طرح چند سئوال از
مهرداد باباعلی
بهمن امینی
6/10/2007
گفتگوهایی که از چندی پیش
در میان همراهان جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران بر سر بحران در درون
این حرکت و راههای برون رفت آن شروع شده است، اگر بتواند ناروشنی بعضی مقولهها،
مفاهیم، بحثها و قضاوتها را، که آگاهانه و ناآگاهانه از طرف بعضی از
همراهان طرح میشوند روشن کند، گامی بزرگ در راستای ریشهیابی واقعی بحران و
پیداکردن راههای برونرفت از آن برداشته است.
دوست و همراه گرامییِ ما مهرداد
باباعلی، در یادداشتی پیرامون شرکتِ مشروطش در این گفتگوها بهعنوان سخنران در
جلسه پالتاکی، مینویسد « من در اين جلسه شرکت میکنم تا هر همراه
و علاقمندی بتواند پرسشهای خود را درباره مطالبی که پيرامون بحران ج.د.ل. منتشر
کردهام مطرح کند».
«گروه کار بررسی و چاره انديشی در
باره وضع کنونی ما» در فراخوان 10 فوریه 2007
اعلام کرده است که هدفش از «فراهم آوردنِ امکان يک گفت و شنود باز و سراسری ميانِ
همه همراهان و علاقمندان، پيرامون مشکلات کنونی ما» این است
که «سخنان
يکديگر را در موارد گوناگون و بويژه بر سر گرهگاههای اين
تجربه جمعی مشترک بشنويم و با آگاهی از نظرات و تاَملات يکديگر بهتر
به ريشه ها و دلايل پيدائی موقعيت کنونی خود و راه های دگرگون ساختن آن پی ببريم»(تاکید از من است).
در راستای همین هدف که گروه
کار برای این گفتگوها معین کرده و با توجه به اعلام آمادگی مهرداد باباعلی برای
پاسخ به پرسشها، در باره مقولهها و یا مفاهیمی که از طرف او و برخی دیگر از
دوستان طرح شده است و برای من ناروشن و یا نادرستند، چند پرسش دارم.
مقوله اول
یکی از مقولههایی که اینجا
و آنجا از طرف برخی از همراهان جدل طرح شده است و مهرداد باباعلی هم دستکم در یک
از همین جلسههای پالتاکی اخیر به آن اشاره کرد، مفهوم «بنیانگزاران» جدل است.
برای اینکه تکلیف جدل و
همراهان با این موضوع روشن شود باید یکبار و برای همیشه به آن پرداخت تا جا به
جا، ناروشنی در این باره به روابط همراهان و حرکت ما لطمه نزند.
به باور من، از ابتدای این
حرکت، نگاه «بنیانگزار» ساز، چه از طرف آنهایی که خود را جزو «بنیانگزاران» جدل
میدانند و چه از طرف برخی از همراهان که برخی دیگر را «بنیانگزار» این حرکت میدانند،
جز زیان هیچچیز دیگری با خود به همراه نداشته است.
این نگاه به یک حرکت جمعییِ
سیاسییِ فراگیر، بهویژه آنجا که برای «بنیانگزاران» حق ویژه قائل میشود، نگاهی
نامدرن است و به تعبیر دوست فرهیختهمان هوشنگ کشاورز صدر ریشه در روابط قبیلهاییِ
سختجانی دارد که هنوز همچون بختک بر جامعه ما سنگینی میکند.
این نگاه علاوه بر نامدرن
بودن و زیانهایی که برای حرکت سیاسییِ ما که خود را مدرن میبیند و مدرن میخواهد،
در بر دارد، نادرست است، به این معنا که ریشه در چگونگییِ واقعیتِ شکلگیری جنبش
جمهوریخواهان دموکرات و لاییک ایران ندارد.
