دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۷ مارس ۲۰۰۸

چند ملاحظه

 

علیرضا ندیمی

 

آقای مسعود نقره کار در مطلبی تحت عنوان " انتخابات ، توهم و خود شیفتگی " اشاراتی به واکنش های پارهای از سازمان ها و عناصر اپوزیسیون خارج از کشور در رابطه با " انتخابات "جاری داشتند که جای پرداخت دقیق تر و مفصل تری داشته و دارد که می باید در فرصتی دیگر به آن پرداخت و نیز همه جانبه تر.  آقای نقره کار می باید - شاید به دلیل حضور اکثر سلطنت طلبان در امریکای شمالی و مجهز بودن آنان (که البته واژه " تجهیز " در این جا بهتر افاده معنا می کند)  به انواع و اقسام وسائل ارتباط جمعی – بهتر از هر مرجعی به میزان درایت و هوشمندی ( IQ ) سیاسی  این جماعت آشنایی دارند و نباید از راه حل های آنان در رابطه با  انتخابات حیرت زده شوند. یکی از این حضرات چندی پیش در یک گفتگوی تلویزیونی - لوس آنجلسی، با  مایه ای از تحقیرمردم، که چرا کاری نمی کنند خیلی ساده به آنان پیشنهاد می داد، با ریختن "میخ سه گوش" در خیابان ها لاستیک اتومبیل ها را پنچر کنند. با این همه هستند کسانی در اپوزیسیون که با جریاناتی از این سیاق و سیره، در حال مذاکره جهت یافتن "نقاط اشتراک " هستند و هیچ پروایشان نیست که همین ها ، دایگان دیروزین و واقعی وضعیت کنونی هستند. بنابر این مواضع سلطنت طلبان، در مقابل راه حل های سازمان ها و عناصر " این ور بام" – و به تعبیر سیاسی – اپوزیسیون ترقی خواه ، واجد  چندان اهمیتی نمی باشد که به تفصیل در باره آن پرداخت. به نظر می رسد که بیشتر می باید به احوالات کسانی و یا سازمان های سیاسی یی توجه کرد که با همه یال و کوپال و ادعایشان – و نیز تجربه شان – از چندین ماه پیش از( این) انتخابات به این سو حتی در صدد تعیین نامزد های انتخاباتی خود برای انتخابات  دوره جدید مجلس شدند. تاکید نگارنده بر این انتخابات تنها و تنها ناظر بر تاکید روی پارامترهایی جدید در صحنه سیاست داخلی و خارجی حکومت اسلامی است که هر کوری می توانست با چشم جان ببیند که از زمان انتخاب احمدی نژاد مهارسیاست  به دست کسانی افتاده است که شمشیر را از رو بسته اند. در داخل و در مقابل چشمان حیرت زده مردم – و کم و بیش هر روز در سر برزنی ، ۷-۸ نفر را بالا می برند، زنان را در خیابان کتک می زنند ، ته مانده نفس مطبوعات را می گیرند ، به کلاس های درس دانشگاه می ریزند، حبس می کنند ، شکنجه می کنند و بیداد می کنند.

