شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۶ - ۱۲ مه ۲۰۰۷

آینه‌ی شکسته‌ی «دعا»

 

رضا فرمند

 

www.rezafarmand.com

 

«دعا» در نگاهِ کردستان سنگسار شد!

دعا در سکوتِ کردستان سنگسار شد!

*

کردستان در دعا، سنگی بیش نیست

کردستان در دعا، قبیله‌ای کراوت‌‌زَن است

کردستان در دعا، بیابانی بیش نیست.

*

دعا زندگی‌اش را وقف هیچ دین و ایمانی نکرده بود!

و عشق‌اش را به هیچ قبیله‌ای نبخشیده بود!

مرزهای دین و ناموس‌اتان را چرا از زندگی خود نمی‌گذرانید؟

*

هنگامه‌جویان سنگ‌ به دست، شکارگران تماشا

انگار که ماهی بزرگی گرفته باشند، از شکستگی و خون،

و از تپیدن دلخراش دعا با هیجان فیلم می‌گرفتند.

*

کردستان از این پس چگونه می تواند

تخته‌سنگ‌های تیز ایمان‌اش را پشت واژه‌های نرم پنهان کند؟

*

کردستان از این پس چگونه می‌تواند

پیکر مچاله‌ی «دعا»ها را از اینهمه پُرسش و بیزاری بردارد؛

و پنهانی به خاک بسپارد؟

*

کردستان از این پس چگونه می تواند

پاپیون و کراوات‌اش را در آینه‌ی شکسته و خونی دعا میزان کند؟

*

در موصل زمان آیا پوسیده است؟

در موصل شتاب آیا، سنگ شده است؟

***

دعا از قبیله‌ی سنگی‌اش پیش افتاده بود؛

و در کنار پاکِ بلندِ دل‌اش ایستاده بود.

دعا پالونه‌ی ایمان کور، هوای تازه‌ی قرن بود؛

و تا فردای نرم کردستان پیش رفته بود.

دریغ! دریغ! دریغ!

*

«دعا» در نگاهِ کردستان سنگسار شد!

دعا در سکوتِ کردستان سنگسار شد!

 

کپنهاک ۷ می ۲۰۰۷