شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶ - ۲ ژوئن ۲۰۰۷

جنبش جمهوريخواهی و مبحث "بحران"

 

 

جلال شالگونى

 

سنت اين است که هر گاه تلاشی يا پروژه ای برای فعاليت سياسی شکست ميخورد يا در دست اندازهای تحولات سياسی از حرکت باز ميماند بحث بحران و کالبد شکافی آن جان ميگيرد. با شکست تلاشهای دو سه ساله ی اخير برای پی ريزی اتحادی از جمهوريخواهان مدتهاست که بازار بحث بحران از جمله در جنبش جمهوريخواهان دمکرات و لائيک داغ است.

تا آنجا که به ما مربوط است واکنشها ی عملی يا نظری در برابر اين شکست را به سه دسته ی اصلی ميتوان تقسيم کرد:

الف – گرايشی که بازگشت به خانه يا فعاليت فردی را برگزيد. آقايان ناصر مهاجر و مهرداد بابا علی را بايد در اين کاتاگوری قرار داد. اين گرايش تلاش ميکند چنين وانمود کند که اين گزينه پس از گردهمائی هانوفر به آنان تحميل شد. ولی به اعتقاد من بررسی مواضع اين دوستان در نشست هانوفر بروشنی نشان ميدهد که گزينه ی فعاليت فردی و يا بازگشت به خانه قبل از گردهمائی و در نتيجه ی ناتوانی از پاسخ مناسب در برابر شکست اتخاذ شده بود. چنانچه اين گرايش بدون هيچ پيشنهاد مشخص - جز انحلال شورای هماهنگی، يا بعبارت دقيقتر شکل آبرومندانه ی انحلال ج ج دل – در گردهمائی شرکت نمود و تمامی رای گيريهای مضمونی را بايکوت نمود. در حال حاضر نيز متاسفانه جز تخطئه و برخوردهای خصمانه حرفی برای گفتن ندارد.

ب – گرايشی که بحران اپوزيسيون خارج از کشور را ساختاری و دائمی ميداند و بويژه دستيابی به اتحاد گسترده ی جمهوريخواهان را غير ممکن. از نظر اين گرايش راه حلی برای بحران وجود ندارد. بايد با آن همزيستی کرد و در چهارچوب آن برای گامهای ممکن و در عمل کوچک تلاش کرد. (نقل به معنی. نگاه کنيد به همزيستی با بحران - شيدان وثيق)

ج – گرايشی که ضمن پذيرش امکانات محدود فعاليت سياسی در خارج از کشور و پذيرش پراکندگی و انشقاق گرايشات سياسی موجود در طيف جمهوريخواه معتقد است که نه تنها دستيابی به يک همکاری پايدار و نه موردی ميان گرايشات گوناگون اين طيف امکانپذير است بلکه اين همکاری خود راه حل خروج از بحران در فعاليت سياسی اپوزيسيون جمهوريخواه در خارج از کشور است. اين گرايش شکست تلاش سه ساله ی اخير را ميپذيرد اما آنرا به مثابه شکست يک تجربه ی مشخص با تمامی ابهامات و تناقضات آن ارزيابی ميکند و نه شکست پروژه ی جمهوريخواهی در کليت خويش.

من خود را متعلق به اين گرايش ميدانم و از اين منظر در بحث شرکت ميکنم. قبل از هر چيز لازم ميدانم که درک خود را از پديده ی مهاجرين سياسی روشن کنم. ارائه ی يک تعريف روشن از اين نيرو برای تبيين هر ديدگاهی پيرامون مختصات فعاليت سياسی در خارج از کشور اهميت کليدی دارد. به نظر من مهاجرين ايرانی در خارج از کشور به طور کلی و مهاجرين سياسی بطور اخص به هيچ وجه پديده ای جدا و بی ارتباط با داخل نيست. اگر چند محفل و فرقه ی سياسی بزرگ يا کوچک را استثناء کنيم مطالعه ی تغييرات روحی، فرهنگی و فکری مهاجرين بروشنی يک رابطه ی مستقيم وزنده ميان آنان و جامعه ی ايران را نشان ميدهد. اگرچه اين رابطه را نبايد مکانيکی، ساده و خطی تلقی کرد. بنابراين اگر بحرانی هست اين نه بحران خارج بلکه بحران جامعه ی ايران و بعبارت دقيقتر بحران جنبش دمکراتيک در کشورمان است که بازتاب خود ويژه ای در خارج از کشور می يابد. اين ارتباط در عين حال نه يک ارتباط کلی و نا معين بلکه دقيقا ارتباط با پايگاه اجتماعی مشخصی است که اکثريت قريب به اتفاق مهاجرين سياسی از آن برخاسته اند: لايه ی متوسط. نقاط قوت و ضعف اين نيرو نيز با پايگاه اجتماعی آن انطباق دارد. بيهوده نيست که ما شاهد آنيم که با شکل گيری جنبش دوم خرداد در داخل اپوزيسيون خارج نيز به تکاپو ميافتد. اينجا نيز همچون داخل در آغاز اصلاح طلبی غلبه دارد. سپس از خاتمی فراتر ميروند. با هيجده تير همه انقلابی ميشوند. با گسترش تب تحريم انتخابات در داخل، همه تحريم کننده اند و با عروج احمدی نژاد بهت و حيرت همه را فرا ميگيرد و تجمعات جمهوريخواهی در سراشيب پراکندگی و انشقاق گام ميگذارند. شايد در کالبد شکافی اين ارتباط ما تفاوت زمانی در تغييرات ويا خود ويژه گی هر گروه بندی سياسی ايدئولوژيک را مشاهده کنيم اما از اين تفاوتها به هيچ وجه نميتوان نتيجه گرفت که خارج و داخل هيچ ارتباطی با يکديگر ندارند ويا محيط خارج از کشور سترون ونازاست. حتی بررسی ساده و تيتر وار تحولات پديد آمده در اپوزيسيون خارج از کشور به خودی خود کافيست تا زندگی درونی فعال مهاجرين سياسی را دريابيم. دامنه ی اين تغييرات به حدی گسترده است که از سلطنت طلبان تا چپهای راديکال را در برميگيرد.

