سث شنبه ۹ مرداد ۱۳۸۶ - ۳۱ ژوئيه ۲۰۰۷

 

محمد جلالی چیمه (م.سحر)

محسن نامجو

نامی که باید به خاطر سپرد

وصدایی که باید شنید

 

 

چند روزی است که آشنایی با  پدیدهء جدیدی در موسیقی امروز و جاری ایران مرا به خود مشغول می دارد.

صدایی  که بیرون از اختیار، گاه و بیگاه در وجود من می پیچد و حتی لحظات خواب شبانه و صبحگاهی ام را به تسخیر پیچ و تاب ها و فراز و فرود های شوخ و رندانهء خویش درمی آورد.

 

این پدیدهء جدید محسن نامجو نام دارد.

سی و سه ساله مردی  سرخوش و بازیگوش وشلنگ انداز که گویی  گوشه هایی ازرندی خیامی و طبع ِ شوخ و تسخرزن ِ عُبید را به او سپرده و همچون  اثری و بارقه ای از یک  سنت ذوقی و میراثِ  فرهنگی در وی به ودیعه نهاده اند.

اما علاوه بر این ها ، وی از امتیازات  دیگری نیز بهره ور است:

 نخست  آن که صدای خوش و گرم و گیرا و پر وسعتی دارد و ساختمان فیزیکی حنجره ای که امکانات صوتی کافی و گونه گون برای اجرای پیچش های مواّج و اُفت و خیز های جاری در موسیقی اصیل ِ ایرانی را در اختیار وی قرار می دهد و دیگر آن که وی بازیگری ست  مستعد که به حکم  موهبتی مادرزاد، شاخک های حسی و گوش لحن وحالت نیوش او به دریافت و پذیرش انواع رنگ ها و تمبر ها وحالات گونه گون هنرهای صوتی و سخنوری و نقلی و نمایشی تواناست. و پیداست که این توانایی و این گیرندگی حسی و ذوقی خود را ازسال های کودکی درخود پرورانده و از آن ها بهره ها برده وآگاهانه به حاصل و دستاورد هنری خویش بدل کرده وبه  گنجینهء دارندگی ها و دانایی و توانایی های حرفه ای امروزین خود سپرده است.

این نکته را اندکی بعد توضیح خواهم داد.

به جز این ها درکار وی نکته های باریکتر از موی دیگر نیز هست که در طی تجربیات سال و ماه و در جریان آزمون ها و افت و خیز های گوناگون و تفنن ورزی های بازیگوش و شیطنت ها ی  طعنه پرداز ی که داشته و دارد، به سرمایهء هنری خود افزوده و نیز به سائقهء روح سرکش و نظام گریز و سنت شکنی که همواره در پی شکافتن پوست ، قرار و آرام از وی می ربوده، سرانجام موفق به بنا نهادن شیوه ای در موسیقی امروز ایران شده است که خاص اوست.

می توان نغمه ها و آوازها ی بذله ساز و طعنه پرداز او را  نپسندید و دوست نداشت ، اما هرگز نمی توان از کنار وی با بی اعتنایی گذشت و در برابر ذوق و توانایی و نیروی تسخیرگر هنر وی به روی مبارک خود نیاورد!

 

با این مقدمه اندکی به ویژگی های هنر او اشاره کنیم :

 

نخستین ویژگی در آوازهای او همانا آزادگی به معنای گریز ازقید ها و به معنای نگاه خاص ِ قاعده شکن او به صوت ها و نواها و نغمه هاست. نگاهی که همهء عناصر  صوتی و موسیقائی و همهء اجزاء ترکیب شوندهء موسیقی خود را  ـ از  شعر و کلام گرفته تا موتیف های کلاسیک آوازی واز انتخاب و ترکیب و هم نوایی و همسرائی سازها  یا بهره وری از شیوه های متداول  یا غیر معمول نوازندگی ـ به یک نگاه می نگرد و برای همهء این عناصر ارزشی مساوی و یکسان قائل است.

