جنبش دانشجویی و لزوم بازتعریف روابط
آسو صالح
و اما اینك...
آن روزی كه دانشگاه از لاك سنتی خود خارج شده و با سوالهایی
آزاردهنده برایشان...
و اما اینك،
آن روزی كه دنیایی از شور، احساس، عشق و حماسه؛ فقط و فقط در
خاطرههای قدمگاههای ماست و انتظاری...
و اما اینك،
آن روزی كه همه سرگردانیم، قلمهایمان از ترس شهریاران جبار
خشكیده و دادخواهی افسانهایست در اذهانمان...
و اما اینك،
آن روزگاری كه شهریاران نه نمایندهی مردم، بلكه خدایگانند و
بدتر از آن، بسیار بدتر، آن روزی كه مردم هنوز میبایست به شهریاران بفهمانند كه از آسمان فرود آیید، شما تنها برگزیدگان
مایید...
و اما اینك،
روزگاری عجیب؛ مردمی دادخواه و سنت پرست، شهریارانی خودخواه و
قدرتطلب و تویی سنت شكن...
و روزگاری نیچهای؛ گربههای سنگی و سنگینوزنی كه خدایان ادوار
اولیه بودند، هنوز بر جای خود ایستادهاند، چگونه میخواهی واژگونشان كنی؟!
طی سالیان
گذشته، جنبش دانشجویی در ایران صرفا یك جنبش اعتراضی نسبت به كلیت نظام سیاسی و
دولت به شمار میآمد، به دیگر بیان، جنبش دانشجویی همیشه خود را در برابر قدرت
سیاسی تعریف مینمود. با اندك تغییر در ساختار نظام، جنبش دانشجویی شعارهای خود را
تغییر داده و خود را بازتعریف میكرد. البته این نشان از پویایی این جنبش دارد، اما
اگر طی چندسال، چند استراتژی را اتخاذ شود، نوعی سردرگمی را بهوجود خواهد آورد.
اگر نگاهی نیز به امروز جنبش دانشجویی
افكنیم، خواهیم دید كه تنها كارویژهی جنبش دانشجویی مقاومت در برابر «كنش»های
حاكمیت و «واكنش» در برابر آنهاست، طوری كه عملا در مقام اپوزیسیون قدرت و حاكمیت
قرار دارد.
اما نقدی كه در
اینجا بر جنبش دانشجویی وارد میشود، فراموشی حوزهای با نام «جامعه» و تاثیرگذاری
بر آن است. كنشها و واكنشهای حاكمیت (قدرت سیاسی)و جنبش دانشجویی آنقدر بسیاراند
كه این جنبش حتی یكی از مهمترین كارویژههای خود كه همانا تاثیرگذاری بر جامعه است
را به باد فراموشی سپرده است. نمودار زیر رابطهی این سه حوزه را نشان میدهد؛ اگر a1 ، a2 به ترتیب كنشهای حاكمیت بر جنبشدانشجویی و جامعه باشند، جنبش
دانشجویی تمام وقت و نیروی خود را صرف واكنش به آنها (b1 ،
b2) مینماید و
كنش C به كلی فراموش شده است، حال آنكه C یكی از
كارویژههای مهم
این جنبش میباشد.

با توجه به
خصلت موقت بودن عضویت و وابستگی به عنصر سن در این جنبش(كه باعث شده است جنبش
دانشجویی از تحجری كه دیگر سازمانها و نهادهای سیاسی و اجتماعی گرفتارآن میشوند،
مصون بماند)، تبیین یك استراتژی بلند مدت كه رابطهی آن با حاكمیت و جامعه را مشخص
نماید، كاری سهل و آسان نباشد، اما اگر تعریفی درست از رابطهی این جنبش با حاكمیت
ارائه شود، مسلما همهی انرژی صرف واكنشها نشده و در بستری تعریف شده، كارویژهی
فراموش شدهی تاثیر بر جامعه دوباره نمایان خواهد شد.
جنبشدانشجویی،
قدرت سیاسی و جامعه:
جنبش دانشجویی
پس از انقلاب، با تشكیل تشكلهای مستقل در دانشگاه و امكان ارتباط جریانهای سیاسی
اعم از موافق و مخالف دولت در خارج از دانشگاه، موجب شد تا جریانات دانشجویی
متعددی آزادانه به فعالیت و موضعگیری بپردازند. در چنین شرایطی دانشگاه بیش از
گذشته در كانون توجهات جریانات سیاسی متفاوت
قرار گرفت. در عین حال بخشی از حاكمیت بعد از انقلاب قصد داشت تا دانشگاه را به
جامعه هماهنگ كند و به شرایط آزاد و ویژگیهای آن توجهی نداشت. خصوصا برخی طیفها
اساسا استقلال دانشگاه را به رسمیت نمیشناختند و معتقد بودند دانشگاه در حیطههای فكر،
رفتار عملی و صلاحیت اجتماعی باید تحت كنترل حوزه بوده و از دیدگاه حوزوی پیروی
كند. این آغاز جدالی بود كه با ورود جریانات دانشجویی و غیردانشجویی، طرفدار
حاكمیت و احساس خطر آنها، حادثه انقلاب فرهنگی و وقایع بعد از آن را رقم زدند.
