شيوا با اميدواری در بيمارستان برلينماهها منتظر ريه بود .
اما متاسفانه ريه جديد به بدن اونساخت و
بعدازمدتی در کُما ی چند روزه درگذشت .
وقتی هفته پيش خبر اندوهگينفوتش را شنيدم بی اختيار به ياد آخرين ملاقاتم
با او در بيمارستانافتادم ، کبوتری را
که از ِگل ساخته بودم وبا شعر هايی که ازعشق و زندگی رويش نوشتهشده بود، به او دادم .اوبا خوشحالی وشادابی
خاصی گفت اين کبوتررا برای هميشه در کنارم نگهداری خواهم کرد، حال خود او چون
کبوتری آزاد پر کشيد ورفت و خاطره اش را در قلب دوستانش جا یگذاشت.