نمی خواهم به غارت ثروت های ملی مردم گرسنه اشاره کنم که خود قصه ی دیگری است.  با این همه گفتنی است که به رغم درآمدهای کلانی که از فروش نفت حاصل شده است و هیچ پروژه عمرانی ی عجیب و غریبی نیز پیاده یا اجرا نشده است، (البته به جز پروژه هایی چون، چاه جمکران، تاسیس اتوبان اختصاصی برای امام زمان و هزینه های" عمرانی " ساختن هزاران امامزاده تازه کشف شده)، ذخائر ارزی تماما به ته که رسیده هیچ، دارای ۲۴ – ۲۵ میلیارد دلار  کسری است و حداقل به ادعای منابع رسمی نرخ تورم به %۱۷ رسیده است ، هرچند منابع غیر رسمی همچنان از تورم %۴۰ سخن می رانند .  البته این خوان یغما موارد مصرفی هم دارد: حزب الله لبنان، حماس، جهاد اسلامی و همه "جنبش"های اسلامی از آفریقا گرفته تا خاورمیانه، خاور دور و گروه های اسلامی در اروپا و آمریکا. میزان این خاصه خرجی ها به حدی است که می توان گفت  سقوط رژیم اسلامی در ایران به احتمال قریب به یقین به اضمحلال قطعی این جریانات منجر خواهد شد. اما همین کمک ها وجه غالب بغرنجی است که سیاست خارجی رژیم را تشکیل می دهد که سوی اصلی آن، استفاده از آدمخوران اسلامی به مثابه اهرم فشار جهت  ایجاد تنش درعرصه ی بین المللی از راه افسانه خواندن" هولوکاست"، برای پیشبرد مقاصدی خاص و از جمله سیاست "انرژی هسته ای حق مسلم ماست"  می باشد و چه کارها که در این راستا نمی کنند. به امید فرار از تصویب قطعنامه های شورای امنیت جهت جلب حمایت چین و روسیه که دارای حق وتو هستند تا بدان جا پیش می روند که میدان های نفتی را به ثمن بخس به آنان واگذار کرده و در کنفرانس سران کشورهای حاشیه دریای خزر به سهم ۲۰% ی بهره وری  ایران از منابع سرشارخزر قناعت می کنند. در ایران سخت شایع است که سهم ایران از این نیز پائین تر و چیزی بیشتر از ۷% نیست. قراردادی که معاهدات گلستان و ترکمانچای را رو سفید کرده است.

 در این فضا که نامش را " رایحه خوش خدمت" نهاده اند متولیان اسلام ناب محمدی کوشیده اند که آخرین پرده های توهم را از مقابل دید مخالفان به کنار بزنند. دوباره باستان شناسان اسلامی الواح پوسیده  قضای اسلامی را از سرداب های متعفن قرون به حوزه های دادرسی آورده اند. سنگسار می کنند ، آدم ها را از بلندی پرتاپ می کنند، پوشیدن چکمه را تکفیر می کنند و حقوق بشر برایشان محلی از اعراب ندارد. و درست در چنین فضایی – که همان طور که اشاره شد، به وضوح نشان م یداد که در به روی پاشنه دیگری می چرخد – اتحاد جمهوریخواهان  برای شرکت در انتخابات مصوبه صادر می کند.  البته در میان اینان هستند کسانی که در ادوار گذشته نیز در این راستا، چه در دوران زمامداری رفسنجانی و چه حکومت خاتمی به  تلاشی ناموفق دست یازیدند که  نه از طرف احزاب داخل به بازی گرفته شدند و نه از طرف رهبران حکومت اسلامی.  آیا عجیب به نظر نمی آید که با آن تجربه ناکام – به خصوص در دوران " سید خندان " که آرای ۲۲ میلیون  رای دهنده متوهم را نیز به خود اختصاص داده بود – دور جدیدی از این تلاش را آغازکرد. به نظر نگارنده نه تنها عجیب است بلکه چیزی در حد بیگانه بودن با واقعیاتی است که هر روز آقای احمدی نژاد و سایر " تیر خلاص زن "های اسلامی با تائید " رهبر "  آن را به نمایش می نهادند و با هیچ کس هم سر تعارف نداشتند. حکومت اسلامی ناب و بدون هیچ منتقدی. به این ترتیب کنش ها و واکنش هایی از این دست از طرف اپوزیسیون باید بیشتر مورد نقد قرار گیرد تا بتوان از خلال آن به معرفتی واقعی از شرایط و اوضاع سیاسی ایران اسلامی دست یافت. با آن چه که به اجمال در بالا رفت می خواهم اشاره کنم که سازمان های سیاسی به جای خود، هر ناظرعاقلی می توانست دریابد که حاکمیت با گام های بلند به شیوه ها و رفتار سال های ۶۰ رجعت کرده است و این را به هزار زبان گفته و می گویند تا جایی که حتی به " خودی " ها نیز مرحمتی نمی کنند چه رسد به نامحرمان .