نزد او هیچگونه تعصب و «غیرت ورزی » نسبت به سنت های جاری و روش های متعارف اساتید پیشین موجود نیست  و این احساس وارستگی نسبت به قیود ، به وی امکان داده است  تا همهء امکانات موسیقایی و صوتی را  به یک چشم و با یک انگیزه بنگرد. برای او احساس دوستی یا دشمنی نسبت به این یا آن روش خواندن و نواختن موجود نیست . او هر آنچه را که آموخته است و هر خوشه ای را که از هر خرمنی برچیده است و هر رنگ و گرته یا چاشنی را که در مسیر اثرپذیری و ذوق پروری خود فراهم آورده است به یک نگاه می نگرد و جملگی آنها برای وی از آن  رو برخوردار از ارزش ها و امتیازات ِ برابرند که همه به یک نسبت مساوی و متعادل ، در خدمت زبان ِ موسیقی ِ او در می آیند . بنا براین همهء عناصر سازندهء یک اثر، در نزد او  تنها ازآنرو ارزشی مساوی دارند که به اشتراک و در کنار هم ، ابزار بیان ِ هنرمندانهء موسیقی او می شوند و از طریق نوعی کیمیاگری ذوقی و آفرینشگر، به زبان ِ آزاد و روان و جاری و گشادهء او برای خلق لحظه های  به هم پیوستهء پرطنین و پر طپش نغمه ها و نواها بدل می شوند و موسیقی او را  شکل می دهند.

 

آثار نامجو سهل و ممتنع است و می تواند بسیاری از کژفهمی ها را موجب گردد. از این رو متأسفانه روش او نطفه های  انواع « تالی فاسد » را نیز در خود می پرورد.(1)

کار او می تواند  برای خیلی از کم ظرفیت ها و مقلدان تازه رسیده و جویای نام ، که قصد برخورداری از شهرت آسان یاب دارند، آسان جلوه کند و منشاء بسیاری از تصنیف واره ها و حراره های بدلی و بی محتوا و نازیبا شود.

از این رو نخست باید دانست که :

او از میراث فرهنگی و از فولکلور و سنت های نقل و سخنوری و صوتی (در هردوعرصهء عرفی و مذهبی ـ عرفانی) ایران برخوردار است و به نحو شایسته ای در مسیر تجربه های زیستی و ذوقی و هنری خود ، عناصر گونا گون این میراث را جذب و بدل به دستمایهء هنری وفرهنگی خویش ساخته است.

او که زادهء تربت جام است ، بی گمان  با موسیقی مقامی و نیز با فولکلور رنگارنگ خراسان و انواع سنت های سخنوری و زبان آوری و نقل و قوالی و منقبت و شیوه های گوناگون راویت و داستانسرایی رایج دراین سامان آشناست و با درنگی و توجهی  کوتاه به تنوع حالاتی که درپیچ و تاب و دربم و زیر لحن او ساری و جاری  ست و  با دقتی در حال و هوا و در فضای روایتی آواز های او می توان به آسانی دریافت که وی از سال های کودکی  با آنها زیسته ، در آنها نگریسته  و سرخوش و بازیگرانه  بدانها  دل باخته و جان و روان پرورده است . بنا بر این قطعی ست که شهر و دیار او و نیز خانواده و محیط پرورش او زمینهء مساعدی برای شدن و نامجو شدن اکنونی او بوده است و قطعاً باید دانست که دستیابی به آنچه او دارد برای جوانان شهرنشین و به ویژه تهران نشین به سادگی  میسر نیست و چه بسا ناممکن است.

 

