بازگشت متفکر به دانشگاه و جامعه شناسی
علی سلطانی
Karl Marx 1818 ´1883
کارل مارکس
فیلسوف آلمانی – نظریه پرداز اجتماعی- سیاستمدار – و دانشمندعلوم اجتماعی –یکی
از روشنگران وتئوریسن های مهم قرن 19 بود. وی مینویسد کسیکه میخواهد سرمایه داری
را اصلاح کند- مدافع آن میشود. او پیرامون کارکودکان نیزگفته بود که کار کودکان
تبدیل خون آنان به سرمایه است. ودرهرنظام اجتماعی یک قانون طبقاتی حاکم است و
مقوله مرکزی جامعه – طبقه است.
هیچ
نویسنده ای مانند مارکس درطول 150سال گذشته اینهمه تاثیر روی خوانندگان نگذاشته
است. زمینه کار او نظریه تغییروتحول اجتماعی است. بخشی از صاحبنظران لیبرال مدعی
هستند که حتا اگر واژه جامعه شناس آنزمان مرسوم بود اوخودرا جامعه شناس نمیدانست
بلکه فیلسوف و اقتصاد دان. درپایان عمر گویا او خودرا فقط اقتصاددان بحساب می
آورد. وی اهداف اصلاحگرایانه را تعقیب نمی نمود بلکه در تمام طول عمر در عشق
انقلاب اجتماعی کوشش نمود. محققین دانشگاهی امروزه مارکس را یکی از کلاسیکهای علوم
اجتماعی بحساب می آورند.
مارکس درپاریس شاهد انواع سوسیالیسم بود ولی
برای سوسیالیسم انقلابی تصمیم گرفت. تئوری مارکس حاوی خصوصیات انقلابی است که خیلی
از شکلهای تحول اجتماعی از جمله اصلاحات و سوسیال دمکراسی را نفی میکند. وی اشاره
میکند که مبارزه طبقاتی دعوا و اختلاف شخصی نیست که بتدریج موجب تحولاتی شود بلکه
مبارزه ای است بنیادین برای هستی یا نیستی یک طبقه . مارکس غالب اوقات عمرخودرا
صرف تجزیه و تحلیل نظام کاپیتالیسم نمود. او طبقه کارگر مزدبگیررا پرولتاریا نامید
و در کتاب مانیفست کمونیسم نوشت که تحول و تغییر آزاد هر شخصی شرط تحول و تغییر
همه انسانهای آن جامعه است.او کمونیسم را جامعه غیرطبقاتی نامید که درآن عدالت و
برابری اجتماعی سیاسی و اقتصادی حاکم باشد. در نظراو روابط تولید شامل : سازماندهی
کار- روابط انسانها با یکدیگردر جریان تولید- روابط مالکیت حاکم دریک دوره خاص
میباشد . روبنا را او "آگاهی متفکرانه" نامید که شامل:افکار-ایدهها-و
تئوری ها- است.
مارکس جوان یکی از هگل گرایان ماتریالیست بود
که با عنوان شاعری رمانتیک و ژورنالیستی شجاع و جنجال برانگیز آغاز کرد و بعدها
کوشید تانظرات هگلی را تبدیل به یک تئوری شناخت قدرت سیاسی و اقتصاد نماید. اگر
برای هگل بهشت روی زمین - در دولت پروس بود – برای مارکس یک جامعه بی طبقه توحیدی
! هگلی که مدعی بود پایان غم انگبزتاریخ را میشناسد برای مارکس در تمام طول عمر
متفکری مهم باقی ماند. مارکس دربرخورد باهگل گفته بود که او خود ولی نوستالژی زمان
حال دارد و نه صیر انتظار روز قیامت . وی به طنز نوشت که رابطه فلسفه با مطالعه
جهان واقعی مانند رابطه استمناء با عشق جسمی حقیقی است!.مارکس مخالف نظرهگل
پیرامون آشتی ایده با واقعیت دردولت بود.ادعا میشود که اگرخواننده نظریه تحول
مارکس راازاقتصادگرایی و هگل شنا سی اش آزاد کند-آن یک وسیله تجزیه و تحلیل کننده
علمی قوی است.در رابطه با بیگانگی علوم اجتماعی با هگل گرایی گفته میشود که کسیکه
در سنت کانت و پوپر باشد به عنصر ماهیت و سرنوشت شناسی آثار مارکس باور نخواهد
داشت.
