بسمالحق
با نام آزادی، آگاهی و عدالت
با امید
آنكه در سالِ نو به استقبالِ بهار آزادی بنشینیم و این سال سال پیروزی مردم ایران
بر جهل و خرافات و ظلم و بیعدالتی باشد
تنها راه
رهائی
دكتر محمد ملكی
در خبرها خواندیم و شنیدیم به تجمع جمعی از
زنان و كارگران و معلمان كه برای احقاقِ حقوقِ خود گرد آمده بودند از سوی مأمورین
انتظامی و لباس شخصیها حمله شد، تعداد زیادی از استادان به بهانة رسیدن به سن
بازنشستگی از دانشگاهها اخراج و جمعی از دانشجویان بازداشت و محروم از تحصیل و یا
ستارهدار شدند. اینها باضافه تجاوزهای مكرر به حقوقِ ملت كه در نظام ولائی امر
عادی شده در زمان به قدرت رسیدن كسی كه خود را رئیسجمهور «مهرورز» و عدالتخواه
معرفی كرده بود بیرحمانهتر صورت گرفت، و در بین این ماجراها كتك زدن و دستگیری و
زندانی كردن گروهی از زنان و معلمان كه برای احقاقِ حقوقِ صنفی خود در برابر مجلس
شورای اسلامی گرد آمده بودند از همه دردآورتر بود، خبر حمله به معلمان برای معلمی
مثلِ من كه پس از دهها سال تدریس و تحقیق سالها زیر سختترین و وحشیانهترین
شكنجهها و توهین و تحقیر و فحاشیها و اسارتِ این نظام بودهام چندان غیرعادی و
دركناشدنی و بعید نبود امّا برای آقای احمدینژاد خجلتآور است كه با آنكه خود را
یك معلمِ دانشگاه میداند و ادعای مهرورز بودن دارد به خود اجازه میدهد تا مأمورین
وابسته به او به سروصورت و بدن همكارانش بكوبند و چنین رفتار وحشیانه و غیرانسانی
با آنها داشته باشند و بیتفاوت از كنار موضوع بگذرد و به جای احساسِ شرم و حداقل معذرتخواهی
باز هم در پیام نوروزی خود آن وعدههای دروغین و عوامفریبانه را تكرار كند، مگر
به اطلاع ایشان نرساندند كه معلمین فریاد میكردند «مدعی عدالت، خجالت، خجالت»
یادمان
نرود آقای احمدینژاد قبل از انتخاب به ریاست جمهوری با فریبكاری شعار مهرورزی و
عدالتخواهی سردادند و با این نیرنگ توانستند با هزار دوز و كلك 17 میلیون رأی به نام
خود از صندوقها بیرون بكشند ولی پس از به قدرت رسیدن، همة وعدهها را فراموش كرده
جای مهرورزی و عدالت را با خشونت و بیعدالتی عوض كردند و به جانِ زنان و مردانی
كه حق زندگی برای خود طلب میكردند افتادند و معترضین از جمله زنان، كارگران،
معلمان، دانشجویان، استادان و دگراندیشان و... را سركوب نمودند، غافل از آنكه اگر
جباران به درازای تاریخ توانستند روی شمشیر بنشینند ایشان هم میتواند، قدرت به
دستان هرگز نتوانستهاند به حكم تاریخ و قانونمندیهای حاكم بر طبیعت به ستیز برخیزند.
مردم را می توان برای چند صباحی فریفت امّا برای همیشه هرگز!
آقای
احمدینژاد؛ آخر عوامفریبی و لافزنی تا كی و كجا؟ شما كه ژستِ
مردمی بودن، با مردم زیستن و از میانِ مردم برخاستن را میگیرید مگر كارگران،
معلمان و زنان و دانشجویانِ منتقد شما جزء مردم نیستند؟
چرا
با آنها چنین رفتاری میكنید؟ مگر معترضین جز حقوقشان و یك زندگی آرام و همراه با
آسایش و بدونِ دغدغه چیز دیگری از نظام خواسته و میخواهند؟ مگر شما جواب آنها را
با باطوم و زندان و اخراج ندادید؟
راستی
نظامی كه مدعی حمایت از سوی مردم است چرا اجازه نمیدهد بعد از گذشت 28 سال (12
فروردین 58) نسلی كه در انتخاب نوع نظام هیچ شركت و دخالتی نداشته و پدرانشان برای
آنها تعین تكلیف كردهاند خود در یك انتخابات آزاد و با حضور احزاب و روزنامههای
دگراندیش در شرایطی، كه هر گروه و دسته و سازمانی بتواند عقاید و برنامههای خود
را آزادانه اعلام دارد سرنوشت خویش را بدست گیرند و نظامِ دلخواه را برگزینند، اگر
خود چنین نكنید مطمئن باشید جبر تاریخ با شما چنان خواهد كرد كه با دیگر مستبدان
نمود.