باید دانست که بدون آشنایی و بدون تعمّق آگاهانه و نگاه هنرمندانه به سنت سخنوری و آواز خوانی قلندران و دراویش کوچه و بازار وبدون آشنایی با شیوهء مرشدان پرده دار یا معرکه گیران و شمایل گردانان شهرک ها و قصبات گوشه و کنار ایران و بدون نشستن در مراسم تعزیه خوانی و یا شرکت دراین گونه آئین های نمایشی و بدون تأثیر پذیری از لحن  نیمه حماسی و پر خشم و خروش ِ اشقیا(شمر و ابن سعد و خولی و حرمله و ...)ـ که با صوتی خراشنده و لحنی نامطبوع نقش ناخوشایند و منفی خویش را اجراء می کنند ـ و بدون آشنایی با  طرز بیان حزن آلود و گاه حماسی اولیاء (امام خوان، عباس و علی اکبر خوان و...) یا لحن دراماتیک پرسناژهای عرفی و نیمه عرفی در صحنه های تراژیک یا کمیک یا ملودراماتیک تعزیه ها که در رجز خوانی ها و مبارز طلبی ها یا التماس ها و استغاثه های  نسخه خوان ها بروز و ظهور می یابد ( همچون آواز هایی که در نسخه های  حُرّ یا مسلم یا حبیب بن مظاهر یا سلطان قیس و درویش کابلی و پرسناژ های گوناگون و متنوعی همچون قاصدان یا ملائک و جنیان و امثالهم خوانده می شوند)، و خلاصه کنم بدون آموختن ازاین گونه  پیچ و تاب های صوتی و نکته ها و دقیقه هایی که ضمن  فراز و فرود ها در اجرای تحریر ها وگوشه ها و نغمه های متنوع مقامات و دستگاه های موسیقی سنتی ایرانی نمایان می شوند، محال است که بتوان اینگونه  به توانائی های بالقوه و بالفعلی دست یافت که محسن نامجو با تسلطی خاص و متانتی قابل ستایش هم اینک از آن برخوردار است.

و البته این بخش از توانایی او ـ  که ریشه در آگاهی و آشنایی و اطلاع کم نظیر وی از  میراث سنتی هنرهای صوتی و نمایشی دارد ـ تنها گوشه ای از امتیازاتی ست که نامجو در مقام یک موسیقی دان خلاق ازآنها بهرمند شده است.

نامجو موسیقی کلاسیک ایران را در هردو زمینهء ردیف نوازی سازی (سه تار) و ردیف خوانی آوازی نزد استادان سنتی موسیقی به خوبی آموخته و صوت دلنشین و حنجرهء توانای خود را به این هردو فنّ پرورده است ، و آموختن ساز های دیگری از نوع گیتار را بر آن افزوده است .

  اما بخش مهم هنر او مرهون ذهن  گیرنده و بارور و ذوق ِ بازیگر و بازیگوش  و نگاه رندانهء او به جهان پیرامون و روحیه تسخر زن و طنز پرداز او ست  که نخست همچون موهبتی از آن برخوردار بوده و نیز آگاهانه در تقویت و توسعه و جهت دادان به آن همچون شاگردی  جستجوگر و پر کار کوشیده  وبدینگونه  بسیاری از دقیقه ها و ظرائف حرفه ای  کار خویش را کسب کرده است.

بازیگری و بازیگوشی او که از رندی خیامی و شیطنت قهقه زن و طنز شکلک ساز و شیرینکار عبید بهره ای دارد نزد نامجو همه در خدمت  آوازخواندن وی قرار می گیرد با هدف و به قصد ترکیب و تألیف یک موسیقی اوریژینال (ریشه دار اما بی سابقه) و مؤلف.

او یک بازیگر خلاق است (2) که  احساس و سخن ( به معنای اندیشه) و  توانایی های صوتی حنجرهء خود را  همراه با تبحری که در نواختن دارد(سه تار یا گیتار ) به کار می گیرد و این همه را  در یک مجموعه و منظومهء هماهنگ و همآواز به جانب هدف نهائی که همانا آفرینش ِ لحظاتی ست از یک موسیقی شوخ و سرکش و پرجاذبه و رنگارنگ و نو، هدایت  می کند.

در این آمیزش زیبای ذوق و اندیشه و احساس ، یعنی در این الشیمی هنری ، فکر هنرمند مؤلف (سخنی که گفتنی ست)  در جامهء طنز و تسخر، آراسته به نغمه های دل انگیز و آشنا یی که ریشه در گوشه های گوناگون ردیف نوازی وردیف خوانی موسیقی کلاسیک ایران دارند سرانجام به ایجاد یک « تصنیف» یا ترکیبی  (Composition) (که به تسامح می توان آنرا تلفیقی نیز خواند) می انجامد. تصنیفی که تو گویی با گذر از روح و ذهن هنرمند و طی سفرهایی که با وی  به عرصه ها و حوزه های متنوع فرهنگی( ایرانی و غیر ایرانی ، شرقی و غربی ) داشته ، به لهجه های گوناگون در صدا و آوازهای وی مترنم می شود و رنگ ها و جلوه هایی از این عناصر را که به مرور و با گشاده رویی وبیرون از هرگونه تعصبی در خود جذب کرده بوده است به شنوندهء اثر یادآوری می کند.

