افسانه
و روایتگر
(به بهانۀ اجرای چند
افسانه از "هزار و یک شب")
هایده ترابی
منبع: شهرزاد نیوز
داستانهای "هزار و یک شب" شاهکاری جهانی است به زبان
عربی. گذشته از جذابیتهای زبانی و خیال پردازیهای شگفت انگیز، این داستانها برآمد
فرهنگها، باورهای کهن و تاریخ منطقۀ خاورمیانه و شبه قارۀ هند است که در گذر سدهها
همراه با دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی در شکل ادبی و شاعرانۀ کنونی به قلم نویسندگانی
ناشناخته گردآوری، ساخته و پرداخته شده و به دست ما رسیده است.
رد پای مضامین و شخصیتهای کهنترین اسطورۀ بشر، گیل گمش
(سومری)، در این اثر یافت میشود. آمیختگی عناصر و مظاهر فرهنگی و تاریخی
سرزمینهای خاوری (حتا خاور دور) از ویژگیهای "هزار و یک شب" است. (1)
چنانکه در ترجمۀ معتبر وایل از یکی از نسخههای اصلی، ماجرای نخست و محوری
خود از جزایری در چین و هند آغاز میشود که (بر طبق داستان) یکی از شاهان ساسانی
در آنجا حکومت میکند. (2)
پژوهشگران منشأ این اثر را، یا دست کم چهارچوب آغازین آن را
(به اضافۀ افسانههایی مشخص) هندی (سانسکریت) میدانند. نیز ساخت اثر (داستانهای بههمپیوسته
و داستان در داستان) که در آن راوی خود به شخصیتی از ماجرا و موضوع و مناسبت آن
تبدیل میشود، در هنر قصهگویی هند پیشینۀ بسیار رایجی دارد. متن نخستین به زبان
فارسی میانه (پهلوی) به نام هزار افسان ⁄ هزار افسون ترجمه شده؛ هیچکدام از این
متون نخستین اما یافت نشده، گرچه در منابع کهن "الفهرست" و "مروج
الذهب" به وجود آنها اشاره رفته است.
گمان میرود که در سدۀ سوم هجری قمری⁄ هشتم میلادی این اثر از
زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده شده و از آن پس رنگ و بوی اسلامی به خود گرفته
است. علاوه بر این، بسیاری از مظاهر و مضامین تازه از حکایات و افسانههای بومی
("خرافه") عربی نیز به این مجموعه راه پیدا میکند. همۀ ماجراهای "هزار
و یک شب" شکل افسانهای یا جادویی ندارند. شماری از آنها حکایات، قصههای عامیانۀ
طنز آمیز و یا ماجراهای شبه جنایی هستند. در روایتهایی شخصیتهای واقعی تاریخی هم
ظاهر میشوند یا به مکانهای جغرافیایی مشخص منطقه، از جمله شهرها و ولایات ایران
اشاره میرود، و همۀ اینها همراه میشود با انواع ماجراها و خیالپردازیهای شگفت و
هیجانانگیز.
کهنترین نسخۀ عربی به دست آمده از هزار و یک شب به سدۀ نهم- دهم
هجری قمری⁄ چهاردهم- پانزدهم میلادی تعلق دارد. نسخۀ ناقصی از این اثر برای نخستین
بار در سیصد سال پیش با دخل و تصرفات بسیار توسط آنتون گالان به زبان فرانسوی
ترجمه میشود. پس از آن ادبیات داستانی اروپا به شکلهای گوناگونی از "جادوی شرق"
برخاسته از "هزار و یک شب" تأثیر میپذیرد.
نخستین ترجمۀ کامل و وفادار به متن اصلی (عربی) به خاورشناس
یهودی آلمانی گوستاو وایل تعلق دارد. او که خود از سالهای 1830 تا
1836 در مصر و دیگر کشورهای عربی
اقامت داشته در مورد تاریخ پیدایش "هزار و یک شب" به اشاراتی در "مروج
الذهب" و "الفهرست" نیز
رجوع میدهد و یادآوری میکند که خاور شناسان اروپایی به این منابع دست یافته اند.
