شکست
قفس
از
: سیمین بهبهانی
با درودی به هما
برای دویدن ِ ناصر زرافشان
و دیگر
آزادگان
بس نسنجیده که گویند :
« درین خطـّه ویران
پا به زنجیر اسارت
چه بر آید ز اسیران ؟ »
« پا به زنجیر اسارت ...» هنر
آن است دویدن
ور نه ، چالاک دَوَد گوی به میدان امیران
ای بسا مرد به زندان که چو خورشید
ِ زرافشان
از سر ِ مضحکه خندیده برین معرکه
گیران
دور ِ زندان به سر آمد به سرافرازی
و رادی
قفسی بود که بشکست به سرپنجهء
شیران
بند از پای گسستند به دندان
، نه به خنجر
نکته این است و نویسند به تاریخ
دبیران.
ای جوان ! قول ِ رجز خوان نفریبد به گزافت
جنگ را ساخته خواهند خِرَد باخته
پیران
میوه را چیده و بلعیده و با « حق مسلّم »
« هسته » دارند طلب خیل وکیلان
و وزیران !
جنگجو عربده جویی ست به تلبیس
مُلبّس
جان فدای دل چون آینهء صلح پذیران
بس کنم قصه که سبزای چمن سرخ
شد از گل
ننگ باشد که
ز خون لکه شود دامن ایران
3 فروردین 1386