اگر
دولت ها در اقدامات و عملکرد خود صرفا منافع یک طبقه معینی را دنیال میکنند ، ناشی
از این مسئله میباشد که اساسا از مکانیزم انتخابات عمومی و دموکراتیک برای تشکیل
این دولتها استفاده نشده است ، میتوان گفت که این دولت ها صرفا به توسط یک طبقه معین
به قدرت رسیده اند . و قدرت یک طبقه نیز در شکل دولتی اش این زمینه را بوجود می
آورد که جامعه بالاجبار و اجتناب ناپذیر به سمت دیکتاتوری ، توتالیزم و یک جانبه
گری اجتماعی سوق داده می شود . اینک بر خلاف مکانیزم فوق ، در جوامع مدرن ، رسیدن
به قدرت در چارچوب نهادهای دولتی ، نه از کانال یک طبقه ، بلکه صرفا از طریق رضایت
خاطر جمع عمومی مردم بتوسط احزاب سیاسی و ارائه برنامه های مثبت این احزاب در
دوره های انتخاباتی صورت خواهد گرفت . این احزاب به محض یه قدرت رسیدن در این نهاد
حکومتی ، برنامه های مورد نظر خود را در طول قدرت اشان به اجرا در خواهند آورد .
این احزاب در پروسه قدرت شان به اثبات می رسانند که منافع عمومی مردم را نمایندگی
میکنند . یا پذیرش این تعهد ، مکانیرم این دولت ، انعکاسی از یک دولت فرا طبقاتی و
نه طبقاتی است . پس هر دولتی الزاما طبقاتی نیست .
در
هر صورت ، میتوان این بخش را این چنین نتیجه گرفت . دولت طبقاتی موضوعیت خود را با
یک انتخابات عمومی ، آزاد و داوطلبانه در آن هنگام که احزاب برای چنین مکانیزمی
شرکت نمایند ، و ماحصل ان تشکیل دولت باید باشد ، از دست میدهد . دولت طبقاتی
متعلق به جامعه ای می باشد که اساسا نهادها ، احزاب و عموم جامعه در انتخاب این
قدرت شرکت نداشته باشند و فقط یک طبقه معین در تشکیل اش سهیم بوده اند .
یکی
دیگر از داده های سوسیالیزم سنتی که می توان این داده را اساس و جوهره مارکسیزم
بحساب اورد ، دیکتاتوری پرولتاریاست. این جوهره فکری عبارت ار اینکه « طبقه کارگر
فقط با دیکتاتوری خود می تواند سوسیالیزم را مستقر سازد» . این بخش ازموئلفه مارکس
از تجربیات اقدام طبقه کارگر برای حفظ قدرت خویش در پاریس در سال 1871 میلادی
مشهور به کمون پاریس در برنامه های کمونیستی و مانیفست مکتب مارکسیزم گنجانده شده
است . این موئلفه بعدا به عنوان یک بند حکمی و اجتناب ناپذیر در برنامه های احزاب
کمونیستی جهان گنجانده شد . البته خود مارکس این اقدام طبقه کارگر در پاریس را یک
اقدام ناپخته و زودرس قلمداد نموده بود . اما با این وجود از این اقدام استقبال
کرد . در هر صورت مقوله دیکتاتوری پرولتاریا برای اولین بار از جانب مارکس مطرح
گردید و انکشاف ان به حساب مارکس واریز شد . انچه که خود ایشان نیز به این مسئله
اشاره نمودند که مبارزه طبقاتی همواره وجود داشته است ، اما انچه که یه کشف و
تجربه من بر میگردد ، همانا دیکتاتوری پرولتاریا در جامعه سوسیالیستی می باشد .
