تغییر
قوانین تبعیض آمیز و مذهب
کاوه مظفری
چهار شنبه17 مرداد 1386
تغییر برای برابری
آیا
تغییر قوانین
تبعیض آمیزِ جنسیتی، اساساً تغییری درون چارچوب مذهبی است؛
یا کاملاً برعکس، علیه اصول مذهبی مرسوم است؟ قرائت
های نوگرای دینی، چه تاثیری در وضع قوانین
عادلانه خواهند داشت؟ آیا تغییر یافتن قوانین تبعیض
آمیز، الزاماً
از مسیر مسلط شدن قرائت های نواندیشی دینی می گذرد؟ دولت و
احزاب چه نقشی
در مشخص ساختنِ تفسیر غالبِ مذهبی برای وضع قوانین دارند؟
چارچوبی ماورای
دینی برای وضع قوانین چگونه می تواند باشد؟ آیا وضع قوانین
بر اساس پایه
های دنیوی، آزادی ادیان را خدشه دار می کند؟ ... مجموعه ای
از این قبیل
سوالات، بویژه چگونگی رابطه سه جانبه میان نهادهای مذهبی،
جامعه سیاسی و
جامعه مدنی، مسئله اصلی یادداشت زیر است. در راستای
پاسخگویی به این
سوالات، و فراهم آوردن مبانی مفهومی لازم جهت برقراری گفت
و گو در این زمینه،
ابتدا لازم است موقعیت های ممکن برای نمادها و نهادهای
مذهبی در جامعه
مورد بررسی قرار گیرد؛ پس از آن، به چگونگی فرایند تغییر
قوانین، بویژه
در چارچوب برنامه «کمپین یک میلیون امضاء»، در رابطه با
مذهب پرداخته
شود.
مذهب و جامعه
اصطلاحاتی همچون؛ حکومت مذهبی، مذهبِ
سیاسی، حکومت آتئیستی، لائیسیته، سکولاریسم،
دموکراسی دینی، الهیات رهایی بخش، ادبیاتی
مفهومی برای
نامگذاری بر وضعیت های متفاوتی از رابطه میان مذهب و نهادهای
مدنی، سیاسی و
دولتی در جامعه هستند. برای ادامه بحث بر پایه مفاهیمی
مشخص، تعاریفی
مقدماتی از این اصطلاحات در پائین آمده است:
حکومت مذهبی: حکمرانی دولتی
اقتدارگرا بر اساس قوانین مذهبی خاص. مانند جمهوری اسلامی ایران، پاکستان، و اکثر
کشورهای عربی.
مذهبِ سیاسی: برنامه عملی برخاسته از
اصول مذهبی خاص برای کسب قدرت سیاسی یا استفاده از قدرت سیاسی که عمدتاً حزب و بلوکی
خاصی از قدرت را در برمی گیرد، و نه کلِ یک
حاکمیت را. از بنیادگرایی طالبان تا احزابِ اسلام گرای ترکیه را
می توان در این رده جای داد.
الهیات رهایی بخش: نوعی بهره گیری از
اصول مذهبی برای کسب قدرت سیاسی که عموماً مذهب
را به ایدئولوژی های چپ آغشته می سازد و ادعا
دارد که پس از
کسب قدرت دولتی، دموکراسی سکولار در جامعه برقرار می شود.
دموکراسی دینی: نظریه ای برای تنظیم
رابطه مذهب و حکومت که اگرچه حقوقِ قضائی در انطباق با اصول مذهبی است، اما در سطح دیوانسالاری
مناسباتِ دموکراتیک برقرار است. این اصطلاح عموماً در حد شعار توسط
اصلاح طلبان حکومتی در ایران مطرح است.
سکولاریسم: در چنین جوامعی، مذهبِ
عرفی شده می تواند در جامعه مدنی نقش فعال داشته
باشد، اما مرز آن از سیاست گذاری حکومتی کاملاً
مجزا است.
البته احزاب سیاسی در این نوع جوامع می توانند سیاستی مذهبی
داشته باشند،
اما تا جائیکه اساس دموکراسی را مخدوش نسازند. ایالات متحده
نمونه ای از
حکمرانی به شیوه سکولاریسم لیبرالی به شمار می آید.
لائیسیته: موقعیتی کاملاً غیر سیاسی
و غیر دولتی برای مذهب، که مذهب تنها می تواند
بصورتی کاملاً محدود در جامعه مدنی حضور
داشته باشد.
