داستان نویس عریان کردن زخم ها

 

نسرین ئدنی

 

عباس صحرایی با کتاب هایی چون" یک شاخه شب بو "،"قصه ی کوچ" و " مثل یوسف " قلمی شیوا در ترسیم رخ دادهای اجتماعی ، سیاسی دارد و در کل آنچه به نام زندگی بر انسان می گذرد .

 وی را می توان داستان نویسی واقع گرا دانست که دست مایه داستان هایش از بطن مردمی سرچشمه می گیرد که در ایران یا نواحی مختلف دنیا به سر می برند .

شیوه نگارش او در داستان ها طوری است که خواننده را با زخم ها مواجه می سازد و لایه لایه آن را می شکافد و عمق عفونت موجود را زیر نور افکن های واژه ها و ماجرا ها نشان می دهد و واقعیت هولناکی که در جامعه ریشه دوانده از فساد گرفته تا فقر و ...را به نمایش می گذارد و ذهن خواننده تنها، با پی گیری داستان میان ناکامی ها ، ستم ها و گاه آنچه به نام مذهب به فراموشی کرامت  وارزش انسان و سعادت منجر می شود ، دست و پا می زند.

 

داستان های صحرایی را می توان به دو بخش عمده تقسیم کرد . بخشی که به ایران و خاطرات آن مربوط است و بخشی دیگر که ادبیات مهاجرت را شامل می شود. " جاسم " ، " یک مکالمه کوتاه " ،"  شب گوزن ها " ، " ماههای آخر"، " شکار" ، " همه داریم دیوانه می شویم " و.. نمونه های عالی بخش اول است. " مالیخولیا "، " نم نم باران " ، " قصه کوچ " ،"  شام با کارولین " نمونه های زیبایی از ادبیات مهاجرت است.

 

از آنجایی که وی علاوه بر داستان نویسی شعر نیز می سراید، گاهی نثر او شعر گونه می شود و گاهی شعر نثر گونه و گاه نیز فراتر ، خود شعر است:

 

-          باغ پر گل جلو پنجره را نوازش می داد.

-          نگاهم خودش را به سقف چسبانده بود و حرارت ملایم روشنایی را لیس می زد.

-          عبور تک تیرها بر ذهنمان خط درد می کشید.

-          تاکی شده ام تکیه داده به داربست یاد او.

 

از صنایع ادبی، نویسنده فراوان از تشبیه های بی بدیل و استعاره های جان دار استفاده کرده است :

 

-          سرزندگی مثل هاله ای از نور او را احاطه کرده بود.

-          برای تو خیلی عریانم...نباید مثل شیشه شفاف بود.

-     روز مثل همه روزهای مرداد ماه قد کشیده بود و با دستان درازش ، خورشید را در آغوش داشت و گرما را به تمامی تن شهر می کشید و راه تنفس را بسته بود .

-          قطرات سُرم مثل تکانهای ثانیه گردی تنبل به آرامی در رگ دستش سرازیر می شد.

-          بی حوصلگی و کم شوقی به در ودیوار ش ماسیده بود.

-          ..و خاطره اش را بتراشم و از وجودم جدا کنم.

-          دارد ریشه حوصله ام را می خشکاند.

 

علاوه بر آن، توصیف ها ی زن ، مرد و توصیف اصل کشش میان این دو جنس در درخت ها و مظاهر دیگر طبیعت و....از بارزترین نمونه های سبکی صحرایی است تا حدی که جای چنین توصیف هایی پیش از او درادبیات ما خالی بوده است و یا کم بوده .

به نمونه هایی از آن اشاره می شود.

توصیف زن :

 

- لاکردار ! چه سالاریه ...گاهی اوقات از اینهمه خوشگلی حرصم می گیره... هر چه گشتم مثلش پیدا نکردم، می خواستم با یکی از خودش بهتر ، داغ به دلش بذارم ، اما نشد ..نمی دونم .. چه داره... همه هیکلش هوسه ، بی تاب می کنه... خنده هاش زنگ داره ، حرف زدنش یه جور خوبیه... ته استکانی هم که می زنه، با لودگی هاش کلافه می کنه.

 

توصیف مرد:

 

- از آن همه موهای مشکی پر پشت ، یادگاری محوی بر جا مانده بود .تنک ، جو گندمی و اصلاح نشده . برف پیری زود رس بیشتر بر سبیل و شقیقه هایش نشسته بود. چشمانش کماکان برق سابق را داشت. آهنگ مردانه صدایش ، همچنان شمرده و گیرا بود، بیانش از کلمات بجا و به موقع عاری نشده بود، و مثل گذشته شنونده را مجذوب می کرد.

 

 

توصیف کشش میان دوجنس برخلاف عرف ، به بیان دیگر توصیف کشش نه میان زن و مرد بلکه میان جنس نر و ماده در مظاهر طبیعی چون درخت:

 

 - بوی نخل نر ، فضا را انباشته بود و چنبره چتر برگ ها ، گرده های منتظر پرواز را از دید نامحرم نور پنهان کرده بود. شرجی همانند بختکی سمج ، حلقوم شهر را می فشرد و نسیم وصال را از نخل های ماده دریغ می کرد.

 

توصیف وتشبیه واستعاره و جان بخشی در هم تنیده در این بند:

 

 - نخل های باردار ، زیر سنگینی پنگ های خرمائی که از زور گرما وشرجی، به شیره افتاده بودند، خم شده بودند و تنها سایبان بارشان برگهای درهمی بود که روی آنها چتر باز کرده بودند.

 

 

توصیف تقابل ارزش و ضد ارزش در حجاب و خوشگلی در بند زیر، حجاب نمادی از تحجر و تعصب است و آنچه با عشق و جوانی سر ستیز دارد. حجاب در این بند در مقابله با زیبای زشت و زمخت وفرسوده است:

 

 -  وقتی خوشگلی باشد  ، حجاب کاری از پیش نمی برد. گیریم که مانع لرزش پیچش های مو بشود .ولی اشارت های ابرو هست. واز آن مهمتر گردش نگاههاست که کلمه به کلمه پیغام را بی بیان حتی یک کلمه با زبان ایما می رسانند وحالت باز وبسته شدن پلک ها و خواباندن مژه ها بر روی هم، آتش لازم را میی افروزند. نه، حجاب با صورت زیبا کاری از پیش نمی برد" آن ِ " نشسته در صورت کار خود را می کند همانطور که مریم با من کرد وهمه مقاومتم را در اختیار گرفت و نرم نرم به من نزدیک شد.  من دیگر حجابی بر سر او نمی دیدم

 

عباس صحرایی جزو معدود نویسندگانی است که دغدغه همیشگی ادبیات فارسی را داشته است ، بی چشم داشت به سود مادی و شهرت و جویای نام بودن.

 

در پایان، سخنم با دوستان ساکن ایران به خصوص ، و خارج از آن است : بیایید حداقل کار را برای چنین نویسندگانی که در گوشه و کنار دنیا قلم فرسایی می کنند و در راه اعتلای ادبیات در تلاش اند ، انجام دهیم، اگر چه تنها ذکر نام عباس صحرایی باشد در وبلاگ مان .اگر چه نوشتن تشکری باشد.   نیم خط  جا بیشتر نمی گیرد .