فلسفه زبان ساختارگرایی یا سرگرمی روشنفكری؟
نادره
مستشار
Saussure , Ferdinand de 1857 – 1913
سوسور ، اندیشمند سوئیسی ، محقق زبان ،
پدرزبانشناسی عمومی و پایه گذار زبانشناسی ساختاری بود. نظرات اوموجب تحول و تكامل
زبانشناسی و ساختارگرایی لوی اشتراوس،فیلسوف فرانسوی نیز شد.ادعا میشودكه ساختار
گرایی، یك نظریه زبانشناسی است.
درنظرساختارگرایان،جهان مجموعه ای است از نشانه ها . درساختارگرایی
زبان،معمولا واژهها و جملات را،بخشی ازاین نشانه ها میدانند.گروهی از ساختارگرایان،
نظریه زبانشناسی را، فلسفه زبان بشمار نمی آورند،گرچه تئوری زبانشناسی و واقعیات
زندگی را نمیتوان ازهم جدا دانست، و فلسفه زبان را نمیتوان از فلسفه اجتماعی، تاریخ
و فرهنگ جدا نمود. رابطه علم زبان با فلسفه اجتماعی راامروزه در تحقیقات واژه شناسی
بخوبی میتوان دید .فلسفه زبان ، پدیده زبانشناسی را دررابطه بافرهنگ، جامعه،تفكر و
رفتارانسان،مورد بررسی قرارمیدهد. فلسفه زبان امروزه اغلب به معنی فلسفه “تحلیلی“
بكار میرود.ازجمله پرسش های مهم فلسفه زبان این است كه چگونه نشانه های زبانی
مانند كلمات و جملات معنی میدهند؟ . موضوعات دیگر فلسفه زبان ازاین قرار هستند:
زبان چگونه بوجود آمد؟ معنی جمله و كلمه درزبان در كجاست؟ زبان چه نقشی دراجتماع
دارد؟ و زبان چه تاثیری روی تفكر انسانی بجا میگذارد ؟ این قبیل پرسشها اززمان
باستان را نه تنها سوفسطائیان و رواقیان بلكه ارسطو و افلاتون نیزمطرح كرده اند. امروزه
گفته میشود كه زبان نه تنها یك كاربرد روزانه دارد بلكه یك وسیله رفتاراجتماعی نیزاست.غیرازرواقیون
و سو فسطائیان دردوره باستان، درعصرجدید متفكرانی مانند لاك، لایبنیتس،هیوم، كانت، و ویتگنشتاین، نیزخودرا
با فلسفه زبان مشغول كرده اند.نظریه زبان رسانه های جمعی درزمان حال نشان میدهد كه
چرا فلسفه زبان،فرزند خاص قرن بیست نیز شد. رابطه فلسفه زبان مدرن باعلوم دیگر
ازجمله : زبانشناسی، جامعه شناسی زبان، علوم زبانی بیگانه، روانشناسی زبان ،
زبانشناسی فرهنگی ، جغرافیای زبانی و تاریخ زبان، نه تنها بسیارنزدیك است،بلكه
آنها برای فلسفه زبان، نقش علوم كمكی را دارند.
سوسور اشاره میكند كه ساختارگرایی، نه متد است و نه ایدئولوژی، بلكه یك جریان
و وضعیت تحقیقی. غیراز سوسور، فرمالیستهای روسی نیز در اوایل قرن بیست، تحقیقات عمیقی
پیرامون ساختارگرایی درزبان انجام دادند.آنها می گویند كه زبانها، سیستم های ساختاری
از واژهها و جملات هستند، زبان یك تحول اجتماعی نیست بلكه ارتباط واحدهای همزمان
است، وساختارگرایی، حرف زدن فردی مشخص نیست، بلكه سیستمی ازارزشهای غیرفردی میباشد.
یك علامت و نشانه زبانی نه بدلیل محتوایش بلكه به سبب اختلافش باسایر نشانه هاارزشیابی
میشود. معنی یك واژه، چیزی متعالی و مقدس نیست ، بلكه تولید منطقی اختلاف و تشخیص
فرق است كه هویتش رادرمقایسه بادیگرواژه ها درهمان زبان ثابت میكند،یعنی محصول شخصیت
نسبی اش است،وسرانجام در استفاده، شباهت و تطابق ها، زبان تبدیل به سیستم میشود.
ساختارگرایان تاكید میكنند كه زبان فقط از نشانه ها تشكیل شده .
