سه شنبه ۲ مرداد ۱۳۸۶ - ۲۴ ژوئيه ۲۰۰۷

سوالاتی از خانم برادران

 در باب سیاست حذف مارینا نمت و نقد مدرن

 

داریوش برادری کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانی

 

این نوشته ادامه نقد من در باب موضوع تلاش برای سنگسار اینترنتی و حذف روایت یک نویسنده ایرانی بنام مارینا نمت است که در نقدم به « یورش تراژیک/کمیک قهرمانان تبعیدی به مارینا نعمت» به آن پرداخته ام. ناتوانی این دوستان از نقد مدرن و بر بستر رواداری مدرن و قبول امکان و ضرورت روایات مختلف از موضوعات مشابه، چنان دردناک است که  نیازی به توضیح بیشتر ندارد. این دوستان نادان، بخاطر گرفتاری در  این سیاست حذف و سنگسار، اصلا به عرصه نقد مدرن  وارد نمیشوند که بر مبنای  مبانی نقد مدرن و پسامدرن به نقد سازنده و مدرن کتاب مارینا نمت بپردازند. نوشته خانم منیره برادران به نام  « اوین خیالی در زندان تهران»(1) از جهاتی به این کار می پردازد و این نقطه قدرت نقد اوست، اما او نیز ناتوان از ورود نهایی به عرصه نقد مدرن و بر بستر قبول ضرورت چندروایتی  می گردد و مبتلا به گرفتاری در نگاه قهرمان گرایانه و  در نهایت حذف گرایانه است. این سوالاتی است که من از خانم منیره براداران در بخش کامنت مقاله شان در سایت زمانه کرده ام و ایشان که مقاله شان را در همه جا زده اند، ناگهان سکوت کرده و جوابی به سوالات ساده و منطقی ذیل نمی دهند. البته این سوالات اینجا کاملتر و جامعتر شده اند.  از طرف  دیگر این نوشته، اعتراضی به سیاست سانسور سایت صدای ما (جمهوری خواهان لائیک و دمکرات)(2) نیز هست که مقاله مرا سانسور کرده اند و جلوی انتشار آنرا گرفته اند و حتی جوابی به اعتراض من نداده اند. هر سایتی می تواند به میل خویش مقاله ای را درج کند، اما وقتی حتی جواب اعتراض را نمی دهد و حاضر نیست در کنار نقد موافقان این سیاست حذف ،یک نقد مخالف را بزند،حکایت از حالات ضدمدرن و حالات قهرمانگرایی  این سایت و این افراد می کند زیرا این قهرمانان در نهایت همه ترسویانی هراسان از دیالوگ مدرن و چالش صادقانه مدرن هستند. همینطور که در نقدم حدس میزدم و دوستی نیز هشدار میدهد، به اطلاع برخی دوستان، برخی از این دوستان نادان ترسو بجای نقد و چالش مستقیم، شروع به پخش شایعه و شانتاژ درباره من کرده اند و چون ناتوان از دیالوگ مدرنند، ترسویانه و گله وار می خواهند از درون تاریکی تیر اندازند. اما ما را چه باک. در برابر نقد مدرن و خندان ما نسل نوی ایرانیان مهاجر چندلایه، این سیاست شانتاژ و شایعه پراکنی این دایی جان ناپلئونهای تراژیک را امکان مقاومت نیست. یکی از ما  و با سلاح نقد مدرن و بر بستر رواداری مدرن برای مقابله با جمعی از آنها کافیست. باری دوستان اگر بزودی شنیدی که من هم مثل مارینا نمت و دیگران مزدور امپریالیسم جهانی و جمهوری اسلامی و انسانی ناباب هستم، تعجب نکنید و بخندید. این قهرمانان با این اعمال در واقع خویش را رسوا می کنند و نشان می دهند که چگونه ذاتشان و شیوه عملشان در واقع شبیه دشمن خونی خویش است و چگونه به شیوه تراژیک به بازتولید سنت کمک می کنند. این سوالات من از خانم منیره براداران است که ایشان جوابی به آن نمی دهند و حتی در نهایت به تحریف روانشناسی دست می زنند. امیدوارم حال بهتر قادر به جواب دادن شود و خوانندگان بهتر بتوانند با مقایسه نقدها، خود انتخاب و قضاوت کنند. نوشته من بشکل سوال مسقتیم از ایشان بیان شده است.

