نباید درپی مطالبه همه یا هیچ
بود
گفتگوی وریا محمدی با رضا
اکرمی
·
برای
نیروهای
چپ و دمکرات ایران این سئوال واقعی مطرح شده است که آیا همرزمان ما در کردستان در این هدف و شعار محوری تجدید نظر
کرده اند که بدون دمکراسی در ایران ،
دستیابی به حقوق ملی درکردستان ناممکن است؟ تا جائی که تلاش در جهت ائتلاف نیروهای دمکرات ایرانی اعم از چپ، ملی
ودین باور و همچنین ائتلافی به وسعت
همه ایران (البته حول برنامه ای دمکراتیک) جای خود را به گنگره ملیت های فدرال ایران می دهد که همان طور که همه ما می دانیم
بسیاری از آن ها اساسا در همکاری
های پیشین احزاب کرد هیچ جایگاهی نداشتند.
لطفاً برای خوانندگان سایت و نشریه ما بیشتر
خود را معرفی كنید
پنجاه و شش
ساله و متولد استان فارس می باشم . از حدود ۱۷ سالگی
با سیاست آشنا شدم . ۲۲ ساله بودم که به همراه
یک محفل هوادار سازمان چریکهای فدائیان خلق دستگیر و
تا حدود دو ماه قبل از انقلاب در زندان بودم .در
نتیجه مبارزات مردم، پس از نزدیک به چهار سال
حبس به همراه
هزاران همبند دیگر از زندان آزاد شدم .در روزهای انقلاب در
تهران همپای
دیگر مبارزین ضد سلطنت در سرنگونی نظام پیشین حضور فعال داشتم و
از آن پس نیز همواره در جنبش فدائی حضوری تشکیلاتی داشته ام. در کنار فعالیت
مستمر سیاسی، تعقیب و تحلیل روندهای سیاسی ایران ،جهان ومنطقه خاورمیانه(
تا جائی که به حوادث کشور ما مربوط می شده است) مشغله دائمی
فکری و گاهی
قلمی من بوده است.
در مقطع انقلاب بهمن و در حالی كه ایران یكپارچه علیه رژیم شاهنشاهی
به پا خواسته بود، به طور مشخص نقش جنبش كردستان را چگونه دیدید؟
همانطورکه می
دانیم جنبش کردستان در راه دمکراسی و حقوق ملی- اگر نخواهیم به سالهای دور
تر بازگردیم- در مقطع انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران ، لااقل تاریخی چند
دهه ساله را سپری کرده بود. گذشته از شورشهای اوایل قرن بیستم ،از شهریور
۱۳۲۰ به بعد ، بویژه بابر پائی جمهوری مهاباد در سال ۱۳۲۴ ، به رهبری
روشنفکران فرهیخته آنزمان ،از جمله زنده یاد قاضی محمد، از جایگاه خاصی
برخوردار بود. عمر جمهوری مهاباد هرچند بسیار کوتاه بود (۱۱ماه )اما برنامه
ای را در دستور کار خود داشت که علیرغم کمبود های معین آن، هم دمکراتیک
و ترقی خواهانه بود و هم سنگ بنای برنامه جنبش ها و احزابی گشت که در
این منطقه از کشور ما برای آزادی ،دمکراسی و رفع تبعیض و نابرابری می رزمند.
درمبارزات سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بسیاری از روشنفکران و فعالان
سیاسی کرد یا به زندان افتادند و یا ناچار به ترک کشور شدند. جنبش مسلحانه
سالهای ۴۶ و ۴۷ که توسط مبارزینی همچون ملا آوره ، اسماعیل شریف زاده
و معینی ها سازمان داده شده بود اگر چه بار دیگر به طور وحشیانه ای مورد
حمله ارتجاع قرار گرفت، اما تاثیر مهمی در سیاسی کردن جو کردستان داشت.