(3)
با پذیرش گسترده و چندگانۀ این اثر، نسلهایی در جهان غرب با ماجراهای
"هزار و یک شب" کودکیشان را سر میکنند. این افسانهها اما ویژۀ کودکان
نبوده و برخی از آنها حتا در زمینۀ ادبیات اروتیک بسیار اهمیت یافته، و میدانیم که
از این منظر نیز جذابیتهای بسیاری برای شنوندگان و خوانندگان خود در روزگار کهن و
نو داشته است.
تاکنون هیچ اثر ادبی و هنری شرقی به گستردگی "هزار و یک شب"
جای خود را در فرهنگ، ادبیات و هنر غرب (از جمله در فیلم⁄ کارتون) باز نکرده است.
به جرئت میتوان گفت که امروزه هر کودکی ماجرای "علی بابا و چهل دزد
بغداد" یا "سندباد" را میشناسد. در این سو، در پندار عمومی نام
"هزار و یک شب" زنده کنندۀ تصویری رمانتیک و رازآمیز از "شرق"
است. در تخیل نویسندگان اروپایی سدۀ هژده، بیش از همه شخصیت شهرزاد و تصویر "زن
شرقی" یا "زن ایرانی" با کلیشههای رمانتیک آمیخته شده و تا به امروز
به شکل بازارپسندانهای در سطح جهان (و حتا در خود شرق) باز تولیده شده است. تا
آنجا که حتا بسیاری از ما ایرانیها نیز شهرزاد را بیشتر با همان تصویر جاافتاده در
ادبیات اروپایی سه سدۀ پیش باز میشناسیم. این تصویر رتوش شده، تزئینی و رمانتیک اما
به هیچ روی برخاسته از خود متن موجود در زبان عربی نیست. اصل اثر دارای توصیفهای اروتیک
و صحنههای "ضداخلاقی" فراوان است. چهرۀ زنان نیز در آن گونهگون و
متضاد تصویر میشود. این تصویر کلیشهای از خاور زمین و مردمانش در واقع از
پیامدهای ترجمهها و اقتباسهای نویسندگان اروپایی از "هزار و یک شب" در
سدۀ هژدهم است. در این ترجمهها عبارتهای زمخت و توصیفهای عریان و غیر رمانتیک
اروتیک از داستانها حذف و متن داستانها باب پسند و اخلاق شهروند مرفه و محترم
اروپایی آن دوره میشود. چنین سرنوشتی را افسانههای عامیانۀ اروپایی نیز در
گردآوری و ویرایش⁄ روایت برادران گریم (در ادبیات آلمانی) پیدا میکنند.
بهر رو باید توجه داشت که افسانهها، اسطورهها و روایتهای
"هزار و یک شب" (همانند دیگر آثاری از این رده) تابع آیین، سرشت و اخلاقی است که آن را خط خیالپردازی و ایجاد کشش داستانی
ایجاب میکند. زبان و بیان این داستانها نیز بسیار تحت تأثیر روایتگران و
فرهنگهای پذیرندۀ این آثار است. این یک اصل عام در پذیرش و درک متنهای اسطورهای و
افسانهای است.
"هزار و یک شب" کنونی، به عنوان یک اثر ادبی و هنری
پرکشش، بازتاب همۀ این اعصار و پرداختۀ قلم و نگاه متفاوت روایتگران و نویسندگانش
از خاورزمین است. با تکیه بر چنین نکتهای فضای بی نهایت گستردهای برای کنکاش یا
خوانش تاریخی اثر (در ساختار اسطورهای شخصیتها و داستانها) به روی ما گشوده میشود.
میان دو افسانه (یا حتا گاه میان دو پاراگراف) میتواند یک درّۀ تاریخی نهفته
باشد، جایی که با سیر و سیاحت در آن میتوان به دریچههای
دیگری در خوانش متن رسید. تنها باید
دانست که در یک متن افسانهای بسیاری از ماجراها، رفتارها و خوی و سرشتها را نمیتوان
آنگونه دید و بررسی کرد که مثلاً در داستانی رئالیستی بروز میکند. بنابراین باید
از هرگونه نتیجهگیری یک خطی در پیوندی تاریخی پرهیز کرد.