باشنیدن برخی آواز های او هم می توان به یاد مثلا ژاک برلJacques Brel بلژیکی یاجونی هالیدیJohnny Hallyday فرانسوی افتاد و هم یاد و خاطرهء دوردست شمرخوانان چیره دست و قهار تعزیه های ایرانی یا مرشد زورخانه یا پرده دار و معرکه گیر  یا دراویش خانقاهی یا قلندران و شمایل گردانان کوچه و بازار را در ذهن خود تداعی کرد ، بی آنکه لحظه ای به عواطف ِ دینی یا فضاهای حسّی و خاطرات ِ پنهان شدهء مذهبی یا عارفانهء خود رجوع داده شد و آنها را در خود زنده کرد.

نزد نامجو، همهء این میراث ِ آوازی و صوتی و کلامی در خدمت یک موسیقی جدید کاملاً عرفی و امروزی ، آزاد از هرگونه قید معنایی و ذهنی نسبت به ارزش های سنتی درآمده است. این گونه بهره گیری وی از ذوقیات فرهنگ سنتی را می توان کنشی هوشمندانه ارزیابی کرد که به جادوی هنر به« سنت زادایی از سنت» انجامیده و حاصل کار، اثر تازه ی است که تنها ریشه هاو خاطره هایی از سنت را به مخاطب خود یادآوری می کند و نه بیش از این.

آگاهی ها و توانای های فرهنگی وی درزمینهء آواز و هنرهای صوتی و سخنوری و نیز در فولکلور منطقهء خراسان و سایر مناطق ایران،آگاهانه همچون میراثی دستمایهء آفرینش یک زبان موسیقایی و هنری جدید شده است که شباهت فراوانی به روش و استیل خوانندگان و موسقی مدرن راک و بلوز غربی نیز دارد، هرچند ریشهء خلاقیت ها و نوآوری های او در امکانات و ابزار بیانی فرهنگ کلاسیک و مردمی و بومی و فولکلوریک و مذهبی و عرفانی ایران است.

تم ها(Thèmes) و موتیف های ایرانی او به طور طبیعی به جنبه های شرقی موسیقی مغرب زمین و آنچه که از آفریقای شمالی و نیز از اسپانیا  به گوش مغربیان رسیده است ، نزدیک می شود، به ویژه آنکه روش ِ سه تار نوازی او ضمن آن که ظرافت ِ پنجه و لطف ِ ایرانی ِ خود را دارد، از قید اجرائیات فرمول وار و کُد بندی شدهء ردیف نوازی سنتی رهیده است. نغمه های او در عین حفظ رابطه با سرچشمه های اصلی خویش سرشار از آشنایی زدایی های غافلگیرکننده اند و درحالیکه همواره هویت و اصالت ِ خود را به شنونده یادآوری می کنند، از الِمان ها و عناصری برخوردارند  که آگاهانه و به عمد شنوندهء ایرانی را از فضاهای متعارف و معمول و آشنا  خارج می کنند و به واسطهء« فاصله گذاری» های گهگاهی و غافلگیر کننده ای که با خود دارند، شنوندهء ایرانی ِ موسیقی را از فضا هایی که به دلیل تکرار به نوعی  عادت جمعی بدل شده اند  دور می سازند.