در مقطع انقلاب، در میان زندانیان سیاسی آزاد شده تعداد قابل توجهی از
روشنفکران کرد مشاهده می شوند که به همراه دیگر مبارزینی که از تبعید به وطن
بازگشته اند به فضای سیاسی کردستان جان تازه ای می بخشند.کردستان با چنین
گذشته مبارزاتی ای، همچون سایر مناطق ایران در انقلاب بهمن حضور یکپارچه داشت.اما بسیار زود
دریافت که رهبری انقلاب در حال مصادره از طرف
نیروئیست که نه
تنها هیچ سر سازگاری با مطالبات آن ندارد بلکه قرنها فرهنگ
،مذهب،آئین وسنن اش را به
تمسخر گرفته است. این واقعیت در کنار تلاشهای
ترقیخواهانه
مبارزین پیش گفته، پایه های جنبش گسترده ای را در دفاع از
حقوق دمکراتیک
و ملی گذاشت که علیرغم تنوع و تکثر درونی آن و حضور احزاب و
سازمانهای
سیاسی با گرایشات و برنامه های مختلف ،از احزاب چپ گرفته تا
روحانیون دگر
اندیش کرد را در صف واحدی قرار می داد.در مقطع انقلاب در
کردستان همانطور که می دانیم مبارزات مردم نه تنها
از طرف سازمانها واحزاب کرد سارماندهی و هدایت می شد بلکه مبارزان بسیاری از سایر مناطق
ایران را هم به خود جلب می کرد.
شاید تشکیل هیئت نمایندگی خلق کرد متشکل
از شخصیت
روحانی ماموستا شیخ عزالدین حسینی، حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان
انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومه له ) و نیز سازمان چریکهای فدائیان
خلق ایران را که مورد پشتیبانی وسیع هم میهنان کرد بود را بتوان به
عنوان یکی از نمونه های بارز این همبستگی نام برد.
در حالی كه در همان مقطع فوق ایران دچار تحولی
بنیادین در ساختار سیاسی شد، نقش جنبش كردستان را در ایستادگی مقابل رژیم
بعد از استقرار چگونه ارزیابی میكنید؟
مردم کردستان
نه تنها به عنوان جزئی از جنبش سراسری دمکراتیک ایران
، بلکه ملتی تحت ستم از همان ابتدای انقلاب
حساب خود را از
حاکمیت جمهوری اسلامی که پایه های خود را بر ویرانه های
رژیم سلطنتی
،در قالب استبداد مذهبی استوار می نمود جدا کرد و با عدم
استقبال از
رفراندوم جمهوری اسلامی عملا از شرکت در سازوکار و ساختار
سیاسی جدید
تبری جست .اما این صف آرائی مردم در مقابل نظامی که به رهبری
روحانیون شیعه
بر پا داشته می شد مانع آن نگردید که سازمانها و احزاب
سیاسی آنها از
امکانات مبارزه سیاسی ،مدنی و پارلمانی موجود رویگردان شده
و بی توجه به
شرایط حاکم بر جنبش سراسری در ایران در صد د بر قراری حاکمیت
خود برگوشه ای
از کشور باشند.شرکت در انتخابات مجلس خبرگان که زنده یاد
دکتر
عبدالرحمان قاسملو منتخب آن بود و همچنین حضور فعال در انتخابات مجلس شورای
اسلامی و شوراها ،گواه این گرایش قانونگراو مسالمت آمیز بود که متاسفانه
با سرکوب و لشکر کشی ارتجاع پاسخ گرفت و مسبب جنگ و مبارزه
مسلحانه ای
گردید که تا به امروز آثار مخرب آن بر این منطقه سایه افکنده
است.سرکوب
خونین جنبش مردم در کردستان و همچنین مقاومت مردم و نیروهای
سیاسی چپ
،دمکرات و ترقیخواه در مقابل آن، عملا کردستان را به سنگر دفاع از
آزادی واستقلال که هدف بنیانی انقلاب مردم ایران بود تبدیل نمود. و چنانکه
شاهد بودیم توجه اکثریت قریب به اتفاق سازمانهای «سراسری» چپ و رادیکال
ایران را به خود جلب کرد .همانطور که می دانیم بزرگترین سازمان چپ سراسری
آن زمان یعنی سازمان چریکهای فدائی خلق در ما ه های اولیه انقلاب نه
تنها بخش بزرگی از مبارزین کرد را که در صفوف خود داشت به مقاومت فراخواند
بلکه با اعزام نیروهای غیر بومی به منطقه ،عملا در این باور که می
توان کردستان را به سنگر دفاع از آزادی ایران تبدیل نمود سهم به سزائی داشت.رمتاسفانه
تاجائیرکه به سازمان فدائی مربوط میرشود این تب داغ به شکل
دردناکی به عرق
نشست، با در غلطیدن بخش عمده ای از سازمان به دنباله روی
از حکومت، عملا
جبهه را خالی نمود و گرایش اقلیت آن نیز علیرغم ایستادگی
بر موضع پیش
خود، هرگز نتوانست این جای خالی را پر کند و اعتماد بر باد
رفته را
بازسازی نماید . همانطور که می دانیم حضور سازمان های «سراسری »درکردستان
هر روز کمتر و کمتر گردید و این اواخر تقریبا جنبه نمادین یافته بود.
