رواج زبان شبه لمپنی در جامعه ایران؛
جامعه ای که "ضد حال" می زند
سهیل آصفی
http://soheilasefi.blogfa.com/
خفن تيريپ
زدي"، "ضايعش کردم"، "باهات حال مي کنم"، "انده
مرامي"، "، "سوتي دادي عزيز"، "اسگلش کردم"،
"ضد حال مي زنه"، " سه سوت مي يام"، "هنوز تو
کفشم"، "چه ماشين توپي"، "سه شد"، "دودر باز"،
"تخماتيک"، "مخشو زدم"....
سير قهقرايي زبان روزمره پارسي و رواج زبان شبه لمپني رايج در
جامعه ايران در همه سالهاي نزديک به سه دهه اخير بارها مورد بحث و چالش جامعه شناسان
و زبانشناسان کشور بوده است. رواج نوعي از ادبيات شبه لمپني و ابداع واژگاني
نوظهور که سالها پيش واژگاني با چنين ساخت و مفاهيمي را تنها مي شد در ادبيات
اقشار لمپن يا مشهور به "جاهلان" جامعه جستجو کرد امروز روز بطور
فراگيري متداول شده و جاري زبان ها و بعضا قلم هاست. تا جايي که طيف وسيعي از گروه
اجتماعي مشهور به "فرهيختگان" کشور نيز جسته گريخته از اين ادبيات در
گفتار و کلام روزمره خود استفاده مي کنند.
گشتي در دنياي مجازي و بلاگستان فارسي و سر زدن به مکان هايي
که بيشتر پاتوق نسل جوان کشور است و بعضا نشرياتي که سعي در جلب نسل جوان دارند،
در بدست دادن تصويري تمام نما از آنچه يک جامعه شناس در پاره اي موارد "واکنش
عصياني" به شرايط موجود توسط افراد جامعه و"انحطاط زباني" در يک
جامعه عنوان مي کند کمک شاياني مي کند.
اين مساله تنها محدود به زبان نسل جوان کشور نيست و در بسياري
از موارد به گفتار روزمره پدران و مادران اين نسل نيز وارد شده است. جالب آنکه
برخي حتي استفاده از اين زبان را نوعي "تفاوت" و "تشخص" در
شيوه هاي گويشي و نوشتاري خود قلمداد مي کنند. اين همه حتي در نوشته هاي برخي از
روزنامه نگاران و پويشگران حقوق بشري در فضاي مجازي فارسي هم به وفور ديده مي شود.
در گشت اينترنتي نيز به موارد جالب توجهي مي توان برخورد. تيتر پست مربوط به سرکوب
جنبش زنان در وبلاگ يکي از زنان روزنامه نگار بلاگراينگونه است: "اين ضد حال
نيست ؛شادي و محبوبه را عشق است" در بخش کامنت دوني اين پست هم مي خوانيم :
«ديدم از اين زبان "شبه لمپني رايج" خيلي استفاده کردين... اين زبان
اضمحلال هست. با شناسنامه بيست و هشت ساله و دقيقا فرهنگ نهفته در اون» و اين
داستان سر دراز دارد...
در اين
ميان، سهم صدا و سيماي اسلامي را در رواج اين نوع از ادبيات شبه لمپني رايج نمي
توان از نظر دور داشت. يک استاد ادبيات در ايران در گفتگو با خبرگزاري دانشجويان
ايران [ايسنا]تصريح مي کند که:"نبايد در برنامهها از كلمات، اصلاحات و
تركيباتي كه در كوچه و بازار رواج دارد استفاده شود، زيرا مردم با اين گونه موارد
آشنا هستند اما از آنها استفاده نميكنند چون رسميت ندارند. اما پخش در صدا و
سيما همچون زدن مهر تاييدي بر آن است و سبب رواج در جامعه ميشود."
اين استاد دانشگاه مي افزايد: "هنگامي كه در صدا و سيما
اين اتفاق ميافتد اين گونه واژگان بدون عبور از صافيهاي دستوري وارد زبان ميشود
و شاهد آن هستيم كه حتي افراد تحصيل كرده و اهل علم نيز از آنها استفاده ميكنند."
وي خاطرنشان مي کند که امروز در صدا و سيما خصوصا در بخشهاي
اجرايي و سريالها كنترل چنداني روي گفتار وجود ندارد. بيشتر برنامهها زنده هستند
و حتي در سريالها نيز در بسياري از موارد بداهه صحبت مي شود و شاهد هستيم كه
كلماتي به كار ميرود كه دور از شان جامعه فرهنگي ايران است. با اين همه، توليد و
پخش برنامه هاي مختلف در صدا و سيماي اسلامي با بهره گيري از ادبيات شبه لمپني
رايج که در وظايف آن "فرهنگ سازي" جامعه تعريف شده است همچنان سير صعودي
دارد و در بسياري از سريال هاي پر مخاطب اين رسانه آثار اين ادبيات به منظور نزديک
شدن به مردم به هدف پر کردن وقت آنها يا القاي سياست هاي مورد نظر در لواي داستاني
کليشه اي به چشم مي خورد.