 

سوالات من از خانم برادران و مقاله ایشان

 

خانم منیره برادران متاسفانه مقاله شما وقتی بیرون آمد که همانزمان نقد من درباره علل این حملات دسته جمعی به مارینا نمت یا نعمت منتشر شده بود، وگرنه به نقد نقد شما نیز می پرداختم که اینجا فقط تکه ای از آنرا بیان می کنم.

 

اولا خوشبختانه نقد شما با تمامی ضعفهای عمیقش، کمتر از نقد دوستان دیگر شما در پی حذف  و سرکوب یک نویسنده  است و مثل آنها  میل سنگساری  ایشان را ندارد  و از این جهت جای شکرش باقیست، اما سوال این است که چرا صداقت نویسندگی را نیافتید، به عنوان یک حامی حقوق بشر، از حق یک نویسنده برای بیان خاطرات  و روایت خویش در برابر حملات این دوستان شما و سنگسار کردن اینترنتی او دفاع کنید. حتما شما فتواهای دوستانتان را و  آکسیونهای اعتراضی برای حذف هر گونه اثر از این کتاب را خوانده اید. چرا به این موضوعات اشاره ای نکردید؟

 

دوما طبیعی است که کتاب مارینا نمت می تواند و بایستی از چشم اندازهای مختلف نقد شود و بخشی از نقد شما نیز اینکار را می کند، اما چرا شما و نیز دوستانتان فکر می کنید که همه روایات از زندان اوین بایستی مشابه باشد؟ چرا از یاد می برید که این یک خاطره نویسی است و خاطره نویسی همیشه یک روایت شخصی است و متاثر از چشم انداز شخص؟ راستی فکر کرده اید که چرا همه خاطرات شما و دوستانتان یگانه است و چرا ناتوان از ایجاد خاطرات و  روایات مختلف از زندان هستید؟ چرا حتی کلماتتان مشابه است و خواندن یک روایت شما به معنای خواندن همه روایات شماست؟. علت این نمی تواند تنها واقعیت مشابه و شکنجه های مشابه زندان باشد، زیرا از آنرو که از روانشناسی مرتب در مقالاتتان استفاده می کنید، بایستی اینرا بدانید که هیچ روایت صد در صد مشابهی درباره یک موضوع نمی تواند وجود داشته باشد. در این زمینه آزمایشات و پژوهشهای فراوان روانشناسی وجود دارد. در واقع واقعیت همیشه چند روایتی است و این قدرت مدرنیت است که اینرا نشان می دهد. شما ناتوان از تن دادن به این موضوع پایه ای مدرن  و نیز روانشناختی هستید،چه برسد به آنکه به چندروایتی و حالت چندچشم اندازی پست مدرن دست یابید که می تواند پدیده زندان  و شکنجه را همزمان از چشم شکنجه گر،شکنجه شونده و  چشم اندازهای دیگر هر دو بازگو و خلق کند و اینگونه آثاری چندلایه بیافریند. من نمی دانم که آیا شما متخصص در زمینه روانشناسی هستید و یا نه ولی اگر هستید، بایستی این مسائل پایه ای را بدانید، چه برسد به موضوعات روایت نویسی مدرن و پست مدرن در یک رمان درباره زندان.  نگاه و روایت شما و دوستانتان متاسفانه همه یک شکل است،زیرا همه شما گرفتار یک روایت قهرمانگرایانه و خیر وشری هستید. با اینکه خوشبختانه این موضوع در شما کمتر است ولی باز هم اساس نگاهتان این گونه است و از اینرو به چنین نقد مالامال از خطایی  و در نهایت در پی حذف روایت دیگری دست می زنید. متاسفانه همه شما بسیار قهرمانگرایانه می اندیشید و بنابراین زبان و نگاه و کلامتان شبیه به هم است. در حالیکه این نگاه قهرمانانه و خیر/شری مشکل اساسیست و نقطه تراژیک پیوند شما و دوستانتان با شکنجه گر و دیکتاتور است. از اینرو نیز به بازتولید دیکتاتور کمک می کند. علت دیگر این شباهت روایتی، هراس شما و دوستانتان از روبرو شدن با واقعیت خویش و دو معضل اساسی تفکر قهرمانی است که در مقاله ام مطرح کرده ام. همه شما در نهایت توابید و می دانید که اینگونه هست و از طرف دیگر نمی خواهید قبول کنید که اگر جای شکنجه گر و شکنجه چی در آنزمان عوض میشد، در واقع همین جنایات به احتمال زیاد می توانست  صورت گیرد. شما هراس از دیدن واقعیت درون خویش و جهان قهرمانگرایی دارید. از اینرو نیز از بیان روایت چندلایه زندان هراس دارید. زیرا نمی خواهید واقعیات دیگر زندان مانند حالت فشار و سرکوب متقابل زندانیان و غیره برملا شود. در حالیکه تنها این نگاه چندلایه هم ایجادگر دادخواست قانونی شما زندانیان سیاسی برای مجازات شکنجه گران است و هم سیستم شکنجه را از بین می برد که اساسش بر این نگاه قهرمانگرایانه و خیر و شریست. هم شما و ذهنتان را از کلمات شکنجه گرایانه ایی مثل تواب و این خطوط قرمز رها می سازد و به پیوند درونی همگی قربانیان شکنجه و ضرورت دادخواهی مشترک آنها دست می یابید..