روایتگر اسطورهای "هزار و یک شب " کیست؟ آیا
شهرزاد چهرۀ دیگری از همان روسپی مقدس اسطورۀ "گیل گمش" نیست؟ با اندکی
دقت میتوان دید که نقش این دو زن اسطورهای با یکدیگر همخوانیهای زیادی دارد.
روسپی هفت شبانه روز به تیمار و آموزش انسان غارنشین انکیدو میپردازد، با او
همخوابه میشود، او را به همۀ دانستههای انسانی لازم مجهز میکند تا از غارنشینی
و توحش درآید و شهرنشین شود. روسپی مقدس میخواهد از انکیدو مرد کامل و خردمندی
بسازد تا او بتواند جانشین فرمانروای ستمگر، گیل گمش شود. گیل گمش روزگار را بر
زوجهای جوان و عاشق سیاه کرده و خواهان تصرف هر عروسی در شب زفاف است. روسپی مقدس
رسالت رهایی مردم شهر اوروک را بر دوش دارد. شهرزاد نیز باید با قصهگویی، و صد
البته با همخوابگی، اینبار طی هزار و یک شب، شهریار وحشی و خونریز را رام کند و
در او مهر به زن و فرزند را پدید بیاورد. او با این کار، خودش و شماری از زنان
دیگر را از مرگ میرهاند. (4)
پس از چیرگی چهار هزار سال مالکیت خصوصی و مردسالاری سیستماتیک،
دیگر ما با مرد غارنشین صاف و سادهای چون انکیدو روبرو نیستیم. اینجا سر و کار زن
تیمارگر و کاردان با شاهان و بیماران روانی است. در هر دوی این افسانههای اساطیری،
آموزش و پرورش مردان بدون کاربرد سکس امکان ندارد. زن (چه برگزیده و آگاه و چه
برده و عامی) باید به مرد سرویس بدهد، از هر حیث و نظر، تا گویا جهان دمی از جنگ و
شرارت بیاساید.
این همه که در وصف خرد شهرزاد میگویند چه معنی میدهد؟ آری وجود
شهرزاد تجلی تلاش برای بقای زن است. اما این تلاش هرگز به معنای رهایی از اسارت
مرد نیست، بلکه تجلی پذیرش یا تثبیت این اسارت است در نظمی مدّبرانه، زیرکانه و یا
حیلهگرانه. خرد در اینجا مفهومی بسیار محدود چون حسابگری زنانه پیدا میکند.
با این همه نقش دوگانۀ شهرزاد را نباید از نظر دور داشت. او از
یک سو خود شخصیتی افسانهای است و از سوی دیگر روایتگر افسانهها. سرنوشت مقرر
شهرزاد را، به عنوان شخصیت افسانۀ آغازین، نباید به همۀ روایتهای "هزار و یک شب"
تعمیم داد و نیز نکتهسنجیهای وی را در نقش روایتگر نباید از نظر دور داشت. شهرزاد
روایتگر میتواند از مرزهای شهرزاد افسانه بگذرد و حتا تصویر ضد او شود؛ بنا به
داستان و چگونگی روایتش.
روسپی فرهیخته و مقدس در آغاز شهر نشینی و بردگی زن، یعنی در آغاز
شکلگیری ساختار قدرت سیاسی مردانه، ظاهر میشود. شهرزاد نیز در اوج خونریزی و
فساد هیرارشی قدرت پا به افسانه میگذارد. در هردوی این اسطورهها زن با وجود کاردانی
و دانش هرگز در مسیری حرکت نمیکند که نقش خویش را به عنوان ابزار جنسی به زیر
پرسش برد یا علیه آن بستیزد. اسطورههای تیمارگر و روان- درمانگر زنانه
محصول تهاجم جنونآمیز مردان به زنان در اوج ستمشاهی و قدرت سیاسی مردانه هستند.
آنها به گونهای نقش کاتالیزاتور فرهنگی زنانه را در جامعۀ مردسالار ایفا میکنند.
اگر چه اسطورۀ شهرزاد دارای نوستالژی زنان از "مرد ساده دل" یا " مرد
اهل خانه و زندگی" از روزگاران پیش است، اما هرگز در خود خواست یا نوستالژی برابری
با مردان را در نظم زن سالارانۀ پیشین حمل نمیکند.