 
 نکته ی ديگری که در رابطه با ارتباط داخل و خارج بايد در نظر قرار گرفت اينست که تغييرات پديد آمده در داخل تعيين کننده و خارج اثر پذير است. بنابراين بايستی خيال خام رهبری از خارج را از سر بدر کرد و جايگاه و مسئوليت واقعی اپوزيسيون خارج از کشور را بدرستی دريافت.

از اين مقدمه نتيجه ميگيرم که اولا بحران کنونی در تجمعات جمهوريخواه صرفا حاصل محيط بسته و بی ارتباط با داخل و پايگاه اجتماعی نيست. ثانيا اين بحران به هيچ وجه مزمن و دائمی نيست بلکه با سطح رشد جنبش دمکراتيک کشورمان در کليت آن مربوط است.

اين ارزيابی مقدماتی از خصلت بحران البته به هيچ وجه نميتواند جايگزين يک بررسی دقيقتر از خود ويژه گيهای بحران نزد ج ج دل گردد. اما قبل از آن لازم ميدانم به مختصات عمومی تجمعات جمهوريخواه به پردازم. چرا که پيدايش اين تجمعات جدا از اينکه به کدام گرايش سياسی تعلق دارند با انگيزه و هدف واحدی صورت گرفته است. اولا اين تجمعات ميبايد به تمايل عموم فعالان و حاميان اين حرکت برای دستيابی به يک اتحاد گسترده جامعه ی عمل ميپوشاندند. ثانيا اين تجمعات ميبايد فعاليت موثری را سازمان ميدادند تا توانمندی و قدرت جنبش جمهوريخواهی را در برابر رقبای ديگر به اثبات برسانند. اين دو هدف در واقع دو روی يک سکه را تشکيل ميدادند و ارتباط تنگاتنگی با يکديگر داشتند. تجمعات جمهوريخواه متاسفانه به دلائل متعدد، برخی مشابه و برخی خود ويژه نتوانستند به اين دو هدف دستيابند و از همين رو نتوانستند بحران ناشی از عروج دوباره ی اقتدارگرايان را تعديل نمايند و تحت کنترل گيرند. البته برخی از سازماندهندگان تجمعات جمهوريخواه در اعتراض به اين ارزيابی خواهند گفت اساسا چنين درکی از اهداف پيش روی جمهوريخواهان وجود نداشته است. بايد گفت اين ادعا واقعی است - و چنانچه در ادامه نشان خواهم داد يکی از عوامل اصلی به بن بست کشيده شدن اين تجمعات ميباشد - با اينهمه چنين اعتراضی محلی از اعراب ندارد. چرا که اهداف پيش روی يک جنبش يا سازمان سياسی را نه تصور اين يا آن سازمانده بلکه نيازها و انتظار عموم حاميان و شرکت کنندگان در اين يا آن جنبش تعيين ميکند. برای درک روشنتر از اهداف و وظايف پيش رو بايد به موقعيت سياسی و مقطع زمانی تشکيل اين تجمعات توجه نمود. روشن است که قبل از شکست اصلاح طلبان و اوجگيری اعتراضات مردمی نيز تلاشهائی برای دستيابی به اتحادی از گرايشات گوناگون جمهوريخواه صورت گرفته بود. شاخص ترين آنها تشکيل سمينار پاريس و انتشار بيانيه ی............... ميباشد. اما هماتطور که ميدانيم اين تلاشها مورد استقبال عموم قرار نگرفت و عملا به بايگانی سپرده شد. تنها زمانی که تکانهائی در لايه های گوناگون جامعه خود را نشان داد و اين تصور عموميت يافت که بدون غلبه بر پراکندگی جمهوريخواهان قادر نخواهند بود در برابر آلترناتيوهای ديگر قد علم کنند، فراخوان برای پی ريزی تجمعات جمهوريخواه بويژه ميان وسيعترين لايه ی مهاجرين سياسی – منفردين – گوش شنوا يافت. بيش از نهصد نفر بيانيه اتحاد جمهوريخواهان را امضاء کردند و نزديک به چهارصد تن در اولين گردهمائی سراسری جمهوريخواهان دمکرات و لائيک شرکت کردند. برای درک روشنتر اهميت اتحاد در ذهنيت عموم شرکت کنندگان در اجلاس پاريس کافيست يادآور شوم که اجلاس حاضر شد برای جلوگيری از انحلال تمامی اسناد تهيه شده را کنار گذاشته با تشکيل کميسيونی متشکل از تمامی جناحها و گرايشات به تدوين چند اصل کلی به عنوان سند سياسی قناعت کند.