اما تاجائی که به احزاب و سازمان های کرد مربوط می شود ایستادگی در مقابل
ارتجاع با فراز و نشیب هائی پی گرفته شده است و در معیار کشور ما می توان
گفت کردستان تنها منطقه ای ست که به لحاظ حزبیت و سازمان یافتگی می توان
به تجارب چند دهه کار مستمراحزابش امید داشت.
شما به عنوان یك فعال سیاسی ایرانی و به مثابه یك
ناظر ، احزاب موجود در کردستان
ایران را چگونه می بینید و آیا اثر گذاری آنها بر مبارزات سیاسی در سه دهه
اخیر را مثبت ارزیابی می کنید؟
در پاسخ به این
سئوال شما مایلم ابتدا به نکته ای اشاره کنم
که شاید توضیح مطلبی را که می خواهم در مورد
نقش احزاب بیان
نمایم ، لااقل برای خود من آسان تر نماید. من مبارزات مردم
کردستان طی سی ساله گذشته رادست کم به دو دوره مهم
تقسیم می کنم . دوره ای که علیرغم مخالفت اکثریت مردم کردستان با رژیم جمهوری اسلامی در
مقیاس سراسری، در ایران مردم همچنان
پشتیبان حکومت بودند. و دوره ای که نارضایتی
از این نظام
گسترش می یابد تاجائیکه ابعاد سرکوب رژیم از محدوده سازمانهای سیاسی
فراتر می رود و اجتماعات مردمی حتی در اعتراض به کمبود آب و برق نیز با
گلوله پاسخ می گیرد.در دوره اول شاید بتوان گفت جنبش مردم در کردستان به
طور عمده می توانست بر توانمندیها و امکانات خودش حساب کند و مقاومت مسلحانه
برای نیروئی که فعالیتش در هیچ ابعاد سیاسی ای پذیرفته نمی شد به نظر
می رسد اجتناب پذیر می نمود ،اما در دوره دوم که شاید بتوان گفت دومین بخش
حکومت اسلامی را در بر می گیرد یافتن اشکال نوینی از فعالیت می بایست در
دستور کار دو حزب عمده کردستان ، حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان انقلابی
زحمتکشان کردستان ایران (کومه له ) قرار می گرفت که به اعتقاد من اینجا
و آنجا نشانه هائی ازآن را می بینیم اما به سیاست مسلط هیچگاه تبدیل نشد.لذا
می بینیم در سئوال شما نیز آنجا که از نقش احزاب موجود در کردستان نام
می برید این عنصر متفاوت دیده نمی شود یا من نمی بینم . تغییر فضای سیاسی
،اجتماعی ومدنی به ویژه در دهه اخیر به گونه ایست که در کردستان همپا
و شاید باز هم جلو تر از سایر نقاط ایران نسل جدیدی پا به میدان مبارزه
گذاشته است و اشکالی از فعالیت را پیش می کشد که کاملا بدیع و تازه است
.احزاب پرسابقه کردستان جا دارد نه تنها این جنبشهاوگاها تشکلها را به چشم
رقیب ننگرند بلکه با آغوش باز به استقبال آنها بروند وبا یافتن زبان مشترک
سیمای جدیدی از کار و تلاش را پیش روی خود قرار
بگشایند.جوانان کرد شاید به دلیل ستم مضاعفی که
متحمل می شوند از هم سن و سالهای خود در سایر
نقاط ایران
علاقه مندی بیشتری به کار سیاسی ،اجتماعی ،مطبوعاتی ،حقوق بشری ،مدنی و فرهنگی نشان می دهند
