جمعه ۲۷ مهر ۱۳۸۶ - ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷

«با اين همه ويستار می ماند»

·                     یکی از مهمترین کتابفروشی‌های ایران بسته شد. مینو شهدی وکیل جوان این پرونده با همه وجود هنوز در پی کورسوی امیدی برای شکستن این حکم غیرعادلانه به این در و آن در می‌زند. فرخنده حاجی‌زاده می‌گوید قضیه به این سادگی نیست. حرف‌های زیادی برای گفتن دارم. سروان خوش‌نیت افسر پلیس رو به پژمان سلطانی می‌گوید: متاسفم و از صحنه خارج می‌شود. مسئولیت وزارت ارشاد در برابر درخواست کمک اتحادیه و فرخنده حاجی‌زاده می‌گویند: از ما کاری ساخته نیست و لابد اصغر داداش‌زاده قاضی شعبه 21 مجتمع شهید بهشتی (قاضی صادر کننده حکم)، مسئولین اجرای احکام و سایر دست‌اندرکاران این عداوت نیشخند می‌زند و دست‌هایشان را به علامت پیروزی بالا می‌برند. با این همه ویستار می‌ماند!»

 

فرخنده حاجی زاده مدير انتشارات «ويستار»، مدير مسئول و سردبير مجله ی ادبی- هنری«بايا»، جنگ ادبی هنری «گفتمان» و عضو هيأت مديره جمع صنفی- فرهنگی زنان ناشر است.

 

فرخنده حاجی زاده با نوشتن مقاله، نقد ادبی و قصه کوتاه وارد عرصه ادبيات در ايران شد و با راه اندازی نشر ويستار در سال 1993 پا به عرصه نشر گذاشت.

من از چشم های شما می ترسم ، خانه سرگردان چشم ها، خلاف دموکراسی، گزارش- قصه سينه سهراب، کتاب‌شناسی اساطير و اديان، تقديم به کسی که قاتلم نبود از جمله آثار منتشر شده فرخنده حاجی زاده است.

 

 

رمان من، منصور و البرایت آخرين اثر فرخنده حاجی زاده، در ایران اجازه انتشار نگرفت و به وسیله انتشارات خاوران در پاریس منتشر شد. این رمان روایت تلخ او از قتل فجیع برادرش حمید حاجی‌زاده و پسر کوچک برادرش کارون در کرمان است.

قتل حمید حاجی‌زاده‌یِ دبیر و شاعر، و پسر خردسال او، با ده‌ها ضربه کارد، آغاز برنامه قتل‌درمانی جمهوری اسلامی بود که با قتل‌های دیگری چون قتل فروهرها، مختاری، پوینده و ... ادامه یافت و با حذف اسلامی و محاکمه فرمایشی یکی دو تن از عاملان قتل‌ها، سر و ته آن به هم آورده شد تا در دوره‌ای دیگر و به‌گونه‌ای دیگر این برنامه دنبال شود.

 

در سال 2003، انجمن قلم آمريکا اولين جايزه جهانی آزادی انتشار خود را به فرخنده حاجی زاده ناشر، نويسنده، شاعر و سردبير ماهنامه "بايا" اهدا کرد. در مراسم اهدای اين جايزه، نويسنگان مشهوری چون آرتور ميلر، راسل بنکس، ادوارد سعيد، آرتور شلزينگر و توماس فريدمن حضور داشتند.

او در گفتگویی با بیبیسی به خاطر دریافت این جایزه، به نامهای که از طرف انجمن قلم آمريکا به او ارسال شده اشاره کرد و گفت در آن نوشته شده که به خاطر تلاش در زمينه چاپ کتابهای عالی، شجاعت و پشتکار، اين جايزه به او اهدا شده است.

در اين گفتگو، فرخنده حاجی زاده وضعيت نشر در ايران را غم انگيز توصيف کرد و گفت ناشران به خصوص آنهايی که در زمينههای ادبی فعال هستند بر لبه تيغ راه میروند. وی افزود برای ناشران کتابهای درسی دريافت اجازه نشر بسيار آسان است اما برای انتشار کتابهای اجتماعی، ادبی و هنری مشکلات زيادی وجود دارد.

 

 

در سپتامبر 2005 و طی مراسمی، کتابفروشی ويستار به مديريت فرخنده حاجی‌زاده و پسرش پژمان سلطانی، با حضور دهها تن از علاقمندان کتاب و تعدادی از نويسندگان، شاعران، مترجمان و ناشران سرشناس در خيابان کريم‌خان زند تهران گشايش يافت.

خيابان کريم‌خان زند با اضافه شدن کتاب‌فروشی ويستار به مجموعه کتاب‌فروشی‌های ناشرانی چون چشمه، ثالث، نشر نی و مرغ آمين به مکان فرهنگی تازه‌ای برای اهل قلم وعلاقمندان کتاب تبديل شد.