اينکه بدنه ی تجمعات جمهوريخواه و ايذا ج ج د ل از کسانی تشکيل شده که به گرايش چپ تعلق داشته اند به هيچ وجه تصادفی نيست. گذشته از اين که اين نيرو بيشترين ظرفيت را برای جهت گيری دمکراتيک از خود نشان داده است و آمادگی بيشتری برای پيوستن به جنبش جمهوريخواهی دارد در عين حال اکثريت منفردين نيز در خارج از کشور به اين گرايش تعلق دارند. اما سابقه ی چپ اکثريت همراهان به هيچ وجه به معنای يک دست بودن اين تجمعات و ايذا ج ج د ل نيست. از همان ابتدای تاسيس دو گرايش اصلی در ج ج د ل خود را نشان داد. اختلاف بيش از آنکه ايدئولوژيک يا سياسی باشد بيشتر عملی و بر سر درک از پروژه و اهداف پيش رو بود. يک گرايش برآن بود که ما وظيفه ای جز اعلام يک سلسله ارزشهای جمهوريخواهانه در تقابل با گرايشات ديگر از اصلاح طلب تا سلطنت طلب نداريم. جمهوريخواهان هنوز نميتوانند بازيگر صحنه ی سياست باشند و به اصطلاح هنوز وقت آنها نرسيده است. اين گرايش بر پايه ی اين طرز تلقی نه تنها تلاش برای دستيابی به يک اتحاد گسترده از جمهوريخواهان را بی معنا ميدانست بلکه اساسا با هر پروژه ی معطوف به دخالتگری سياسی مخالفت کرده آنرا بمثابه همراهی و همکاری با جريانات ضد جمهوری تخطئه مينمود. گرايش ديگر اما بر اين نطر بود که هر گونه تعلل در دستيابی به اتحاد گسترده (همکاری پايدار و نه لزوما ادغام تشکيلاتی) و هر گونه خودداری از دخالتگری سياسی نتيجه ای جز فروپاشی و تجزيه ی جنبش جمهوری خواهی نخواهد داشت.

تقابل اين دو گرايش و در عين حال هراس آنها از انشعاب حاصلی جز بی عملی ج ج د ل طی يکسال و نيم عمر شورای هماهنگی اول نداشت. ناتوانی از پاسخ به دو هدف پيش رو لطمات جبران ناپذيری به حيثيت سياسی ج ج دل وارد آورد. گردهمائی دوم با واکنش منفی همراهان و علاقه مندان روبرو شد و تنها صدوپنجاه شرکت کننده داشت. کناره گيری مدافعين اصلی انزوا طلبی بواسطه ی تداوم روحيه و منش وحدت گرا در کل همراهان بر گستره ی بحران افزود و شورای هماهنگی دوم بيش از شش ماه به فلج کامل کشيده شد.