و چنانکه شاهدیم برای فعالیتهای خود همچون
پدران و مادران
مبارزشان آماده پرداخت هزینه اند .هرگاه احزاب پر سابقه از
درک این واقعیت
باز مانند بدون تردید این جای خالی به شکل دیگری پر خواهد
شد و چه بسا
بار دیگر به بهای سنگینی برای این مردم ستمدیده تمام خواهد
شد.سیمای
کردستان نسبت به سی سال پیش به شدت دگرگون شده است .درصد با
سوادی با دیگر
نقاط کشور قابل مقایسه است .بخش مهمی از این تحصیل کنندگان
چنانکه پیشتر
گفتم در روزمره گی حاکم برجامعه ما فرو نرفته اند، جنبشهای
اجتماعی و مدنی
رشد یافته ای به میدان آماده است و از طرف دیگرگرایشات
انحرافی از هر
دو سوی حاکمیت وافراطیون درون این جنبش بی کار ننشسته اند .تجربه با ارزش احزاب دیرپا
هرگاه در پیوند مناسبی با تشکلات و جنبشهای
فوق قرار گیرد
آینده نوید بخشی را در مقابل همه آزادیخواهان ایران و
کردستان قرار خواهد داد.اما در این میان برخی زخمها
که از ناحیه درگیریها ی گذشته در مناسبات احزاب کرد با یکدیگر و بخصوص انشعابات کنونی در
صفوف دو حزب عمده به وقوع پیوسته است نیز
نباید از نظر دور بماند. من فکر می کنم انتظار مردم کردستان و نسل جدید این بوده و خواهد بود که شاهد
چنین شکافهائی در صفوف احزاب پیشرو خود
نباشند . تنشهای فوق در کوتاه مدت و در بهترین حالت دسته کم منشأ
اتلاف انرژی ومشغول داشتن نیروی این احزاب به
درون وانفعال
بخش دیگری از آنها خواهد بود ،آنهم درست در شرایطی که انبوه
کار در مقابل آنها قراردارد .
از آنجا كه كردستان در كنار دیگر مناطق ایران مورد
سركوب رژیم قرار داشته ، اما همواره نوعی از اجحاف بر مردم كرد روا
داشته شده كه بارها از سوی احزاب سیاسی كرد مورد اشاره بوده است.(تداوم
اعدام های سیاسی و ...) دلیل اعمال چنین فشارهای مضاعفی را در چه میبینید؟
پیشتر به
طور ضمنی به این موضوع اشاره داشتم .از اول انقلاب مطالبه واقعی مردم از
انقلاب همان چیزی نبود که حاکمیت برآمده از آن در صدد جا انداختن آن بود
.جامعه ایران در اکثریت آن به این سرنوشت تن داد اما در کردستان روند به
گونه ای دیگر رقم خورد .نه مردم توانستند به حاکمیت روحانیت شیعه گردن بگذارند
و نه احزاب پیشرو منطقه تسلیم چنین واقعیتی شدند. بنا براین این کانون سرکوب و مقاومت همواره
مشتعل بوده است و حوادث اخیر در کردستان عراق
،شکل گیری حکومت خود مختار
کرد در آنجا نیز به جای اینکه منشأرویکردی
واقعبینانه تر
با مسئله واقعی ملی در ایران گردد نه تنها برای حکومت به
تهدیدی جدید
تبدیل شده است بلکه گرایش به دستی از غیب را هم در سطوحی از
مردم ونیروهای
سیاسی کردستان بوجود آورده است که به نوبه خود برشدت سرکوب
افزوده است.
