چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶ - ۱۵ اوت ۲۰۰۷

فلسفه کانت در توفان روشنگری

آتوسا سلطان زاده

 

ایمانوئل کانت 1724 – 1804

Immanuel Kant

 کانت ، یکی از مغزهای روشنگری غرب،مهمترین فیلسوف عصرنو و پایه گذار فلسفه انتقادی،تاثیر مهمی روی تاریخ اندیشه اروپا گذاشته است . نظربراین است که اوفلسفه را بطور انقلابی زیرورونموده. تاثیرمهم او روی فلسفه عصر نو،غیرازفلسفه نظری وعملی ،روی استتیک فلسفی نیز میباشد. اومشهورترین فبلسوف آلمانی،ولی دارای تباری اسکاتلندی بود. کانت یکی از مهمترین نمایندگان روشنگری آلمان نیزبود. دوره روشنگری،یک جنبش اجتماعی ـفکری قرن 18 بود که اتوریته سیاسی،دینی و نظرات و نرم های حاکم رابطورانتقادی موردبررسی و آزمایش قرارداد.درآلمان دوره پروس به پدیده روشنگری بعنوان فلسفه ای جهانی ویا جهانوطنی نگریسته نمیشد بلکه آنرا یک امپریالیسم روشنفکری وارده ازلندن وپاریس بحساب می آوردند.برای آلمانیهای حامی دولت،انقلاب فرانسه پیروزی یک فلسفه نبود بلکه نتیجه هرج ومرج اجتماعی بود، گرچه مهمترین مغز روشنگری یک آلمانی بنام کانت بود.

ریاضیات درفلسفه کانت نوعی سکوی پروازبود.اوغیراز رددگماتیسم به ردشکاکی نیز پرداخت.وی میگفت که قانون عقل باید روی قانون اخلاق هم اثربگذارد.اوبه موضوع دین نیزدرچهارچوب عقل مینگریست وبین عقل نظری وعقل عملی فرق قائل بود.کانت مدعی بود که نظرات بدون مفاهیم،گنگ هستند و مفاهیم بدون نظرات،واژههایی خالی وبی معنی میباشند.افکارکانت غیراز استتیک فلسفی،تاثیریخ شکنی روی فلسفه عملی وفلسفه نظری داشت.اوفلسفه خودرا تحولی کپرنیکی درتئوری شناخت دانست.منظور اوازتحول کپرنیکی یک انقلاب فکری بود.وی میگفت که شناخت مانباید متکی به تجربه حواس ماباشد بلکه تجربه حواس ماباید متکی به شناخت ما بشود.درتحول کپرنیکی او اشیاء بایدخودرابا شناخت انسان تطبیق دهند.تازمان کپرنیک تماشاچی فکرمیکردکه ستارگان به دورسر او می چرخند،درصورتیکه انسانها درمنظومه شمسی درحال گردش کره زمین بودند و هستند. ازطرف دیگرکانت مینویسد که عقل نمیتواند هیچگاه ازمرزهای درک حواص بگذرد یعنی استفادههای عقلی تجربه محدودیت و مرزهای خاص خودرا دارند.اومدعی بودکه درنظریه شناخت نیز تحولی کپرنیکی راموجب شده است واین تحول را انقلاب"نوع تفکر" نامید.درنظرکانت دونوع شناخت بنیادین وجوددارد.اومیپرسد که آیاشناخت بدون تکیه به تجربیات حواس ممکن است؟ وفلسفه بایدجویای اینگونه شناخت باشد.اوآنرا نوعی فلسفه تعالی خوا نامید و مدعی شد که پایه گذارآنست.کانت فلسفه خودرا نوعی نقدگرایی دانست ومیگفت که شناخت باید مدام به معرض آزمایش انتقادی درآید و:منابع،شرایط، وسعت،مرزها،صحت،واعتبار،آن راباید ازاین راه مدام مورد بررسی قرارداد.

عنصراصلی فلسفه کانت ومفهوم مرکزی دوره روشنگری، عقل بود.اوحتادرایمان و اعتقاد نیزدرجستجوی ریشه ای عقلگرایانه بود.استعداد کانت درآنجاست که نه تنها درآسمان پرستاره وقانون اخلاق بلکه حتا دردین به جستجوی ریشه های عقلی میگشت.اودلیل ناتوانی انسان برای حل مسائل متافیزیکی را مرزهای محدود دانش،شناخت،وتجربه دانست.