در بسیاری موارد شعر و گاه معنا  نیز در کار او نقش ابزاری می یابد. طنز و جاذبه های موسیقی کلامی که در سجع ها و قافیه ها و تکرار ها و ترجیع ها و ترکیب هایی که در شعر کلاسیک و به ویژه در غزلهای جاری و پر طنین و مواج مولوی موجود است با پارودی گونه ها (Parodies)و بدل سازی های کلامی طنز آلود و غالباً تهی از معنا ـ به قیاس از کلام مولوی و حافظ ـ  به قصد فاصله گذاری یا ایجاد تداعی های رندانه و شوخ ، درهم آمیخته می شوند و همراه باچاشنی طنزی و گاه تمسخری دلنشین و خلاّق ، ابزار بیانی آواز های نامجو قرارمی گیرند و به زبان موسیقی او بدل می شوند. در فضا سازی های موزیکال او غالباً معنای نخستین کلام به پلان های بعدی انتقال می یابد وجاذبه های ملودیک و تأثیر گذاری موسیقی در مجموعهء کلی اثر اوست که ارزش و اهمیت می یابند.

کوتاه سخن آن که موسیقی او  نتیجهء یک «الشیمی»(Alchimie) فرهنگی ست.

 بیشترین بخش ازنوآوری های نامجو حاصل بهره گیری هایی ست که وی از موسیقی سنتی و فولکلوریک و میراث ِصوتی و سخنوری و نمایشی و حماسی وقوالی و ... و نیز حاصل تصرّف و دستکاری هایی ست که زیرکانه و  شوخ طبع و دل آگاه و توأم با جسارت و شیطنت در شعرها و ابیات به کار می برد و قسمتی نیز حاصل از تأثیری ست که از موسیقی معاصرجهان می پذیرد و بهره ای ست که کمابیش ازشنیدن انواع موسیقی «راک» یا« بلوز» و «پاپ» معاصر غربی می برد.

البته این تأثیر پذیری نه از روی تقلید، بلکه مبتنی بر طبیعت سازهایی (مثل گیتار یا انواع ساز های کوبه ای غربی) است که این هنرمند به کار می برد  و نیز نتیجهء دریافت ها و پذیرنگی های حسی و ذوقی از انواع ملودی ها و نغمه های رایج در موسیقی امروز غربی ست. نامجو نیرخواه و ناخواه همچون دیگر هنرمندان نیوشنده و حساس که چشمی به دنیای معاصر و گوشی به موسیقی فراگیر و فراگسترندهء این دهکدهء جهانی سپرده اند ازموسیقی معاصرغربی تأثیر می پذیرد و شاخک های حسی و دریافت های ذوقی او در برابر آن آرام نمی مانند و ناشنوا و نابینا و نابویا از کنار آن نمی گذرند.

نامجو در ترکیب پُلی فونیک آوازی، از تجربهء حسین علیزاده برخوردار و بسیار زیرکانه از وی آموخته است. ترکیب تحریرهای آوازی که در پرده های گوناگون و روی گام ها و درمقام های متنوع اجرا می شوند و در بافت کلی موسیقی او به ایجاد فضا و زمینهء اثر یاری می رسانند ، گاه یاد آور قطعاتی هستند که علی زاده مثلاً در «نوبانگ کهن » یا در قطعات جدید تر خود با بهره گیری از اجرا های پلی فونیک آوازی زنان و مردان وبا ترکیب تحریرهای آوازی که به صدا های مختلف و در گام های گوناگون اجرا می شوند، به وجود آورده است.

رّد و اثر لطفی نیز، گهگاه و به خصوص  درلحن وحالت خواندن نامجو پدیدار می شود و حتی می توان تصور کرد که نامجو ـ شاید ـ کلید کشف این چشم انداز بیان ِ آوازی متکی بر سنت های کهن را  با توجه به روشی یافته و از آن متأثر شده و در توسعهء آن کوشیده  باشد که بیش از بیست سال است ، لطفی در کنسرت های خود تجربه و اجرا می کند.(3)

 

 علاوه بر فولکلور خراسان و تربت جام ، محسن نامجو از کنار همسایگان پاکستانی و تاجیک ما نیز با بی اعتنایی نگذشته است و سبک و روش شاخص ترین گروه ها و خوانندگان این هر دو دیار،  درپرده های ساز او نغمه انگیخته  یا تارهای صوتی او را به لرزه درآورده است:

گوشهء چشم وی به نصرت فاتح علیخان و گروه قواّلان او که شهرت جهانی یافته اند در آثار نامجو پیداست و تأثیر از این جریان موسیقایی متکی به سنت قوالی پاکستان نیز یکی دیگر از رگه های گوناگونی ست که درلایه های زیرزمینی تجربه های ذوقی او به جویبار و قنات اصلی هنر وی  پیوسته اند.