قوانین و نظام حقوقی در این جوامع کاملاً غیرمذهبی و دنیوی
است. قوانین
کشورهایی همچون فرانسه و ترکیه اینگونه است.
حکومت آتئیستی: نظامی حکومتی که بر
ضد همه انواع مذهب عمل کرده و تنها مذهب را در سطح کاملاً شخصی به رسمیت می شناسد. مثال
بارز در این مورد دولت های سابق بلوک شرق بویژه
اتحاد جماهیر شوروی هستند.
برای فهم بهتر اصطلاحات فوق، می توان
آنها را در طیفی که از قطب افراط گرایی مذهبی
آغاز می شود و به یک قطب ضدیت با مذهب ختم می
شود دسته بندی
نمود. اما اگر طبقه بندی و درک تفاوت های مفاهیم فوق تنها
بر اساس میزان
توجه و اهمیت «گفتمان دینی» بررسی شود، برای شناختِ واقعیت
ها کافی نخواهد
بود. لازم است که «جایگاه اجتماعی» مذهب در هر یک از
مفاهیم فوق
مورد توجه قرار گیرد. در واقع، به جای ملاکِ «دینی – ضد دینی» در
تحلیل رابطه دین و جامعه، باید فضای بحثی کلان تر را جایگزین نمود. بدین
منظور، ابتدا لازم است طبقه بندی از حوزه های مختلف اجتماعی ارائه شود؛
و پس از آن، جایگاه مذهب برای هر یک از اصطلاحات فوق در این حوزه ها بررسی
شود.
در یک طبقه بندی «نظری – روشی»، می
توان جامعه را به دو حوزه خصوصی و عمومی تقسیم
نمود، در این راستا حوزه عمومی تشکیل شده است از
جامعه مدنی و
جامعه سیاسی. جامعه مدنی متشکل از نهادهایی همچون اصناف،
رسانه ها،
نهادهای مذهبی، سازمان های غیر دولتی و غیر سیاسی و اتحادیه های کارگری و تجاری می شود. و جامعه
سیاسی تشکیل شده از احزاب مختلف سیاسی و
در نهایت دولت
است. جایگاهِ اجتماعی مذهب در این طبقه بندی تیپیک علاوه بر
حوزه خصوصی تا
درون جامعه مدنی نیز تداوم یافته است، اما در همه جوامع،
وضعیت بدینگونه
نیست. در برخی موارد مذهب می تواند در تمامی حوزه های
اجتماعی حضور
تعیین کننده داشته باشد، تا جایی که در راس دولت قرار گیرد؛
در مقابل، در
مواردی دیگر ممکن است نهادهای مذهبی به شدت مورد تحدید از
سوی جامعه سیاسی
قرار گرفته و به اموری خصوصی سوق داده شوند. در نمودار
زیر جایگاه های
متفاوتی از مذهب در جامعه به تصویر آمده است:

همانگونه که اشاره شد، جایگاه و موقعیت
مذهب در حوزه های مختلف اجتماعی، تعیین کننده
میزان قدرت و نقش آن در تنظیم روابط اجتماعی
است. علاوه بر
این مسئله، یگانگی و وجود تفسیری واحد از مذهب نیز در میزان
این قدرتمندی
تاثیر دارد. به عبارت دیگر، هر اندازه تفسیری یک دست تر از
اصول مقدس یک
مذهب در جامعه غالب باشد، قدرت آن نیز بیشتر است. در مقابل،
ممکن است مذهب
در بسیاری از حوزه های اجتماعی حضور داشته باشد، اما به
دلیل مسلط نشدن
تفسیر و گرایشی خاص از مذهب، باعث پخش شدن قدرت آن شود.
مهمترین مسئله ای که در ارتباط با میزان
قدرت سوگیری های مذهبی/ضدمذهبی در جامعه،
مورد توجه قرار می گیرد؛ میزان دموکراتیک بودن
دیگر حوزه ها
اجتماعی است. به بیان دیگر، زمانی میزان قدرتِ گفتمانِ
مذهبی/ضدمذهبی
در جامعه چالش برانگیز می شود، که با حقوق انسانی، بویژه «حق آزادی» برخورد کند. زمانی
به دلیل تسلط گفتمان ضد مذهبی در جامعه سیاسی، بویژه دولت، به حق
«آزادی ادیان» خدشه وارد می شود. در زمانی دیگر،
به دلیل فتح
قدرت دولتی توسط «نهاد مذهبی خاص»، گفتمان تک مذهبی، نه تنها
آزادی های سیاسی
– مدنی را تهدید می کند، بلکه حقوق سایر ادیان را نیز به
مخاطره می
اندازد.