درنظر سوسور، زبان محصول افراد خاصی نیست بلكه تولیدی است اجتماعی، یعنی نیاز به
جامعه دارد . زبان فقط یك سیستم نشانه ای دركنارسایر سیستم ها است . علم سیستم
نشانه های زبانی به تحقیق پیرامون كلمات و جملات در متن اجتماعی آنان میپردازد.صفات
و مشخصات درهرزبانی،پدیدههایی هستند معلق و غیرثابت. درنظر ساختارگذایان،زبان درهیچكدام
از جنبه هایش نمیتواند بعنوان پدیده ای طبیعی درك شود، چون غیراز معنی، راه و روش
دیگری برای ساختمان واحد زبانی وجودندارد. اصول نظری نشانه های زبانی را بعدها تفكر
ساختاری نامیدند . معنی هر كلمه فقط دررابطه با معنی سایر كلمات درمتن ،قابل درك
است .
سوسور ازسال 1896 نه تنها استادزبانشناسی عمومی بلكه آموزگار زبان های
سانسكریت و سایرزبانهای هندواروپایی نیزبود.امروزه اشاره میشود كه علم زبانشناسی
وشاخه زبانهای هندواروپایی درقرن 19 دچار بحران تئوریك شده بودند . گرچه سوسور
متون سخنرانی دركلاس های درس خودرا سوزاند ولی درسال 1916 باكمك دوشاگرد اوكتاب
“مسائل مهم زبانشناسی عمومی“ باتكیه برنظرات اش،منتشر شد. سوسور در سال 1879 درسن
22 سالگی كتاب “زبان هندواروپایی“ رامنتشركرده بود. آنزمان رشته زبانشناسی
درچهارچوب دانشكده فلسفه تدریس میشد . مهمترین نظرات سوسور در كلاس درس وی، بین
سالهای 1907 – 1911 مطرح
شده اند. اومگوید كه دررابطه با توجه زبانی،دو موضوع مهم است : تحول تاریخی زبان ،
و سیستم زبانی زمان حال.سوسور مدعی شد كه پنج حرف صدادار اروپایی، پیش از حروف
صدادار زبان سانسكریت وجود داشته اند .امروزه اشاره میشود كه نظرات سوسور درچهار
چوب موضوعی تطبیقی-مقایسه ای زبان هندو واروپایی محصور هستند و جامعیت عمومی
ندارند.غیراز روش تحقیقی ارسطو، نظرهای كانت، ویتگن اشتاین، هومبولت و هردر، بی
تاثیر درفلسفه زبانی نیستند .غیراز سوسور، یاكوبسن و خومسكی نیزازجمله اندیشمندانی
هستند كه زبانشناسی قرن بیست را تحت تاثیر خودقرار دادند. تحقیقات سوسور، نه تنها
روی زبانشناسی قرن بیست بلكه روی سایر علوم مانند: فرهنگ مردم شناسی، جامعه شناسی،
روانشناسی و فلسفه نیز تاثیر گذاشته اند.رشته های معنی شناسی، نشانه شناسی، منطق
،نماد شناسی ، دستورزبان و عمل شناسی، دررابطه بانظرات سوسور، اهمیت خاصی یافته
اند.ساختارگرایی سرانجام درنیمه دوم قرن بیست، یك جریان فرهنگی و جامعه شناسی شد،وازطریق
: لوی اشتراوس در فرهنگ و مردم شناسی، آلت هوسر در رشته جامعه شناسی ، رنالد بارت
دررشته ادبیات ، و یاكوب لاكان در روانكاوی، مورد توجه قرارگرفت . فوكو. گلدمن ،
دریدا و دیگران، ساختار گرایی را به علوم دیگر مانند : فلسفه، مردم شناسی، و انسان
شناسی، تعمیم داده اند.
فردیناند دو سوسور بین سالهای 1875 و 1913 در كشور سوئیس زندگی نمود
. دو اثر مهم او : موضوعات اصلی علم زبان عمومی، و كتاب زبانهای هندواروپایی، هستند.
طبق علم زبانشناسی مدرن،میان : سخن گفتن، تفكر و عمل، یك رابطه ساختاری
كاربردی وجوددارد. امروزه به زبان علمی و زبان مردمی عامیانه، در مقابل زبان بدون
واژه هنرها اشاره میشود . بایدپرسید این سه گروه بازبان خاص خود چگونه میتوانند به
هم دیگر موضوعی را تفهیم كنند؟ منظور این است كه زبان نه تنها موجب انتقال آگاهی
است بلكه گاهی میتواند از آگاهی ممانعت نماید، و گاهی تاریخ یك كلمه میتواند همچون
مقاله ای مفصل درباره تاریخ و فرهنگ یك قوم باشد. سوسور زبان را از نظر: بیان،
فرهنگ و معنی، در شرایط پویا و ایستا نیز مورد توجه قرار داد.توجه دانشمندان علوم
تجربی به نظرات سوسور به سبب تمایلات وی به سیستماتیك نمودن پدیدههای زبانی بود.
سوسور میگفت چیزی كه از یك جنبه “بیان“ باشد، ممكن است در جنبه دیگر “معنی“ شود، یا
از یك جنبه “وضعیت“ بحساب آید و در جنبه دیگر “تحول“ گردد.