پیشنهاد روی میز است!
در باره نوشته تازه آقای باقرزاده
کوروش گلنام
آدینه 24 فروردین 1386 ـ 13 آپریل 2007
آقای حسین باقرزاده در نوشته تازه خودبا نام "انگیزه ها و عمل
کردها" بر نکته هایی انگشت نهاده اند که نگارنده چون خود یکی از انتقاد
کنندگان بوده است، بهتر دیدم چند مورد را یاد آور شوم.
نخست ازحق آقای باقر زاده برای بیان و به میان آوردن آنچه که می اندیشند، خواه
من ویا دیگران با آن سرسازش و هم خوانی داشته باشیم وخواه نداشته باشیم، پشتیبانی
نموده و به سهم خود به ایشان کاملن حق می دهم که از برخوردهای شوربختانه نامناسبی
که در این باره با ایشان شده است، گله نموده و آنرا نادرست بداند. برخوردهایی که
حتا زبان به گونه ای تهدید(هنوز فلان نوشته ات در باره فلان کس در فلان جا... هست)
و تهمت با این مفهوم: "پشت کردن به منشور لندن و رفتن به راه سازش با
رژیم" گشوده است، نشان از جان ساختی همآن شیوه ها و روش های گذشته سازمان ها
و گروه های سیاسی دارد که برای اثبات خود نیاز شدید به خراب کردن دیگران با
باورهاو دیدگاهایی دیگرداشتند. همین برخورد ها به روشنی یکبار دیگر نشان می دهد که
گردآمدن اپوزیسیون و تبدیل شدن آن به یک "قدرت و آلترناتیو" در برابر
رژیم سرکوبگر اسلامی کار چندان ساده ای نیست(وبا همین شناخت نیز بود که من برنامه
آقای باقرزاده در بر پایی اپوزیسیونی قدرتمند به این زودی هارا رویایی خواندم). و
همین نشان می دهد که تنها به میان آوردن واژه "دموکراسی" و شرکت در
"نشست ها و کنفرانس ها" و حتا امضا نهادن بر پای منشورهای پر شور نیز
نمی تواند نشانه رسیدن و باور ریشه ای به دموکراسی باشد. نگارنده بر این دیدگاه
بوده و هست که هر گونه دگرگونی، به سازی و سازندگی تا از خود آغاز نشود،
هرگز نمی تواند نتیجه ای ببار آوره و به سازندگی اجتماعی یاری رساند. باید
یکبار دیگر، همآنگونه که در نوشته پیشین آمد، یاد آور شد که نگارنده کوشش های آقای
باقر زاده را پاس داشته و هیچ گمانی ندارم که آنچه را که ایشان به میان آورده اند،
تنها از راه یاری رسانی و یافتن راهی برای برون رفت از چنبره گرفتاری هایی است که
وجود رژیمی چون"جمهوری" اسلامی برای همه ما به وجود آورده است. ایشان در
نوشته تازه خود به دو نوشته پیشین خود اشاره داشته اند.
2 نوشته پیشین ایشان
آقای باقر زاده در نخستین نوشته خود در این زمینه از ما خواست که از
"ایرلند شمالی" بیاموزیم در نوشته پس از آن خواستند که این بار از
"آمریکا بیاموزیم". این که می توان از خوب وبد هر رویدادی در هر جاآموخت
سخنی نیست و می توان از همه چیز آموخت ولی در بر خورد با گرفتاری ما و
"جمهوری" اسلامی و آنچه با روش سازش در ایرلند شمالی درمیان است، من در
اندازه توان و درک خود در نوشته"یک ارزیابی نادرست" روشن نمودم که
ارزیابی آقای باقر زاده، چه به لحاظ تاریخی، چه سیاسی و چه اجتماعی با وضعیت ما هم
خوانی نداشته و چنین ارزیابی ای نادرست است و خوشبختانه درنوشته پس از آن، خود
ایشان پذیرفت که "..ولی این
انتقاد به جا است كه تجربه آنان در باره این كه چگونه میتوان با حاكمیتی مانند
جمهوری اسلامی برخورد كرد چیز زیادی به ما نمیدهد(ح.باقرزاده،
"از آمریکا بیاموزیم").
