اندیشمند مفاهیم اجتماعی جدید
سارا ارمنی
berlen83@web.de
ماكس
وبر. Max Weber
1864 – 1920
“ هل . شین “ میگفت موقعیكه برای نوشیدن
چای بدیدن مائو رفتم، او دو دستش را باحالتی دوستانه روی شانه هایم گذاشت و با
ژستی روستایی گفت كه: تو “نئوكانتی“ هستی و من “نئوهگلی“!. من هم جواب دادم كه
ماكس وبر، جامعه شناس مشهور غرب هم نئوكانتی بود. مائو لبخندزنان جواب داد : بله
ولی یك جامعه شناس امپریالیستی!. گفتم :ماركس و شما چپها باعث بدنامی و ناشناخته ماندن
او و گمراهی پنجاه ساله روشنفكران غرب شدید، چون اورا در سایه آدم پرخاشگری مانند ماركس، ناشناخته نمودید. مائو اشاره نمود كه
او میخواست سرمایه داری را باكمك تئوری دشمنانه ضدكمونیستی اش نجات دهد و با كمك به اصطلاح “عقلگرایی“ به بورژوازی كمك كند تا بر جهان تسلط یابد . گفتم
او مثل احمد كسروی ما، در زمان خود متفكری نوگرا
بود و در چند زمینه متاسفانه فعال شد بدون اینكه یك رشته را تا پایان خط به هدف ایده آل
خود برساند، به این دلیل خیلی از نظرات اش
امروزه اعتبار علمی خودرا از دست داده اند. مائو عصبانی شد و گفت :“زیرت
پیرت اله ده !“، یعنی خفه شو- و در حالی كه اطاق
راترك می كرد گفت شما به جای ماركس و
انگلس چرا دنبال تئوری های كائوتسكی و ماكس وبر
افتاده اید؟“.
حتا امروزه قضاوت پیرامون آثار ماكس وبر آسان
نیست ، همچون نیچه ،همه جا از او نقل قول می آورند و لی كسی او را قبول ندارد .و عده ای از اهل نظر او را حتا جامعه شناس به حساب نمی آورند. گرچه او چون انگلس یك بچه بورژوای كارخانه دار بود،
مورخین لیبرال اهمیت او را امروزه در رشته جامعه
شناسی، مهمتر از ماركس برای نسل های آینده به حساب می
آورند. و او را در كنار جامعه شناسان كلاسیك قرن ۱۹ مانند : كنت
، دوركهایم، و ماركس قرار می دهند. وی چون نیچه در سن
۳۹ سالگی به دلیل فشار
كار همه جانبه و سنگین تحقیقاتی و تضاد طبقاتی بورژوازی
و جهانی شدن سرمایه داری، نیز به بیماری روانی دچار شد .
وبر از نخستین كسانی است كه جامعه شناسی را علم
نامید و خالق مفاهیم و واژه های نوی ی در علوم
انسانی و اجتماعی گردید؛ از آن جمله : سیاست اجتماعی،
شناخت علمی، جادوزدایی جهان. سیاست زمان جنگ. جامعه شناسی دینی، و غیره. وبر از
محققین می خواهد كه در كار علمی خود، ایدئولوژیك عمل
نكنند و قضاوتهایشان آزاد از ارزش گزاریهای اخلاقی یا سیاسی شان باشد ، چون به
هرحال در نظر او علوم تجربی و اجتماعی نم یتوانند به زندگی انسان معنی ی و یا هدفی بدهند.
از جمله خصوصیات مهم اظهارات او كوشش برای
پلورالیسم و كثرت گرایی در ارزش ها بود. جامعه شناسی او
، علمی است ساختاری تحت تاثیر تئوری شناخت كانت. وی كوشید تعریفی از جامعه شناسی و
اصول جامعه شناسانه بدهد. بعدها تحقیقات او اهمیت خاصی برای سایر علوم از جمله :
رشته اقتصاد، تاریخ، دین، حقوق، فرهنگ، سیاست، و فلسفه یافت. وبر كوشید با كمك
جادوزدایی تئوری های سنتی حقوق طبیعی
پیشین، به تعریف جدیدی از علم سیاست و مقوله دولت و حاكمیت بپردازد.
ازسال ۱۹۴۵، بعد از
پایان جنگ جهانی دوم تاكنون، جامعه شناسان آمریكایی كوشیدند تا او به رنسانس جدیدی
در غرب در رقابت با نظریات ماركس برسد، و محافلی او را :
حقوقدان، اقتصاددان، دین شناس، مورخ فرهنگ، فیلسوف، سیاستمدار، محقق اجتماعی،
جامعه شناس و غیره نامیدند. در نظر وبر، جامعه شناسی، علمی است كه می خواهد رفتار اجتماعی انسان را معنی كرده و بفهمد . او چهارچوب های اجتماعی مانند : دولت ، اجتماع و حقوق را نیز نتیجه روابط و عمل خاص افراد اجتماع به حساب می آورد و حاكمیت را نوعی فرم خاص رفتار اجتماعی معرفی می
نماید. ماكس وبر در: جامعه شناسی و تئوری سیاسی، پایه گذار بحث های متدیك خاصی
بود. او در جستجوی
كشف رابطه بین عمل سیاسی
افراد ، و تئوری اجتماعی علمی است. او رفتار
اجتماعی افراد را نتیجه تقلید آنان از انسان های دیگر می داند.
