شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶ - ۱۱ اوت ۲۰۰۷

هگل میان شور جوانی و احتیاط پیری

 

آرام بختیاری

 

Hegel , G.W.F  1770    1831

 

    بعد از اینکه هگل درسن ۳۱ سالگی بادختری بیست ساله ازدواج نمود و شغل ثابتی یافت، گفته بود که فیلسوف خوشبخت کسی است که دارای شغلی دولتی باشد با زنی جوان و مهربان ازدواج کرده باشد!. فلسفه درنظراو دانش مطلق است و اهمیت فلسفه برای او درآن حد است که نوشت: فلسفه، دوره زمانی است که به صورت تفکر درآمده باشد. آلکساندر هرتسن هم پیرامون اهمیت هگل گفته بود که او ریاضیات انقلاب است.

هوادارن روشنفکرهگل به دودسته تقسیم می شدند : هگلی های راست و هگلی های چپ – یا هگلی های پیر و هگلی های جوان. هگلی های راستگرا افکاری سنتی و محافظه کارانه داشتند؛ ازآن جمله : گابلر، گوشل، هاینریش، و باوئر. چپ های هگلی، غیر از مارکس و انگلس، افرادی مانند : اشتراوس، فویرباخ، و بوئر، بودند. تاثیر مهم هگل روی دوتن از هگلی های جوان به نام مارکس و انگلس بود. آن دو خود را وارث واقعی هگل گرایی می دانستند. مارکسیست های غربی مانند اعضای مکتب فرانکفورت و افرادی چون : لوکاچ، کورش، و بلوخ نیز زیر تاثیر نظرات هگل بودند. سارتر و کیرکه گارد از مکتب اگزیستنسیالیسم و گادامر و دیلتی از مکتب هرمنویتیک هم زیر تاثیر افکار هگل هستند.  تاثیرات بعدی هگل چنان عظیم بود که او علومی مانند: فلسفه دین، فلسفه تاریخ، فلسفه اجتماع و علوم اجتماعی را نیزتحت تاثیرخود قرارداد.

  هگل درکنار فیشته و شیلینگ یکی ازنمایندگان مهم ایده آلیسم آلمانی است . وی می گفت که خدا هم یک فیلسوف است. او فلسفه را به سه بخش تقسیم می کرد: فلسفه طبیعت، فلسفه روح و علم منطق. ولی جنبه قوی فلسفه او فلسفه تاریخ است. درنظر او تاریخ جهان، همزمان دادگاه جهان نیز است. هگل، بعد جدیدی به فلسفه داد که آن را بعدتاریخی نامیدند، بی دلیل نیست که هگل را پدر تاریخ فلسفه نیز می نامند. او می نویسد که آخرین هدف تاریخ انسانیت، واقعیت دادن به آزادی بشر است. در نظر هگل تاریخ جهان از چهار مرحله تشکیل شده است: دوره استبداد شرقی، دو دوره دمکراسی اشرافی یونانی و رومی و دمکراسی غربی. او دوره دمکراسی غربی را مدیون مسیحیت می داند که انسان را به عنوان موجودی آزاد قبول دارد!. گروهی فلسفه هگل را فلسفه تجزیه و تحلیلی می دانند. هگل ۱۹ساله در رابطه با انقلاب فرانسه گفته بود که جهان از آن طریق وارد دوره مدرنیته شده است. او بعدها ناپلئون را روح جهان نامید که سوار بر اسبی رهایی بخش شده است! آن گونه که ناپلئون می خواست اروپا را متحد کند، هگل کوشید از نظر تئوری به این هدف برسد. هگل می گفت که دولت، اثری هنری نیست بلکه غالبا نتیجه نادانی، اتفاق و خودسری است. و راسل مدعی شد که هگل خلاف کانت، براساس تئوری دیالکتیک خود، جنگ را اقدامی لازم و مثبت برای جامعه ارزیابی نمود. هگل بعدها نوشت که انقلاب فرانسه یک بن بست دیالکتیک بود. او آن را مثالی برای آزادی های فردی غیرقابل کنترل نامید که یا موجب نابودی خود می شوند و یا به هرج و مرج ختم می شوند. هگل نه تنها خود را با فلسفه بلکه با علوم تجربی، علم تاریخ، علم حقوق، هنر، ادبیات و الهیات مشغول نمود.

  هدف هگل ازآغاز، ساختن یک سیستم فلسفی بود. این سیستم فلسفی او را بعدها ایده آلیسم مطلق یا ایده آلیسم عینی نامیدند. او سیستماتیک بودن فلسفه خود را به جهان کائنات تشبیه می کرد که گرد است و آغاز و پایانی نمی شناسد. هگل درآثار عظیم خود نه تنها پیرامون تاریخ جهان فلسفه حقوق، دین، پدیده شناسی روح، هستی شناسی، متافیزیک، الهیات و دولت سخن می گوید، بلکه به موضوعات: نیک و بد، منطق، طبیعت ،دین، دیالکتیک و غیره نیز می پردازد. هدف او شناخت علمی حقیقت بود. وی می گفت که هدف فلسفه آن است که فرم پویای حقیقت را کشف نماید. ایده آلیسم مطلق هگل نقطه اوج ایده آلیسم آلمانی بود. اودر آغاز امیدوارانه و خوشبینانه فلسفه خود را طلوع آفتاب نامیده بود و در پایان عمر آن را جغدی شبگرد دانست که با فرارسیدن غروب آفتاب، به کشف حقیقت می رود. یعنی فلسفه موضوعاتی را مورد بحث قرار می دهد که قبلا پیش آمده باشند. به این دلیل فلسفه هگل را محافظه کارانه یا سنت گرا می نامند.

