آدرنو ، از نبوغ تا كلاسیك شدن
لالی امبلی
Theodor w. Adorno 1903 – 1969
درحالیكه رسانه های بورژوایی ،آدرنو،فیلسوف،جامعه
شناس، ویكی از نظریه پردازان برجسته زبان آلمانی را،درحین جنبش و ناآرامی های
دانشجویی دهه 60 غرب ، پدر فكری تروریسم چپ
نامیدند، در بعضی از دانشنامه های ماركسیستی ، پیرامون مكتب فرانكفورت و
نظریه انتقادی او اشاره شده كه آن مكتب، یك جریان اجتماعی انتقادی درجامعه شناسی و
فلسفه بورژوازی و نظریه انتقادی ایده آلیستی اش، اتحادی است از :دیالكتیك چپ هگلی
رادیكال باعناصری از روانكاوی فروید و اگزیستنسیالیسم هایدگر. ماركسیست ها به تحقیقات
جانبدارانه اونیزاشاره میكنند.وجنبش دانشجویی گرچه ازآثار نظری او استفاده میكرد
ولی مخالفت آدرنو بامبارزات عملی دانشجویان راافشا میكرد. آدرنو هدفهای نظری جنبش
دانشجویی راقبول داشت ولی اقدامات عملی آنان را رد میكرد. وی میگفت كه جنبش دانشجویی
ممكن است به هدفی برسد كه درمقابل خواسته های نخستین اش بوده . او گفته بود كه
تنفری از عمل دارد حتا از عملی شدن نظریه های خودش !. سرانجام بعداز اینكه دانشجویان
چندین بار سمینارهای درسی اورا بهم زدند، آدرنو برای استراحتی موقت به سوئیس رفت
ولی درآنجا درسن 66 سالگی درگذشت.
هوركهایمر اورا نابغه
نامید و با تاسیس بنیاد جایزه آدرنو و كنفرانس سالانه آدرنو شناسی درآلمان، او
اكنون یكی از كلاسیك های ادب و فرهنگ غرب بشمار می آید. پاول سلان شاعر یهودی گفته
بود كه بعداز جنایت های فاشیسم، دنبال شعر و شاعری رفتن، نشانه بی غیرتی روشنفكری
است ـ و آدرنو نوشت كه فلسفه، ادبیات، هنر، تئوری، و ایدئولوژی بعد از آنهمه خونهای
ریخته شده توسط فاشیسم و دیكتاتوریهای قرن بیست، نمی توانند علومی خنثی ، بی طرف،
بی خطر و بی ضرر باشند.
آدرنو به رد هرنوع
روانشناسی نمودن آثار ادبی هنری می پرداخت . وی میگفت كه باكمك هنر میتوان آگاهی
انسان راتغییر داد. وی تنها توجه به محتوای حقیقت خواهی آثار ادبی هنری را مهم میدانست.
درنظر او هر اثر هنری تصویری است از روابط اجتماعی كه فقط دراثر هنری قابل تشخیص
هست.به اعتراف او نیاز به اینكه رنج ها اجازه سخن گفتن داشته باشند،شرط تمام حقایق
است .آدرنو توانایی های گوناگونی در علوم انسانی و اجتماعی داشت از آنجمله میتوان اورا
: فیلسوف، جامعه شناس، روانشناس ، آهنگ ساز ، موسیقی دان و منتقد ادبی بحساب
آورد.امروزه در زمینه های ادبیات ، جامعه شناسی، تعلیم و تربیت و موسیقی از او نقل
قول می آورند. گرچه مهمترین تاثیر راافكار او پیرامون زیبایی شناسی از خود بجا
گذاشت ولی باید اورا یك منتقد فرهنگی نظام سرمایه داری و جامعه طبقاتی بشمار آورد.
نظریه ادبی او خالق شخصیت هایی مانند (دكتر فاوستوس) در رمان توماس مان شد . وی با
تكیه یر آثار ساموئل بكت میگفت كه عقل گرایی كامل گرا و توتالیتر،وضعیت جهان
آبزورد رابرای انسان مدرن بوجود آورده است .
ازجمله منابع و آموزگاران نظری آدرنو میتوان
از: كتاب روح اتوپی،نوشته ارنست بلوخ ، كتاب تئوری رمان، نوشته لوكاچ، نقد عقل
مطلق، نوشته كانت ، و آثاری از فروید و والتر بنیامین نام برد .آدرنو، پایاننامه
دكترایش را در باره هوسرل و پایاننامه استاد ی اش را پیرامون كیركگارد نوشت . اوبا
تكیه بر جهانبینی ناامید و بدبینانه اش مخالف هرگونه سیستم فلسفی بود.وی در كتاب
“دیالكتیك منفی“ به انتقاداز فلسفه : كانت، هایدگر و هگل می پردازد . او میكوشد در
آنجا، تضادهای موجود را نشان دهد و نه كوششی برای آشتی آنها بنماید.هابرماس را میتوان
امروزه یكی ازشاگردان مهم او دانست .