ماكس وبر در همه جا و همه پدیده ها، پروسه جهانی عقلگرایی را می بیند و حتا خردگرایی را سرنوشت انسان
می دانست. عقل و خرد گرایی نزد او، غیر از
نظم و سیستماتیك نمودن، دارای معانی گوناگون از جمله بوروكراتیسم، صنعتی شدن،
روشنفكرگرایی، تخصصی شدن، سازمانگرایی، شیئ گرایی، روش گرایی، جادوزدایی، سكولار
شدن، و غیرانسانی شدن جامعه مدرن است. وی با اشاره به شرق
می پرسد چرا عقلگرایی درغرب به وقوع پیوست، گرچه شرق دارای فرهنگی كهن تر بود؟ او علت را در :
انحلال جهانبینی واحد دینی، آزادی تشكیل جهانبینی براساس علوم تجربی، پروسه صنعتی
شدن، و آزادی تشكیل سازما های اجتماعی مستقل، می دانست. او از مقوله های ظاهرا غیر عقلگرا مانند: دین، اخلاق، هنر،
عشق،و فرهنگ یاد می كند كه با این وجود، نظم درونی جهان را تعیین می كنند. آخرین انسان پروسه فرهنگ صنعتی غرب را، انسانی بدون روح، لذت
جو، و بدون قلب، می نامد.
محققی نوشته بود كسی كه می خواهد درباره تئوری عقلگرایی ماكس وبر حرف بزند، نباید پیرامون
سرمایه داری سكوت كند. و كسی كه می خواهد درباره سرمایه داری سخن بگوید، نباید درباره دین مسیح و
پروتستان سكوت كند. و كسی كه می خواهد پیرامون سرمایه داری پروتستانی صحبت كند، نباید پیرامون پروسه
عقلگرایی سكوت كند. و كسی كه می خواهد از پروسه راسیونالیسم صحبت نماید، حق ندارد پیرامون انسان
ستیزی بوروكراتی سكوت كند.
ماكس وبر در سال ۱۸۶۴ درشرق آلمان
آن زمان به دنیا آمد و
در سال ۱۹۲۰ درجنوب آلمان درگذشت. وی از خانواده ای
كارخانه دار برخاسته بود. پدرش یكی از سیاستمداران مشهور لیبرال دولت پروس بود. او
در دانشگاه در رشته های حقوق، تاریخ، و اقتصاد ملی درس
خوانده بود و پیش از روانی شدن در دانشگاه های مختلف به
تدریس علوم اجتماعی، تاریخ اقتصاد، حقوق بازرگانی، حقوق آلمانی، و امور مالی و
بودجه پرداخت.
ازجمله
آثار او: جامعه و اقتصاد، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، سیاست به عنوان شغل، علم به عنوان شغل، ریشه های
سرمایه داری، و مجموعه آثار سیاسی هستند.
وی می نویسد، جایی
كه مسیحیت پروتستانی نباشد، سرمایه داری نیز به وجود نخواهد
آمد. و از جمله مقدمات سرمایه داری مدرن غرب، سكولار كردن عقاید پروتستانی دین
مسیح بود. چون عقاید عرفانی، قناعت، صرفه جویی، در مسیحیت؛ مخصوصا در مذهب
پروتستان كالوینیستی، نقش مهمی در تشكیل اقتصاد مدرن سرمایه داری داشتند و مذهب پروتستان با ایجاد ترس از آن جهان و شعار قناعت در این جهان،
انسان غربی را دنبال كار و ارزش یابی مادی می فرستد.
منقدین چپ مدعی هستند كه ماكس وبر برای طرح یك
“جامعه شناسی قابل فهم“ كوشید تا عقلگرایی علمی -
تخصصی
را با یك خردگریزی فلسفی تركیب نماید و در پروسه تاریخ، عقایدی خرافاتی- سرنوشتی را نمایندگی كند. و دمكراسی ایده آل، بدون رهبر او، موجب هرج
و مرج در جمهوری وایمار و روی كار آمدن فاشیسم گردید.
بخش دیگری از روشنفكران دانشگاهی، امروزه
براین باورند كه او كوشید تا سرمایه داری را قدری انسانی كند و از آخرین باقیمانده های آزادی فرد در یك جامعه بوروكراتیك عقل زده، حفاظت نماید. وبر می گفت كه دولت امروزی در غرب، ربطی به روح عینی گرایی هگل ندارد و مهم ترین مسئله
سیاست امروزی درغرب، آن نیست كه كوششی برای زندگی مشترك انسان ها بنماید. امروزه جامعه شناسان متعددی را تحت تاثیر نظرات ماكس وبر می دانند؛ از
آنجمله : پارسون و هابرماس .