 

سوما اساس حرف مارینا با شواهد خود دوستان شما مطابقت می کند. سودابه اردوان نقل می کند که مارینا زندان بوده است و با بازجوی خویش ازدواج کرده است. مارینا نیز چیزی جز این نمی گوید و فقط این واقعیت را بشکل خویش و یا با کمک خاطره و تخیل خویش و به شکل یک رمان خواندنی بیان می کند و شما نمی توانید این حق را از او بگیرید وگرنه حق ندارید خودتان را هوادار حقوق بشر بدانید. او حق دارد، خاطره شخصی خویش را به روایات مختلف مدرن یا پست مدرن و با ترکیب خاطره با تخیل هنری بیان کند. اشتباه از نگاه دیکتاتورمنشانه  و تک روایتی شماست. من نمی دانم شمایی که از کتاب این خانم برآشفته شده اید،چرا  از حرفهای سودابه اردوان و بقیه که تجاوز به ایشان را «ماه عسل» خوانده اند، به عنوان یک زن و یک هوادار حقوق بشر ناراحت نشده اید. چرا در برابر چنین تهمتهای ضدانسانی، یاد واقعیت و وفاداری به واقعیت نیافتادید،چه به عنوان یک زن و یا به عنوان زندانی. زیرا این دوستان شما هستند که ازدواج اجباری ایشان را ماه عسل و لذت می خوانند و این تحریف واقعیت است. زیرا هیچ روایت گر مدرن و پست مدرنی نیز این چنین چیزی نمی گوید و تنها روایت خویش را از این تجاوز بیان می کند. تفاوت اینجاست.