سئوالی که اينک در برابر جنبش جمهوريخواهی قرار دارد اينست که آيا امکان خروج از بحران وجود دارد يا نه؟ پاسخ من همانگونه که در آغاز اين نوشتار آمده به اين سئوال مثبت است؛ بشرطی که از راه طی شده بياموزيم و در طرح سازمانيابی تجمعات جمهوريخواه اصلاحات جدی وارد نمائيم. به نظر من آموزه های راه طی شده عبارتند از:

 

““ اتحاد گسترده به معنای اتحاد سه جريان اجتماعی و يا سياسی چپ، ملی گرائی و دين باوران سکولار در خارج از کشور نميتواند بوجود آيد. حتی اگر اين يا آن سازمان و يا محفل متعلق به اين گرايشات در خارج از کشور در يک ظرف تشکيلاتی معين نيز گرد آيند اين تجمع نميتواند خود را بمثابه اتحاد گسترده اين گرايشات در جامعه ی ايران تلقی نمايد. بنابراين نبايد به بهانه ی حساسيت اين يا آن محفل متعلق به هر يک از سه گرايش نامبرده از صراحت دادن به شعارها و سياستها خودداری نمود. جنبش جمهوريخواهی تنها برپايه ی سيمای روشن سياسی شانس روياروئی با رقبای ضد دمکراتيک خود را دارد و نه به صرف حضور اين يا آن شخصيت و يا محفل سياسی. در حال حاضر درستتر آنست که الويت را به همکاری با گرايشاتی داد که از آمادگی بيشتری برخوردارند و انرژی کمتری از جنبش نوپای جمهوريخواهی ميگيرند. هرچه انسجام و توانائی اين جنبش افزايش يابد نيروی جاذبه ی آن نيز برای جلب گرايشاتی که برای ورود به يک همکاری همه جانبه دچار شک و ترديد هستند، افزايش خواهد يافت.

 

““ تجمع گرايشات گوناگون در يک ظرف واحد بدون پذيرش شخصيت حقوقی اين گرايشات امکانپذير نيست. بعبارت دقيقتر بايد عضويت فردی و جمعی را پذيرفت و از تاکيد يکجانبه بر عضويت فردی که به نوعی بی اعتمادی منفردين به سازمانهای سياسی را نشان ميدهد، فاصله گرفت.

 

““ تجمعات جمهوريخواه با غلبه ی گرايشات انزوا طلب که اتحاد عمل کل جنبش جمهوريخواه را غير ممکن ميسازند و يا گرايشات اصلاح طلب که مبارزه ی قاطع در برابر تعرض به آزادی و حقوق بشر را فلج ميکنند نميتوانند به حيات مبارزاتی خود ادامه دهند. بنابراين بدون آنکه مبلغ انشعاب و جدائی باشيم ميبايد از سلامت درونی اين تجمعات دفاع نمود. راه کار سالم در اين رابطه همانا قطعيت دادن به سيستم رای گيری در نهادها و گردهمائی هاست. سنت تصميمگيری بر پايه ی توافق در شرايط تنوع گرايشات نطری فلج کننده است.

 

““ بدون باز تعريف اتحاد عمل، ائتلاف و يا همکاری سياسی و نقد سبک کار گذشته، جنبش جمهوريخواهی از شانس چندانی برای مقابله با رقبای خود برخوردار نخواهد بود. اشکال تا کنونی مانند امضاء طومار، انتشار اطلاعيه ی مشترک و يا برگذاری تظاهرات مشترک که سازمانها و نهادهای شرکت کننده در آن حضور سمبوليک دارند اساسا فاقد کارائيست. اپوزيسيون خارج از کشور بايد بر دو محور بنيادی فعاليت سياسی در تبعيد متمرکز گردد و با سازماندهی کارآمد آنها پشتوانه ی نيرومندی برای جنبش دمکراتيک کشورمان فراهم سازد: ايجاد يک مرکز ديپلماتيک واحد برای مقابله با سرکوب دگرانديشان، نقض حقوق بشر و حقوق مدنی شهروندان از طريق فشار نهادهای بين المللی به رژيم اسلامی. ايجاد يک رسانه ی کارآمد مستقل برای تبليغ سيستماتيک ارزشهای جمهوريخواهانه، انتقال اخبار مبارزاتی جنبشهای مدنی و بهره برداری از نقش سازمانگر آن.

 

نا گفته پيداست که براين سياهه ميتوان افزود. شايد اين اهداف برای برخی از دوستان سنگ بزرگ... باشد اما به نظر من بدون آغاز تلاش برای دستيابی بدانها جنبش جمهوريخواهی قادر نخواهد بود بر بحران درونی خود فائق آيد و اعتماد نيروهائی را جلب نمايد که ظرفيت حمايت از آنرا دارند اما در حال حاضر انرا بيفايده ميدانند. تا آنجا که به ج ج دل مربوط است خوشبختانه گردهمائی دوم در هانوفر تا حدودی راه را برای اين سمت گيری هموار کرده است. با اين اميد که شورای هماهنگی بر پايه ی انسجامی که اينک بدان دست يافته و حمايت فعال همراهان دور جديدی از فعاليت ج ج د ل را آغاز نمايد.