به‌ویژه که کتا‌ فروشی ويستار همانند کتاب‌فروشی‌های نشر چشمه و ثالث در دو طبقه بوده که طبقه بالای آن به کافی‌شاپ و فروش نوارهای کاست و سی‌دی‌های موسيقی اختصاص یافت.

فرخنده حاجی‌زاده در ادامه تلاش‌های فرهنگی‌اش جلسه‌های شعرخوانی، قصه‌خوانی و گفت و شنود با اهل قلم را در کتاب‌فروشی ویستار به راه انداخت که از استقبال خوب علاقمندان به فرهنگ برخوردار گشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

         مراسم گشایش کتابفروشی ویستار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مسئولان ضد فرهنگ جمهوری اسلامی در ادامه سیاست‌های همیشگی و همه‌جانبه‌شان برای جلوگیری از تلاش‌های فرهنگی پیشرو و ناوابسته به دولت، ابتدا کوشش کردند با اتهام‌های واهی فساد و ... و از طریق اداره اماکن، کافی‌شاپ‌ها و سالن‌های دیدار و تجمع کتاب‌فروشی‌های معتبر را ببندند. و چون در این زمینه با مقاومت فعالین فرهنگی روبرو شدند، به شیوه‌های دیگری دست یازیدند.

گزارش و عکس‌های زیر از تلاش ماموران جمهوری اسلامی برای بستن کتاب‌فروشی ویستار، از تهران ارسال شده است.

 

« هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق                         ثبت است بر جریده عالم ثبات ما

سرانجام پس از 55 روز مبارزه‌ی تعدادی از وکلای برجسته‌ی تهران، اتحادیه ناشران و کتابفروشان، فرخنده حاجی‌زاده نویسنده و مدیر انتشارات ویستار و پژمان سلطانی مدیر کتابفروشی ویستار، روز شنبه 23/7/1386 در اولین ساعات اداری و قبل از شروع کار این کتابفروشی، مامورین اجرای احکام مجتمع قضایی شهید بهشتی با کامیون، کارتن و کلیدساز برای شکستن درب کتابفروشی و حمل کتاب‌های این موسسه به دادگستری، مراجعه کردند. قبل از آن که مامورین موفق به شکستن فقل و درب کتابفروشی شوند با حضور به موقع مدیران و کارکنان این کتابفروشی رو به‌رو شدند.

بهت و حیرت پژمان سلطانی، فرخنده حاجی‌زاده و همکاران این موسسه فرهنگی ناشی از اطمینانی بود که مسئولان قوه ‌قضائیه به آن‌ها داده و از آنها خواسته بودند چنانچه از درج هر نوع خبر در این ارتباط خصوصاً در رسانه‌های خارجی پیشگیری کنند ظرف چند روز ماجرا پیگیری و جلوی این حکم ظالمانه گرفته خواهد شد.

 

حضور به موقع خبرنگاران (که این روزها گوش به زنگ حوادث ویستار بودند)، شاعران، نویسندگان و دوستداران «ویستار» مامورین اجرای حکم و محمود حمزه وکیل مالک را به وحشت انداخت. طوری که مامور اجرا بر سر خبرنگاران فریاد می‌کشید اجازه ندارید از این صحنه عکس بگیرید و عکاس یکی از خبرگزاری‌ها با فریاد پاسخ می‌داد تو در مقامی نیستی که مانع عکس گرفتن ما باشی. محمود حمزه وکیل مالک در برابر مقاومت پژمان سلطانی مدیر این کتابفروشی که تن به پذیرش این حکم نمی‌داد گفت: این‌جا ادامه‌ی کافه‌ی نادری است، مرکز تجمع نویسندگان و شاعران است. باید ممنونم باشی والا موکلم (محمدعلی ذوالفقاری) ترجیح می‌داد اینجا به شیوه دیگری تخریب شود.

مامورین اجرای احکام که با مقاومت کارکنان کتابفروشی ویستار روبه‌رو شدند، از آنجا که لحظه به لحظه بر تعداد خبرنگاران و عکاسان رسانه‌ها، نویسندگان، شاعران و حمایت‌کنندگان «ویستار» افزوده می‌شد ناچار پیشنهاد مذاکره دادند. اما محمود حمزه از سروان خوش‌نیت خواست برای درهم شکستن این مقاومت تقاضای نیروی کمکی بکند. درست در زمانی که فریاد عدالت‌خواهی کارکنان «ویستار» به اوج رسیده بود مامورین اجرا موفق شدند وکیل مالک را وادار به پذیرش مذاکره کنند. اما حاجی‌زاده و سلطانی پذیرش این مذاکره را منوط به حضور محمود ریاحی و مینو شهدی وکیلان پرونده‌ی ویستار کردند.