یکی از نگرانی های در
پیش رو موضوع برخورد های احتمالی میان کُرد و آذری در ایران آینده است.
شما به عنوان یکی از فعالان سیاسی در این مورد چه دیدگاهی دارید و آینده
را چگونه می بینید؟به اعتقاد شما برای ممانعت از بروز چنین احتمالی
راهكار صحیح از نظر شما چیست؟
این نگرانی واقعیست هرچند که تاریخ
معاصر ما به طورمشخص در مقطع تسلط فرقه دمکرات در
آذربایجان و
همچنین جمهوری مهاباد نمونه مثبتی از همزیستی دو خلق آذری و
کرد را به نمایش کذاشته است .اما باید بدانیم که
تنظیم مناسبات خلق هائی که درسرزمین واحدی زیست می کنند
همواره از پیچیدگی خاصی بر خوردار بوده است .بویژه وقتی نزاع بر سر هویت
یابی و بد تر از آن کشیدن دیوار در حریم دو
همسایه است . لازم
نیست در تاریخ دور، دنبال ابعاد چنین پدیده ای بگردیم.
حوادث بالکان
در شرق اروپا پیش روی ماست و همین روزها بالاگرفتن اختلافات
فرانسوی زبانها
و فلامانها دریکی از کشور های دمکرات جهان یعنی بلژیک .بلژیکی که خود در حال ادغام
در جامعه بزرگتری بنام اروپاست گواه چنین
بغرنجیست.
دیدگاهی این واقعیت را می بیند و از ترس آن به انکار واقعیت می پردازد
.آنجا که از زور مسلط برخوردار است به هر شکل ممکن، قهر نیروی فائقه
را بکار می گیرد .از احساسات ملی ،مذهبی و خرافی مردم استفاده می کند تابه خیال خود از تمامیت
ارضی چنین خاک خونینی پاسداری نماید و اگر به
اصطلاح روشنفکر
است با هزار بازی با کلمات از قبیل تعریف از ملیت ،خلق ویا
قوم برای همین
فرار از واقعیت کاغذ ها سیاه می کند . اما دیدگاه دیگری با
عطف به همین
بغرنجی و با اعتقاد به این که برخی واقعیتها خارج از تمایل من یا شما وجود خارجی دارند .در طی
تاریخ زاده شده اند و کسی چه می داند شاید
در تاریخی دیگر
موضوعیت خود را از دست بدهند ،برای آنچه اکنون وجود دارد
چاره اندیشی می
کند و تا جائیکه به موضوع مورد بجث ما بر می گردد کم
دردترین راه را
بر می گزیند. درایرانی که ساکنین آن آذریست وبلوچ
،ترکمن،عرب،فارس وکرد چه من
فارس بخواهم چه نه خواهم همزیستی در کمال صلح
وقتی تأمین می
شود که به هویت هم احترام بگذاریم ،به برابری حقوقی یک دیگر
با تمامی
الزاماتش پایبندشویم و متقابلا از یکدیگر انتظار داشته باشیم به تقویت
فصول مشترک خود که اتفاقا روند تکاملی انسان مدرن عصر حاضر است نیز متعهد
بمانیم . البته این گفته در حرف احتمالا زیبا، احتیاج به یک پیش شرط مهم
دارد که قبل از هرچیز باید به قول معروف بر سر آن هم قسم شد.وآن این است
که در حل اختلافات هویتهای موزائیکی کشور ایران که به هر حال در هرگام پیشرفت
می تواند با تضاد و تناقضا ت حاصل از منافع ویا اعتقادات و فرهنگ رو
