چند نکته
پیرامون
ماجرای ملوانان
انگلیسی
محمود احمدی
نژاد در جریان پنجمین نشست خبری خود با خبرنگاران، با اعلام آزادی پانزده ملوان
انگلیسی، گریبان جمهوری اسلامی را از بحرانی که خود آفریده بود، موقتا رها کرد.
این خبر در محافل سیاسی با شگفتی روبرو شد. این پرسش که هدف از این گردنکشی و
قاطعیت ها در برخورد با "متجاوزان" و پایان دادن به ماجرا با چنین
خفت و خواری و پس از اعلام اخطار دو روزه
تونی بلر، چه بوده است، پرسشی است که بر اذهان نشسته و از ناظران سیاسی پاسخ
می طلبد. به طور مشخص تر هنوز، این پرسش ها، که چرا این پانزده
ملوان دستگیر شدند؟ هدف از این جار و جنجال های پر سر و صدا چه بود؟ با
مصاحبه های تلویزونی چه هدفی دنبال می شد؟ پاسخ روشن نگرفته اند.
پرداختن به این سئوالات، نیازمند اطلاعاتی است که هنوز، از سرای قدرتمداران به
بیرون درز نکرده است. با شواهد و نشانه ها، اما می توان در باره آنها به
گمانه زنی نشست. در باره ماجرای گروگانگیری چند نکته گفتنی است :
۱- در
برخورد با ماجرای دستگیری ملوانان انگلیسی، خطای بزرگی است که ما مجموعه این حرکت
را، از دستگیری تا آزادی، ناشی از سیاست
یک جریان در درون حکومت، در نظر گیریم. در جمهوری اسلامی، ارگان ها و حتی مناطق
مختلف، سیاست یگانه ای ندارند. یک ماجرا تا به یک مساله فراگیر و عمومی تبدیل
نشود، نقش و رد پا و نظر این یا آن دسته و جناح را در آن می توان مشاهده کرد. تنها
زمانی که یک موضوع برجسته شد، آنگاه سیاست ورزان اصلی و قدرتمداران با نفوذ در
سیاست، پا جلو گذاشته، می کوشند خط مشترکی اتخاذ کنند. در ماجرای
بازداشت ملوانان انگلیسی نیز، همین گونه عمل شده است. یعنی به نظر می رسد که
در ابتدا سپاه و محافل سیاسی پیرامونش، میداندار اصلی بوده اند. هدف از این
ماجراجوئی و دلیل دستگیری ملوانان، از سوئی، معامله و معاوضه با دستگیر شدگان سپاه
قدس در اربیل عراق بوده است و از سوی دیگر نمایش قدرت جناح تندرو نظامی- پادگانی
جمهوری اسلامی، برای عقب راندن جناح میانه رو حکومت. جناحی که به دنبال
انتخابات خبرگان و در جریان بحران اتمی هم در داخل و هم در خارج نسبت به دوره قبل،
موقعیت بهتری به دست آورده است. افزون بر این و بر بستر این دلایل، این ماجراجوئی
با تحلیل معینی از دول غربی انجام شده است. بر اساس تجربه گذشته، سردمداران این
جریان بر این تصور بوده و هستند که دولت های غربی همیشه در برابر فشار و
تهدید، حاضر به عقب نشینی میشوند. این تحلیل پایه واقعی دارد. قدرتمداران در غرب،
تا کنون همواره نشان داده اند که احترام به حقوق بشر آن ها خودی و غیر خودی
است. آن ها در برابر تهدید شهروندان خود، آمادگی داشته اند که حقوق دیگر
شهروندان غیر خودی را، نادیده گیرند. در این شکی نیست. اما تصمیم گیرندگان
هنوز درنیافته اند که اوضاع تغییر کرده و دول قدرتمند جهان برای فشار به
جمهوری اسلامی هماهنگ شده و حاضرند برخی هزینه ها را نیز بپردازند.
با چنین تحلیلی، این جناح از قدرت سیاسی، در
کمین شرایطی مناسب نشسته بود و در انتظار فرصت، روزشماری می کرد. قایق
انگلیسی در آب های خلیج فارس، چنین فرصتی پدید آورد. به احتمال زیاد قایق انگلیسی
در منطقه ای که هم می توان مرز آبی ایران و هم مرز آبی عراق تلقی شود، قرار داشته
و ملوانان در این منطقه دستگیر می شوند. این را می توان از ادعای دو طرف دعوا نتیجه
گرفت. هر دو طرف، ادعایی کاملا خلاف یکدیگر کرده اند. ادعاهائی که هرگز قطعیت پیدا
نکرد. اگر مدارک کافی و روشن وجود داشت، می توانست زیر پوشش خبری جهانی قرار
گیرد. که نبود و دیدیم که نگرفت.