تنها، در شرایطی حقوق دوجانبه نهادهای
مذهبی و دیگر نهادهای اجتماعی (مدنی و سیاسی) حفظ
می شود که تنظیم روابط اجتماعی بر اساس اصولی ماورای گفتمان
«مذهبی/ضدمذهبی» باشد. برای رسیدن به این اصول
گذشتن از مسیری
دموکراتیک اجتناب ناپذیر است. بدین منظور، برای حفظ حق
آزادی نهادهای
مذهبی، و در سوی دیگر نهادهای مدنی – سیاسی لازم است که از
قبضه کامل
جامعه سیاسی (بویژه دولت) توسط هر یک از این نهادها به تنهایی جلوگیری
شود. به بیان دیگر، دولت به عنوان مرکزیت جامعه سیاسی باید نسبت به
گفتمان های «مذهبی» و «ضدمذهبی» خنثی باشد. بعلاوه، در جامعه مدنی نیز، استقلال
همه نهادهای مدنی در کنار نهاد مذهبی باید حفظ شود.
بر اساس آنچه که در بالا آمد، رسیدن
به وضعیتی که در آن، حق آزادی چه برای ادیان و چه
برای سایر نهادهای اجتماعی (مدنی و سیاسی)
محفوظ بماند،
تنها از رهگذر «فرایندی» دموکراتیک میسر است. به عبارت دیگر،
تنظیم روابط
دموکراتیک اجتماعی صرفاً از طریق «برنامه» ای از بالا (و
عموماً سیاسی)
امکان پذیر نیست؛ بلکه، مجموعه ای از برنامه های مدنی و
سیاسی لازم است
تا فرایند گذار به جامعه ای که در آن به حق آزادی ادیان و
حق آزادی دیگر
نهاد های اجتماعی (مدنی و سیاسی) توأمان احترام گذاشته می
شود، طی شود.
مذهب و کمپین
از آنجایی که در جامعه ایران، بلوک
مسلط قدرت سیاسی در حکومت، پیوندی ارگانیک با
نهاد مذهبِ سنتی دارد، و گفتمانی ایدئولوژیک با
قرائتی حداکثری
از شاخه ای از مذهبِ اسلام یعنی شیعه اثنی عشری را به
عنوان مذهب رسمی
کشور معرفی می کند و در سیاست ورزی به کار می گیرد؛ لذا
سایر جریانات
اجتماعی (مدنی – سیاسی) ناگزیرند که در تدوین و اجرای برنامه
های خود در
حوزه عمومی، رابطه و موضع خود را نسبت به این گفتمان، قانون ها و
سیاست های ناشی از آن تنظیم نمایند.
بدین ترتیب، کمپین یک میلیون امضاء برای
تغییر قوانین تبعیض آمیز جنسیتی نیز، به عنوان
برنامه ای اجتماعی – مدنی، ناگزیر است، در جریان عمل، رابطه ی خود
را با نهاد مسلط مذهبی (بویژه مذهبِ حکومتی)
تنظیم نماید.
به بیان دیگر، اگرچه هدف اصلی کمپین «تغییر قوانین
از پائین» است؛ اما از آنجایی که گفتمان غالبِ
مذهبی – به دلیل دولتی بودنِ مذهب – نقش به سزایی در تدوین قوانین
دارد؛ لذا در مسیری که کمپین می پیماید، یکی
از مهمترین پیامدهای
مترتب بر آن تاثیرگذاری بر گفتمان های موجود در
ارتباط با مذهب
است. در این راستا، گرایش های متفاوت و مواضع متفاوتی در
مواجهه با مذهب
در درون کمپین وجود دارد.
پیش از پرداختن به گفتمان های درونی
کمپین در خصوص چگونگی تنظیم رابطه با مذهب، ابتدا
به مواضع دو دسته از منتقدان و مخالفان کمپین
اشاره می شود.