به رو شود آیا دیالوگ ،گفتگو ،مذاکره و بالاخره رفراندوم و آراء است که حرف
آخر، یا بهتر است بگویم حرف اول وآخررا می زند، یا زبان زور و آتش وگلوله
. فکر می کنم دشوار نباشد فهم این موضوع که در تاریخ، روش دوم هیچگاه
پاسخ مناسبی نگرفته است . ولو زندانبانی در تصور این خیال باطل، شبهای
چندی ، سر بر بالین کابوس گونه اش گذاشته باشد. من فکر می کنم آزادی و
استقلال،احقاق حقوق و حاکم بودن برسرنوشت خود از جمله ارزشهای گهربار انسان
معاصر است نه هیچ کس را می توان از مبارزه در جهت تحقق آن باز داشت و
نه با گام برداشتن در چنین مبارزه ای می توان بر سر کسی منت گذاشت. اگر چنین
روشی بتواند بر افکار فعالین جنبشهای سیاسی ،اجتماعی،مدنی و ملی حاکم شود
احتمالا نه تنها نباید نگران برخوردهای احتمالی کرد وترک بودبلکه به تقویت
همبستگی ووحدت داوطلبانه ملی کمک خواهد کرد .وگر نه ، همه ما ،به همراه
کشتی تا همینجا ترک برداشته، از تناقضات اجتماعی ،طبقاتی،فرهنگی وملی
که در جمهوری اسلامی ابعاد گسترده ای به خود گرفته است ، غرق خواهیم شد.
روابط اپوزیسیون کُرد
با دیگر نهادهای اپوزیسیون را چگونه دسته بندی می کنید و لطفاً با ارائه تصویر
خود از این قضیه، بفرمایید برای توسعه چنین ارتباطاتی چه باید كرد؟
در پاسخ به این سئوال شما باید بگویم
متأسفانه روابط
اپوزیسیون کُرد با دیگر نهادهای اپوزیسیون ایران طی سالهای
اخیر به پائین
ترین سطح خود رسیده است و تا جائیکه من به یاد دارم شاید در
تمام چهل سال
گذشته بی سابقه بوده است. میدانید روابط نیروهای ملی یا
مذهبی با
سازمانهای سیاسی کرد در گذشته نیز چندان گسترده نبود . هرچند تا جائیکه
آنها هم در اپوزیسیون قرار داشتند خوشبختانه فاقد تنش و در مواردی می
توان گفت دوستانه نیز بوده است.اما مناسبات اکثریت نیروهای چپ با احزاب اپوزیسیون
دمکرات و ترقیخواه کرددرگذشته همواره دوستانه وگاها بسیار فعال و
صمیمانه بوده است . سالهای اخیر این مناسبات هر روز محدود و محدود تر شده
است .درکنار شرایط جنبش و خروج نیروهای «سراسری» از صحنه مبارزات کردستان که پیشتر بدان اشاره
کردم و همچنین ا فت نسبی فعالیت این سازمانهاو احزاب ،که به طور
عمده به خارج از کشور محدود شده است، فکر می
کنم دو عامل جدید در چنین فاصله ای نقش مهمی داشته
است.اول به تحولات درون عراق پس از اشغال این کشور
توسط ائتلافی به رهبری ایالات متحده آمریکا و
همراهی دوحزب
بزرگ کردستان عراق ،در جریان سرنگونی رژیم صدام حسین و ایجاد
حکومت فدرال در
این کشور مربوط می شود ،که از این به بعد در پس هرپیام و
سخن احزاب کرد
ایرانی هم برای نیروهای سیاسی کشور ما که در« قصاص قبل از
جنایت» ید
طولائی دارند دستهای آمریکا دیده می شود.