 

با رسیدن محمود ریاحی و به درخواست او قفل فروشگاه به وسیله یکی از کارکنان باز شد و وکلای طرفین، مامورین اجرای احکام، حاجی‌زاده و سلطانی برای مذاکره وارد کتابفروشی شدند. مامورین اجرا و محمود حمزه وکیل مالک با پایین کشیدن کرکره کتابفروشی از پلیس خواستند مانع ورود خبرنگاران شود. اما چیزی نگذشته بود که محمود ریاحی با خارج شدن از فروشگاه اعلام کرد ما زیر بار هیچ منتی نمی‌رویم و حکمی را که عادلانه نمی‌دانیم اجرا نمی‌کنیم. بهتر است کسانی که این حکم را صادر کرده‌اند خودشان در حضور خبرنگاران اجرایش کنند و حاجی‌زاده خطاب به جمعیت گفت این یک توطئه‌ی فرهنگی است که به وسیله یک شاکی به ظاهر خصوصی پیش می‌رود و بستن ویستار مقدمه‌ی بسته شدن کتابفروشی‌ها، چاپخانه و سایر موسسات فرهنگی است. چون حکم بی‌سابقه‌ای که تمام وکلا، کارشناسان، دفترداران رسمی و مشاوران املاک را متحیر کرده است اگر قرار باشد مبنای قانونی داشته باشد اکثریت قریب به اتفاق اصناف کشور خصوصاً صنف نشر را شامل می‌شود چون این حکم بی‌سابقه و استثناست و صرفا در مورد تخلیه «ویستار» صادر شده است. به نظر من این حکم قتل یک موسسه‌ی معتبر فرهنگی است و در تنگنای مادی و روحی و روانی قرار دادن مدیران و کارکنان این موسسه و الا حکمی که بدون ابلاغ، بدون رسیدگی، بدون مهلت قانونی و بدون اجازه‌ی تجدید نظر در دادگاه بدوی صادر شده بی‌شباهت به حکم دادگاه‌های صحرایی نیست چون حتی در ممالکی که به راحتی حکم اعدام صادر می‌کند قبل از اجرای حکم به محکوم اجازه‌ وصیت یا حداقل نوشیدن آب می‌دهند و بعد شلیک می‌کنند. اما همه‌ی راه‌ها را بر ویستار بستند. غافل از این که ویستار اگر هم برود، نرفته است. ویستار در حافظه‌ی فرهنگی ایران و جهان ثبت شده است. به خاطر چاپ آثار ارزشمندش، به‌خاطر مخاطبانش، به خاطر جلسه‌های ادبی پربارش، به خاطر اعضای دبستانیش، به خاطر جلسات نقد و بررسی دانش‌آموزان دبیرستانیش و ...

 

محمود حمزه وکیل ذوالفقاری بر ریختن کتاب‌های ویستار به خیابان به وسیله مامورین اصرار می‌کرد و وکلای پرونده ویستار هم خطاب به ماموران اجرا گفتند ما مخالفتی نداریم اما این حکم باید به وسیله خودتان و در حضور خبرنگاران اجرا شود. مامورین اجرا که معتقد بودند تاکنون با چنین مشکلی روبه‌رو نبوده‌اند. در حالی که مدیران و کارکنان ویستار فریاد می‌کشیدند پذیرش ظلم یعنی همکاری با ظالم. اعلام کردند تخلیه این مکان کار ساده‌ای نیست و با عوض کردن قفل این فروشگاه و الصاق آن به پرونده تخلیه این کتابفروشی را به روز یکشنبه 29 مهرماه موکول کردند.

در دقایق پایانی ماجرا محمود حمزه خطاب به فرخنده حاجی‌زاده گفت: به زودی به حساب تو رسیدگی خواهد شد پرونده تو در راه است. حاجی‌زاده خطاب به خبرنگاران گفت با این تهدید محمود حمزه، سرهنگ بازنشسته و وکیل فعلی دادگستری من بعد از این امنیت جانی، شغلی، سیاسی و حیثیتی ندارم. خبرنگاران با شنید این گفتگو برای گرفتن عکس به سمت محمود حمزه رو آوردند. اما محمود حمزه با تهدید خبرنگاران که حق چاپ این مطلب یا گرفتن عکس از او را ندارند از صحنه فرار کرد.

 

در هرحال یکی از مهمترین کتابفروشی‌های ایران بسته شد. مینو شهدی وکیل جوان این پرونده با همه وجود هنوز در پی کورسوی امیدی برای شکستن این حکم غیرعادلانه به این در و آن در می‌زند. فرخنده حاجی‌زاده می‌گوید قضیه به این سادگی نیست. حرف‌های زیادی برای گفتن دارم. سروان خوش‌نیت افسر پلیس رو به پژمان سلطانی می‌گوید: متاسفم و از صحنه خارج می‌شود. مسئولیت وزارت ارشاد در برابر درخواست کمک اتحادیه و فرخنده حاجی‌زاده می‌گویند: از ما کاری ساخته نیست و لابد اصغر داداش‌زاده قاضی شعبه 21 مجتمع شهید بهشتی (قاضی صادر کننده حکم)، مسئولین اجرای احکام و سایر دست‌اندرکاران این عداوت نیشخند می‌زند و دست‌هایشان را به علامت پیروزی بالا می‌برند. با این همه ویستار می‌ماند!»