كتاب “دیالكتیك روشنگری“ او و هوركهایمر، با زیرعنوان
(تحقیقی پیرامون شخصیت های اقتدارگر) را میتوان یكی ازمهمترین آثار فلسفی قرن بیستم
شمرد. این كتاب مانیفست مكتب فرانكفورت نیز است كه دررابطه با ترور دولتی و فاشیسم
نوشته شده است.موضوع كتاب، انتقادی است از عقل و ادعای روشنگری كه گاهی میتوانند
به گمراهی برسند.این كتاب را سلطه عقلگرایی نیز نامیده اند.آدرنو باتوجه به تجربیاتش
درزمان فاشیسم، جنایت یهودی كشی، استالینیسم ، وقوع جنگ جهانی دوم در اروپاـ و كارخانه رؤیاسازی فریبكارا نه هالییودی،
تبلیغات هنر مبتذل و سرگرم كننده آمریكای سرمایه داری و غیره نوشته شده است.وی
باتوجه به جوامع صنعتی میگفت كه ادعای آزادی مطلق تبدیل شده به اسارت مطلق در چرخ
و دنده نظامی استثمارگر. او میگفت كه مفهوم “كامل“ نمیتواند حقیقت داشته باشد . وی
در غرب به سازماندهی بوروكراتیك و صنعت زده ای اشاره میكند كه به بربریت ختم شد و
انسانها را به كورههای آدمسوزی فرستاد . او اقتصاد و كارخانه فرهنگسازی كشورهای
غرب را متهم میكند كه زیرعنوان روشنگری به فریب تودهها می پردازند.
آدرنو در بحث و مشاجره پوزیویتیسم (مثبت گرایان)
دهه 60 باكتاب “دیالكتیك منفی“ وارد میدان شد. اوباكمك هابرماس، در جامعه شناسی
آلمان از موضع “تئوری انتقادی“ درمقابل “راسیونالیسم انتقادی“ كارل پوپر دست به
افشاگری زد . وی میگفت یك تئوری ، انتقادی است كه منعكس كننده جنبه های كامل روابط
اجتماعی باشد، ولی در مكتب پوزیویتیسم یك همچون امكانی وجود ندارد. در نظر آدرنو
باید به انتقاد از افكار صنعت زده ای پرداخت كه انسان و طبیعت را همچون وسیله ای
برای اهداف خود مورد سوء استفاده قرار میدهند.درنظر او پیشرفت فنی همراه روشنگری،
به حاكمیت صنعت بر انسان و طبیعت ختم شده و عقلگرایی به عقلگریزی رسیده است ، و
راه نجات،تنهاكشف یك نظریه انتقاداجتماعی بنیادین است.اوباتوجه به سریالهای تلویزیونی
وكارخانه های فرهنگسازی آمریكایی میگفت كه تمام فرهنگ بعدازفاشیسم، استالنیسم و
كاپیتالیسم، و حتا نقدهای آنان،فقط تولیدی برای زباله دان تاریخ هستند.اوبااشاره
به اتوپی های منفی آثار جرج آورل و هوكسلر میگفت كه انسان امروزی غالبا درجهنم
زندگی میكند، ولی آنرا بهشتی فرضی بحساب می آورد. وی با اشاره به فرهنگ غالب میگوید،
شخصیت و حیثیت انسان، تنها داشتن دندانهای سفید و براق ـ و آزادی فردی، اشاعه بوی
عرق زیربغل نیست.
تئودور آدرنو بین سالهای 1903 و 1969 زندگی
نمود. پدرش ازتاجران مشهور یهودی فروش شراب و مادرش یك زن خواننده ایتالیایی بود.وی
در دانشگاه به تحصیل فلسفه، علوم موسیقی، جامعه شناسی و روانشناسی پرداخت.
از جمله آثار او : دیالكتیك روشنگری، تئوری
استتیك، یادداشت هایی پیرامون ادبیات، زیبایی هنر مدرن،دیالكتیك منفی، پیشدرآمدی
برجامعه شناسی موسیقی، كتاب فلسفی مینیما مورالیا، آثاری پیرامون نیچه، كیركگارد و
هوسرل ، تئوری شناخت از ماقبل سقراط تا هوسرل هستند. برای نظریات ادبی،آثاربیشمار
او مخصوصا : تئوری استتیك و یادداشتهایی پیرامون ادبیات، قابل ذكر هستند. آدرنو
كتاب دیالكتیك منفی خودرا یك كتاب ضد سیستم های فلسفی نامید. كتاب مینیما مورالیا ی
او مجموعه ای است از سخنان برگزیده و جملات قصار.آن، كتابی است فلسفی با 153 قطعه
كوتاه از زندگی آسیب دیده نویسنده آن، كه با تیراژی 100000 رقمی، آنزمان یكی از
كتابهای جدی پرفروش گردید. ماریا ریلكه،نویسنده مشهور آلمانی گفته بود انسان میتواند
تاریخ یك زندگی لت و پاره شده بربادرفته را فقط بصورت قطعات كوتاه مطرح كند!.