ودوم تقویت گرایش ملی گرایانه درمیان احزاب
کرد می باشد(حتی شما رفقای خوب من که از پیشینه
ای چپ و
سوسیالیست برخوردارید) که به قیمت کم رنگ شدن وجه دمکراتیک و
اجتماعی برنامه
های احزاب کردستان در ابعاد سراسری منجر شده است . برای
نیروهای چپ
ودمکرات ایران این سئوال واقعی مطرح شده است که آیا همرزمان ما در
کردستان در این هدف و شعار محوری تجدید نظر کرده اند که بدون دمکراسی در
ایران ، دستیابی به حقوق ملی درکردستان ناممکن است؟ تا جائیکه تلاش در جهت
ائتلاف نیروهای دمکرات ایرانی اعم از چپ ،ملی ودین باور وهمچنین ائتلافی
به وسعت همه ایران (البته حول برنامه ای دمکراتیک) جای خود را به گنگره
ملیتهای فدرال ایران می دهد که همانطور که همه ما می دانیم بسیاری از
آنها اساسادر همکاریهای پیشین احزاب کرد هیچ جایگاهی نداشتند. تا این جا
من تلاش کردم تا جائیکه به نظرم می رسد تصویری از حد همکاریها و علل افت
آن بدست دهم بدون اینکه بخواهم بردرستی این دلایل نکته تأکیدی بگذارم. اما
از آنجا که پرسیده اید برای توسعه چنین ارتباطاتی چه باید كرد؟ بدون اینکه
در صلاحیت خود بدانم برای مبارزین جان بر کفی که تمام هستی خود را در
طبق اخلاص کذاشته اند تا در راه حقوق حقه مردم خود خدمتی کرده باشند نسخه
ای به پیچم، صرفا می توانم بر آرزوهایم تکیه نمایم که همانا جدا ناپذیر
دانستن مبارزه درراه دمکراسی وتوسعه عدالت در سراسر ایران با اتکاء به
نیروی لایزال مردم در داخل کشور که خوشبختانه چشم انداز به حرکت درآمدن آنها
هر روز ابعاد روشنتری به خود می گیرد و همزمان ایستادگی بر مطالبات حق
طلبانه خلق کرد که بدون تردید جزئی جدائی ناپذیر از هویت سیاسی و تشکیلاتی
احزاب اپوزیسیون کرد به حساب می آید. من تردیدی نخواهم داشت
هرگاه چنین
برنامه وعملی صراحت بیابد دستهای بسیاری در راه همکاری گره
خواهد خورد .
صحبت از ستم ملی در كردستان و نقاطی چون آذربایجان،
سیستان و بلوچستان، تركمن صحرا ، خوزستان و دیگر مناطق ملیت های تحت ستم
، موضوعی است كه مناقشه و جدل های سیاسی بسیاری را خصوصاً در سال های
اخیر دامن زده است. برای رفع این مسئله به شیوه مناسب، چه راهبردی را
پیشنهاد میكنید؟
حاکمیت مردم
ایران بر سرنوشت خود .یعنی
حاکمیت برابر،فاقد هرگونه تبعیض مابین بلوچ ،ترکمن،عرب،فارس وکرد در حوزه
قوای سه گانه اجرائی ،مقننه وقضائی کشور وهمچنین مجالس ، نهادها وقدر
تهای اجرائی منطقه ای. تا جائیکه به قدرت سیاسی و نظام حقوقی کشور مربوط
می شود ،دمکراسی در ایران مفهومی جز این نخواهد داشت .حفظ زبان فارسی
به عنوان زبان مشتر ک که البته برابری همه شهروندان ایران را در سطوح
تحصیلی، اشتغال واداری سبب خواهد شد، در کنار تحصیل، آموزش و رشد وتوسعه
زبانهای مادری در مناطق ملی وهمچنین مدارس و دانشگاه های کشور ، راه کارهائی ست که هر گاه از طرف
مجموعه آکتورهای سیاسی، مدنی و اجرائی مورد
توجه قرار گیرد
نه تنها منشأ مناقشه در صفوف نیروهای سیاسی نخواهد شد بلکه
راه را بر
بکارگیری مجموعه ظرفیت ها وتوانمندی های کشور خواهد گشود. حقوقی که اتفاقا به طور کامل در
اعلامیه جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده و
متأسفانه در
ایران نه تنها ازطرف دولتها، که امضاء کننده آن می باشند،
نادیده گرفته
می شود، بلکه در میان نیروهای اپوزیسیون نیز گاها گوش شنوائی
نمی یابد.