 در فلسفه هگل،دیالکتیک اهمیتی مرکزی دارد که نه تنها یک روش است بلکه علت حرکت و تحول تمام واقعیات می باشد. او می نویسد که واقعیات ازتضاد تشکیل شده اند؛ مانند: تضادهای : انسان ـ طبیعت ، انسان ـ تاریخ، انسان ـ جامعه ، ذهن ـ عین ،خاص ـ عام ، و غیره. او دیالکتیک را واسطه میان اضداد به شمار می آورد و می گفت که فقط یک متد علمی می تواند روشی دیالکتییکی باشد. در پروسه تاریخ دیالکتیک، مفاهیم نیزغالبا در تضاد با یکدیگر ظاهر می شوند؛ ازآن جمله : سکولاریسم ـ خداباوری، علمی ـ روحی، عقلی ـ خیالی ، فردی ـ جمعی ، و غیره .

 مقوله یا مفهوم "روح" نزد هگل ممکن است معانی گوناگون داشته باشد. او بین سه مرحله تحول روح فرق می گذارد: روح ذهنی ، روح عینی ، و روح مطلق. روح مطلق خود را به سه صورت نشان می دهد: هنر، وحی دینی، و مفاهیم فلسفی. فلسفه روح شامل: روانشناسی، اخلاق،حقوق، دولت ،فلسفه تاریخ، استتیک، و فلسفه دین، است. روح ذهنی شامل: انسانشناسی، پدیده شناسی، و روانشناسی، است. روح عینی شامل: اخلاقگرایی، آداب و سنت گرایی (خانواده،جامعه شهروندی،دولت) می باشد. هگل اشاره می کند که ساختار تفکر با ساختار واقعیت بیرونی یکی هستند. او آن را هویت هستی و تفکر نامید. وی عقاید رواقی و شکاکی را فرم هایی از مسیحیت نامید که زندگی از آغاز همراه خود طرح کرده است.

  از جمله آثاری که هگل در جوانی تحت تاثیر کانت و مسیحیت نوشت : سیستم آداب و رسوم، رابطه میان دین عقلی و دین و پوزیویتستی،زندگی مسیح، و سیستم سیاره ها هستند. و از جمله آثار نبوغ آمیز سال های بلوغ او : کتاب سه جلدی علم منطق، فرق بین سیستم فلسفی فیشته و شیلینگ، دائره المعارف علوم فلسفی به طور مختصر، اصول فلسفه حقوق، درس هایی پیرامون فلسفه تاریخ، درس هایی پیرامون استتیک، پدیده شناسی روح، واصول فلسفه حقوق، هستند.

هگل درجوانی علاقه خاصی به موضوعات دینی و سیاسی داشت. او در کنار شیلی و هلدرین به مطالعه فرهنگ و تاریخ یونان باستان پرداخت. مطالعه جدی آثار کانت و شیلر بی تاثیر در افکار بعدی او نبودند. وی ولی احترام خاصی برای افکار کانت قائل بود . اصول فلسفی هگل را می توان سنتزی از ایده های فیشته و شیلینگ دانست که بصورت یک سیستم ایده آلیسم فرضی یا تخیلی طرح می شوند. وی می گفت که نه ایده آلیسم عینی شلینگ بلکه ایده آلیسم مطلق می تواند به پرسش های جهان پاسخ دهد. هگل پیش از نیچه ، مرگ خد ارا اعلام کرده بود ولی او طبق دیالکتیک خود امید به زنده شدن دوباره خدا داشت . فلسفه هگل را از پاره ای جهات می توان ادامه فلسفه کانت دانست. او آثارخود را کوششی می دانست که جهان را به صورت ازلی و ابدی می بینند. معلمان او: هراکلیت، افلاطون ، ارسطو، آوگوستین، و اسپینوزا هستند. آثار هگل در روش های فلسفی فرهنگی مورد استفاده : کروس،شینگلر، توینبی، و یاسپارس قرارگرفته اند. صاحب نظران لیبرال مدعی هستند که مارکسیسم درقرن پیش با روش ژورنالیستی به دیالکتیک هگلی ازنظر سندی تکیه کرده بود. آن ها دیالکتیک هگل را علم استتار واقعیات می دانند و نه هنر حقیقت شناسی. در نظر آنان، سیستم ظاهرا عقلگرای هگل هم چون کوشش غولی است که عقل را با کمک عقل اعدام می کند. آنها ادعا می کنند که هگل درآغاز مبلغ ایده های انقلابی وآزادیخواهانه بود ولی بارفتن به برلین و یافتن شغلی در دولت پروس، آنان را کنار گذاشت. دیالکتیک و سیستم هگلی جایی مورد استفاده قرار می گیرد که بحث روی کسب قدرت باشد و نه روی کشف حقیقت و هگل مسن به سبب ترس از آزادی، به رد ایده های دوران جوانی خود پرداخت. و سیستم هگلی، خانه علمی روح ارتجاع دولت پروس بود و دیالکتیک او یک استراتژی با هدف: زیر سلطه درآوردن و قانع کردن مخالفان است و نه امکان دادان برای راهیابی یک تفکر خلاق یا اخلاقی.