دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶ - ۲۰ اوت ۲۰۰۷

مذاكره ایران و آمریكا؛ رویایی تعبیر نشده

 

 عیسی سحرخیز

 

    مذاكره و برقراری روابط عادی میان ایران و آمریكا همواره یكی از دغدغه ها و دلمشغولی های هاشمی رفسنجانی بوده است، و هرچه كه زمان می گذرد و رئیس مجمع تشخیص نظام در صحنه ی سیاسی ایران  بیشتر به حاشیه رانده می شود، عدم تحقق این رویای تعبیرنشده، احتمالا او را بیشتر آزرده خاطر می سازد.

   هاشمی رفسنجانی پس ا ز انقلاب در هرجایگاهی كه بوده- در مناصب مختلف قدرت و هم نشینی با رهبران كشور، داشتن مسئولیت در دوران جنگ و دمخور بودن با نظامیان و رزمندگان و گفت و گوی مستقیم تر با مردم در منابر نماز جمعه- این دغدغه را بروز داده و احتمالا در خواب هم این دلمشغولی رهایش نساخته است.

   چه آن زمان كه نیت قلبی او برای آغاز گفت و گوی تهران - واشنگتن، به قلم وزیرش، عطا الله مهاجرانی در روزنامه اطلاعات بیان می شد و یا از طریق جریانی در وزارت خارجه و دفترنمایندگی ایران در سازمان ملل، به وسیله ی لابی گران سیاسی و نفتی - دور از هیاهوی شعارها و تبلیغات سیاسی دو طرف- جنبه ی اجرائی می گرفت، و چه اكنون كه مستقیما از جانب خود او مطرح می شود و دیگر حتی در آن نه تنها پیش شرط بازگرداندن دارائی های ایران در آمریكا وجود ندارد و طرف را به نیز به كنار گذاردن "پیش شرط" ترغیب می كند،

به خوبی می توان آرزوی تحقق این رویا را در سال های  باقیمانده ی عمر استنباط كرد.

   اما مسئله این است كه اگرچه "گفت و گوی رودرروی بدون پیش شرط" اگرچه در ربع قرن گذشته به صورت یك "تابو" درآمده است، اما هیچ فرد و جناحی در ایران نیست كه حاضر باشد این "برگ برنده" در جلب و جذب افكار عمومی را به رقیب یا رقبایش واگذار كند. هاشمی رفسنجانی نیز نمی تواند استثنایی بر این قاعده باشد و حتی در دوران اصلاحات نیز نبود. او هم در سال های پیش رو حتما دل خوش كرده است به در دست داشتن این برگ برنده و باقی گذاردن نامی نیك، نه تنها در تاریخ ایران بلكه حتی رویدادهای مهم جهان. برگ    برنده ای كه می تواند یكی از پیامدیش نیز دریافت جایزه صلح نوبل باشد و ایران و بانی آن  را برای كسب مجدد این عنوان طی یك دهه، باز مدت ها در صدر اخبار جهان قرار دهد.