مارکس مطرح میکند که استقرار سوسیالیزم و جهت گیری به سوی یک جامعه کمونیستی بدون
اعمال دیکتاتوری پرولتاریا میسر نیست . پیامد این حکم قطعی ، بعدا در ییشبرد تجارب
دیگر با مشکلات فنی و ایدولوژیکی مواجه شد . لنین در انقلاب 1917 روسیه با الهام
از نظریه دیکتاتوری پرولتاریای مارکس ، ساختمان و چارچوب دولت را کارگری اعلام
نمود و بر وفق ان ، دیکتاتوری طبقه کارگر علیه بورژوازی و مخالفین دولت کارگری را
خواهان گردید . اما از عمردولت کارگری طولی نکشید که این الهام گیری خود به یک
واقعیت تلخ برای دولت تبدیل گردید که مسئله آنچنان ساده نیست . غیر از طبقه کارگر
طبقات و اقشار دیگری هستند که در این دولت و مکانیزم آن سهیم میباشند . لنین با
درک این مسئله که ممکن است که دولت کارگری به توسط همین طبقات و اقشار شکست خورد
، تز مورد نظر خود را برای مقابله با همین حوادث احتمالی اعلام نمود . در نتیجه ایشان
تز دیکتاتوری کارگران و زحمتکشان را اعلام کرد . در حقیقت تز دیکتاتوری کارگران و
زحمتکشان برای اولین بار از جابب ینین مطرح گردید . و این تز به حساب لنین واریز
گردید . در واقع مسئله دیکتاتوری کارگران و زحمتکشان جزئی از کشفی بود که لنین در
کشورهای عقب مانده مانند روسیه بدان رسیده بود . و می خواست به اصطلاح به مکتب
مارکسیزم خلاقیت خارقالعادهای بخشد . اما وقتی که این مسئله از کانال سیاست
گذشت و به اقتصاد رسید با فجایع اجتماعی در روسیه مواجه گردید. لنین اقشار دهقان و
زحمتکش روستای و شهری را ترغیب نمود که دولت موجود از آنان میباشد و دیکتاتوریی
که هم اینک در جامعه علیه سرمایه داران حاکم می باشد از قدرت انان نشات کرفته
اشت. اما اقشار دهقان و زحمتکش نمی خواستند آن چنانی از دولت پرولتری و دیکتاتوری
آن دفاع نمایند. زیرا مالکیتی که داشتند ، میخواستند برای مسائل شخصی و روزمره
خود بکار برند. ولی دولت کارگری با توجه به وجود جنگ به امکانات آنان مثل غله و
گندم احتیاج داشت . و به نحوی دولت می خواست غله و محصولات آنان را اجتماعی کند ،
اما با مقاومت آنان مواجه گردید . در طی مقاومت خیلی از دهقانان و زحمتکشان کشته
شدند . در نتیجه اقدام عملی دیکتاتوری کارگر و زحمتکش تا آنجایی پیش رفت که به ضدیت
با خواست و غرایز دهقان و زحمتکش تبدیل گردید . انان بالاجبار دراتحادیه و کمیته
های دهقانی برخلاف میل و اراده خود سازماندهی شدند . با سرپیچی از این مکانیزم میتوانست
عواقب ناگواری برای آنان به همراه داشته باشد . در هر صورت طرح دیکتاتوری کارگران
و زحمتکشان در پروسه عملی با شکست مواجه گردید . البته بعد از لنین سیاست
سازماندهی بالجبار دهقانان در چارچوب کلخوزها به توسط استالین ادامه داشت ، تا جایی
که به مقاومت دهقانان در مقابل دولت کارگری مربوط گردید ، آنان سرکوب گردیدند . با
این وجود این الگو از دیکتاتوری پرولتاریا به منشاه خیلی از احزاب کمونیستی در
جهان تبدیل گردیده است . البته خود من نیز یک دهه از این الگو طرفداری میکردم . و
این پیروی نه به مثابه واقعیت های فکری و یا احیانا از روی اسناد مستند از جامعه
روسیه ، بلکه ناشی از انعکاسات فکری از کتابهای موجودی بود که دریک جامعه بسته
امثال ایران در دسترس و مطالعه شده بود . اینک خیلی از جریانات رادیکال با استفاده
از همین تئوری میخواهند جهت گیری جامعه را به سوی دیکتاتوری طبقاتی سوق دهند و
گرایشات همه با هم در جهت پیشرفت و سعادت جامعه مخدوش کنند . جدا از اینکه پروژه
دیکتاتوری پرولتاریا چه استنتاجی را به د ست میدهد ، واژه خود دیکتاتوری با توقعات
جامعه اجتماعی امروزی منافات دارد . جامعه ای که دموکرسی عمومی در ان نهادی گردد
به کارگیری دیکتاتوری به یک موضوع اخلاقی این یا آن افراد بر میگردد که خلاف عرف
عمومی توجه دارند . البته زمینه های دیکتاتوری طبقاتی و بطور کل شورشهای طبقاتی در
مکتب سوسیالیزم ارتدکس و سنتی جهت گیری مطلق و حالت تقدسی به خود گرفته است ، تا
جای که تبادل نظرها و راحلهای چند جانبه میان طبقات مورد شماتت و سرزنش قرار می گیرند
.