همچنین می توان افزود که هوا و نسیم دلنواز و نمکینی نیز از تاجیکستان بر صوت و لحن و حالت آوازهای نامجو وزیده است زیرا لحن طنزآلود و تسخرزن او ـ  در برخی موارد ـ یاد آور روش آوازی خوانندهء شهیر آن دیار یعنی دولتمند است، که گاه ، به هنگام خواندن ِ اشعار مولوی ، ابیات را به گونه ای به پایان می برد که گویی به مخاطب خود طعنه می زند و یا کنایتی شوخ  رابا وی  در میان می نهد.

باری نامجو بی شک یک هنرمند چند وجهی وصاحب فکراست که وجوه گوناگون استعداد و توانایی خود را سخاوتمندانه و عاشقانه به موسیقی خود تقدیم می کند تا حاصلی آراسته ، زیبا ،نو، شوخ و درغالب موارد دل انگیز و شنیدنی به شنوندگان خود ارمغان کند. ورود او به موسیقی امروزین ایران غنیمتی ست که باید قدر آن دانسته شود  و به ویژه  می باید مورد حمایت و عنایت اهل هنر و فرهنگ قرار گیرد زیرا نامجو بالقوه از آن پدیده های شگفت انگیزی ست که مثل «گل هایی که در جهنم می رویند» ، متأسفانه در کشور ما از سر اتفاق و به شکلی غافلگیر کننده پیدا می شوند. این هنرمند خودساختهء خراسانی اگر از انواع ِ مخاطرات ـ که  با هزار دریغ و درد ، جامعهء ایران مولّد و بازتولید کنندهء آنهاست ـ  برهد و چند سالی دوام بیاورد ، موسیقی نو و معاصر کشور ما را در میان مردم جهان ـ به ویژه درمیان جوانان مغرب زمین ـ  از موقعیت و جایگاه بایسته و زیبایی برخوردار خواهد ساخت.

                                         چنین باد!

                                                          پاریس ، 12007/8/                                                  

                                                                  م.سحر

 

m.sahar@free.fr

 

http://msahar.blogspot.com/

 

http://sokhanhaakebaayad.blogspot.com/

 

یادداشت  :

 

(1)

در شعر فارسی ، روش نوآورانهء نیما که اصالت خود را داشت و متکی به دانش و آگاهی شاعر بود و ریشه در سنت های شعر کلاسیک فارسی داشت ، از آنجا که به نظر برخی سهل می آمد  موجب پیدایش تالی های فاسدی شد که دوامی نیاوردند.

 اما روش و شیوهء شاملویی که از فرط قید شکنی و وزن گریزی بر هیچ قاعدهء مدونی استوار نبود ، و خود شاعر نیز قاعده و روشی را برای طرز و شیوهء خود تدوین نکرد و به شاگردان نیاموخت . به نظر بسیاری از پیروان او  که به کل از توانایی در سرودن شعر کلاسیک برخوردار نبودند و اصولاً وزن شعر و اهمیت آنرا نمی شناختند یا استعدادی در سرایش ِ شعر موزون نداشتند (برخلاف نیما و خود شاملو) آنچنان  آسان آمد که هر ابجد نخوانده ای یک شبه خود را شاعر پنداشت و به تولید انبوه قطعات بی وزن و بی مغز و بی معنا پرداخت ونتیجه آن شد که امروز می بینیم.

برخی کسان زیر نام منتقد ادبی یا «شاعر» در ایران امروز کوشیده اند که این «معنا گریزی» و «معنازدایی» از شعر را تئوریزه کنند و لباس مکتب مدرن و پست مدرن  ادبی بر آن بپوشانند. این گونه کوشش ها علاوه بر این که  به انحطاط ادبی و  فرهنگی و سردرگمی جوانان مستعد و علاقمند  کمک خواهد رسانید، به طور کل به عنوان مکاتب شعری یا هنری راهی به دهی نخواهد برد و سرانجام چون توده های حباب و کف امواج در حواشی ساحل محو خواهد شد.

