چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۹ مارس ۲۰۰۸

در پناه «اصل اميد» به‌آينده چشم دوخته‌ام

گفت‌گوی بنياد باران با خسرو ناقد*

 

 

با آنکه من در شمار مردمان خوش‌بين اين کره خاکيم و حتی در سخت‌ترين شرايط دچار يأس و نوميدی نمی‌شوم و همواره در پناه «اصل اميد» به‌آينده چشم دوخته‌ام، اما بايد اذعان کنم که چندی است وضع به‌گونه‌ای شده که به‌سختی قادرم نااميدی و نداشتن انگيزه و بدبينی به آينده را که در سطح جامعه و به‌ويژه در ميان نسل جوان رسوخ کرده است، از خود و افکارم دور نگه‌دارم. باز جای شکر و سپاس دارد که ما مردمی صبور و بردباريم و تجربه نشان داده است که سختی‌ها و دشواری‌ها و فشارها را تا حدی زياد تاب می‌آوريم، بی‌آنکه به‌قهر و ‌خشونت متوسل شويم.

 

وقتی از آینده حرف می زنیم، از چه حرف می زنیم؟ از یک مقطع زمانی صرف؟ از چیزی بی‌شکل و بی‌روح، مثل مجموعه‌ای از اعداد بی‌ارتباط با هم که حاوی هیچ‌گونه معنایی نیستند؟ یا این که چیزی ورای این‌ها در نظرمان است؟

امتحان آن دشوار نیست. کافی است چشمانتان را ببندید و در مسیر زمان پیش بروید. خود را در زمانی جلوتر از اکنون فرض کنید، مثلا ۵۰ سال بعد. حالا چه می بینید؟ آیا چیزی برای دیدن وجود دارد؟

قطعا همین طور است. هر کدام ما خود را در موقعیتی فرض می کنیم که مجموعه‌ای از اشیا و عناصر طبیعی به آن شکل می دهند؛ گیرم که این موقعیت های فرضی هیچ شباهتی به واقعیت دنیای امروز ما نداشته باشد، اما اگر به عقب تر بازگردیم، چطور؟ مثلا ۵ سال بعد. می بینیم که تصورمان شفاف و شفاف تر شده است. دنیای ما در ۵ سال آینده می تواند شباهت های زیادی به دنیای امروز ما داشته باشد. حتی خودمان را در کنار آدم هایی تصور می کنیم که همین امروز با آنها سروکار داریم. به عبارتی، آینده هر چه نزدیک تر باشد، تصوراتمان نسبت به آن واقعی تر خواهد بود تا آنجا که وقتی مثلا به ۵ ماه بعد فکر می کنیم، همه چیز برایمان ملموس تر است؛ به راحتی خودمان را در این آینده نزدیک فرض می کنیم و از دغدغه هایمان سخن می‌گوییم. اصلا این دغدغه هایمان است که تصوراتمان نسبت به آینده نزدیک را شکل می دهد؛ نگرانی ها و خواسته هایمان به آینده نزدیک رنگ می دهند و از این رهگذر امکان پیش بینی نیز برایمان فراهم می شود؛ گیرم که این پیش بینی گاه با خطا توام باشد. پس وقتی از آینده حرف می زنیم، از رمالی و چیزی نظیر آنها حرف نمی زنیم. آینده به مثابه دغدغه هایی است که امکان تحقق آنها وجود دارد. و در آستانه سال ۱۳۸۷ از اندیشمندان و متفکرین ایرانی خواسته ایم که از دغدغه هایشان سخن بگویند.

 

***

 

پیش بینی شما درباره رویدادهای ایران در سال آینده چیست؟ گرچه این سئوال آن قدر گسترده است که هر مسئله‌ای را دربرمی گیرد، اما می‌توان با درنظر گرفتن حوزه علاقه‌مندی‌های خود آن را محدود کرد.


من اهل پيش‌بينی و پيش‌گويی نيستم. باور هم ندارم که بتوان وقايع آينده را پيش‌بينی کرد؛ آن هم در اين دوران پُرتلاطم که جهان هر روز با حوادثی اغلب غيرمنتظره و بيشتر ناخوشايند روبروست. پيش‌بينی رويدادهای کشورمان هم که جای خود دارد و متأسفانه با مسائلی که درگير آن است هر روز با رخدادی تازه، وضع می‌تواند پيچيده‌تر شود. در حال حاضر چنين به‌نظر می‌رسد که دست‌اندکاران هم برای برون‌رفت از وضع موجود کمتر به‌راهکارهای اساسی و برنامه‌ريزی‌های ساختاری دراز مدت می‌انديشند و کارها بيشتر بر مصداق «از اين ستون به آن ستون فرج است» پيش می‌رود.