در یکسو، مخالفت برخی جریانات سیاسی (عمدتاً نیروهای اصلاح
طلب حکومتی) با
کمپین یک میلیون امضاء، متاثر از گفتمان «مذهبِ
سنتی/سیاسی»
است. در واقع، این جریانات اگرچه به لحاظ شدتِ مذهبی بودن،
نسبت به بلوک
قدرتِ مسلط بر حکومت، معتدل تر هستند، اما همچنان در چارچوب
گفتمان مذهبِ
سنتی/سیاسی قرار داشته، و از این منظر نسبت به برنامة کمپین
یک میلیون امضاء موضع گیری می کنند. اگرچه برخی از
آنها شعار «دموکراسی دینی» را طرح می نمایند، اما
در عمل از چارچوب «مذهب سیاسی» فراتر نمی
روند. در واقع،
این دسته از مخالفان، صرفاً تعدادی از مطالبات کمپین را
قابل پیگیری می
دانند، و برخی دیگر از مطالبات را در تعارض با قرائتِ سنتی
از اسلام می
دانند.
در سمت دیگر، منتقدانِ سیاسی دیگری نیز
هستند که این بار از موضعی لائیک و در مواردی
آتئیستی برنامه کمپین را رد می کنند. این
منتقدان، که یا
متصل به جریانات لیبرالِ لائیک هستند، یا جزء گرایش های
افراطی چپ گرا؛
در مقابل کمپین با استدلال هایی برآمده از گفتمانی «لائیک»، مسیر کمپین را در
مواجه با گفتمان مسلط مذهبِ سنتی/سیاسی ناکارآمد می دانند. به بیان
دیگر، با وجود اختلافات سیاسی – ایدئولوژیک
میان این جریان
ها، همگی آنها در موضع گیری «ضد مذهبی» هم نظر هستند، و
برنامه کمپین یک
میلیون امضاء را مورد نقد قرار می دهند. در واقع، می توان
اذعان داشت که یکی
از معیارهای عمده مخالفان برنامه کمپین، بر این اساس
تعیین می شود
که کمپین را مطابق مذهب یا در مخالفت با آن تحلیل می کنند.
اما واقعیتِ مسیری که کمپین یک میلیون
امضاء می پیماید، پیچیده تر از تفاسیر تک قطبی
فوق درباره رابطه کمپین با مذهب است. اگرچه،
کنشگران کمپین بر اصلِ حداقلی «تغییر قوانین از پائین»
توافق عملی دارند؛ اما از آنجاییکه کمپین،
سازمانی رسمی و ایدئولوژیک نیست، بلکه ماهیتی
جنبشی داشته و
دربرگیرنده کنشگرانی با چارچوب های تفسیری متفاوتی است، لذا
نمی توان موضع
گیری سازمانی واحدی در خصوص مذهب را در فعالیت ها کمپین
انتظار داشت.
به بیان دیگر، تنظیم رابطه میان برنامه کمپین و مذهب، «فرایندی» است که در جریان
عمل شکل می گیرد. در درون کمپین می توان به
حضور دو گفتمان
نسبتاً مشخص در خصوص چگونگی تنظیمِ رابطه با مذهب اشاره
نمود:
گفتمان نواندیشی دینی: تلاش دارد با
ارائه تفاسیر و قرائت هایی مترقی و پویا از اسلام،
مطالبات کمپین را در چارچوب روح کلی این مذهب
اعلام نماید.
به عبارت دیگر، از نگاه این گفتمان تلاش می شود، مطالبات
کمپین یک میلیون امضاء همسو با تفاسیری از اسلام
اعلام شود، بدون آنکه از اصول حداقلی مندرج در برنامه
کمپین کاسته شود. در امتداد مسیری که گفتمان
نواندیشی دینی
دنبال می کند، برقراری ارتباط «چهره به چهره» و پیگیری
خواستِ تغییر
قوانین، منوط به استفاده از چارچوبِ استدلالِ مذهبی در تعامل
با مردم است.
