عمادالدین باقی و انکار شکنجه و
اعدام
در سیاهترین روزهای رژیم
در آستانه
سیخرداد و آغاز حکومت ترور و وحشت، نظرات عمادالدین باقی مسئول «انجمن
حمایت از زندانیان» رژیم در ارتباط با «امام راحل» و مسئله زندان، شکنجه و اعدام
را باهم نگاه کنیم تا با ماهیت فعالان حقوق بشری «غنیشده» در دستگاه جمهوری
اسلامی آشنا شویم. پرداختن به نظرات باقی ما را بینیاز از صحبت در مورد افرادی که
دارای عقاید مادون او هستند میکند. البته باقی یک کار مثبت هم انجام داده و
آن تحقیق ارزشمند راجع به آمار کشته شدگان سال ۴۲ تا ۵۷ است که زوایای تاریکی از
تاریخ میهنمان را روشن کرده است. اتفاقاً به دلیل همین شناخت و آگاهیاش مسئولیت
بیشتری نیز دارد.
عمادالدین باقی
در نقدی بر «دايرةالمعارف آكسفورد» و آنجا که در رابطه با «امام خمینی» و
«انقلاب اسلامی» مطلبی آورده مینویسد:
«...انديشهمندان
آزادانديش جهان هم حتى در تجديد چاپ دايرةالمعارفها با طرح و معرفى امام و انقلاب
اسلامى بايستى نقيصه موجود را در آثارشان رفع كنند زيرا كه بىترديد بزرگترين
انقلاب قرن حاضر و چه بسا قرنهاى آينده جهان همين انقلاب اسلامى باشد و
بنيانگذار و رهبران انقلاب و حكومت نيز سلسلهجنبان بزرگترين انقلابها و
طراح نوين حكومتى در عصر ماست. هم تفكر وانديشه و هم طرح و اصول حكومت
اسلامى در بين حكومتهاى جهانى سخنى است جديد و هم اصول و موازين و سنتى كه از پى
خواهد داشت دريچه تازهاى به دنياى حاضر گشوده است . انتظار ما اين نيست كه
نويسندگان دايرةالمعارفهاى مختلف از جمله دايرةالمعارف آكسفورد آنگونه كه ما
باور داريم به معرفى امام خمينى و انقلاب اسلامى بپردازند اما حرمت علم در اين
موارد حداقل رعايت جانب بىطرفى را حكم مىكند كه متاسفانه حتى به رعايت اين اصل وجدانى
- اخلاقى هم پايبند نبودهاند . آنچه ذيلا مىخوانيد نقدى كوتاه و شتابزده
است بر نحوه پرداخت دايرة المعارف مذكور با موضوع و مدخليت "امام خمينى و
انقلاب اسلامى»
به کلماتی
که باقی برای معرفی «انقلاب اسلامی»، «بنیانگذار انقلاب» و «رهبران
انقلاب» انتخاب کرده توجه کنید. لابد مردم ایران بیش از هر کس دیگر از «تفكر
وانديشه و هم طرح و اصول حكومت اسلامى» و «اصول و موازين و سنتى» که
از پی آن آمده، مطلع هستند و با پوست وگوشتشان آن را لمس کردهاند. نیاز
به تکرار آن در اینجا نیست. در ادامه با رعایت اصل «وجدانى – اخلاقى» که
عمادالدین باقی از آن دم میزند نیز آشنا خواهیم شد.
عمادالدین
باقی در انتقاد به دایرهالمعارف آکسفورد که فضای ایران سال ۶۰ را به شکل زیر بیان
کرده:
"در مورخ 28 ژوئن [7 تير] انفجار
بمبى در دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى منجر به كشته شدن بهشتى و بيش از 70 تن ديگر
شد و متعاقب آن بمب ديگرى در مورخ 30 اوت [8 شهريور] رئيس جمهور 5 هفتهاى، رجايى
و نخست وزير او [باهنر] را كشت. خمينى در تلويزيون از مردم خواست كه جاسوسى
همسايههاى خود را بكنند و مخالفين و ضدانقلاب را بيابند. مردم نيز گوش دادند و
اين آغاز دورهاى
از حبس و شكنجه و اعدام و هرج و مرج بود" .