 

چهارما موضوع اساسی شما و همه دوستانتان در این است که چرا مارینا به خویش تواب نمی گوید. چون در نگاه شما و دوستانتان در نهایت ایشان تواب و نجس هستند. در این نگاه دقیقا نگاه شکنجه گران را این دوستان شما دارند. فقط شما تا اندازه ای ملایمتر هستید و این جای شکرش باقیست. اما شمایی که از روانشناسی اسم می برید، بایستی لااقل این را بدانید که اصولا تواب خواندن این زندانیان یک شکنجه مداوم و توهین و ادامه شکنجه زندان است. زیرا شما به همان اسمی و معنایی ایشان را مینامید که در زندان نامیده می شدند. از اینرو خودداری مارینا از تواب نامیدن خویش حکایت از سلامتی روحی ایشان می کند و تلاش شما و دوستانتان برای تواب نامیدن ایشان،حکایت از گرفتاری در  کلمات زندانبانان و حالات بیماری بازماندگان یا همان حالات بیماری «دراماتیک پست استرس». خنده دار این است که حتی به این کلمات شک نمی کنید.

 

مطمئنا نقد مرا دیده اید، پس امیدوارم جواب دو سوال مطرح شده از طرف من را بدهید که آیا شما نیز تواب بوده اید و یا نه و اگر نه، چگونه بدون نوشتن پشیمان نامه و بدون دادن تعهد عدم فعالیت سیاسی آزاد شده اید. شمایی که اینگونه حتی در کار یک نویسنده به این مسائل می پردازید، حال خودتان جواب بدهید و اگر واقعا با وجود انقلابی بودن، باز هم آزاد شده اید، آیا این نمادی از روایات دیگر زندان نیست و شما بهترین سند برای روایات دیگر زندانها نیستند؟

 

آخر اینکه می توان کتاب مارینا را به انواع اشکال نقد مدرن دید و نکات ضعفش را بررسی کرد.برخی از انتقادات شما نیز بجاست. من در نقدم به این موضوعات نپرداختم،زیرا موضوع برایم دفاع از حق نویسندگی او و حق روایت اوست. اما موضوع این است که شما از این انتقادات برای حذف نهایی او استفاده می کنید و این ارتجاعی است. زیرا در نهایت می خواهید حق او را که روایت زندان خویش را به هر شکل که بخواهد بنویسد، از او بگیرید و اینگونه به اداره ارشاد و سانسور تبدیل می شوید. این مشکل نهایی بحث شماست و از اینرو شما نیز در نهایت کنار همان دوستانتان قرار می گیرید که خواهان حذف کامل ایشان هستند و دچار حالات پارانوییای تئوری توطئه هستند.

 

 

سخن نهایی

 

 البته این دوستان با تمامی اشتباهاتشان برای من آدمهای مدرنی نیز هستند و تعجب من در این است که چرا ناتوان به عبور از این قهرمان گرایی و این حالات دیکتاتورمنشی درونی هستند و چرا حاضر به دیالوگ صادقانه نیستند و در چنین شرایطی سریع به یک رجعت احساسی دست می زنند و انگار نه انگار که سالها در خارج زیسته و دم از آزادی مدرن زده اند. این ترس قهرمانان از دیالوگ و چالش و علاقه شان به حذف و سنگسار تراژیک/کمیک است.  اما نمی توانند جلوی این اعتراض در حال رشد به سنگسار یک روایت دیگر و  حذف یک نویسنده را بگیرند. دوران عوض شده و اینها اینرا نفهیمده اند و از اینرو دلقکانی تراژیک، دایی جان ناپلئونهای پارانویید تراژیکند و متاسفانه حتی خانم منیره براداران نیز در نهایت به همین خطاها و حالات دچار می شود و این تراژدی  او در ناتوانی به عبور از نگاه قهرمانگراییست. از اینرو در نهایت مدافع حذف و نافی نقد مدرن و  نافی ضرورت روایات مختلف  و نقد متقابل می شود.

 

ادبیات:

http://www.radiozamaneh.org/idea/2007/07/post_135.html

2/ http://www.sedaye-ma.org/