آقای نقره کار ولی به وجه مهم دیگری پرداخته اند و آن شیوع بیماری خود شیفتگی در  عناصری از اپوزیسیون است. خواندن مقاله آقای فرخ نگهدار تحت عنوان " سکوت را خواهم شکست " ، البته همان طور که آقای نقره کار اشاره کرده اند بهترین نمونه این خود شیفتگی است و یادآورد قضییه ی آن بینوایی است که به ده راهش نمی دادند، سراغ کدخدا را می گرفت. ولی آن چه که آقای نقره کار توجه نکرده اند نابهنجاری دیگری در رفتار سیاسی آقای نگهدار است که در فرهنگ کوچه به "نان را به نرخ روز خوردن " معروف است. در مقاله ی فوق از اصلاح طلبان می خواهند که برای آن که  ایشان به "مردم شریف " ایران رخصت دهند، آرا خود را به نفع "یاران خاتمی" به صندوق های رای بریزند، به ایشان تعهد دهند که اصلاح قانون انتخابات را در دستور کار خود قرار خواهند داد!. به نظر می رسد که ایشان جمهوری اسلامی را با -  مثلا- انگلستان اشتباه گرفته اند و به عبارت دیگر به دام  اوهامی گرفتار آمده اند که هیچ سنخیتی  با واقعیات ندارد.  تازه فرض را بر این نهیم که آقای خاتمی به ایشان تعهد بدهن . آیا آقای نگهدار واقعا بر این اعتقادند که طرح پیشنهادی نمایندگان اصلاح طلب (باتوجه به پیش بینی های موجود در رابطه با تعداد نمایندگان احتمالی این طیف و صرف نظر از مکانیزم قوه قانونگذاری در جمهوری اسلامی،  نقش شورای نگهبان، تشخیص مصلحت نظام و اختیارات رهبری) به تغییر قانون انتخابات منجر خواهد شد؟ پاسخ ایشان قطعا منفی است و گرنه هر عاقلی به سلامت دماغی ایشان تردید خواهد کرد. به علاوه سوال بعدی این است که ایشان تا چه اندازه برای تعهد اصلاح طلبان حساب باز می کنند. جریانی که طی ۸ سال حکومت، با پشتوانه ۲۲ میلیون رای به تعهدات خود در قبال انتخاب کنندگان پایبندی نشان نداد،  آیا خود را در مقابل آقای نگهدار متعهد خواهد دانست؟ با تعبیرات آن کسانی که معتقدند " خاتمی می خواست ولی نگذاشتند" و یا " خاتمی می خواست ولی نتوانست" نیز می توان مخالف یا موافق بود، ولی در نتیجه این معادله تغییری ایجاد نمی شود . حاصل مسامحه و مدارای اصلاح طلبان با بنیادگرایان عصر جاهلیت  به وجود آمدن جو بی اعتمادی در میان مردم نسبت به آنان وبی تفاوتی سیاسی بود.

با این همه آقای نگهدار زیاد منتظر پاسخ اصلاح طلبان نماندند. هنوزمرکب مقاله " سکوت را خواهم شکست" خشک نشده، "نامه سرگشاده" ای را که از طرف " گروهی از جمهوری خواهان مقیم خارج" خطاب به نامزدهای انتخابات و مردم تنظیم شده، امضا می فرمایند که خود آش شلم شوربایی است. هر چند مقدمه  این نامه سرگشاده با موخره آن درتناقض فاحش است و هر چند توصیه های این نامه بیشتر به موضع نهضت آزادی در قبال انتخابات نزدیک است (دعوت به شرکت در حوزه هایی که امکان رقابت میان اصلاح طلبان و اصولگرایان وجود دارد) با این همه آقای نگهدار در این " نامه سرگشاده " با ملاحظه ی حال و هوای  بقیه ی امضا کنندگان، شرط و شروط خود را فراموش کرده و از " ملت شریف " می خواهند تا آرای خود  را به  کسانی بدهند که به شعار "ایران برای همه ایرانیان " معتقدند. همین جا گفتنی است که سازمان سیاسی متبوع ایشان در واکنش به رویدادهای پیش انتخاباتی، به همراه سه سازمان دیگر تحریم انتخابات را توصیه می کنند.

آقای نقره کار بگذارید "خود شیفتگان" به ما و مردم ایران فخر بفروشند واجازه دهید در این خیال سبکسرانه پیر شوند که می توانند بار دیگر با چنین جست وخیز هایی جایی در مبارزات مردم داشته باشند. آن چه که مهم است نشان دادن هوشیاری ماست که زنده ایم و عاقل و بالغ ، با تجربه ای چنان دردناک از دورانی که این گونه فخر فروشان بر ما و رفتگان عزیزمان روا کردند و هم از این روست که امروز ناظری شکاکیم .