پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۶ - ۳ مه ۲۰۰۷

 

من كجا و جان دیویی كجا!

 

 

روسیا روشن

 falsaf@web.de    

 

جان دیویی .John Dewey 1859 1952                                             

 

  اگر روانشاد مادر میدانست كه فرزند آواره اش روزی خودرا بانظرات جان دیویی مشغول میكند، بقول آریایی های كهن،در شمال كره زمین ، لابد یك غلتی در آرامگاه گمنام خود میزد !.

جان دیویی ، مهمترین نماینده پراگماتیسم (عملگرایی) آمریكایی، فیلسوف و نظریه پرداز تعلیم وتربیت نیز بود. اوهدف فلسفه را رفاه لیبرالی درجامعه ونه جستجوی اخلاق و حقایق ایده آلیستی میدانست . دیویی تئوری پراگماتیسم (عمل گرایی) را به تعلیم و آموزش كودكان و جوانان نیزعمومیت داد . منقدین چپ ولی اورا یكی از مدافعان تئوری امپریالیسم آمریكا زیر لفاف و پوشش “ابزار“ گرایی بحساب می آورند، چون روشهای اوبه شناختی میرسند كه فقط در روابط جامعه سرمایه داری قابل استفاده هستند. دیویی همچون ویلیام جیمز ازنظریه پردازان لیبرالیسم آمریكا نیز است،گرچه او مانند ماركس میگوید كه حقیقت یك مقوله نظری نیست بلكه عمل است. امروزه درغرب ادعا میشود كه “ابزار“ گرایی استالینیستی دررابطه بافرد و جامعه شباهتی با فلسفه پراگماتیسم و عملگرایی آمریكایی داشت .

دیویی خلاف كانت، فلسفه را تكیه گاه دین ندانست بلكه آنرا وسیله ای برای بیان علایق زندگی انسانها بشمار می آورد .او میگفت كه هیچ دانش و شناختی:كامل ،نهایی و آرام نیست بلكه پروسه ای است زنده و پویا. فلسفه دیویی بجای جهان و كهكشانها خودرا باانسان و تربیت او در چهارچوب نظام سرمایه داری سرگرم نمود .وی میگفت كه تربیت یعنی تعلیم انسان برای دمكراسی لیبرالی. برای پراگماتیسم های آمریكایی، آن چیزی حقیقت دارد كه مفید بوده و زندگی فردی و جمعی انسان راقدری تسهیل كند. دیویی میگفت بجای مفهوم حقیقت، باید انسان دنبال تحقیق و جستجو برود . او همچون هگل “كل واحد“ را هدف تحقیق و آزمایش انسان میدانست، تئوری “وحدت اجزا“ برای رسیدن به “كل واحد“ او یادآور دیالكتیك هگل است . وی به انتقاد از مفهوم سنتی حقیقت  پرداخت و نوشت كه رئالیست كسی است كه عمل خودرا با واقعیات وفق دهد، ایده آلیست كسی است كه از واقعیات عملی و عینی جدا گردد، محافظه كار كسی است كه نیازی به تغییر نمی بیند ، و ترقی خواه آن است كه تغییرات و نوگرایی را برای خود و جامعه مفید بداند.

 دیویی با آموزش از نظرات ویلیام جیمز و پریس میگفت كه پراگماتیسم، فلسفه رفتار و عمل  است. جیمز پیش از او گفته بود كه فرهنگ انسانی طبق نظر داروین، بخشی از غرایز و طبیعت بشر گردیده است و اگر از آن استفاده نشود، دوباره از بین میرود. دیویی ادعا نمود كه هیچ واقعیت یا جهان مطلقی وجود ندارد كه با كمك آگاهی و عقل شناخته شود، فقط در عمل خلاق، هستی مدام دوباره قطعه ای نو میگردد.براسای نظریه عملگرایان، هیچ دانش واقعی ذاتا نمی تواند مفیدباشد،مگر آنكه باكمك آن بتوان زندگی انسان راقدری آسانتر نمود، چون شانسی برای انسان وجود ندارد كه او بتواند به ذات ارزشهای همیشه متغیر، برسد . دیویی خودرا بدین دلیل ترقیخواه میدانست چون او ازطریق :عمل، رفتار، تجربه و جستجو، خالق نوگرایی شده و موجب گسترش افق دانش انسان میگردد . وی میگفت این سنت قدیمی آمریكایی است است كه همیشه خواهان عبور از مرزهای خلاقیت و كشف شده پیشین، است. منتقدین مكتب پراگماتیسم مدعی هستند كه روش ابزارگرایی درفلسفه آمریكا، میكوشد تا حقیقت عملی را بجای حقیقت واقعی جا بزند .