در نوشته دوم، این بار پند آموزی از آمریکایی ها به میان آمده بود که
شوربختانه چون این ارزیابی نیز برپایه ها و ستون های نامناسبی بنا شده بود، نمی
توانست هیچ گونه یاری به ما برساند. در اینجا من کوتاه وتنها به 2 مورد در نوشته
دوم ایشان اشاره می کنم:
1 ـ ارزیابی و سنجش بین دو دولت و دو حکومت که هر دو بر اریکه قدرت نشسته و هر
یک سودای حکمروایی بر سرزمین های دیگر و نشان دادن زوربازو به یکدیگر رادارند، با
اپوزیسیون ایرانی و رژیم اسلامی هیچ همخوانی ندارد. از این دو حکومت مورد ارزیابی،
یکی زوربازویش تنها با تکیه بر نفت است و گونه ای ایدئولوژی مذهبی بسیار پس مانده
که فرمول زنگ زده و چندش آور"خون بر شمشیر پیروز است"، آتش افروزی، بمب
گذاری، تهدید و ترور و آدمکشی، "تقیه" یا همآن دروغ و نیرنگ، پایه اصلی
سیاست آنرا تشکیل می دهدو دیگری یکی از برجسته ترین نمایندگان دنیای مدرن و
پیشرفته صنعتی است، با همه پیچیدگی هایش، که بر نیروی بزرگ و گسترده دانش و علم و
تکنیک استوار بوده و در سر نقشه های دیگری برای هدایت و یکپارچه کردن همه جهان و
اینک به ویژه برنامه دگرگون سازی خاورمیانه را درسر دارد و به حق یا ناحق بزرگترین
و نخستین قدرت برتر جهان کنونی است. یکی بر بنیاد گرایی و ایده های
پوسیده"رهبر، امام و امت" تکیه دارد و دیگری در دموکراسی زندگی کرده و
انتخاب آزاددر آن نهادینه شده است. نشست و مذاکره این دو حتا اگر نیز رخ دهد، تنها
یک داد وستد پنهان سیاسی خواهد بود که سودی به حال مردم ایران نیز ندارد و تنها
پایه های رژیم حاکم بر ایران را نیرومندتر می کند. رفتار آمریکا در برابر ایران و
یا به گفته ایشان نرمش و دگرگونی در سیاست سخت گذشته، تنها تاکتیک های سیاسی است
در برابر حکومتی ک حقیقتن بی اخلاق و بی فرهنگ است. اکنون خوانندگان خود می توانند
برابری دهند که چه وجه مشترکی می تواند میان یک اپوزیسیون دست خالی پراکنده ایرانی که تازه گام هایی در راه بازیابی خود،
شکستن مرزهای سنتی، پذیرش نسبی دگر اندیش و نزدیکی به یکدیگر را برداشته با دو
حکومت نامبرده و احتمالن نشست و گفتگوی بین آنها با نشست و گفت وگوی این اپوزیسیون
و رژیم اسلامی که حتا حق حیات را برای مخالف خود به رسمیت نمی شناسد و حکومت خود
را دارای سد درسد حق و اختیار و دارنده همه هستی ایران زمین(که با زور و سرکوب آن
را دراختیار گرفته است) می شمارد، وجود دارد!؟
2 ـ آقای باقر زاده برای اثبات این سخن که:" آمریكا بیش از هر كشور دیگری از سیاست جمهوری
اسلامی در طول 28 سال گذشته صدمه دیده است." لیست
بلند بالا ورعنایی از گروگانگیری444 روزه آمریکایی ها تا بمب گذاری در عربستان
سعودی و.... ارائه داده است ولی به گونه ای شگفت انگیز فراموش کرده اند که یاد آور
شوند که هیج رژیمی نیز در دنیا به اندازه "حمهوری" اسلامی به آمریکا
خدمت نکرده است! آیا آقای باقر زاده می توانند پاسخ دهند که سیاست چه رژیمی سبب شد
که آمریکایی ها برای نخستین بار در تاریخ خود، به سادگی در خلیج فارس جا خوش کرده
و قدرت نخست آب های منطقه شوند؟ کاری که بیش از همه روس ها را به هراس انداخته و
آنها با سیاستی مزورانه وبا سوء استفاده از نادانی حکومتگران کنونی ایران و برای
مقابله با نفوذ بیشتر آمریکایی ها در منطقه، به هر کاری دست زده و ایران را به
میدان اصلی تاخت و تاز و داد و ستد سیاسی خود همراه با غارت سرمایه های ایران
تبدیل کرده اند.