این که قایق
انگلیسی در کدام نقطه مرزی قرار داشته است و به لحاظ حقوقی، حقی نقض شده است یا
نه، اهمیت چندانی ندارد. چون دعوا حقوقی نبود. مساله حقوق، پوششی شد برای موضوعی
کاملا سیاسی. دمیدن هر دو طرف در شیپور، علیه یکدیگر، خود نشان از سیاسی بودنش
دارد، وگرنه موضوعی در این حد ابتدائی، چنین ابعادی پیدا نمی کرد. ابعادی چنان وسیع
که حتی پای شورای امنیت نیز به میان آمد. این فشارها پیش از این که دلایل آن،
حقوقی باشد، سیاسی است. جمهوری اسلامی با اعمال و رفتار و گفتارش، چنان چهره منفی
و نگران کننده ای از خود نشان داده است که حقوق مسلم اش هم، می تواند در
زیر قوی ترین تلسکوپ ها، به دیده نیاید.
۲-
اختلافی که در بالاترین ردههای جمهوری اسلامی در رابطه با ماجرای برنامه
هسته ای پدیدار شده است و سیاست نسبتا هماهنگی که دول قدرتمند جهان در
برابراش اتخاذ کرده اند، با تصویب دو قطعنامه تحریم در شورای امنیت سازمان ملل،
تشدید شده، این حکومت را از اتخاذ یک سیاست منسجم و واحد باز داشته است. در چنین
شرایطی اقدامی نظیر دستگیری ملوانان، خود به کشمکش در درون حکومت دامن زده و امکان
تصمیم گیری اولیه از آنان باز ستاند. در این مقطع آن چه که در تبلیغات منعکس
می شود، ادامه همان سیاست احمدی نژاد و سپاه و دار و دسته های وابسته به
آن در صدا و سیما و منابر نماز جمعه هاست. در این فضا میدان داران به
سیاق همیشگی، همان سیاست هائی را
دنبال می کنند که، سال هاست با مخالفین دنبال می کرده اند. کشاندن
دستگیر شدگان به تلویزیون و اعتراف گیری ار آنان، همان نمایش نخ نمای
همیشگی است، که در اساس نه برای دعوای حقوقی، بلکه با هدف سیاسی انجام گرفت. این
اعترافات بیش از هر چیز قدرت نمائی برای معامله بود. برای وارد کردن فشار و تحریک
حکومت ها، با هدف واداشتن آنها به معامله و عقب نشینی، البته به سبک و
سیاق جمهوری اسلامی.
با افزایش فشار
جهانی ، هشدارهای بوش و بلر، و قطعنامه های شورای امنیت و اتحادیه اروپا و در
شرایطی که ترس از خطر جنگ به تدریج در دل نیروی وسیع تری از سران حکومت
جمهوری اسلامی نشسته بود، نیروی اصلی جمهوری اسلامی به فکر رها کردن یقه خود از
بحران و خروج از آن افتاد. کسانی که در آغاز بازیگر اصلی این ماجرا بودند، در
پایان دادن به آن، کنار زده شده و به حاشیه رانده شدند. این که تصمیم ناگهانی جلوه
کرد، برای این بود که از بالای سر آغازگران و بلندگوهای تبلیغاتی آنها، کسان دیگری
به داستان خاتمه دادند. هر چند که جمهوری اسلامی تا کنون بارها زیر فشار، به
ناگهان موضع عوض کرده و همه را غافلگیر کرده است، اما این بار، صحنه گردانان دور
نخست، درمیانه بازی به پشت صحنه رانده
شدند.