دانشگاه در این مرحله ضربه سختی خورد، لذا در فاصله سالهای 60 تا 68، تنها جریانات
دانشجویی منتسب به حاكمیت در دانشگاه فعال بودند كه بیشتر مجری و اعمالكنندهی
برنامه و سیاستهای رسمی نظام در درون دانشگاهها بودند. به همین دلیل در این مقطع
زمانی جنبش دانشجویی، همچون حزبی درون دانشگاهی و در اختیار ساختار حاكمیت فعالیت
میكرد كه هیچگونه استقلالی از قدرت سیاسی نداشته، بلكه جزیی از آن بود.
وقتی از جنبش
دانشجویی بحث میشود، همواره دو مفهوم در ذهن تداعی مییابد؛ استقلال(عدم وابستگی) و
اعتماد. هردوی این مفاهیم به رابطهی جنبش دانشجویی با قدرت سیاسی مربوط میشوند.
اصولا منظور از
استقلال، عدم وابستگی به قدرت و دولت است، نه جدایی از جنبشهای اجتماعی و فكری.
بلكه جنبشهای دانشجویی اگر از متن جنبشها و جریانات فكری و اجتماعی موجود در
جامعه، گیسخته باشند، باور نشده و در قید علایق خصوصی خود باقی میمانند. لازمهی
گسترش عرصهی عمومی و جامعه مدنی، نه صرف وجود نهادها و تشكیلات بهصورت جداگانه،
بلكه گسترش ارتباط و تعامل میان آنهاست. اما استقلال از ساخت قدرت لازمهی حفظ حیات
و ماهیت جنبشهای دانشجویی است. استقلال سیاسی این جنبش زمانی تداعی مییابد كه
كارویژهی اصلی آن را نقد ایدئولوژی و دولت بدانیم. مفهوم اعتماد نیز از همین مساله
سرچشمه میگیرد، اصولا جنبش دانشجویی خود را درگیر منازعات قدرت نمیكند. به همین
دلیل همچون نهادی نقاد قدرت، همواره مورد اعتماد تودهی مردم، بلكه دیگر جنبشهای
اجتماعی نیز میباشد.
با این وجود
همواره این ترس وجود داشته است كه خط قرمز استقلال سیاسی جنبش دانشجویی شكسته شود
و این جنبش را در جبههی قدرتطلبان و منازعهكنندگان قدرت مشاهده كنیم. عبور از این
خط قرمز ممكن و میتواند به دلایل مختلف باشد، اما به نظر میرسد مهمترین دلیل آن
«مطلوبیتخواهی» جنبش دانشجویی باشد. به این معنا كه این جنبش از وضع «موجود»
ناراضی و خواهان وضعیت «مطلوب» است، حتی رسیدن به این وضع را در كوتاهترین زمان
ممكن میخواهد. این امر رگههای رادیكالیسم را در كه در درون جنبش قرار دارد، فعال
مینماید. به همین دلیل جنبش دانشجویی مستقلِ متعهد، از هر ابزاری برای گذار از وضع
موجود به مطلوب استفاده میكند. آنگاه كه قدرت نیز چون ابزاری تلقی شود، جنبش
دانشجویی ناخواسته از خط قرمز خود كه همانا استقلال سیاسی است، عبور كرده و وارد
منازعات قدرت میشود.
جنبشهای
دانشجویی متعلق به حوزهی جامعه مدنی و عرصه عمومی میباشند و اساسا كارویژهی متفاوت
با احزاب سیاسی دارند. هدف اصلی جنبشهای دانشجویی متنوعتر كردن حوزهی سیاسی جامعه،
از طریق مباحثهی دموكراتیك است. مقام دانش، مقام آزادی است و با سلطهجویی و
سلطهطلبی مغایرت دارد، از این رو وظیفهی اصلی
جنبش، نه ورود در منازعات قدرت، بلكه وظیفهی روشنفكرانهی روشنگری و نقد قدرت است.
حال این كارویژه، حوزهی وسیعی را شامل میشود، از جمله بحث دربارهی همهی
ارزشها و هنجارهای بنیادی جامعه، به این
صورت وارد فاز كنش شده و جامعه را تحت
تاثیر قرار میدهد.