مینویسد:
«چنانكه
در سطور پيش نيز درباره بىدقتى و گاه تحريف در نقل قولها گفته شد، نمونهاى ديگر
از اين موارد عبارت فوق است مبنى بر اينكه "خمينى از مردم خواست كه جاسوسى
همسايههاى خود را بكنند" هرچند نويسنده نتوانسته است حقيقت تبعيت مردم را از رهبرى امام
خمينى انكار ورزد و متعاقب عبارت فوق افزوده است كه مردم آنرا پذيرفتند اما نكته
مهم تر اين است كه در يك مقاله علمى و توصيفى، وظيفه نگارنده آن است كه بيطرفى را
رعايت كند اما ذكر عبارت "و اين آغاز دورهاى از حبس، شكنجه، اعدام و هرج و مرج بود" چنان
است كه گويى يك
عضو يا يك گروه اپوزيسيون و مخالف امام خمينى اين مقاله را تحرير كرده است و
لازمه بيطرفى آن بود كه نگارنده اگر به آغازگر اين اقدامات خشونتبار كه
گروههاى قدرت طلب بودند نمىپردازد، دست كم به موضعگيرىها و اقدامات متقابل آنان
اشاره كند و اين واقعيت را فرو نگذارد كه دورهاى از ترور مردم عادى و انفجارهاى
خيابانى توسط مخالفين انقلاب مقارن با حبس و اعدام توسط حكومت انجام شد. از ديگر
سو كاربرد
تعابيرى چون شكنجه و اعدام و هرج و مرج با مفاهيمى از اين دست هرگز حتى در
سخت ترين شرايط ايران عينيت ندارد . چند حركت كور ترور را مهار
كردن كه هرج و مرج و شكنجه و اعدام نخواهد داشت. اصولا تعبير
اطلاع رسانى مردمى و تشكيل ستادهاى خبرى از مردم با انجام عمليات جاسوسى
تفاوت بسيار دارد اعلام همكارى عمومى آنهم بگونهاى فراگير در كجاى قاموس فرهنگ و
اصطلاحات اطلاعاتى جاسوسى تلقى مىشود؟»
http://www.hawzah.net/Per/Magazine/hz/023/hz02313.asp
دايرهالمعارف آکسفورد اوضاع پس از سی خرداد را در یک جمله «آغاز دورهاى از حبس،
شكنجه، اعدام و هرج و مرج» معرفی میکند.
باقی به اصطلاح «فعال
حقوق بشر»، «مدافع حقوق زندانیان» و البته «ضدخشونت» در اعتراض به این
نوشته، یکی
از سیاه ترین دورههای تاریخ کشور را چنین معرفی می کند: «چند حركت كور ترور را مهار كردن كه
هرج و مرج و شكنجه و اعدام نخواهد داشت».
عمادالدین
باقی که در حوزه علمیه درس طلبگی خوانده با پرروییای که تنها در سلک آخوندها دیده
میشود مینویسد: «شكنجه و اعدام و هرج و مرج با مفاهيمى از اين دست هرگز حتى در سخت ترين
شرايط ايران عينيت ندارد .»
آیا
میتوان دم از «اخلاق» و «وجدان» زد
و موضوع شکنجه و اعدام در سیاهترین روزهای تاریخ کشور را نفی کرد و از آن با عباراتی
که یاقی به کار برده یاد کرد؟ بالاترین مقامات قضایی، رئیس حکام شرع اوین و
دادستان کل انقلاب به صراحت عنوان میکردند که مجروحین را به بیمارستان منتقل
نکنید و در خیابان تمام کش کنید. به سادگی حکم میدادند در خیابان با شهادت دو
پاسدار فرد را اعدام کنید. مثل آب خوردن حکم حتیالموت(شکنجه تا سرحد مرگ) صادر میکردند
ولی رئیس انجمن حمایت از زندانیان بدیهیاتی از این دست را که اسنادش در روزنامههای
رژیم آمده نیز تکذیب میکند. معلوم نیست در قاموس او شکنجه و اعدام چه مفهومی
دارد؟
من
بخشی از شکنجههایی را که خود شاهد بودم و یا از وقوع آن اطمینان کامل داشتم به
صورت تیتروار در ۲۰ صفحه در جلد اول کتاب نه زیستن نه مرگ آوردهام. آن را میتوان
در آدرس زیر نیز یافت:
http://www.khavaran.com/IrajMesdaghi/Shekanja.htm
آیا شکنجهای بود که بر زندانیان سیاسی و
بستگان آنها اعمال نکرده باشند. عمادالدین باقی در مورد کشوری صحبت میکند که آیتالله
منتظری به صراحت در نامه به خمینی مینویسد با اطلاع کامل میگویم: «اطلاعات شما روی ساواک
شاه را سفید کرده است»
ادعای
باقی در رابطه با کشوری است که ۱۹ سال از قتل عام زندانیان سیاسی میگذرد و هنوز
هزاران خانواده از محل دفن عزیزانشان باخبر نیستند. چنین جنایتی در تاریخ معاصر
نمونه ندارد.
باقی
در تحقیق خود در مورد دوران پهلوی دوم پرده از این راز بر میدارد که از سال ۴۲ تا
۵۷ تنها کمی بیش از ۳ هزار نفر در زندانهای شاه، در جریان انقلاب، در
درگیریهای مسلحانه و ... کشته شدهاند و آنوقت خود قتلعام بیش از ۴ هزار نفر به
فرمان «امام راحل» و در عرض چند هفته را ا«عدام و هرج و مرج» نمیداند!
باقی
از نفی اعدام و شکنجه و هرج و مرج در کشوری صحبت میکند که نوجوانان و کودکان را
بدون احراز هویت به جوخهی اعدام سپرده و با نشاندادن عکسهایشان از تلویزیون
سراسری خواهان مراجعه خانوادهها برای شناسایی جسد فرزندانشان بودند.
