایجاد مصیبت برای مردم نمی توانند باشند. شاید این هم از ویژگیهای  استتثنایی تاریخ ما باشد كه یك كسی هم به قدرت نرسیده ملتی با سه  هزارسال تاریخ را هیچ شمرد و در رویای انحصار قدرت، اسم خودش را روی ایران كوبید و مبارزه برای استقرار دموكراسی در ایران را با طرح شعاری نا مربوط و انزجار برانگیز كه تمایل مالك الرقابی از آن پراكنده می شد، به شكلی در آورد كه گویی دعوا بر سر ملك مورثی «غصب شده» است، كه باید با رعایای خوش نشین آن به صاحبش برگردانده شود و بیش از دو دهه، به هیچ انتقادی در این زمینه نه از سوی دوستان و هم پیمانان خود، نه خارج از دایره دوستان، اعتنایی نكرد. حالا اگر با نكاتی كه به آن اشاره شد، اوضاع در جمهوری اسلامی برپا شده بر اساس اسلام ناب محمدی را، كه خمینی مثل طاعونی مرگبار بر ایران گستراند، با دموكراسی برمبنای انتخابات واقعا آزاد،  مقایسه كنیم می بینم كه تفاوت از كجا تا به كجاست. سران رژیم اهریمنی ولایت فقیه خیلی ادعای مردمی بودن با استناد به برگزاری انتخابات متعدد از زمان استقرارشان در راس قدرت، كرده اند  و بازهم خواهند كرد، انتخاباتی كه همه می دانند نمایشی است  و در موارد متعددی حتی كسانی كه «التزام عملی» خود را به ولایت فقیه اعلام كرده اند، از شركت در انتخابات به عنوان كاندیدا، محروم شده اند. انتخابات نمایشی،  ماهیت ضد مردمی رژیم ولایت فقیه را كه در عملكرد جنایتكارانه این رژیم علیه مردم ایران متبلور است، نمی تواند بپوشاند. آخوندهای جنایتكار ضد ایران و ایرانی هیچ حرمتی برای كسی قائل نشدند و نیستند و ابلهانه گمان می برد ند كه با سانسور و باز نویسی تاریخ، می توانند تاریخ دیگری برای مردم ایران بنویسند كه گویی قبل از یورش ویرانگرانه تازیان غازی به ایران، نه این سرزمین تاریخ و نه مردمش هویتی داشته اند  و بعد از آن هم روحانیت شیعه عامل  پیش برنده  و نیروی اصلی هر تحولی بوده است. آخوندهای مرتجع سنگ مزار شهدای مبارزه مسلحانه علیه  رژیم دست نشانده محمد رضا شاه را شكستند و حتی در فكر تخریب آنها بر آمدند. بزرگداشت دكتر مصدق بر سرمزارش در احمد آباد بار ها با مزاحمتها و درنده خویی های گله های پاسدار و لباس شخصی و حزب اللهی رو به رو شد  و آخوندهای خودكامه در سالهای گذشته، حتی بارها مراسم سالگرد درگذشت مهندس بازرگان را كه دربر پایی رژیم جمهوری اسلامی به خمینی كمك كره بود، با گله های حزب اللهیهای درنده، مورد حمله قرار دادند. آخوندهای مرتجع و درنده خو، كه دسته دسته جوانان هوادار گروههای دگر اندیش و چپ را به جوخه های اعدام سپردند، هم چنان به نسل جوان و آگاه كشور كینه می ورزند و دست از سركوب مستمر آنان بر نمی دارند و پی در پی دانشجویان فعال در انجمنهای اسلامی را كه زبان به انتقاد از انحصار طلبی و دفاع از دموكراسی گشوده اند دستگیر می كنند و به زندان می افكنند و آنها را از تحصیل بار می دارند، اما خروش آنان خاموشی پذیر نیست. آخوندهای مرتجع سركوبگر، جوان دانشجویی مثل احمد باطبی را كه جرم بزرگش در دست گرفتن و نشان دادن پیراهن خونی یك دانشجو در سال 78  بود  كه در یورش عمال سركوبگر رژیم ولایت فقیه به دانشجویان در ماجرای كوی دانشگاه زخمی شده بود، اول به مرگ و بعد به پانزده سال زندان محكوم كردند تا به خیال خودشان هشداری داده باشند به دیگر دانشجویان كه اگر سركشی كنند سالهای جوانیشان در زندان خواهد گذشت، آخوندهای جنایتكار زنانی را كه برای رفع تبعیض اسلامی – آخوندی و تحقیر ضد انسانی علیه آنان، به  طور مسالمت آمیز فعالیت می كنند، به محاكمه می  كشند و به زندان محكوم می كنند، تا زنان و دختران آزاده ایرانی را مرعوب كنند و اخطاری باشد برای آنان كه اگر در برابر اقتدار روحانیت مرتجع شیعه و رژیم اسلامی قد علم كنند، سركوبی شدید و زندان در انتظار آنان خواهد بود. به قول یكی از این زنان فعال، چه فعالیتی مسالمت آمیز تر از جمع كردن امضاء می شود یافت؟ این جباریت رژیم آخوندی است كه یك تسویه حساب تاریخی با روحانیت درنده خوی شیعه  و دفن اسلام سیاسی را اجتناب ناپذیر و به یك گذرگاه اجباری تاریخ ایران به سوی دموكراسی تبدیل می كند.  من بر این باورم كه تاریخ ایران از این گذرگاه با كاروان زنان و مردان، كارگران و دانشجویان مبارز و آزادیخواهش كه مبارزاتشان برای حقوق شهروندی و دموكراسی و رفع تبعیص علیه زنان و حق دخالت و شركت در سرنوشت میهن خویش، گسترش روز افزون می یابد، خواهد گذشت.

پ – 17 مه 2007 –27 اردیبهشت1386