مارکس دردانشگاه حقوق-فلسفه-ادبیات- و تاریخ
هنر خوانده بود.موضوع پایاننامه دکترای اودرسال 1841 " فرق بین فلسفه طبیعی
اپیکور و دمکریت " بود. وی درآغاز علاقه خاصی به ماتریالیسم باستان و ایده
آلیسم آلمانی داشت . او فیلسوف به معنی سقراطی نبود که به جستجوی حقیقت صوری –مجازی
– و آبستراکت بپردازد. مارکس هر فلسفه ای را نوعی ایدئولوژی به شمارمی آورد. بدین
سبب بی دلیل نبود که او ایده آلیسم آلمانی را ایدئولوژی آلمانی نام نهاد. او کوشید
تا با کمک :سوسیالیسم اتوپیستی فرانسوی – دیالکتیک هگلی – آته ایسم فویرباخی –
والاهیات سکولار – نظریه ای بنیادین علیه ایده آلیسم کشف کند که یک ایدئولوژی
مبارزاتی ماده گرایانه باشد. اوسالها به مبارزه با جپ
های هگلی مانند فویرباخ- برنو- باور- و اشتیرنر پرداخت. وی پیرامون کتاب
"تشکیل انواع و نژادها"ی داروین گفته بود که آن کتاب حاوی پایه و اساس
تاریخ طبیعی برای نظراتش بود. ماتریالیسم دیالکتیک یک سیستم فلسفی است که هوادران
آن حدو یک قرن مدعی صحت و اعتبار جهانی آن هستند . محافل لیبرال مدعی شدند که
اقتصادگرایی مارکس را هواداران او معمولا ماتریالیسم مینامند.
منقدین
مارکسیسم مدعی هستند که تئوری مارکس اگر متافیزیک نباشد حداقل آبستراکت و صوری است
.آنان خوشحالند که بقول خود انقلاب 1989 ضداستالینیسم گرایی سرانجام به شبح
مارکسیسم دراروپا پایان داد. گرچه اعتراف میکنند که نظرات اتوپیستی مارکس یکی از
مهمترین ایدئولوژیهای جهان بود و شکایت میکنند که تاکنون غالبا بجای تکامل و
آزمایش تئوری مارکسیسم کوششی فقط برای تفسیر جدید از آن شده است.درنظرآنان خصوصیت
انقلابی یک تئوری جای خودرا به جنبش اراده گرایانه مانند جنبش دانشجویی سال 1968
داد. براساس نظرآنان تفسیر عامیانه یا مبتذل مارکسیسم که فقر اجتماعی را با دوره
آخرالزمان می بیند- تداعی کننده یک عقیده قدیمی مسیحی است . و غالب انقلابات در
کشورهایی بودند که نه انقلاب صنعتی و نه انقلاب بورژوایی را تجربه کرده بودند.
کتاب کم حجم "مانیفست کمونیسم"
حاوی برنامه سیاسی جنبش انقلابی پرولتاریا است. آن را میتوان کتابی در حوزه سیاسی
بحساب آورد . این کتاب برنامه یک جنبش توده ای بین المللی است که تاکنون حداقل به
دویست زبان زنده جهان ترجمه گردیده .