با آنکه من در شمار مردمان خوش‌بين اين کره خاکيم و حتی در سخت‌ترين شرايط دچار يأس و نوميدی نمی‌شوم و همواره در پناه «اصل اميد» به‌آينده چشم دوخته‌ام، اما بايد اذعان کنم که چندی است وضع به‌گونه‌ای شده که به‌سختی قادرم نااميدی و نداشتن انگيزه و بدبينی به آينده را که در سطح جامعه و به‌ويژه در ميان نسل جوان رسوخ کرده است، از خود و افکارم دور نگه‌دارم. باز جای شکر و سپاس دارد که ما مردمی صبور و بردباريم و تجربه نشان داده است که سختی‌ها و دشواری‌ها و فشارها را تا حدی زياد تاب می‌آوريم، بی‌آنکه به‌قهر و ‌خشونت متوسل شويم. وگرنه بر اساس آمار رسمی، گسترش فقر و گرانی و اعتياد و رواج بی‌عدالتی و تبعيض‌ها و نيز سختگيری‌های بی‌مورد اجتماعی و موانعی که بر سر راه اطلاع‌رسانی آزاد وجود دارد، همه و همه چنان افزايش يافته است که به‌مرزهای‌ تحمل‌ناپذيری نزديک می‌شود. اگر هم تهديدهای خارجی و تحديد آزادی‌ها در داخل را هم در کنار اين معضلات قرار دهيم، تصويری نگران‌کننده در پيش رو داريم که چندان اميدوارکننده و نويدبخش نيست.


ما اکنون در دورانی بسر می‌بريم که هر رويدادی، در هر گوشه از جهان، می‌تواند مستقيم يا غيرمستقيم بر زندگی و حيات اجتماعی ما تأثير گذارد. اين واقعيتی است که حداقل از راه تجربه به‌آن پی‌برده‌ايم و نيازی به‌پيش‌بينی ندارد. به‌ويژه مسايل اقتصادی که تأثيرات سريع آن بر حيات اجتماعی و زندگی روزمره و وضع معيشتی مردم بسيار محسوس و آشکار است. دنيا کوچک‌تر از آن شده است که تصور کنيم ما را با آنچه در همسايگی ما و حتی در آن سوی اقيانوس می‌گذرد کاری نيست. از اين‌رو نگاهمان به‌مسايل و مشکلات ملی و تحولات آتی، بايد در افقی گسترده‌تر و ابعادی جهانی و همراه با تعامل و تسامح باشد. تنگ‌نظری و تعصب و تبليغات مدام در خوار نشان دادن ديگران و بزرگ‌نمايی اقدامات خود، نه تنها راه به‌جايی نمی‌برد بلکه آمادگی جامعه را نيز برای برخورد با حوادث احتمالی تضعيف می‌کند..


گفته‌های مرا به‌حساب پيش‌بينی نگذاريد، بلکه آن را به‌عنوان دغدغه‌های شهروندی در نظر بگيريد که دل‌نگران آينده سرزمين و دل‌واپس سرنوشت هموطنانش است؛ بی آنکه اميد به‌آينده‌ای بهتر را واگذارده باشد.

 

شاید این سئوال و همین طور سئوال بعد تا حدودی شخصی باشد، اما چه باک! ما هم همین را می‌خواهیم، چون شنیدن و خواندن درباره تفکرات شخصی اندیشمندان همواره جذاب است. اگرچه باز هم می‌توان هر دو سئوال را تعمیم به عام داد. اما سئوالات؛ در این رویدادهایی که پیش بینی می کنید، چه نقشی برای خودتان متصور هستید؟ اصلا در کجای این جهان ایستاده‌اید؟


با آنکه برای فرديت و شخصيت انسان‌ها احترام بسيار قائلم و رشد فرديت را - که البته تنها در پناه آزادی امکان‌پذير است - منشاء خلاقيت و منبع اصلی پيشرفت جامعه می‌دانم، اما بر اين باورم که در زمانة ما ساختار جوامع مدرن و حيات اجتماعی و روابط اقتصادی هر روز پيچيده‌تر می‌شود و به‌همين اندازه نيز نقش و تأثيرگذاری افراد رو به‌کاهش می‌گذارد. البته هنوز اينجا و آنجا هستند کسانی که سعی در حفظ ساختارهای کهنه و منسوخ دارند و اغلب با تحکّم و توسل به‌زور و ترويج خشونت و نيز تهييج و بسيج توده‌های بی‌هويت، نقش و نمود فرد را فربه و در تمامی امور جامعه مؤثر و مفيد می‌پندارند. از اين‌رو نيز اختياراتی فراقانونی برای آنان قائلند. در حالی که امروز روز در جوامع آزاد تنها در پناه خرد جمعی و شجاعت مدنی و مشارکت همگانی است که می‌توان بر مسائل و مشکلات فائق آمد و بحران‌ها را به‌سلامت پشت سر گذاشت.