از سوی دیگر لولوی "جمهوری" اسلامی و دیوانه سری های حکومت گران در
"صدور انقلاب" ضد انسانی و ویرانگر خود، چنان هراسی در کشورهای اتفاقن
مسلمان منطقه انداخت که یکپارچه نه تنها به دامان آمریکا آویختند(عبور کشتی های
سعودی، کویتی و.. با پرچم آمریکا به ویژه
در دوران جنگ خانمان سوز ایران و عراق، که هیجیک از دو سوی درگیر جرإت نزدیک شدن
به آن کشتی هارا نداشتند، یک نمونه ساده است)، که منطقه و کشورهای نفت خیز و
پولدار آن به خرید اسلحه روی آورده وبه انبار اسلحه های کهنه و تازه قدرت های
تولید کننده اسلحه و بیش از همه آمریکایی ها تبدیل شده و آنهادر ارقامی نجومی
توانستند به فروش اسلحه دست زده و جیب های خود را پر کنند. سیاست های ویرانگر
"جمهوری" اسلامی در آتش افروزی، منطقه خاورمیانه را به میدان آزمایش همه
گونه سلاح نظامی تبدیل نموده و آمریکا را
به قدرت نخست و اصلی منطقه و تکیه گاه اصلی کشورهای پیرامون خلیج فارس و همسایگان
ایران تبدیل نمود به گونه ای که هم اکنون بزرگترین ناوهای هواپیما بر جنگی آن در
منطقه خلیج فارس جولان می دهند.
اگر سود و زیان را با هم برابر دهیم خواهیم دید که با همآن کارها که آقای باقر
زاده آن را ضربه و حتا "تحقیر" آمریکا شمرده است و لی این ما ایرانی ها
بوده ایم که بزرگترین آسیب ها را در دید جهانیان خورده و بیشترین سرافکندگی ها، بی
اعتباری ها و بد نامی ها را دریافت داشته ایم. چنین یکپارچگی و همآهنگی چند باره
در محکومیت جهانی و پی درپی حکومتی چون"جمهوری" اسلامی(که چه بخواهیم یا
نه و با وجود آکه این حکومت نماینده مردم یران نیست، آسیب هایش به همه ما ایرانیان
رسیده است)، تا کنون در جهان بی سابقه بوده است. آیا همین اندازه بسنده نیست که آن
لیست بلند بالا و آن نتیجه گیری از آن را نادرست نشان دهد؟
از دیگر سو آمریکایی ها برای پیشبرد هدف های نهایی خود شاید روزی نیاز به
گفتگو با سران حکومت اسلامی را نیز دیده و به این کار دست بزنند. این کار تنها یک
دادو ستد سیاسی است که نه تنها کمترین خطری برای رژیم نداشته که اتفاقن به ثبات
این حکومت یاری رسانده وبا شناختی که از سران رژیم اسلامی هست، اگر از جدی بودن آن
مطمئن شده و آمریکایی ها ماندگاری آنها را تضمین کنند، یک آن هم تردید نکرده وبا
کله در این مذاکره نیزشرکت خواهند کرد. خواست ما ولی چیزی کاملن دیگر است. هم
آنگونه که آقای باقرزاده به درستی اشاره داشته اند، امروز همه این دیدگاه را
پذیرفته اند که این رژیم درونمایه اصلاح و به سازی ندارد و تا مغز استخوان آلوده
است. در نتیجه حکومت گران خود نیز می دانند که حق پذیرش موجودیت مخالفان حکومت و
تن دادن به مذاکره با دیده بانی جهانی(از سوی سازمان ملل)، معنایش چیست و چه نتیجه
ای برای آنها دارد زیرا خواست ما برکناری این رژیم است ومی دانیم که رهایی و
پیشرفت ایران بسته به نبود این رژیم است.
پیشنهاد روی میز است!