گرچه اکنون مارکس را یکی ازجامعه شناسان
کلاسیک بحساب می آورند ولی ماکس وبر اندیشمند دیگر آلمانی را قهرمان اصلی رشته
جامعه شناسی مدرن بشمار می آورند. منظور ماکس وبر درآثارش انتقاد ازمارکس بود و
میگفت که باید به روح پروتستانتیسم برای تحول سرمایه داری یک نقش مرکزی داد چون
خلاف نظر مارکس- دین نه تنها تریاک برای خلق نبود بلکه ویتامینی ! مهم برای آن شد
.اشخاصی یافت میشوند که آثار وبر را جوابی به مارکس می بینند و گروهی دیگر معتقد
اند که مارکس برای وبر فاقد اهمیت مهم روشنفکری بود. و هواداران ماکس وبر مدعی
هستند که تئوری تحول اجتماعی مارکس گرچه نبوغ آمیز بود ولی کاربرد محدودی داشت .
مارکس شخصا تجربه انقلاب صنعتی انگلیس و
انقلاب فرانسه را بطورزنده درخاطر داشت.اودراصل درتئوری خود قبل ازهرچیز به انقلاب
بورژوایی فکرمیکرد.دراین رابطه سئوال میشود که آیاانقلاب فرانسه رامیتوان معلول
مبارزه طبقاتی دانست؟ به انقلاب دوگانه بورژوازی یعنی انقلاب فرانسه و انقلاب
صنعتی که هردو دریک کشور واقع نشده اند – معمولا توجه تحقیقاتی نمیشود – چون
انقلاب فرانسه موجب صنعتی شدن – و انقلاب صنعتی انگلیس محصول مبارزه طبقاتی
نبودند. درتمام طول عمر مبارزاتی-هدف هومانیستی مارکس انتقاداز کمبودهای جامعه
بورژوایی-دولت-و کلیسا- بود.
مارکس مینویسد که پرولتاریا بایدکوشش کند تا
ایدههای بورژوایی را که هنوز عملی نشده اند-عملی نماید –ازآنجمله: آزادی 0
هومانیسم-عدالت- عقلگرایی . و آزادی و نجات پرولتاریا نتیجه عملی نمودن فلسفه است .
مغز این نجات و برابری باید فلسفه باشد و قلب آن- پرولتاریا است. پرولتاریا نه
تنها یک فرم اقتصادی رانمایندگی میکند بلکه یک جامعه صنعتی بدون مبارزه طبقاتی را
آرزو می نماید. در حین مبارزه طبقاتی-درپایان طبقه حاکم شروع به انحلال میکند و
گروهی از روشنفکران آن طبقه به طبقه جدید و پیروز می پیوندند- گرچه پیروزی طبقه
حاکم جدید- همزمان آغاز مبارزه و اختلافی جدید نیز است. باید اشاره نمود که
پرولتاریا درکشورهایی که کشاورزی دهقانی به حداقل خودرسیده باشد بوجود می آید.
بااینهمه انقلاب روسیه تنها انقلابی بود که برپایه نظریه مارکس بوقوع پیوست . شعار
مشهور لنین یعنی "سوسیالیسم یعنی شوراها بعلاوه برقی شدن مملکت" به معنی
حکومت شورایی به اضافه تحقیقات و پیشرفت صنعتی بود. شاید بدین دلیل این شعار
درکشورهای جهان سوم هنوز که هنوز است مورد توجه مبارزان اجتماعی میباشد.
دو اثر مهم دیگر مارکس – کتاب سرمایه و کتاب
ایدئولوژی آلمانی بودند. ایدئولوژی آلمانی اورا محققین پایه و اساس تمام افکار
بعدی وی بحساب می آورند. و کتاب سرمایه کتابی است فلسفی که زیر عنوان
"نقداقتصادسیاسی" را نیز حمل مینمود. این کتاب سه جلدی حدود 1757 صفحه
را در خود جا داده است .
مارکس نویسنده و روزنامه نگاری بود که سالها
برای گروههای سوسیالیستی تبلیغ نمود. وی بعنوان ژورنالیست درلندن برای مطبوعات
آمریکایی-انگلیسی-اتریشی- وآلمانی مقاله نوشت. او بعدها نه تنها روی متفکران مکتب
فرانکفورت بلکه روی جنبش دانشجویی بین المللی نیز تاثیرگذاشت .