آقای
احمدینژاد؛ اگر روزی جمع كوچكی از مردم فریب خوردند و به شما رأی
دادند، لطفاً به عكسهایی كه از مسافرت به یزد خبرگذاریهای خودتان مخابره كردند بار
دگر نظر بیافكنید تا بهتر به محبوبیتتان نزد مردم پی ببرید، مردم با چه زبانی باید
بگویند شما و نظامی را كه به آن وابستهاید قبول ندارند.
بارها
جنابعالی و دیگر سردمدارانِ حكومت از جمله آقایان خامنهای، رفسنجانی و... گفتهاید
اكثریت مردم طرفدار نظامند. اگر چنین است چرا هر بار سخن از یك انتخابات آزاد در
شرایط دموكراتیك به میان میآید تا مردم در یك رفراندوم نظر خود را در مورد نظام
ابراز دارند روی تُرش میكنید و این خواست را به دشمن و بیگانه و آمریكا و صهیونیسم
نسبت میدهید. من بعنوان یكی از امضاكنندگان فراخوان رفراندوم پس از گذشت
چندسال و موافقت و مخالفتهای فراوان با آن بعد از بررسی مسائلی كه پس از پیشنهاد
به وجود آمد از جمله شكست مدعیان اصلاحات و انتخاب شما، دگربار با ایمان كامل
اعلام میكنم تنها و تنها راه رهایی مردم، گام زدن به سوی فراهم ساختن زمینه یك
فراخوان ملی است. باید با برنامهریزی دقیق و منسجم و با تشكیل كمیتهای از
افرادی كه در گذشته ثابت كردهاند حاضر به پرداخت هزینه چنین كاری هستند و قادرند در
گروههای مختلف مردم انسجام ایجاد كنند. هدایت كار را بعهده گیرند و با روشهای
گوناگون از جمله نافرمانی مدنی و اعتراضات صنفی برحسب شرایط مردم را به سوی هدف كه
همان آماده كردنِ شرایط است رهنمون گردند. در این كار نیازی به هیچ بیگانه نیست.
آنها تنها دست خود را از پشت این نظام بردارند و در راه مبارزه و مقاومت مردم سنگ
نیاندازند، تا مردم خود سرنوشت خویش را رقم بزنند.
آقای
احمدینژاد شما در مدتِ بیش از 5/1 سالی كه در كسوتِ رئیسجمهور
هستید جز شعارهای توخالی و حرفها و وعدههای انجام نشده و دشمن تراشیهای بیمورد
و ندانمكاریهای تأسفبار در داخل و خارج كشور چه كاری انجام دادهاید؟ به سازمان
ملل رفتید و در آنجا و پس از بازگشت مطالبی گفتید كه حتی مورد اعتراض جمعی از
مراجع و معتقدان به امام غائب قرار گرفت. راستی با قطار ترمز بریده مملكت را به
كجا میبرید و در روزهایی كه مردم سالِ نو و آمدنِ بهار را جشن میگیرند و خانوادة
معلمان زندانی جلوی زندانِ اوین به یاد عزیزانِ در بندكشیدهشان سفره هفتسین پهن
میكنند، شما در پیام نوروزی برخلاف اعتقاد میلیونها ایرانی حتی از كاربرد كلمه «عید»
خودداری كردید و به جنگ عقاید ملتی برخواستید كه مدعی انتخاب از سوی آنانید.
آقای
احمدینژاد، شما با كدام تحلیل دو روز قبل از به رأی گذاشتن
قطعنامه جدید علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل 15 ملوان انگلیسی را دستگیر
كردید با این امید كه قدرت خودتان را به رخ اعضا شورای امنیت بكشید و آنها را
بترسانید ولی دیدیم چگونه شورای امنیت باتفاق آرا قطعنامه علیه ایران را تصویب كرد
و بعد از شكست برنامهتان دست به اعمالی در مورد ملوانان انگلیسی زدید و مچ نظام را
در نزد جهانیان بیش از پیش باز كردید. مردم جهان با دیدن نامهها و اعترافات
ملوانان بهتر متوجه شدند كه برای گرفتن اعتراف از زندانیان سیاسی كشورتان طی سه
دهه از چه شیوههایی استفاده میكردید. مردم دنیا خوب فهمیدند اتهام جاسوسی زدن به
هر دگراندیش ایرانی كه در اسارت شماست و دهها سال در نظام ولایی ادامه داشته چقدر
با واقعیتها هماهنگ بوده است. امروز پس از بازگشت ملوانان و انجام آن نمایش خندهآور
آیا انگلستان و اروپا و آمریكا باز هم چشمهای خود را بر هم میگذارند تا برای حفظ
منافع اقتصادی خویش آنچه در ایران از نظر نقص حقوق اولیه انسانها میگذرد را نادیده
بگیرند؟ و شما آقای احمدینژاد كه فریبكارانه از سوی نظام و مردم افرادی را كه با
اتهام جاسوسی و تجاوز به خاك ایران دستگیر كردید مورد «عفو» و بخشش اسلامی!! قرار
میدهید. یك لحظه به این فكر بودید كه در همان زمان چه تعداد از زنان و معلمان و دیگر
طبقات مردم این مملكت با اتهامات واهی «امنیتی» در زندانها به سر می بردند، آنها
كه نه در انتظار عفو بل در آرزوی یك بازجویی و محاكمه عادلانه شاهد صحنهسازیهای
مسخره شما در روز آزادی ملوانان بودند. بس كنید، این اعمالِ شیطانی را بس كنید بگذارید
مردم حاكم بر سرنوشتِ خود شوند و عاقلانه و از روی تدبیر رابطة خود را با نظامِ
جهانی تنظیم كنند تنها در آن صورت است كه مردم هوشمند ما در یك محیط آزاد به همة
آرزوهای خود برای ساختن ایرانی آزاد و آباد دست در دستِ هم تلاش خواهند كرد و به
استقلالِ واقعی خواهند رسید.