در اسطورۀ گیل گمش اما، دست کم، ما با گونهای عصیان ساختاری روبرو
میشویم. در اینجا مرد، به عنوان شاه ستمگر و شهوتران، در طی ماجراهای پر پیچ و خم
و با یاری اندرزها و دانستههای زنان به آنجا میرسد که قید قدرت و تاج و تخت را
میزند و برای خودش میشود صوفی یا فیلسوفی ماجراجو که در پی درک معنای هستی و
زندگی است. در "هزار و یک شب" شاه ستمگر، همان شاه میماند، تنها از
ستمگری میکاهد و اندکی خرد (یا حسابگری مردانه) به جمجمۀ مبارکش راه پیدا میکند و
در مییابد که آدم (یعنی شاه) زنی را که همبسترش میشود، نمیکشد، بلکه میگذارد که
حامله شود و برایش فرزندان قد و نیم قد به دنیا آورد. بهویژه اگر آن زن لعبت شیرین
سخن و وفاداری چون شهرزاد باشد. براستی مرد شرقی از این بهتر چه میخواهد؟ و یا
مگر پیام واپسین شهرزاد به زنان زیر ستم شرقی چه چیزی بیش از این میتواند باشد؟ مانند
این: رگ خواب مردان وحشی و شوهران نادان خود را با زیرکی و زبان مهر بدست آورید و
در سایهشان مدارج ترقی را طی کنید و به ثروت و قدرت چنگ بیاندازید؛ در ضمن از
تمکین و زاد و ولد هم دریغ نکنید که هرچه باشد مرد هم آدم است و دل دارد بندۀ خدا!
در تاریخ روسپی مقدس و شهرزاد قصه گو میتوانیم پسرَوی گام به
گام زن را در ساختارهای طبقاتی جامعۀ مرد- مَدار ببینیم. شاهدیم که "خود- ابزار- پنداری"
زنان به قدمت تکوین تاج و تخت مردان، پیشینۀ فرهنگی دارد. شهرزاد "هزار و یک شب"
چهرۀ رنگ پریدۀ روسپی مقدس است. با او خودانگیختگی، ساده دلی و عریانی روح در زنان
طرد میشود و یا به گونهای در تقابل با "خرد" و "تدبیر" قرار
میگیرد. در نظم شهرزادگونه، زن شرقی از گونۀ فروغ شاعر یا محکوم به شکست و مرگ
است و یا مطلقاًً چهره نمینماید.
لیک زن شرقی، و به پیرو آن، زن ایرانی میتواند بیش از
اینهاباشد. بسی فراتر. نمونههایش بیشمار بوده اند و هستند. شمایل "شهرزاد"
نقش هندوانۀ زیر بغل را دارد برای ما. نه نیازی به زیبایی افسانهای شهرزادهاست و
نه نیازی به طنازی و تن فروشی در بستر شهریاران و خرده شهریاران و پادوان ایشان.
ما را خوانشی دیگر باید از نکتههای نهفته در اثر. روایتی با فاصله و نزدیک به کهنترین
نسخه: جنایی، زمخت، روشن، روان، هجو آمیز، تلخ، شیرین، پردهدر، شاعرانه و با نگاهی
تاریخی در چاله چولههای متن.
هایده ترابی، نوزدهم مارس 2007
٭ ازایرانشناس و پژوهشگر
گرامی، سعید هنرمند عزیز، سپاسگزارم که با تذکراتش مرا به درنگ بیشتری در این بحث
تاریخی و ادبی ِحساس واداشت.
1 – خاورشناسان و اسلامشناسان اروپایی به وجود مضامین مشترک و
روایتهای دگرگون شده از اسطورۀ "گیل گمش" در "هزار و یک شب" پی
بردهاند. از آنجا که بغداد در ناحیۀ باستانی بابل (بین النهرین) قرار دارد، بسیار
محتمل است که ایدههایی از اسطورههای سومری⁄ بابلی در فرهنگهای مردمان این منطقه
و اقوام همسایه آن نیز ادامۀ حیات داده تا به دوره اسلام رسیده و در "هزار و
یک شب" کنونی نیز به شکل دگرگونییافتهای منعکس شده است. از جمله مضمون
افسانۀ دست یافتن شاهزاده احمد به آب زندگی را به احتمال زیاد برگرفته از "گیل
گمش" دانستهاند. نگاه کنید به:
- Alf Layla wa Layla (A Thousand and one Nights) Just for fun! From: Encyclopedia
of Islam -© 1999 Brill NV,
Leiden, Netherlands.