در کار نامجو نیز این خطر کژفهمی و ساده پنداری موجود است و بایسته است تا جوانانی که قصد پیروی از وی را دارند به ابعاد کار او و به مجموعهء توانایی های او عمیقاً بیندیشند و مپندارند که بدون دانش موسیقی در ساز و همچنین در ردیف های آواز کلاسیک و بدون اندوختهء فرهنگی همراه با اندیشه در زمینهء ابعاد گوناگون و هنرهای صوتی و سخنوری و بدون آگاهی ازفولکلور و بدون داشتن ذوق بازیگری، می توان نامجویی دیگر شد. هزار نکتهء باریکتر ز مو اینجاست!

البته خود نامجو می باید در این زمینه بیش از دیگران حساسیت نشان دهد و جوان تر ها و علاقمندان را به  راه های و پیچ و خم های خطیری که  به حوصله و پشت کار می باید پیمود آگاه کند وهمواره آنان را نسبت به خطراتی که  به واسطهء شتابزدگی ها و «نامجویی» های بی پشتوانه یا ساده اندیشانه  در کمین اند، هشدار دهد ...

(2)

پس از نوشته شدن این مطلب بود که دانستم : وی دانشجوی تئاتر نیز بوده و به عنوان بازیگر در تأتر و سینما نیز صاحب تجربه است.

(3)

لطفی صدای دل نشینی ندارد و ساز جادویی او ـ به خصوص ساز دوران جوانی اش ـ کاملاً با صدای او ناهمخوان و با آواز هایی که وی گهگاه در کنسرت های اروپایی یا آمریکائیش بر صحنه ها اجراء میکند ناهم آوا ست.

 (متأسفانه اکنون ساز لطفی ، شاید به دلیل دور شدن وی از کشور ونیز  دوری وی از جامعهء هنرمندان و فرهنگیان، لطف دوران جوانی اش را به زندگی در فضاها و محافل  درویشی  خارج از ایران باخته است.)  

با اینهمه ، لطفی به لطف آگاهی و تسلطش اش بر ردیف آوازی سنتی ، اگرچه نادلفریب می خواند، اما نادرست اجراء نمی کرد.

به هر حال این طرز و شیوه آواز خواندن ِ لطفی ، هرچند بدل به مکتب جدّی و پذیرفته ای در آواز و تصنیف خوانی نشد، با اینهمه تصور می رود که در گشودن راهی که نامجو با استعداد شگرف و صدای پرطپش و پرموج و پراحساس خود به آن گام نهاد ، بی تأثیر نبوده است. شاید ناخوشآیند خوانی لطفی ، نامجو را به این فکر فراخوانده است که می توان از واریانت های نازیبا و حتی گوش آزار در آواز خوانی نیز بهره برد و عناصر ناموزون یا ناخوش ِ صوتی را نیز در ترکیب و تلفیق با عناصر متنوع دیگر به کار گرفت و آنها را به یک زبان موسیقائی(Langage musical) جذّاب و پذیرفتنی بدل کرد.

اگر چنین باشد ، درود بر هردو هنرمند : و نخست درود بر او که توانسته است بُعد «ناموزون» و «نامثبتِ» آوازخوانی لطفی رادر ترکیب و تلفیق های موسیقی خود ، بدل به عناصری مثبت سازد و آنرا در خدمت بیان هنری و زبان موسیقی خود به کار گیرد. همچنین بر استاد لطفی هم درود که  ــ اگرچه آوازهای او برای بسیاری از شنوندگان ، لطف چندانی نداشت و گاه مانع از برخورداری آنان از لذتی می شد که نغمه های ساز او می توانست به نیوشندگان اعطا کند ــ با این وجود توانسته است الهام بخش جوان خوش ذوق و آفریننده ای همچون نامجو قرار گیرد و به خلاقیت او مدد رساند.