    وجود چنین رویكرد انحصارگرایانه ای در میان مهره های شطرنج سیاسی ایران، اما یك استثنا داشت؛ دوران اصلاحات و ریاست جمهور وقت. سید محمد خاتمی كه ریاست خود را با گامی چون مصاحبه با كریستین امانپور، خبرنگار ایرانی تبار شبكه ی امریكایی "سی.ان.ان" شروع كرد، با هدف "كوتاه كردن دیوار بی اعتمادی میان ایران و آمریكا"، به دلیل روش ها و منش های نیكو- اما متاسفانه مسئله ساز در صحنه ی سیاست ایران- ماراتون آغاز شده را در همان گام های اول وانهاد و نیمه تمام از میدان خارج شد. بیم و هراس خاتمی از اقدام ها و واكنش های منفی جریان ضد اصلاحات و فضاسازی های رسانه ای باند اقتدارگرا كه خود را به شكل های گوناگون از جمله حمله به اتوبوس جهانگردان آمریكایی در تهران نشان می داد، و ترس از پیامدهای ناخواسته ی سرپیچی از حكم حكومتی نانوشته ی رهبری، كه جلوه اش در دستور ملاقات نكردن و عدم گفت و گوی مستقیم با كلینتون و حتی قرار نگرفتن در كادر عكس یادگاری جمعی سران كشورها در سازمان ملل، در كنار رئیس جمهور آمریكا، مشهود بود، چیزی نبود كه از دید افكار عمومی مخفی بماند. گامی تاریخی در جهت تامین هرچه بیشتر منافع ملت، حتی به بهای شنیدن حرفی تند یا نقدی شدید، كه می توانست پیامدش كوتاه مدتش شكست برنامه های جریان ضد اصلاحات باشد و عدم روی كار آمدن حزب پادگانی و نامزد انتخاباتی آنان، احمدی ن‍ژاد، و نتیجه ی بلند مدتش در صحنه ی داخلی، نیفتادن ایران در ورطه ی سقوط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، و در صحنه ی بین المللی و منطقه ای، بالا گرفتن تنش ها، تشدید خصومت ها و بازگشت فضای منفی علیه ایران و محاصره ی روز افزون آن توسط جامعه ی بین المللی به سركردگی آمریكا- فارغ از خطر بروز جنگ و مخاصمه ی نظامی بی حاصل كه چشم اندازش هر روز در افق مشهودتر می شود.

   این گام تاریخی را اكثریت اصلاح طلب نمایندگان مجلس ششم و رئیس آن نیز نتوانستند بردارند. آقای كروبی اگرچه راضی شد در زمان حضور در آمریكا، در موزه ی متروپلیتن نیویورك خود را در مواجه با برخی از نمایندگان كنگره قرار دهد و با آنان به مبادله ی كلم بپردازد- در عرف بین المللی و از دید ناظران سیاسی، ملاقاتی نیمه رسمی - اما وقتی فشار جناح مقابل و لابد واكنش منفی رهبری را در مقابل اقدام خویش دید، نه خود گام های بعدی را برداشت و نه اجازه داد كه یكی از مردمی ترین مجالس ایران در این اقدام سرنوشت ساز    پیش قدم شود. اصلاح طلبان پیشرو مجلس ششم نیز چون اكثر ماموریت های مهم این چنینی ، به نمایندگی از مردم،  هیچگاه نتوانستند از زیر بختك عدم اعتماد به نفس و انجام كارهای خطیر و خطرپذیر، بیرون بیایند و دست پیش آمده از جانب نمایندگان كنگره آمریكا، چون سناتور جوزف بایدن را كه حاضر بودند با همتایان خود در ایران و هر جای دنیا ملاقات كنند، در دست گرفته و به گرمی بفشارند و نقطه ی عطفی در روابط تهران- واشنگتن بگشایند.

   آن روزها و آن فرصت ها گذشته و افسوس خوردن برای آن كاری ست خبط و بیهوده، الا اینكه تجاربش ره توشه ای باشد برای حل مشكلات و معضلات روزهای سخت آینده و در راه پر فراز و نشیب پیش رو.

    دو سال پس از از به سرانجام رسیدن تلاش هایی در عمل بی سرانجام، برای حل مشكلات و معضلات كشور، از طریق یك دست كردن قدرت؛ حاكمیتی در دست یك فرد، رهبر، و دیگران، در هر سطح، عناصری بی اختیار و جان نثار و بله بله قربان گو، اكنون كمتر تحلیلگر سیاسی مستقلی را، در داخل و خارج، می توان یافت كه امید داشته باشد به حل مشكل دیرینه ی گشوده شدن روابط ایران و آمریكا- علیرغم دیدارها و گفت و گو های مقطعی.

   به نظر می رسد كه در این بن بست سیاسی، آن هم در شرایطی كه در هر دو سو، تهران و واشنگتن، كارزار سیاسی مبارزه و رقابت برای تغییر بالاترین مقام اجرایی در حال شدت گرفتن است، اصلاح طلبان نه تنها ضرورت دارد در صحنه ی داخلی و انتخابات های پیش رو "ائتلاف گسترده" را در برنامه كار خود قرار دهند، بلكه در صحنه ی بین المللی نیز   چاره ای جز این ندارند كه فكر در دست گرفتن انحصاری "برگ برنده" را وانهند.