امّا از وقایع جالبِ دیگر نوروز نامگذاری سالِ
1386 به نام سال «اتحاد ملی» و «انسجام اسلامی» است. شنیدن این نامگذاری چند لحظه
حافظة تاریخی من را زنده كرد به یاد سالِ 1360 افتادم كه آن سال از سوی آقای خمینی
سالِ «قانون» نام گرفت. و به خاطر آوردم در همین سال قانون، چگونه قانون اساسی تدوین
و تصویب شده بوسیله خودِ نظام به زیر پای جلادانِ اوین و دیگر زندانها و كُل نظام
لِه شد و هر كار غیرقانونی كه میتوانستند انجام دادند و هزاران زن و مرد زندانی
را خلاف اصلِ سی و هشتم قانون اساسی زیر شكنجه كشتند یا مجبور به اعترافات دروغ
نمودند. مگر یكی از جرمهای نابخشودنی آن زمان «ملیگرایی» نبود تا آنجا كه ملیگرا
را غیر مسلمان و سزاوار كشتن دانستند. همان سالها كه حاكمان امروز از جمله آقای
خامنهای و رفسنجانی و كروبی و خاتمی و... باتفاق تصمیم گرفتند هرجا كلمه ملی بكار
رفته آنها را حذف و كلمه «اسلامی» به جای آن بنشانند ــ اگرچه نامِ مجلس شورای ملی
در قانون اساسی باشد ــ و دیدیم و دیدید بر سرِ كلمه «ملی» چه آوردند و بر سر
انسانهای «ملیگرا»، حال چگونه است كه امروز مدعیان پیروی از خط آقای خمینی باز
سراغ كلمة ملی رفتهاند و سخن از «اتحاد ملی» میگویند. آیا این كار را هم باید
مانند توجیه جنایات دهه 60 از سوی بعضی از عاملان آن (اصلاحاتیها) اقتضای زمان
دانست؟
و
امّا اجازه دهید چند كلمهای هم در مورد «انسجام اسلامی» بنویسم در لغتنامهها یكی
از معانی انسجام «همجورشدن» است، بنابراین نظر آقای خامنهای از چنین پیشنهادی هم
جور شدن یا یك جور شدنِ همة مسلمانان است، راستی اگر چنین است پس چرا مسلمانان
كشور خودمان شاملِ این پیشنهاد نشده و نیستند؟ آقای خامنهای بفرمایند آیا در ایران
به همة فرقههای مسلمان یكسان نگریسته میشود؟ تفاوتی بین مسلمان شیعه و سنی نیست؟
چند درصد از حدودِ 20 درصد برادران و خواهران سنی ما در مقامات بالای كشور كنار
مسلمانان شیعه نشستهاند و مسائل و مشكلات محلی خود را حل میكنند؟ چند مسجد برای
اهل سنت در تهران وجود دارد؟ در مجلس شورا چه نسبتی بین وكلای اهل سنت و شیعه هست؟
در هیأت دولت، در سپاه و ارتش و بسیج در میان استانداران و فرماندارن و... آیا میتوان
در این موارد از آقای خامنهای بعنوان امامِ المسلمین سئوال كرد؟
از فاصله بین شیعه و سنی میگذرم به میان خود شیعهها
نظر میافكنیم، آیا تفاوتی بین شیعه معتقد به ولایت آنهم از نوع مطلقه آن و آنها
كه معتقدند در غیبت امام زمان همة حكومتها ضاله هستند (حرفی مستند به روایات بسیار
از شیعه) و ولایت مطلقه را قبول نداند نیست؟ راستی چنین است؟ خدا را، خدا را بس كنید
مردم از این همه فریب خستهاند و با كمال تأسف از همه حرفها و شعارها حتی از اصلِ
دین فراری شدهاند. تا كِی این وضع ادامه خواهد یافت؟
20
فروردین 86