از دوست عزیزم مهرداد
باباعلی میخواهم در این زمینه به سه پرسش زیر پاسخ گوید :
1-
«بنیانگزاران» جدل چه کسانی هستند؟ نامشان
چیست؟
2-
«بنیانگزاران» چه کردهاند که شایستگی داشتن
این موقعیت را پیدا کردهاند؟
3-
«بنیانگزاران»
دارای حقوقی ویژه هستند؟ اگر آری، این حقوق ویژه چیست؟
مقوله دوم
مقوله دیگری که اگر نگویم
بیشترین لطمه را تاکنون به حرکت ما وارد کرده است، به جرئت میتوانم بگویم یکی از
ریشههای اصلی بحران کنونی ما است، افسانه «سه خانواده» ای است که گویا
قرار بوده اعضای تشکیلدهنده جدل باشند.
نکته قابل توجه این است که نگاهی
که این افسانه را ساخته، در همان حال ادعا دارد شرایط ویژهای را که شکست پروژه
«اصلاحات حکومتی» در ایران بهوجود آورده درک کرده است. این نگاهِ افسانهساز مدعی
است که میخواهد با بریدن از نگاه سنتی به سیاست، و در پاسخ به شرایط ویژه
کنونی مبارزه مردم ایران علیه حمهوری اسلامی، یعنی شکست پروژه «اصلاحات
حکومتی»، جزیی از یک حرکت سیاسی گسترده شهروندی برای جایگزین کردن جمهوری
اسلامی با یک جمهوری دموکراتیک و لاییک باشد. طرحکنندگان این نگاه اما، به تناقض
ریشهای افسانه «سه خانواده» با مبانی یک حرکت سیاسی گسترده و مدرن شهروندی
توجه ندارند.
جدل میخواست و میخواهد
جزیی از پروژهای مدرن باشد برای برونرفت از بنبست سیاسییی که نیروهای اپوزسیون
جمهوری اسلامی نزدیک به 30 سال است در آن گرفتارند.
در یک حرکت سیاسییِ جنبشییِ
مدرن و گسترده شهروندی، همراهان با پذیرفتن اصول پایهای آن حرکت و با حقوقی برابر
در آن شرکت میکنند. هیچکس از اصل و نسب و خانواده و قبیله و گروه و سازمان آنها
نمیپرسد. نپرسیدن از اصل و نسب، از طرفی اعلام برابری حقوق همراهان و نپذیرفتن
هرگونه امتیاز و حق ویژه است و از طرف دیگر رعایت و حفظ حرمت چگونه بودن همراهان،
در گذشته و یا در اکنون، در خارج از آن حرکت. تا آنجایی که زندگی خصوصی و یا
اجتماعی و سیاسی یک همراه با اصول پایهای حرکت جنبشیاش در تناقض آشکار قرار
نگیرد، کسی نمیتواند در چگونه بودن او در بیرون از جنبش دخالت کند.
درست پس از گردهمایی سراسری
اول در پاریس، شورای هماهنگی منتخب نشست با این مشکل روبرو شد. یکی از اعضای شورا
به حضور عضو دیگری به خاطر سابقه سیاسیاش اعتراض کرد. شورای هماهنگی پس از گفتگویی
چند بر سر این مسئله به صراحت اعلام کرد در مقامی نیست که به گذشته سیاسی همراهان
بپردازد و پذیرش اصول پایهای جدل از طرف یک همراه و زیرسئوال نرفتن این اصول با
عمل سیاسی کنونی او، برای شرکتش در جدل و نهادهای منتخبِ آن کافی است.
در ادامه حرکتمان، این امر
متاسفانه در جدل رعایت نشد. از طرفی اصل و نسب و خانواده، امتیاز ویژه آورد و از
طرف دیگر، کسانی به خود اجازه دادند برخی از همراهان را که بعضاً هم منتخب جمع
بودند بامعیارهای قبیلهای خود قضاوت کنند. به نظر آنها همراهانی که جزو سه
خانواده برگزیده نبودند از پیش محکوم بودند و برای قضاوت در باره گفتار و رفتار آنها
لازم نبود مبنای سنجش را اصول پایهای جدل قرار دهیم.