    آنچه كه بیش از هرچیز ضروری به نظر می رسد این است كه این جمع گوناگون، ولی پرتوان و پرشمار و مورد حمایت قاطبه ی ملت، باز تعریفی از خود و نقش خویش داشته باشد و این حقیقت كتمان ناپذیر را بپذیرد كه اقتدارگرایان در عمل آنها را از صحنه ی سیاست ایران كنار گذارده اند، و تا جایی كه توان دارند حاضر نیستند "قاچی هر چند اندك" از "كیك قدرت" به آنها بدهند. یكی از معانی باز تعریف خویش در صحنه ی شطرنج سیاسی ایران   می تواند بریدن ناف خود از حاكمیت كنونی و تعریف "اپوزیسیون" از خود باشد، كه پیامدش چیزی نخواهد بود جز تلاش برای تشكیل رسمی و علنی "حكومت سایه" با برنامه ها و كادرهای مشخص، از جمله در زمینه ی سیاست خارجی.

    زمانی كه آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه ی هفته  گذشته تهران "مذاكره بدون پیش شرط" را "بهترین راه حل مسایل" معرفی و تاكید كرد كه "آمریكایی‌ها باید راه درست را انتخاب كنند و مذاكره بهترین راه است... ایران همواره آمادگی مذاكره دارد و آمریكایی‌ها باید پیش شرط های تحقیرآمیز و غیرقابل قبول را پس بگیرند"، همان گونه كه پیش بینی می شد این سخنان دقایقی بعد مورد توجه افكار عمومی داخلی و خارجی قرار گرفت. اما چون پشتوانه اجرایی نداشت زود تب تندش به عرق نشست و زیر انبوهی از اخبار مدفون گردید. علت آن این بود كه هم در داخل و هم در خارج، كمتر كسی است كه باور كند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، "حرف نظام" را می زند و "مصلحت نظام" را می گوید و می تواند در مقام "شخص دوم" كشور و یكی از "استوانه های نظام" در این امر خطیر و مهم "نقش رسمی" ایفا كند.

    واكنش دقیق و حرف درست را همان روزهای اول یكی از مقام های آمریكایی زد. او در مصاحبه با یكی از شبكه های خبری بین المللی چنین مضمونی را بكار برد: آقای هاشمی رفسنجانی در صحنه ی تصمیم گیری رسمی ایران دیگر جایگاهی ندارد و این نوع مذاكرات باید در سطوح رسمی و دولتی انجام شود. اما هاشمی می تواند سردمدار مذاكره میان مقام های غیر رسمی باشد، طلایه دار گفت و گو با نمایندگان كنگره."

    با توجه به چیدمان جدید قدرت در ایران، و انتظارهایی این چنین از جانب نمایندگان ملت آمریكا و حتی اروپائی ها، جبهه ی جدید ضد استبداد و "ائتلاف گسترده اصلاح طلبان"،      در كنار بازی مهم انتخاباتی باید بازی سیاست خارجی را بسیار جدی تر ز این آغاز كند.   مثلث خاتمی- كروبی- هاشمی اگر بخواهند می توانند در فضای مثبتی كه در داخل و خارج شكل گرفته است، آغازگر گفت و گو های دوجانبه ی مستقیم ایران و آمریكا در سطوح مختلف باشند، در تهران، واشنگتن و یا  پایتخت های كشورهای ثالت. سید محمد خاتمی سطوحی از این كارها را در برنامه خود داشته و دارد، اما هاشمی اگرچه در مقام حرف پركار است و در دیدارهای رسمی پر خبر، لیكن نقش مستقل جدید خویش را هیچگاه نیازموده است. آیا در چنین شرایطی پرتنش و دغدغه افزا، ورود به این صحنه به "مصلحت نظام" نیست؟

این "فرصت" ی جدید است كه نباید چون بسیاری از فرصت های گذشته، آن را سوزاند.

 

                                                                                        27/6/1386