در واقع، با وجود اینکه گفتمان نواندیشی دینی با رویکردی
مترقی، اصل را
بر تغییر قوانین قرار داده، و حاضر نیست از خواسته های
کمپین بکاهد، اما همچنان در چارچوب گفتمانی «مذهبی»
تلاش می کند، مشروعیت خود را اثبات نماید. این تمایل
دوگانه در گفتمان نواندیشی دینی در مواردی
منجر به چالش
هایی پارادوکسیکال می شود. به عبارت دیگر، هر اندازه که
قرائت مسلط و
حکومتی از مذهب، قدرتمند و مستدل است؛ در مقابل، گفتمان
نواندیشی دینی
بدون پشتوانه و نوپا است؛ در نتیجه، استفاده از گفتمان
نواندیشی دینی
در تعامل و ارتباط با مردم همواره با موفقیت همراه نیست.
نکته دیگر، آن
است که این گفتمان نه از سوی طراحان و متولیانِ آن، بلکه از
جانب کنشگرانی
استفاده می شود که کاملاً مسلط به مبانی فکری چنین گفتمانی
نیستند.
گفتمان سکولار: این گفتمان در عمل از
مواجهه با مذهب اجتناب می کند و اساس
مطالبات کمپین را به جای آنکه با تفاسیر مذهبی توجیه
نماید، از طریقِ
تاکید بر حقوق و نیازهای انسانی مطرح می سازد. موضع
گفتمان سکولار
نسبت به مذهب، خنثی است. در واقع، نه در رد مذهب و نه در
تائید آن تلاش
می کند؛ بلکه، بدون سوگیری از کنار مسئله مذهب عبور می کند.
مسائلی که در این
گفتمان مورد تائید قرار می گیرد تا به خواست تغییر
قوانین مشروعیت
بخشد، مبانی حقوق و نیازهای انسانی، و واقعیتِ تبعیض علیه
زنان است.
البته، این گفتمان نیز به دلیل آنکه، ادبیاتِ مشترکی در گفتگو با
مردم ندارد، به سختی پیش می رود. مشکل اصلی این گفتمان، بی پاسخ بودن و در
نتیجه سکوت در مقابل مسئله مذهب است. در واقع، در چارچوب استدلالی گفتمان
سکولار، تغییر قوانین ارتباطی با مذهب ندارد. از همین رو، کنشگرانی که بر اساس این گفتمان، خواست تغییر
قوانین را پیگیری می کنند و با افراد مذهبی به گفتگو می پردازند،
همواره نمی توانند صرفاً با تاکید بر حقوق و
نیازهای انسانی
و اشاره به واقعیات زندگی روزمره به موفقیت دست یابند.

لازم به ذکر است که این گفتمان ها
الزاماً منتسب به کنشگر یا کنشگرانی خاص نیستند، بلکه چارچوبی استدلالی را برای توضیح
رابطه کمپین با مذهب مطرح می سازند. در میدان عمل
بسیاری از کنشگران ممکن است ترکیبی از گفتمان های سکولار و
نواندیشی دینی را در ارتباط «چهره به چهره» به کار
برند. به بیان
دیگر، در سطح خُرد و در برخوردهای فردی، عده ای از کنشگران،
با رویکردی
عملگرایانه از این گفتمان ها استفاده می کنند، تا جائیکه ممکن است
برخی از استدلال ها منطبق بر عقاید شخصی آنها نباشد.
در سطح کلان، با کمی تساهل می توان
کنشگران درون کمپین یک میلیون امضاء را به دو دسته
فمنیست های سکولار و فمنیست های مسلمان طبقه
بندی نمود.
اگرچه، در این طبقه بندی دوگانه بسیاری از همپوشانی ها و
تنوعات پنهان می
ماند، اما نهایتاً ملاک خوبی برای تحلیل رفتار کنشگران به
دست می دهد.
البته، باید اشاره نمود که چالش میان فمنیست های سکولار و
فمنیست های
مسلمان، چالشی نیست که الزاماً باید به نفع یک دسته پایان
یابد؛ بلکه، بیشتر تعامل و تضارب آرائی است که به پویایی
درونی کمپین می انجامد. به بیان دیگر، همراهی
و همبستگی جریانات مختلف، بر پایة هدفِ مشترکِ «تغییر قوانین از پائین»،
خصلت اساسی کمپین یک میلیون امضاء است.