چیزی که البته کار را کمی
برای دوستان دشوار میکند این است که حتی برای خودشان هم حدود و ثغور این «سه
خانواده بزرگ سیاسی» مشخص نیست و تعریف روشنی نمیتوانند از آنها به دست دهند.
بهعنوان نمونه دوستمان مهرداد باباعلی در این زمینه تلاش زیادی میکند و از آخر
به نتیجه زیر میرسد:
«اين سه خانواده عبارتند از چپهاى دمكرات، مليون دمكرات
و لائيك، و نيز دينباوران لائيك و دمكرات. ... ويژگى مشترك هر سه خانواده بزرگ جامعه سياسى ما آن
است كه جملگى در حال تعريف مجدد هويت و حدود و ثغور خود بوده، دوران گذار از
تجمعات حزبى يا جبههاى كهن را به اشكال جديد سازمانى سپرى مىكنند.»
اگر صفتها را از جلو اسم این
سه خانواده برداریم، میبینیم که «سه خانواده بزرگ جامعه سیاسی ما» چپها، ملیون و
دینباوران(مذهبیون) هستند. این کشف تازهای نیست و از آغاز جنبش بیداری
ایرانیانیان در قرن نوزدهم، ما در ایران کم و بیش به این سه جریان سیاسی برمیخوریم
که با تحول جامعه متحول میشوند، در همان خانواده خودشان به ایدههای تازهای میرسند
و همراه با آن اشکال تازهای را برای سازمانیابی خود جستجو میکنند و بهکار میگیرند.
چپها بیشتر بر عدالت اجتماعی تاکید دارند، ملیون بر ایرانیت و مذهبیون بر
اسلامیّت.
در گذشته و بهویژه در لحظههای
سرنوشتساز، این تقسیم در جامعه ما و تاکید و اصرار هریک از این سه خانواده بر یک
چیز، لطمههای جبرانناپذیری برای ایران و مردم آن در بر داشته است. یکی از دلیلهای
مهم پیروزی کودتای 28 مرداد این بود که این سه خانواده نتوانستند در آن مقطع
تاریخی سرنوشت ساز به یک پروژه سیاسی مشترک برای ایران برسند که این سه
خانواده و نیروهایی را هم که خود را در این سه خانواده نمییابند، در بر بگیرد.
جامعه ما اکنون در شرایطی
به مراتب حساستر از دوران کودتای 28 مرداد قرار دارد. جدا از شعار زیبای «ما ققنوسیم
و از خاکستر خود دوباره زاده میشویم»، واقعیت این است که امروزه مسئله بودن و یا
نبودن جامعه و کشور ما مطرح است.
پروژه سیاسی جمهوری
دموکراتیک و لاییک، که ما حرکت خود را جزیی از تلاش ایرانیان
برای دستیابی به آن میدانیم، یک پروژه سیاسی مدرن و فراخانواده و
قبیله است. برای همراه بودن با آن تنها پذیرفتن اصول پایهای آن کافی است. و
درست، در شرایط بحرانی کنونی، یک چنین پروژه سیاسیای میتواند با بسیج همه
جمهوریخواهان دموکرات و لاییک، یعنی همه ایرانیانی که جدا از خانواده سیاسی و
یا تعلق قومی، جنسی و مذهبی، به جمهوری، دموکراسی و لاییسیته باور دارند، به جای
بدیلهای سلطنت مشروطه و یا حکومت اسلامی مشروطه، بدیل واقعییِ حمهوری اسلامی
باشد و جامعه ما را از سرنوشت سیاه و تیره امروز نجات دهد.
پرسشهای مشخص من از دوستمان
مهرداد باباعلی در این زمینه به قرار زیر است:
وقتی تو از « سه خانواده بزرگ تشكيل دهنده جنبش ما» صحبت
میکنی و مینویسی « طيف ما از نحلهها و گرايشهاى
گوناگونى مركب است كه لااقل از سه خانواده بزرگ جامعه سياسى كشورمان نشأت مىگيرند.