کانت میگفت که سیاست واقعی باید متکی به یک اخلاق حقیقی باشد وانسان براثر قانون اخلاق به وظیفه صلحخواهی پی میبرد وفقط درشرایط صلح انسان میتواند بصورت موجودی خردمند تکامل یابد.هدف فلسفه عملی کانت فرموله نمودن یک اخلاق عمومی است که زیر کنترل قوانین عمومی باشد.وی مدعی بود که ایمان اهمیتی پایه ای برای انگیزههای عقلی انسان دارد ورفتار اخلاقی انسان سرانجام منتهی به سعادت اومیشود. گرچه کانت متفکری مذهبی است ولی تئوری اخلاق اوبادلایل آته ایستی وسکولار تطابق دارد. وی مینویسد که اصل ذهنی وشخصی باید قانون عینی وعمومی شود و فقط "راه دوزخی" خودشناسی به تقدس وتکامل ونجات میرسد و شخصیت اخلاقی انسان ازطریق به کنارزدن موانع درونی او بوجود می آید. باید یادآوری نمود که سقراط میتوانست یکی ازشاگردان اخلاقی کانت باشد چون باوجود امکان فرارازحکم اعدام،جلسه دادگاه راترک ننمود و میگفت که هرانتظاری که ازدیگران دارید ازخود نیز داشته باشید وبه قانون احترام بگذارید حتا اگر به نفعتان نباشد!

کانت نه تنها یکی از مدافعان آتشین انقلاب فرانسه بلکه تحت تاثیر فیزیک نیوتونی، شکاکی هیوم و نظرات لایبنیتس نیزبود.شکاکی هیوم اورااززیرتاثیر دگماتیسم وغیرانتقادی بودن نسبت به متافیزیک لایبنیتس بیرون آورد.اوبه نقل جمله ای از هوراز میگفت که:شهامت استفاده ازعقل خودرا داشته باشید!. فلسفه کانت را ایده آلیسم انتقادی نیز مینامند.اوفکرمیکرد علم منطق ازدوره ارسطو تازمان او به نقطه تکامل خودرسید ه است ونیازی به بحث ندارد.فلسفه کانت درزمان او یکی از سیستم های فکری بسیارمدرن بود. اگرکشورهای دیگر اندیشمندانی چون: دکارت،هیوم، و ارسطو را به تاریخ اندیشه عرضه کرده اند،آلمان اکنون باقدری تاخیر کانت را به دوستداران روشنفکری معرفی نموده بود.

فلسفه انتقادی او نه تنها مورد توجه دانشمندان علوم تجربی بلکه شاعرانی مانند: گوته، کلایست، و شیلر نیز شد. ازنیمه دوم قرن 19 تا دهه بیست قرن بیستم مکاتب نوکانتی مختلفی جریانات فلسفی دانشگاهی گوناگونی را موجب شدند.تمام مورخان غرب به نحوی موافق ویا مخالف فلسفه کانت هستند،از آنجمله : هگل،شیلینگ،فیشته (ازمکتب ایده آلیسم آلمانی)،دیلتای،درویسن (ازمکتب تاریخگرایی)،ناتورب،کوهن،یاسپارس(ازمکتب نوکانتی)،هوسرل (ازمکتب پدیده شناسی)،هایدگر(ازمکتب وجودشناسی)،اشتراوس(از مکتب فلسفه تحلیل)، و هابرماس،آپل(ازمکتب تفسیرگرایی).

کانت دریازده کتاب نخستین خودبه موضوعاتی ازعلوم تجربی پرداخت. وی درسال 1774 بدلیل کتاب "دین درچهارچوب مرزهای عقل مطلق" با اداره سانسور دولت پروس روبرو شد.او درمشهورترین کتاب خود زیرعنوان "چه باید کرد؟" توصیه میکند که : غلام انسان نشو!، نگذار حقوق ات را پایمال کنند، کسیکه چون کرم شود،نباید اززیرپاله شدن خود شکایت نماید،خودرا به اشیاء قابل استفاده همدیگر تبدیل نکنید!، وهیچ انسانی نباید دیگری را تبدیل به ابزار خودنماید.

کانت درسال 1755 بانام مستعار، کتابی باعنوان "تاریخ عمومی طبیعت و نظریه آسمانها" را منتشر نمود.درکتاب 800 صفحه ای "نقل عقل مطلق" او، عقل به معنی تحقیق و جستجو است ـ و عقل مطلق یعنی متکی به تجربه بودن میباشد.

ایمانوئل کانت بین سالهای 1724 تا 1804 درشرق دولت پروس آلمان آنزمان زندگی نمود. پدر وی پیشه ور مهاجری از ایرلند بود که به شغل زین سازی مشغول نمود. وی در دانشگاه: فلسفه،الهیات،و علوم تجربی خوانده بود. عنوان دکترای او "پیرامون آتش" و عنوان پایاننامه استادی اش "اصول ابتدایی شناخت متافیزیک" نام داشتند. کانت از نظر سیاسی،آنزمان یک جمهوریخواه لیبرال بود.

کانت را نخستین نظریه پرداز مفاهیم مدرن علمی نیز بحساب می آوردند.اودرفلسفه خود متافیزیک جدیدی را مطرح کرد. وی میگفت که شناخت های غیرعلمی و خیالی مانند : عرفان،متافیزیک، و روانشناسی گرایی، براساس تجربیاتی هستند که به غلط تفسیرشده اند.او می میپرسد که آیا میتوان متافیزیک راباکمک علم مورد بررسی قرارداد؟ فلسفه کانت دارای تمایلات و جنبه های انتقادی است. وی مینویسد که نه تنها هنرمندان بلکه طبیعت نیز قادر به خلق آثارزیبا در علم زیبایی شناسی هستند.