- Prof. Dr. Joachim Kaiser, Das Buch der 1000 Bücher
, Dortmund, 2002.
2 – نگاه
کنید به:
Tausend und eine Nacht, erste werkgetreu und
vollständig aus dem Urtext übersetzte Ausgabe, Übersetzung von Dr. Gustav Weil,
Nachdruck der Originalausgabe von 1865, Edition Dörfler, Eggolsheim.
3- گوستاو وایل در پیشگفتار ترجمهاش از "هزار و یک شب"
مینویسد:
" برای
نخستین بار فون هامر جایی را در کتاب "مرغزارهای زرّین" (مروج الذهب)
تألیف مسعودی (تاریخ نگار سدۀ دهم مسیحی [میلادی]) پیدا میکند که در آن به
روایتهای شگفتآور گوناگونی اشاره میشود بر این مضمون: ′برخی این روایتها را
خیالپردازیهایی میپندارند، همچون کتاب "هزار افسانه"، که بر عادت
"هزار شب" (در برخی نسخهها "هزار و یک شب") گویندش. و آن
داستان شاه، وزیر، دخترش و عمّۀ او (در برخی نسخههای خطی خواهرش) به نامهای
شیرزاد و دنیازاد (دینارزاد) است.′
بعدها همین پژوهشگر جای دیگری در کتاب "فهرست"
(تاریخ ادبیاتی عربی از همین دوره) مییابد که در آن مؤلفش [ابن ندیم] گزارش میدهد
که ایرانیان عهد کهن نخستین آثار را که حاوی افسانهها و روایتهای شگفت انگیز
بوده، به رشتۀ تحریر درآوردهاند. پس از آن عربها این گنجینه [آثار] را به زبان
خویش برمیگردانند، آنها را بعدتر باز [در طبع خویش] میپیرایند و روایتهای مشابه
دیگری میسرایند. او [ابن ندیم] میافزاید:
"نخستین کتاب از این سنخ، هزار افسان بوده.
مناسبت این اثر بر این است:
شاهی را عادت بر این بوده که دختران را به زنی گیرد و روز پس
از عروسی دستور به قتلشان دهد. یکبار شهزاده خانم دانا و خردمندی را به زنی گیرد
که شهرزاد نام داشته. وی برای شاه طوری قصه بر میگفته که شب به پایان رسیده و روز
دیگر شاه کنجکاو و تشنه در انتظار شنیدن باقی داستان مانده و از قتلش میگذشته. در
این روال هزار شب سپری شده و شهرزاد زن شاه مانده و برایش فرزندی به دنیا آورده، تا آخر زن فرزند به شاه نشان میدهد و
اعتراف میکند که برای زنده ماندن براین بوده با قصه هایش شاه را به بند کشد. شاه
از زیرکی زن در شگفت میماند. وی را مهربان یافته و زندگیش بر او میبخشاید. شاه
را مدیری نیز بوده به نام دینارزاد که شهزاده خانم را در کارش یاری رسانده. ادعا
بر این است که این کتاب به ملکه همایی
دختر بهمن پیشکش شده... دارای هزار شب است اما کمتر از دویست روایت، چرا که
هر روایت به روال معمول چندین شب را پر کرده. چندین نسخ کامل از آن دیدهام، به
حقیقت کتاب بدیست، پر از داستانهای جاهلانه.′"
وایل ادامه میدهد: "عالم [فرانسوی] سیلوستر دو ساسی (Silvester de Sacy) ، در Memoires de 1’Institu ، رسالۀ دقیقی دربارۀ منشأ
"هزار و یک شب" نوشته و مستند کرده که این داستانها نه تنها برخاسته از
دورۀ اسلامی هستند، بلکه تازه در سدۀ پانزدهم نوشته شدهاند. از آنجا که او نخست
تنها بر متن مسعودی آگاهی داشته، بر این نظر بوده که این عبارت [در متن مسعودی]
′... که بر عادت "هزار شب" گویندش′ یا بعدها به متن اضافه شده و یا آنچه مورد اشارۀ مسعودی است، کاملاً
چیزی است جز آنچه که ما زیر عنوان "هزار و یک شب" میشناسیم. نخستین حدس
او با وجود کتاب فهرست نادرست از آب در میآید. اما حدس دیگرش نه تنها رد نشده،
بلکه مورد تأیید عالم انگلیسی لین قرار گرفته است: "هزار و یک شب" ما محصولی از سدههای پانزده تا شانزده میلادی
است. لین نه تنها بر وجود آن اشارات در کتاب فهرست آگاهی داشت بلکه بعدها از وجود
منبع دیگری نیز در داستانهای مکّاری از اسپانیا اطلاع حاصل میکند. در آنجا
آمده که در مصر اثری با نام "هزار و یک شب" در سدۀ سیزدهم شناخته شده
بوده است. [...]