اين سه خانواده عبارتند از چپهاى دمكرات، مليون دمكرات و لائيك، و
نيز دينباوران لائيك و دمكرات.»
1- برای
ملیون و دینباوران تشکیل دهنده طیف ما، صفتهای «دموکرات» و «لاییک» را میآوری
اما برای چپها به آوردن صفت «دموکرات» بسنده میکنی. آیا این یک غفلت و
فراموشکاری ساده است؟ و یا اینکه معتقدی چپها در ذات خود لاییک هستند اما دموکرات
نه، و برای تعریف بخش چپ جمهوریخواهان دموکرات و لاییک کافی است صفت دموکرات را
بیاوریم؟ بهعبارت دیگر، چپها چون به خودی خود لاییک هستند و لی دموکرات نه، کافی
است ما آن بخش را که در خود گرد آوردهایم به صفت دموکرات مفتخر کنیم؟
2- معیارهای
دموکرات و یا لاییک بودن در حرکت ما چه هستند؟ آیا این معیارها چیزی جز اصول پایهای
مندرج در سندهای مصوب نشستهای سراسری هستند؟ و اگر پذیرفتن این معیارها و همراه
بودن با جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لاییک فردی است، این «افسانه خانوادهها»
دیگر از کجا پیدایش میشود ؟ اگر برای همراه بودن با جنبش جمهوریخواهان دموکرات و
لاییک، باید جمهوریخواه، دموکرات و لاییک بود(به حمهوریت، دمکراسی و لاییسیته
باور داشت) دیگر این صفات چپ، ملی و دینباور به چه درد ما میخورد؟ چه فایدهای
برای حرکت ما دارد که مشخص کنیم مثلا مهران مصطفوی، دینباور است و هوشنگ کشاورز
صدر، ملی و رسول آذرنوش، چپ؟ و اگر فردا مهران مصطفوی مدعی شد که از هوشنگ کشاورز
صدر هم ملیتر است و هوشنگ کشاورز صدر هم مدعی شد که از رسول آذرنوش هم چپتر است
و هرسه گفتند اصلا ما جمهوریخواه دموکرات و لاییک هستیم و این مدالها چیست که به
سینه ما نصب میکنید چه جوابی برای آنها داریم؟
3-
چه کس و یا چه کسانی این مدالهای دموکرات و
لاییک بودن را بر سینه این سه خانواده تشکیلدهنده طیف ما نصب میکند ؟ به عبارت
دیگر، مجلس خبرگان و یا مجلس تشخیص مصلحت جمهوریخواهان دموکرات و لاییک برای
تشخیص صفات خانواده های تشکیلدهنده آن از چه کسانی تشکیل شده است؟
مقوله دو پروژه سیاسی
از دوست عزیزمان مهرداد
باباعلی سئوالهای زیادی هم در زمینه «دو پروژه سیاسی»یی که طرح میکند دارم.
متاسفانه چون فرصت طرح آنها بر مبنای مراجعه به نوشتههای خود او نیست، و نوشته
دوستم رسول آذرنوش هم در این زمینه به آنها اشاره دارد، سئوالهال خود را در فرصت
دیگری طرح خواهم کرد.
در آخر، باز تاکید میکنم
تمام این تلاشها برای این است که «با آگاهی از نظرات و تاَملات يکديگر بهتر به
ريشه ها و دلايل پيدائی موقعيت کنونی خود و راه های دگرگون ساختن آن پی ببريم»
و فکر میکنم نیازی به بیان
این امر نباشد که هدف ما از دگرگون کردن موقعيت کنونیمان، شرکت هرچه موثرتر در
مبارزه مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و جایگزینکردن آن با یک جمهوری دموکراتیک و
لاییک است.