ساختارهای گوناگونی برای سیستم سیاسی آینده ایران، پس از
جمهوری اسلامی پیشنهاد شده است. از دید شما كدامین سبك و روش اداره سیاسی
جامعه خواهد توانست به همبستگی بیشتر ایرانیان كمك كند؟ در این میان
چه نقشی برای نیروهای سیاسی كرد قائلید؟
تصور من این
است که هر چند ساختار سیاسی هر کشوری می تواند خود
ویژه گی خود را داشته باشد ،تجارب سایر کشور
ها نیز سرمایه
بشریست و بی جهت نیست که ۸۰ در صد قوانین اساسی کشورها، حتی
با رشد و توسعه
متفاوت، لا اقل بر روی کاغذ به هم شبیه می باشند . تا
جائیکه به
موضوع سئوال شما مربوط می شود من ساختار فدرالیسم را برای یک
ایران دمکراتیک
مناسبترین شکل ممکن می شناسم .اما می دانم که بلا فاصله
پرسیده خواهد
شد کدام شکل از فدرالیسم . و درست همینجاست که پای برخورد
مشخص و شرایط
یک کشور به میان خواهد آمد و از جمله اینکه در ایران کنونی
چه؟ وباز می
دانم هم اکنون در ایران هستند احزاب و سازمانهائی که فدرالیسم را
خارج از حوزه ملی-جغرافیائی ناکافی می دانند و دیگرانی که تقسیمات کنونی کشوری را مناسبترین مبنای
تعیین محدوده مناطق فدرال می شناسند . در
ایران هر گاه
اصل فدرالیسم به رسمیت شناخته شود بدون تردید پاسخ بدین
سئوال اهمیت
کلیدی خواهد یافت، و بدون تردید از همان قبیل نگرانیها را
بدنبال خواهد
داشت که پیشتر در مقوله منازعات احتمالی کرد و آذری بدان
اشاره داشتید
.از همین روی کار حقوقی و کارشناسانه پیرامون این مقوله به
همراه اصل پیش
گفته مبنی بر دیالوگ ،گفتگو ،مذاکره و بالاخره رفراندوم و
آراء عمومی و
پرهیز از هرگونه جنگ و مشاجره است که می تواند برای مسئله
مورد نظر پاسخ
در خور بیابد. ولی علیرغم تمام این تفاسیر یک چیز از هم
اکنون روشن است
که نباید درپی مطالبه همه یا هیچ بود .اگر به روانشناسی
کنونی مردم ماتوجه کنیم (که البته ازتحریکات مختلفی
نیز رنج می برد) نه تنها تقسیمات ملی-
جغرافیائی، بلکه همانطور که در موارد بسیاری شاهد بوده
ایم جا به جائی
اداری روستا وشهری در تقسیمات کشور حتی به درگیری های
حونینی کشیده
است . یک نیروی سیاسی مسئول نمی تواند با چشم بستن بر چنین
واقعیتی برنامه
خود را بر آنچه مطلوب است استوار کند.
با توجه به اهمیت بحث، اگر نكته ای حول موضوعات
مطروحه از قلم افتاده و جای طرح دارد، خوشحال خواهیم شد كه از طرف شما مورد
اشاره قرار گیرد.
مطروحه از جانب شما جامعیت کامل داشت
متأسفانه
نتوانستم چنانکه باید به جوانب موضوع به پردازم ویا شاید بضاعت این
قلم بیش از این نبود .از شما تشکر می کنم که نظر مرا جویا شدید، برای ایران،
آزادی ،آبادانی وتوسعه .و برای خلقهای ستمدیده کشور، رفع تبعیض و نابرابری
و احقاق حقوق پایمال شده اشان را آرزو مندم.
رضا اکرمی 12/01/2008
http://farsi.komala.eu/index.php?id=55