آیا عبارت
«شکنجه و اعدام و هرج ومرج» که در دایرهالمعارف آکسفورد آمده فضای روزهای سیاه
دههی ۶۰ را میرساند؟ آیا میشد رقیق تر و پاسیوتر از این به موضوع یک دهه کشتار
و شکنجهی وحشیانه در نظام جمهوری اسلامی که لااقل من شاهدش بودم پرداخت؟
آیا
این تحریف تاریخ نیست که باقی مدعی میشود «اقدامات خشونتبار» را
گروههای قدرتطلب آغاز کردند؟
آیا
فرمان خمینی در تابستان ۵۸ پس از بستن روزنامه آیندگان را فراموش کردهاید که نوید
داد عنقریب بر سر میادین، چوبههای دار برپا خواهند کرد و غبطه میخورد چرا از روز
اول چنین نکردند؟
هجوم
وحشیانه به دانشگاهها تحت عنوان انقلاب فرهنگی را چه کسی و در کجا سازماندهی کرد؟
کشته و مجروح شدن هزاران دانشجو را چه کسی پیروزی اسلام و اعتلای فرهنگ کشور
خواند؟ آیا اینها اقدامات خشونتبار نبود؟
لشکرکشی
به ترکمنصحرا و کردستان را چه کسی سامان داد؟
تا
پیش از سیخرداد ۵۰ هوادار مجاهدین در کوچه و خیابان توسط عوامل رژیم و پاسداران
انقلاب و کمیته ها کشته شدند. در این مدت مجاهدین مقابله به مثل که چه عرض کنم به
اصل دفاع از خود نیز عمل نکردند. در این دوره خون از دماغ یک پاسدار و کمیته چی
رژیم نیامد.
تظاهرات
مسالمتآمیز مردم تهران در روز سی خرداد را با تیربار از بالا و رگبار مسلسل از
پایین به خون کشیدند. چه کسی خشونت در جامعه را نهادینه کرد؟ رئیس جمهور قانونی
کشور را چه کسی با توسل به شبه کودتا برکنار کرد؟ دستههای چماقدار را چه کسانی
بسیج میکردند؟
نگاهی
به لیست اعدام شدگان ۳۱ خرداد ۶۰ بیاندازید بسیاری از آنها در ماههای قبل دستگیر
شده بودند. زن حامله و شاعر و کارگردان تئاتری را که بر سر سفرهی عقد دستگیر
کرده بودند به جوخهی اعدام سپردند؛ آنها کدام اقدام خشونت بار را انجام داده
بودند؟ این اعدامهای لجام گسیخته در حالی انجام گرفت که هنوز ۷ تیر و... به وقوع
نپیوسته بود.
عمادالدین
باقی همچنان بدیهی ترین موارد را نیز انکار میکند. آیا چنین افرادی میتوانند دم
از حقوق بشر و حقوق زندانیان بزنند؟
جهت
اطلاع خوانندگان بایستی بگویم که دایرهالمعارف مزبور در سال ۱۹۹۵ انتشار یافته و
مقالهی عمادالدین باقی در نشریه «حضور» شمارهی ۲۳، بهار ۱۳۷۷ و در دوران پس از
دوم خرداد و «اصلاحات» انتشار یافته است.
این
که باقی حکومت ترور و وحشت و اعدام و شکنجه در دههی ۶۰ را نفی میکند بیجهت
نیست. باقی میخواهد دستان خونین «امام خمینی» و دوستانش را که در حاکمیت دست بالا
را داشتند پاک کند؛ به همین خاطر واقعیتی را که چون روز روشن است منکر میشود. باقی
در آن روزهای سیاه در بخش عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران که نقش اساسی در سرکوب داشت
فعال بود.
باقی
و همراهانش با در دست داشتن اهرمهای فرهنگی در داخل کشور تلاش میکنند تاریخ
تحریفشدهای را تحویل نسل جدید و آنانی که گذشته را ندیدهاند بدهند.
متأسفانه
آنها علاوه بر داشتن امکانات داخل کشور، در خارج از کشور نیز علاوه بر برخورداری
از تسهیلاتی که رادیو فردا، صدای آمریکا، بی بی سی، فرانسه و آلمان در اختیارشان
میگذارد در سایتهای مدعی عدم خشونت، دفاع از حقوق بشر و «اپوزیسیون» هم حضوری
فعال دارند. ادارهکنندگان این سایتها بهترین مکان سایتهایشان را بی دریغ در
اختیار او و امثال او قرار میدهند و آن
ها که در زمرهی توجیهکنندگان کشتار و قتلعام
دهها هزار زندانی سیاسی و صدها هزار شکنجه شده هستند به این ترتیب به ریش
قربانیان خود میخندند.
آیا
باقی و امثال او که اینچنین سیاهترین دوران حاکمیت جمهوری اسلامی را سفید جلوه
میدهند بیش از پاسداری که کابل بر تن زندانی فرود آورده و یا مأموری که تیرخلاص
بر جمجمهی زندانی خالی کرده مقصر نبوده و دستشان به خون آلوده نیست؟
ایرج
مصداقی
۲۹ خرداد
۱۳۸۶
Irajmesdaghi@yahoo.com