برخی نيز که نقش و جايگاه روشنفکران را در تحولات اجتماعی مؤثر می‌دانند، تعريفی کمابيش مشخص از "روشنفکری" به‌دست نمی‌دهند و تنها با افزودن پسوندهايی چون «روشنفکری لائيک»، «روشنفکری سکولار» يا «روشنفکری دينی» و جز اينها به اين اصطلاح، معنا و مفهوم آن را تنگ و محدود می‌کنند. تعريف و تعبيری که من از روشنفکر دارم به‌طور خلاصه چنين است: نام روشنفکر را - فارغ از شغل و حرفه افراد - به آن دسته از اهل انديشه و نقد و نظر می‌توان نهاد که پيوسته افکار خود را از غبار کهنگی می‌زدايند و حريم انديشه را همواره با نور خرد و دانش روشن نگاه می‌داند و از جزم‌گرايی و تعصب ايدئولوژيکی و خشونت دوری می‌جويند و رواداری و منش اخلاقی را فضيلتی والا می‌دانند و با فاصله گرفتن از دولت و صاحبان قدرت، همواره در نقد آنان پيشگام‌اند.


حال بر اساس تعريفی که گفته آمد، شايد هر کس، و از جمله من، بتواند نقش خود را در جامعه و جايگاه خود را در جهان بيابد. در جايی ديگر هم نوشته‌ام که در آستانه‌ی هزاره‌ی سوم ميلادی، روشنفکران نه برای تغيير جهان، نه برای رهبری طبقه‌ای خاص، نه برای حکومت کردن و نه برای خدمتگزاری به‌حکومتگران فراخوانده شده‌اند. آنان اکنون فراخوانده شده‌اند تا با فاصله گرفتن از قدرت و با نگاهی انتقادی به‌ساختارهای موجود بنگرند و بر تحولات و دگرگونی‌های نگران‌کننده انگشت نهند و به مردم و حکومتگران هشدار دهند. حداقل در جوامع آزاد و دمکراتيک چنين است که هوشياری و اعتراض به‌هنگام شهروندان، امکان بروز تخلفِ هيأت حاکمه را از قانون محدود می‌کند. اين همه اما به‌معنای درآميختگی فعاليت‌های علمی و تلاش‌های فرهنگی با کوشش و کنش آنان در قبال مسايل اجتماعی نيست. استقلال دانش و هنر در مقابل سياست، بايد و می‌تواند حفظ شود.


افزون بر اين، روشنفکران با حفظ ذخيره‌ی عظيم فرهنگی و فکری بشري، به‌سهم خود بر اين ثروت همگانی بيافزايند و اين مجموعه را به‌نسل‌های آينده واگذار کنند. به‌عبارتی ديگر، وظيفه‌ی آنان تنها زمانی دارای معنا و اهميت می‌شود که به‌رغم تمام جنگ‌ها و اختلاف‌ها و مبارزه‌ها، در سهيم نمودن همه‌ی انسان‌ها در ساختار فکری نسبتاً يکسان بکوشند تا تمام اختلافات جهانی و درگيری‌ها و کشمکش‌ها نيز نتواند تداوم کارايی فکر و پيوستگی دستاوردهای فرهنگی و معنوی انسان را نابود کند.

 

بزرگ‌ترین هراس و بزرگ‌ترین آرزوی شما در آستانه این سال جدید چیست؟

 
من از بروز جنگ ديگری در منطقه وحشت دارم و هراسم از گسترش خشونت و ترور در جهان است. بزرگترين آرزوی من، نه در آستانه سال جديد، بلکه در همه زمان‌ها اين بوده است که آرامش و آزادی و امنيت در سرزمين‌مان و صلحی پايدار در جهان برقرار شود.

 

* "بنياد باران" (بنياد آزادی، رشد و آبادانی ايران) را محمد خاتمی رئيس جمهوری پيشين در سال ۱۳۸۴  بنيان گذارده است.