 جان دیویی درمباحث گوناگون زیر تاثیر متفكرانی مانند برگسون، پیرس، هگل ، ویلیام جیمز  و چارلز ساندرز بود . او از نظر منطق مقلد پریس است كه “وحدت پویای “اش زیر تاثیر هگل است كه مخالف هرگونه اغراق دوئالیستی بود چون مقوله های : روح-جسم، جبر-آزادی، علت-معلول، سكولار-متافیزیكی، كه توجهی به تجربه ندارند ، ترقی فلسه را غیرممكن میسازند. وی هدف ترقی و پیشرفت رامانند هگل وحدت پویا و زنده میدانست و دانش را نتیجه یك پروسه عملی بشمار آورد. درنظراو واقعیت عینی نباید فقط مورد توجه ذهن یا شخص قرار گیرد بلكه این واقعیت را باكمك شناخت هر اثری دوباره خلق  نماید.. دیویی خلاف فلسفه ریاضی افلاتون و فیثاغورث دنبال مقوله های: حقیقت-گمراهی ، یا غلط-صحیح  نبود . چون از زمان افلاتون و فیثاغورث، ریاضیات با كمك الاهیات ؤ تئوری شناخت، غالب فیلسوفان را تحت تاثیر خودقرار داده بود. علاقه او بجای ریاضیات، بیشتر به علم زیست شناسی است. فلسفه دیویی مانند فلسفه نیچه ، فلسفه قدرت است ولی نه قدرت فردی، بلكه قدرت گروهی، و از اینكه مفهوم حقیقت زیر مفهوم قدرت قرار گرفت، نه نیچه و نه فیشته مقصر بودند ، بلكه آن هیوم بود كه  حقیقت را دست بسته تحویل خواسته های انسان نمود و بجای هستی شناسی، سراغ روانشناسی رفت . به ادعای مورخین اندیشه، اینگونه فلسفه، انسان را بیاد ابزارگرایی استالینیستی می اندازد!.

 درمجامع لیبرال ادعا میشود كه دیویی غیراز فلسفه و تعلیم و تربیت در شاخه های زیباشناسی ، تئوری سیاسی و علوم اجتماعی نیزمؤثر بوده است . فلسفه تربیتی او متكی به تجربیات عملی است . دیویی در زندگی اجتماعی و عملی نیز فعال بود. وی غیر از كوشش برای اصلاح سیستم آموزشی آمریكا، خواهان رفتار غیرخشونت آمیز با سازمانهای كارگری و كمك به محلات فقیرنشین آمریكا شد . فلسفه عملگرایی دیویی، یك تئوری تعلیم و تربیت است،چون فلسفه، خلاف علوم دیگر تاكنون خودرا با خواسته ها و اهداف مشغول كرده و نه با نتایج، شناخت ها و علم چگونه زیستن . گروهی از صاحبنظران در غرب مدعی هستند كه قرن بیست قرن قدرت گرفتن آمریكا بود گرچه ارزشهای آمریكایی مانند آزادی فرد، عبور از مرزهای دمكراسی اجتماعی ، امید و خوشبینی، با شكست روبرو شدند. دیویی كوشید تا اینگونه ارزشها را نمایندگی نماید، آنها بعدها بخشی از اخلاق و سیاست لیبرالیسم درآمریكا شدند.

 درنظر عملگرایان، ازمایش و زیر سئوال بردن هر واقعیتی موجب تولید واقعیتی جدید میشود. آنها بااشاره به هگل میگفتند كه ذهن و عین در پروسه شناخت، سرانجام یكی شده ، و وظیفه اصلی تاریخ فلسفه، نشان دادن دلیل جدایی و غلط بودن مقوله های : ذهن-عین ،آگاهی-شناخت، روح-ماده، است چون شناخت ابزاری برای نزدیكی به ماهیت واقعیات نیست بلكه كوشش برای خلق و كشف واقعیتی جدید است . پراگماتیسم را نوع مدرن فلسفه قدرت میدانند كه باكمك عین، علیه ذهن و شخص شورش كرده . راسل با طنز میگفت كه اگر از یك انسان عملگرا سؤال شود كه قبلا چای یا قهوه نوشیده ، او باید پیش از جواب، به دوموضوع توجه كند ؛ اول اینكه جوابش باعث چه قضاوتی خواهد شد، و دوم اینكه آیا او خاطره ای از تاثیر نوشیدن چای یا قهوه دارد یا خیر؟ ، در غیر اینصورت ضرورتی ندارد كه  به نوشیدن اعتراف كند.

   از جمله آثار دیویی : دمكراسی و تربیت ، مدارس و زندگی اجتماعی ، كوشش برای نوگرایی فلسفه ، طبیعت انسانی ماهیت و رفتار آن، علم منطق، و تجربه و طبیعت، هستند.

  جان دیویی بین سالهای 1859 و 1952 درآمریكا زندگی نمود ،پدرش بازرگان بود . او پایاننامه دكترای خودرا درباره روانشناسی كانت نوشت . دیویی سالها كوشیدهمراه همسرش به عملی نمودن اصول دمكراتیك تعلیم و تربیت درمدارس آمریكا كمك كند . او یكی از پایه گذاران اتحادیه معلمان زمان خود بود . وی غیر از سفر به ژاپن، تركیه و مكزیك ، به كشورهای كمونیست آنزمان مانند چین و شوروی نیز برای تهیه گزارش سفر كرد و در طول محاكمه تروتسكی در شوروی كوشید تا نمایشی بودن آن محاكمات را افشا نماید، گرچه میگفت كه اگر بجای استالین، بعد از لنین، تروتسكی به قدرت میرسید، سرنوشت شوروی تغییری نیزنمی كرد .