مدارک مستند او و دو ساسی در این زمینه تردیدی باقی
نمیگذارد که از مجموعۀ کهن ایرانی [در متن اصلی حاضر] تنها چهارچوب داستانی و
افسانه های کمی به جا مانده است. بخش بسیار بزرگی [از این مجموعه] عربی ناب و
نسبتاً نو است. این امر در داستانهایی که در آنها هارون رشید و دیگر امیران دورۀ
اسلام ظاهر میشوند روشن است؛ اما در داستانهای بدون امیران عرب هم نشانههای
آشکاری از دورههای بعدی تاریخ اسلامی وجود دارد. حتا داستانهای آغازین که در اکثر
نسخههای خطی مشترک است؛ آنهایی که حدس زده میشود پایه و بنیاد اثری را بسازند که
از فارسی [میانه] به عربی برگردانده شده؛ اثری که به تدریج سرایشهای نوینتر را در
خود جا میدهد و کهنترها را کنار میزند، حتا افسانههای این اثر هم پرداخت
اسلامی تعیین کننده دارد. [...]
بنابراین کوچکترین تردیدی باقی نمیماند که داستانهایی که ما
از "هزار و یک شب" میشناسیم، به جز چند استثناء، منشأ عربی دارند.
اینها کاملاً با داستانهایی که در سدههای نخست اسلامی از فارسی [میانه] به عربی
برگردانده شده، تفاوت دارند. حال اگر نویسندۀ داستانهای ["هزار و یک
شب"] اغلب قهرمان داستان را در ایران، هند یا چین مینشاند، قصدش این است که
فضای آزادتری برای سرایش خود فراهم کند و در ضمن ماجراهای شگفت انگیز را باورکردنی
بنمایاند. گمان ما بیشتر بر این است که نه تنها کتاب مورد اشاره در فهرست و
مسعودی، حتا کتاب مورد اشارۀ مکّاری به نام "هزار و یک
شب" نیز چیزی بوده جز "هزار و یک شب " کنونی که ما را به
خود مشغول ساخته است. [...]
همانگونه که دیگر نمیتوان انکار کرد هزار افسان کهن ایرانی
به عنوان الگو در "هزار و یک شب" [عربی] به کار رفته، همانگونه نیز میتوان
این روایتها را (به جز چند استثنأ) به عنوان آفرینش ناب عربی دید که عناصرش از
[متنهای] فارسی یا هندی به وام گرفته شده است." (ترجمه از پیشگفتار وایل –
ه. ت.)
وایل به سبک و پرداخت روایتها نیز اشاره دارد. بر پایۀ
مستندات او روایتهای هندی و ایرانی در چهارچوب افسانه میگنجند؛ در روایتهای عربی
عناصر کمیک، طنز و رمانتیک غلبه دارند. و دیگر نکتهها و مستندات که وایل در نیمه ی سده نوزدهم در باره ی این
متن طرح کرده و بسیار درخور توجه است، اما جایش در این مجال نیست.
نگاه کنید به : G. Weil, Vorwort, ebd.
4 – در ترجمۀ گوستاو وایل در افسانۀ آغازین دو پسر شاه ساسانی
شهربان و شاهسمن نام دارند. پسر بزرگتر، شهربان،
شهرزاد را به زنی میگیرد. (همانجا)