جنبشهای
دانشجویی درواقع خود عضو یك جامعه در حال گذار است؛ به عبارتی جنبش دانشجویی – در
ایران- به عنوان یك جامعهی نسبتا مدرن با داشتن برخی شاخصههای مدرن بودن، در یك
بستر سنتی و در حال گذار، مانند جامعهی ایران، قرار دارد. این عدم تعادل و توازن
منشا اصلی كنشها و واكنشهای جامعه و دانشگاه است. از یك سو دانشجو در یك فضای
تاحدودی آزاد و پلورال به نام دانشگاه فعالیت میكندو واز سوی دیگر در ابعاد
بزرگتر، جامعهای را مشاهده میكند كه كاملا با این فضا بیگانه است؛ در اینجاست كه
عنصر «دانش» بهعنوان عنصر تمایزكنندهی این دو جامعه از یكدیگر خود را نمایان
میكند. دانشجو آزادی را لمس میكند، در دانشگاه مفهومی بهنام آزادی عقیده و احترام
به آرای دیگران را میفهمد، پس آزادی طلب میشود و علیه هرگونه قدرتی كه با این
مفهوم زیبا در تضاد باشد، میایستد؛ حال اگر حاكمیتی مقتدر باشد یا جامعهای سنتی.
پس نطفهی اصلی نقدها و اعتراضها شكل میگیرد و با شور و شوق جوانی آمیخته شده و
جنبشی رادیكال و نقاد با نام جنبش دانشجویی را شكل میدهد.
دانشگاه و
پارادوكس دگرگونی:
دانشگاه برای
ایفای وظایف سیاسی- اجتماعی هیچگاه منتظر تایید یا تشویق نیروهای خارج از خود
نبوده و بهعنوان یك نیروی مستقل، مشوقی برای سایر جریانات محسوب میشود.
اگرچه دانشگاه
الگوی رفتاری خود را با شرایط اجتماعی سازگار میكند، اما در عین حال موسسات
اجتماعی و نهادها نیز تحت تاثیر مقتضیات دانشگاه و نسل جوان دگرگون میشوند. طی
سالهای گذشته عكس این، عمل شده است، یعنی تلاش شده است با تغیر مثلا مدیریت
سازمانهای اجتماعی و نهادهای دانشگاهی و غیردانشگاهی، الگوی رفتاری دانشگاه نیز
مطابق آن تغیر كند، تغیری آنی. این خود نیرویی كنشی بر جنبش دانشجویی محسوب شده و
به ناچار از سوی این جنبش رادیكالِ مستقلِ سازمان نیافتهی گسترده، واكنشی صورت
میگیرد و تبعات این رابطهی دو سویه و كنشی- واكنشی بصورت فشاری بر جنبش نمایان
میشود. البته نكتهای در میان وجود دارد وآن
اینكه همواره تغییرات آنی در نظام سیاسی (-اجتماعی) – چه از حالت محدود به
حالت آزادو چه بالعكس- موجب شده است كه این سازگاری از سوی جنبش دانشجویی صورت
نگیرد و باعث تضادو تعارض شود كه بهصورتهای مختلف آشكار میشود. در تغییر حالت
محدود به نسبتا آزاد (چند بار در تاریخ جنبش دانشجویی تجربه شده است)، به صورت
تورم انرژی كه روز به روز متورمتر میشود و به ناگاه به حالت انفجار میرسد، خود را
نمایان میسازد، اما در تغییر حالت عكس ( آزاد به محدود یا محدود به محدودتر) بازدر
سیكل كنش- واكنش و در نهایت فشار قرار
میگیرد.
حال؛ به نظر
میرسد وقت آن فرارسیده باشد كه جنبش دانشجویی در بازتعریف خود، قدرت و نظام سیاسی
را در كنار دیگر فاكتورها، «یكی» از فاكتورهای دخیل به حساب آورد. جنبش دانشجویی
باید در یك ساختار خرد شده از نظام سیاسی تعریف نموده و آن را مورد نقد قرار دهد.
نقد قدرت در دفاع از تبعیضها و مطالبات بخشهای
مختلف جامعه، باعث تقویت جنبشهای اجتماعی و نهادهای صنفی و مدنی خواهد شد. این
جنبشها و نهادها، مطالبات خود و جامعه را از قدرت درخواست كرده و عرصهی عمومی را
در برابر قدرت، قوی خواهند نمود و جامعه در مسیر رشد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار
گرفته و از دل مطالبات اجتماعی، مطالبات سیاسی نیز بیرون خواهد آمد.
در واقع در این
بازتعریف اساسی، رابطهی جنبش دانشجویی با ساخت قدرت از یك سو و جامعه از سوی دیگر
معلوم شده و با وجود دیدی انتقادی و اصلاحی نهتنها دولت و قدرت سیاسی، بلكه بر
جامعه، كنشهای یا تاثیرگذاریهای بر هریك از این دو در یك فضای عقلانی، تعریف
میشوند.