تزريق سياست با لمپنيسم
سارا، دانشجوي جواني که هر عصر بدليل تردد با مسافرکش ها
مجبور به شنيدن برنامه يکي از راديوهاي سراسري داخلي است از "وقاحت" در
صداي مجري زن اين برنامه ها مي گويد: "در آن وقت عصر که خسته و کوفته از کار
و دانشگاه بر مي گرديم، اگر راديوي مسافرکش ها روشن نباشد بايد موزيک هاي دسته چندم
شيش و هشت لس انجلسي گوش بدهيم، يا اگر راديو روشن باشد فرياد کشيدن هاي گزارشگر
ورزشي و يا قهقهه ها و فرياد زدن هاي گوشخراش و هيستريک خانم مجري که به ظاهر با
شوخي هاي بي معنا و تکراري و خواندن متون بسيار سخيفي که به دست او داده اند وظيفه
دارد براي مخاطبان خسته از سر کار آمده و رانندگان مستاصل پشت ترافيک انرژي توليد
کند. تنها چيزي که براي اينها مطرح نيست، شعور مخاطب است."
استاد دانشگاه ادبيات نيز در مورد کيفيت راديوهاي داخلي معتقد
است: "راديو فرهنگ خوب عمل ميكند، اما بعضي راديوها جوي مانند يك مهماني
خانوادگي را دارند كه هر كسي ميتواند هر چه ميخواهد بگويد. اينطوري ميخواهند به
شنوندهها القا كنند كه اين موضوع ناشي از صميمت است، اما در واقع اين گونه
نيست."
وي اضافه مي کند: "الزاما زبان معيار زباني خشك، خشن و
بيروح نيست و جنبههاي متفاوتي دارد و نبايد بر اشتباهات با توجيه لحن صميمانه،
فضاي جديد و جذب مخاطب مهر تاييد زد. زبان ميتواند خشك نباشد، صميمي باشد و معيار
هم باشد."
بررسي محصولات موسوم به "فرهنگي" در سالهاي اخير
نيز از آنچه بسياري از کارشناسان آن را "زبان انحطاط" عنوان مي کنند
حکايت دارد. يک جامعه شناس، آخرين مورد از اين همه را، فيلم هجو پر فروشي ساخته
يکي از سران گروههاي فشار در ايران عنوان مي کند که تنها بر پايه لمپنيسم بنا شده
وبا نازل ترين سطح تکنيک، کارگرداني و روايت سعي در القاي اهداف کليشه اي سياست
گزاران فرهنگي کشور در ميان طيف وسيعي از توده مردم دارد. وي معتقد است که ساختن
تصوير شبهه کميک از بازيگران متبحر سينماي ايران، مساله جديدي نيست و سابقه اين
کار را بايد در بدنه سينماي فارسي پيش از انقلاب جستجو کرد. وي مي افزايد:
"بايد توجه داشت که بخش وسيعي از مردم که مي خواهند در ميان فشارهاي روزمره اقتصادي،
اجتماعي و سياسي در کشور ساعاتي مفرح براي خود فراهم کنند، به تماشاي اين فيلم ها
مي روند؛ اما اين لحظات مفرح با تعميق و نهادينه کردن ادبيات و طبعيتا رفتار شبه
لمپني در ميان اقشار مختلف مردم، تبعات سو خود را نيز بجا مي گذارد."
يک زبان شناس که زبان لمپني را متعلق به دوران سرمايه داري
وابسته دهه ۱۳۴۰ مي داند که با ظهور فرهنگ دلالي و اوستا کريمي وارد جامعه
ايران شده، معتقد است: "اتفاقاتي که در سير زبان و ادبيات روزمره در يک جامعه
روي مي دهد محل خوبي براي کاوش در شرايط سياسي، اقتصادي و اجتماعي مقطعي از تاريخ
يک ملت است. " اين زبان شناس به واژگان مندرج در فرهنگ عاميانه جمال زاده،
کتاب کوچه شاملو، فرهنگ عاميانه نجفي و.. اشاره کرده و مي گويد:"سير قهقهرايي
و متاسفانه متداولي که امروز در زبان فارسي و علاوه بر عامه مردم در ميان برخي از
روشنفکران ما نيز فراگير شده، توسط سياست گزاران رسانه هاي رسمي کشور آگاهانه يا
ناآگاهانه دامن زده مي شود. اين زبان شبه لمپني رايج، بار مفهومي خود را داشته و
بحثي متفاوت از زبان و فرهنگ کوچه و مردم در اين کشور است."
وي ترکيب واژگاني ادبيات شبه لمپني رايج بيست و هشت سال اخير
را داراي بار ضد ارزشي مشخصي مي داند که براي ريشه يابي آن بايد تحولات سياسي و
اجتماعي سالهاي گذشته را مرور کرد: "اتفاقي که امروز در زبان ما افتاده
پيشرفت زباني نيست. حرکت قهقهرايي تحت تاثير مفاهيم تحميل شده به جامعه است که اين
بار به شکل عصياني در زبان نمود پيدا کرده است."
لادن که تازه به ايران آمده از استقبال برخي ايرانيان خارج از
کشور و بعضا بچه هايي که هرگز ايران را نديده اند از اين زبان شبه لمپني در تعجب
است: "آنها اصلا آگاه نيستند که اين زبان برآمد فرهنگ مسلط همه اين سالها در
جامعه ماست. براي همين وقتي کسي از ايران مي آيد و در ادبيات او از اين قبيل
واژگان ديده مي شود مشعوف مي شوند. مثل خيلي از هموطنان خود در ايران، حتي آن قشر
به اصطلاح فرهيخته يک لحظه به چرايي پديداري اين زبان و ادبيات و بار مفاهيمي که
انتقال مي دهد فکر نمي کنند. مي خواهند با استفاده از زبان شبه لمپني رايج بر
دايره واژگاني خود در زبان فارسي بيافزايند!"