۳- با
وجود این که تنی چند از تحلیل گران سیاسی بر این عقیده اند که جمهوری
اسلامی پیروز میدان شده است و با قلدری به غرب نشان داده که حمله به ایران آسان
نیست و بی پاسخ نمی ماند. من چنین نمی اندیشم. هر چند در ادعای آنان،
رگه هائی از حقیقت وجود دارد و آن
این که، تصمیم به حمله به ایران برای آمریکا و اسرائیل از این پس با دشواری و تدارک
قوی تری همراه خواهد شد. اما تصور من این است که با این گروگانگیری و کش دادن
ماجرا، باز وضع مردم بدتر و شرایط از پیش نگران کننده تر و خطر جنگ
افزون ترشده است. برخی از نتایج و عواقب این سیاست حکومت را چنین می توان
برشمرد:
اولین حاصل
و نتیجه این گروگانگیری، تقویت سیاست محافل جنگ طلب جهانی است. نیروهائی که تا
کنون درپی اجرای نقشه و برنامه جنگی علیه ایران بودند، با انگشت نهادن بر این عمل
ماجراجویانه، خطر جمهوری اسلامی را برای جهان برجسته تر کرده، اقدام نظامی را برای
تعیین و تکلیف با آن تجویز می نمایند. این نیروها و محافل جنگ طلب با این استدلال
که جمهوری اسلامی در شرایطی که هنوز به سلاح اتمی مجهز نیست، چنین می کند، اگر به
سلاح اتمی دست یابد منطقه و جهان را ناامن خواهد کرد. این اقدام جمهوری اسلامی
بدان اندازه ماجراجویانه بود که کمتر دولتی توانست با آن اعلام همبستگی کند. درست
بر عکس، در نتیجه این ماجراجوئی صفوف مخالفان فشرده تر و موقعیت برای
یکه تازی تندروهای جنگ طلب محافل غرب آماده تر شد.
دومین"
دستآورد" این گروگانگیری، نزدیک کردن بیشتر کشورهای قدرتمند علیه ایران بوده
است. در نتیجه این اقدام جمهوری اسلامی، اتحادیه اروپا و شورای امنیت سازمان ملل،
قطعنامه های دیگری صادر کردند. مواضع نیروهائی که با تندروی های آمریکا و
سیاست های جنگ طلبانه مخالفت دارند، به شدت تضعیف شد. این عمل در تصویب
سومین قطعنامه شورای امنیت، آن هم به اتفاق آراء، بی اثر نبود و مخالفت با آن را
برای اعضای آن دشوار کرد. حکومت در چنان وضع بدی قرار گرفت که با وجود
گردنکشی های اولیه، یکروز پیش از اخطار ۴۸ساعته تونی بلر با دستپاچگی
گروگان ها را آزاد کرد.
۴-
نمایشات تلویزیونی و اعترافات در جمهوری اسلامی ایران سابقه ای به درازای عمر
حکومت دارد. این نمایشات از همان روزهای نخست با دو هدف فریب و ارعاب، سازماندهی
میشد. هر چه از عمر حکومت گذشت، دست
رژیم برای مردم بازتر شد. از این رو از نقش و دامنه و رنگ و بوی فریب کاسته و
مساله و نقش ارعاب پر رنگ تر شد. در رابطه با گروگان های انگلیسی، در جریان
کشاندن آنان به اعتراف، مساله ارعاب نقش و ثقل اصلی را داشت. به جای فریب مردم
نیز، خود فریبی نشست. ارعاب برای فشار به غرب دنبال می شد. اما خود فریبی که
جایگزین فریب شده بود، مصرف درونی داشت و برای نیروهای خودی و با این هدف که به
سپاه و بسیج اش روحیه دهد، به کار گرفته شد.
اما این
اعترافات کارکرد دیگری هم داشت. به افکار عمومی جهان چهره واقعیتری از حکومت را
به نمایش گذاشت. امروز کسانی که ماجرای اعترافات ملوانان را
پی گرفته اند، بهتر می فهمند که بر دستگیر شدگان سیاسی ایران چه
گذشته است. می بینند که حکومتی که ملوان خارجی را با پشتوانه دولت های
بزرگ و زیر نظارت جهانیان چنین به اعتراف می کشاند، با زندانیان بدون پشتوانه
خود، چه می کند.