چشم انداز آینده
اگرچه، بلوک مسلط قدرت سیاسی بواسطه
استفاده از دستگاه دولت، و دولت از طریقِ
استفاده ابزاری از مذهبِ ایدئولوژیک، تلاش می کند
قدرت بیشتری را
در جامعه بدست آورد و فضاهای بیشتری را به خود اختصاص دهد؛
اما باید توجه
داشت که جنبش های اجتماعی، بویژه در دهه اخیر، مصرانه تلاش
می کنند که از
میزان دسترسی و کنترل دولت و جامعه سیاسی بر جامعه مدنی
بکاهند. در
واقع، باید توجه داشت که منازعاتی جدی میان جنبش های اجتماعی و «قدرت
سیاسی تمامیت خواه» در میان است، و در برابر ایدئولوژی ای که بر جامعه
تحمیل می شود، «شناخت هایی رهایی بخش» نیز از درون جامعه در حال سر برآوردن
هستند.
جنبش زنان ایران، طی این مدت توانسته
است تعاریف و معانی جدید و برابری خواهانه ای در
سطح جامعه، خصوصاً جامعه مدنی رواج دهد. در
واقع، اگر ایدئولوژی
غالب، با هاله ای از مذهب سعی دارد، تمامی حوزه های
اجتماعی را
مورد استعمار خویش قرار داده و مردانه سازد؛ در مقابل، جنبش
زنان ایران
توانسته است گفتمانِ «فمینیستی» را به عنوان بدیلی پُرظرفیت
برای کنش
اجتماعی ارائه نماید، و به هاله زدایی از ایدئولوژی حاکم
بپردازد. به
عبارت دیگر، جنبش زنان ایران به جای آنکه در چارچوب ایدئولوژی حاکم،
به امتیازاتِ سیستمی برای زنان بسنده کند؛ توانسته است گفتمانی ماوراء
ایدولوژیک را برای مشروعیت بخشیدن به خواست های فراسیستمی خود تدوین
و ترویج نماید.
در این راستا، کمپین یک میلیون
امضاء، الگویی موفق و در عین حال پویا از چنین جنبشی
است. کمپین توانسته است با فرا رفتن از دستگاه
ایدئولوژیک
حاکم، ضرورت تغییر در قوانین را با گفتمان «برابری جنسیتی» و
از پائین ترویج
دهد. باید اذعان داشت که کمپین یک میلیون امضاء بر اساس
گفتمانی ماوراء
مذهبِ ایدئولوژیک و حکومتی حرکت می کند؛ و در برابر مسائل
و مشکلات پیش
رو، بر اساس چارچوب های تفسیری دیگری دست به عمل می زند.
مسئلة رابطه
کنشگران کمپین و نهادها و نمادهای مذهب، نیز بر مبنای همین
چارچوب های تفسیری
تنظیم می شود.
همانگونه که پیشتر اشاره شد، اگرچه
گفتمانِ واحدی در مواجهه و موضع گیری در قبال
مسئله مذهب در درون کمپین وجود ندارد؛ با این
وجود، مبنای پایه
ای این گفتمان ها، اندیشه برابری جنسیتی است. در نتیجه،
در کوتاه مدت
ممکن است مجادلاتی در سطح خُرد وجود داشته باشد، اما این
مجادلات و پویایی
ها زمینه ساز خلق چارچوب های تفسیری تازه تری خواهند
بود. به بیان دیگر،
در بلند مدت باید انتظار داشت که به دلیل تمرکز همه
کنشگران (با هر گرایشی) بر مسئله برابری جنسیتی؛ کمپین
یک میلیون امضاء، نهایتاً از طریق چارچوبی
ماوراء ایدئولوژیک و از مسیری اجتماعی (از
پائین)، به
تحقق هدفِ خود، یعنی تغییر قوانین نائل آید. و بدین ترتیب، می توان
ادعا کرد که چنین رویکرد بلندمدتی، و پیامدهای آن در سطح کلان، در راستای
فرایند عرفی شدنِ جامعه ایران خواهد بود.
منابع
تقوایی، احمد. (1386) «جایگاه ازادی
ادیان در سکولاریسم و لایسیته»، اینترنت.
درویش پور، مهرداد. (1386) «فمینیسم
سکولار: پیشقراول مدرنیته در ایران!»، متن
سخنرانی در هفدهمین کنفرانس بین المللی بنیاد
پژوهش های زنان
ایران، مونترال.
شجاعی زند، علیرضا. (1385) «مسیرهای
محتمل در عرفی شدنِ ایران»، مجله جامعه شناسی ایران (دوره هفتم، شماره 1، صص30-65)
http://www.wechange.info/spip.php?article852