در
مکتب سوسیالیزم سنتی علاقه میان انسانها تحت الشعاع مسائل طبقاتی قرار می گیرد .
مارکس در بحث های فلسفه ای خود در مقابله با فو یرباخ فیلسوف معروف آلمانی به این
مسئله اعتقاد داشت که ، تا زمانی طبقات در جامعه وجود داشته باشد ، از عشق ، علاقه
و محبت میان انسانها نمی توان صحبتی به میان آورد . اما فویرباخ برخلاف همین نظر
مارکس ، از همکاری ، خندیدن ، عشق وعلاقه مابین انسانها صحبت کرده بود . در اینجا
این دو نظر در مقابل هم ، تا جائی به راه حلهای معینی در جهت تخقیف تناقضات طبقاتی
برسد ، قرار میگیرند . اولی به دیکتاتوری طبقاتی می رسد ، اما دومی به سازش و
نرمش طبقاتی . در اینجا ماحصل نظر اولی ، تا آنجائی که شواهد تاریخی نشان داده در
پروسه هائی به بن بست رسیده است . و یا اینکه به کارگیریش به معضل اجتماعی تبدیل
شده است . و دومی به منطق پیشرقت مبدل گشته است . دیدگاه اولی مسئله طبقه و
شورشهای طبقاتی را در نهایت به تمرکزگرائی در شکل دیکتاتوری دولتی یک طبقه می
کشاند ، تا اینکه به اصطلاح به زوال دولت طبقه بینجامد . از دیدگاه سوسیالیزم سنتی
مبارزه طبقاتی به نحو غیر قابل اجتنابی به دیکتاتوری پرولتاریا منجر میشود ، که این
دیکتاتوری مرحله انتقالی به نفی تمام طبقات و ورود به جامعه بی طبقه خواهد بود .
در خلال این دوره گذار ، پرولتاریا از قدرت سیاسی خود استفاده تا اینکه پروسه رسیدن
به جامعه بی طبقه را سرعت بخشد . پرولتاریا سیطره سیاسی خود را به قصد اخذ تمامی
سرمایه بورژوازی به کار گرفته و کلیه وسایل تولید را در اختیار دولت متمرکز خواهد
کرد . در نتیجه دولت با رشدی عظیم وسایل تولید ، مواد مورد نیاز جامعه را فراهم
آورده و از این طریق ریشه اقتصادی کمیابی و تقسیم طبقات را نابود خواهد کرد . در اینجا
باید گفت که پرولتاریا از نظر سیاسی می خواهد با توسل به قهر دگرگونی اجتماعی را
تسریع نماید . همین توسل به قهر خود به خود نه تنها جامعه به سوی یک جامعه رفاه
سوق داده نمی شود ، بلکه به تمرکزگرای دولتی که از دموکراسی خبری نخواهد بود ،
منجر خواهد شد . وقتیکه جامعه در ابعاد سیاسی اش گرایش تمرکز بر آن حاکم گردید ،
این جامعه در ابعاد اقتصادی نیز نمی تواند گرایش به توسعه و پیشرفت را عملی سازد .
در نتیجه امید رسیدن به یک جامعه رفاه که از تخاصمات طبقاتی خبری نباشد ، از دست
داده می شود . جامعه ایران را برای چنین فاکتوری را در نظر بگیرم . تمرکزگرای
دولتی در تاریخ ایران نشان داد که نه تنها آلترناتیو دموکراسی اقتصادی نیست ، بلکه
عامل بازدارنده پیشرفت و رشد اقتصادی در جامعه ایران نیز بوده است . به همان نسبت
در نتیجه تمرکز سیاسی و قدرت دولتی نعمات اجتماعی جامعه و پتانسیل های اقتصادی در
تقسیم بندیها ی جامعه با فقر اخلاقی و عقیدتی مواجه شده است . طبق براورده های
آماری 80 درصد از فراورده های تولیدی و صنعتی در اطراف و مجاور شهر مرکزی ، پایتخت
، یعنی تهران متمرکزاست . مابقی جامعه از این امکان محرومند . حال از طرفداران سوسیالیسزم
سنت گرا و حامیان دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا باید سئوال کرد که با توجه به وضعیت
کنونی جامعه ، چه نوع گشایشی ، دال بر اینکه سرمایه به قسمت های محروم جامعه تذریق
گردد ، وجود دارد ؟ بی شک قصد اخذ سرمایه بورژوازی که ازهمین حالا اعلام می گردد ،
پاسح مثبت به این سئوال نخواهد بود .