۵-
جمهوری اسلامی همزمان با آزادی گرو گان های "متجاوز انگلیسی" چند
تن از فعالان جنبش زنان کشورمان را به "جرم" حق طلبی و مبارزه علیه
تبعیض، راهی اوین کرد. آزادی گروگان ها در اثر سمبه پر زور شورای امنیت سازمان ملل
و اتحادیه اروپا و اخطارهای بوش و تونی بلر رخ داد. جنبش زنان ایران اما، نه بوش
را دارند و نه بلر را. نه شورای امنیت و نه اتحادیه اروپا را. اما این نیرو، در
عقب راندن مستبدان حاکم، قدرتش با هیچکدام از نهادهای قدرتمند جهانی قابل قیاس
نیست. نیرومند تر و کارا تر از همه آن ها می تواند عمل کند، مشروط
بر این که متحدانه به حق طلبی برخیزد. امروز شرایطی در جهان پدید آمده که اگر
جنبش های مردمی در ایران پا به میدان گذارند، نهادهای نیرومند جهانی اگر از
آن حمایت نکنند، به مخالفت بر نمی خیزند. باید قدرت خویش را دریابیم و روی آن
سرمایه گذاری کلان کنیم.
۶- و سخن
آخر اینکه در این ماجرا، نقش تقریبا بی رنگ اپوزیسیون قابل رویت بود.
اپوزیسیون ترقی خواه ایران، در شرایطی که شبح جنگ بر فراز سر مردم به پرواز در
آمده است، به جای فشردن صفوف خود، در حال بحث و گفتگو پیرامون مسائلی است که حل
آنها نیز کمکی به رشد مبارزه و دور کردن خطر جنگ و استبداد نمی کند. بخشی از
اپوزیسیون با تمام قوا درفکر ترسیم خط و مرزهاست، برای این که در عمل کاری انجام
ندهد. در نقطه مقابل آن، هستند در اپوزیسیون کسانی که بدون توجه به شرایط، بیش از هر
چیز مرزشکنی برایشان برجسته تر شده است تا نقشه سیاسی خود را پیاده کنند.
امروز بیش از این مرز کشی ها و مرز شکنی ها، اصل ماجرا را باید در مرکز
توجه قرار داد. خطر جدی است. شبح جنگ بر آسمان ایران سایه انداخته است. این حکومت
عامل اصلی این جنگ است. هر دم و با هر اقدام بر آتش محافل جنگ طلب می دمد و سوخت
ماشین جنگی آنان را تامین می کند. جمهوری اسلامی نه تنها عامل اصلی جنگ، در
پدیداری فقر و فلاکت و سیه روزی مردم ایران، نقش برجسته ای دارد. از این
رو اپوزیسیون ترقی خواه ایران باید امروز صلح و آزادی را در مرکز توجه خود
قرار دهد. برای صلح و دموکراسی متحد شود. برای تحقق آن باید نقشه داشته باشد. در
نقشه سیاسی ما برای دستیابی به این دو هدف سیاسی، دروهله اول باید تمرکز ما روی آن نیروهائی باشد که در چارچوب
آلترناتیو جمهوری خواهی قرار دارند. شکی نیست که این نیرو، بخشی از نیروی صلح
و دموکراسی است. اما ما بدون متمرکز شدن روی این بخش و پیش از متمرکز شدن روی این
بخش و دست یافتن به حداقلی از انسجام، قادر نخواهیم شد نقش درخور ایفاکنیم. صدور فرا خوان های وسیع و یا راه
افتادن به دنبال این قبیل فراخوان ها انحلال نیروی جمهوریخواه در آلترناتیو های
دیگر و تبدیل دفاع از این آلترناتیو ها به مشغله اصلی آن ها ست، کاری که در عمل
متاسفانه برخی از مدافعین اتحاد با سلطنت طلبان به یک فضیلت برای خود تبدیل کرده
اند. بر عکس، اگر هر کدام از این بلوک ها مستقلا برای صلح و دموکراسی پا به میدان
گذاشتند اولا نیروی ,واقعی
و هرچه وسیع تری از هر بلوک بسیج شده و
به میدان می آید، که نکوست. و ثانیا با به میدان آمدن نیروی واقعی این بلوک
ها، صحبت از چون و چرا در مورد برخی از اتحاد عمل ها بین آن ها، با توجه به
وزن واقعی آن ها عینی تر خواهد شد و
مفید بودن یا نبودن این یا آن اقدام در عمل معین سیاسی مفهوم خواهد یافت. کاری که ما هنوز در آغاز راه آن هستیم . اما
در همین آغاز، دعواهای پایان کار را سد راه حرکت درونی خود کرده ایم. و این
خردمندانه نیست.
محمد اعظمی
۶/۴/۲۰۰۷