اکنون چند سالی است که پیشنهادی مسالمت آمیز از سوی بخش زیادی از مردم(بسیاری
مجال بیان دیدگاه خود را نیافته اند زیرا حکومت جلوگیری کرده ومی کند) و
اپوزیسیون، روی میز و در برابر چشم حکومت و جهانیان است. پیشنهاد یک همه پرسی
آزاد با دیده بانی سازمان های حقوق بشری و رسمی جهانی، از چند سال پیش به میان
آمده است. نمی توان بهتر از این پیشنهادی به میان آورد(به تازگی تنی چند از
کوشندگان و از آن میان مبارز گرامی آقای محمد ملکی آن را به درستی دوباره به میان
آورده اند) و روشن نیست که زمانی که چنین راه ساده، روشن و مسالمت جویانه ای برای
محک زدن حکومت موجوداست که گسترده ترین پشتیبانی تا بامروز پس از انقلاب را در
درون و برون ایران نیزداشته است، چرا آقای باقر زاده راه راست و مستقیم را کنار
نهاده و به بیراه می روند! بارها گفته شده است که اگر حکومت گران کمترین علاقه ای
به آینده مردم و میهن و حتا سرنوشت خود دارند، هرگز نمی توانند پیشنهادی بهتر از
این بیابند. هم راه بر خونریزی، بی قانونی و هرج ومرج و گرفتاری آنها به دست مردم
خشمگین(اگر انقلابی رخ دهد) بسته می شود، هم دردسر اتمی که رژیم ایجاد کرده به
بهترین جلوه و با نگاه داشت همه صنایع تولید شده، به پایان می رسد و هم ایران
از فاجعه یک یورش نظامی که می تواند
ایران را به ویرانه ای تبدیل کرده و حتا تجزیه کند، رهایی می یابد و هم این که
مردم نیز می توانند در انتخاباتی آزاد حکومت دلخواه خود را بر گزینند(شرایط رسیدن
به چنین مرحله ای پیش از این بارها به میان آمده است).
افزون بر آن نگارنده نیز چون دیگر هم اندیشان بر این باور است که در ایران
آینده شکنجه و اعدام به هر بهانه باید از میان برداشته شده، مجرم ها، چه سیاسی و
چه غیر آن، می بایست از حقوق انسانی بر خوردار بوده، بتوانند وکیل داشته و قانون در باره همه به یکسان به اجرا درآمده و
دستگاه دادگستری و دادگری، مستقل از دخالت های حکومت و دولت کار کند و این خود
تضمینی است که حاکمان امروز می توانند دست کم بر آن تکیه کرده و دست از دشمنی با
مردم بر داشته و در برابرخواست مردم سر فرود آورند؛ کاری که سرانجام نیزبه آن
مجبور خواهند شد.
نوشته رابا پرداختن به نکته دیگری که در آخرین نوشته آقای باقرزاده
"انگیزه ها و عملکردها" آمده است به پایان می برم. ایشان در بخشی آورده
اندکه:"همان
طور که برخی از دوستان مطرح کرده اند، ممکن است"مذاکره کننده" به سرنوشتی
شبیه زنده یاد قاسملو گرفتار شود(گرچه رابطه مستقیمی بین مذاکره وقتل او نیست ـ
برای کشتن دهها وهزاران قربانی خشونت وترور جمهوری اسلامی میز مذاکره ای لازم
نبوده است)."
بخشی از این گفته درست است. برای کشتن و رفتار خشونت آمیز، "جمهوری"
اسلامی به میز مذاکره نیاز ندارد(کیست که این را نداند ونپذیرد!) اما ینکه برای
کشتن زنده یاد قاسملو نیازی به مذاکره نبوده است، سخت تردید برانگیز است. اگر آنها
می توانستند قاسملو را بدون پهن کردن دامی بنام"مذاکره" از بین ببرند،
خوب چرا این کار را نکردند که دردسر وپی آمدهای بسیار کمتری نیز برای آنها داشت و
چنین نیز رسوای جهان نمی شدند! قاسملو را با برنامه از پیش تدارک دیده شده و
اتفاقن با همین هدف گول زننده که نشان دهند رژیم اهل گفت وگو و مماشات نیز هست، به
پای میز مذاکره کشاندند. بنابراین نباید فراموش کرد که "جمهوری" اسلامی
ای که ما می شناسیم بدون برنامه ریزی در راستای هدف های ضد انسانی خود در هیچ
مذاکره ای شرکت نخواهد کرد. اگر مذاکره ای نیز انجام پذیرد و در راستای هدف های
شوم آنها قرار نگیرد، "میز مذاکره" به سادگی می تواند به "میز
آدمکشی" دگرگون شود. اگر چنین سابقه درخشانی از "جمهوری" اسلامی در
دست نبود و حتا می شد ذره ای به سردمداران آن اعتماد کرده و راه مسالمت جویانه ای
برای رهایی ایران هموار بود، چه آدم خردمند و مسئولی میز مذاکره و گفتگو را رد می
کرد؟