یاد استاد مهندس آشور پورهمیشه نزد نسل ما پایداراست وحقپیشکسوتی او محفوظ!
مهدی غبرایی
کوجی لاکوی موتی نام ِ ر ِ ندانم / اگر تی ِ نامُا بُدانم ،
ترا دُو خُانم ... (دخترکنامت را نمی دانم /اگر
بدانم ، نامت را صدا می زنم ...) این ترانۀ رقصان، همراهدهها ترانۀ دیگر ورد زبان ما جوانان دهۀ چهل و پنجاه بوده و
هنوز هم هست . هروقتعاشق می شدیم ، اینها را
برای دختر محبوب مان می خواندیم ، هرجمعی که صمیمانه بهپا می شد ، از یکی صدا در می آمد و باقی با آن دم می گرفتیم .درمحفلهای
خصوصی ، درزندان ، در بزرگسالی وپا
به سن گذاشتن، هرجا که پا می داد ، می خواندیم : تیچوشمان
آشنای، همسایه لاکوی ، همسایه لاکوی/ تی سر تا پا طلای ، همسایه لاکوی،همسایه لاکوی (چشمانت آشناست ،دختر همسایه ... سرتا
پایت طلاست ، دختر همسایه...( یا: تو بالای تلار ، من در زمینم/ با مُوم تی خانه راه سر تّرا
بید ینم ... ( تو درایوانی ، من روی زمین/ آمدم
سر راه خانه ات، تو را ببینم ...) و گاهی نم اشکی در کنجچشمان مان جا خوش می کرد و یاد سر زمین سبز زادگاه و کوه
و جنگل و دشت سرشارمان میکرد و آن همه حسرت ها و باختن ها ... همۀ این ها مدیون صدای گرم
و دلنشین آشورپوراست که آغاز گر این
راه بود .
بسیاری از این ترانه ها را گرد آورد ، یا سرودههای دیگران
را خواند . از جمله همسایه لاکوی که اثر همشهری شاعر ما، ناصر فرهادیاناست و همه یاد های محلی ، از موج های خشم آلود در یای چمخاله
تا تمشک های بعد ازظهرهای داغ تابستان وآن هرم گرما و فریاد تمشک فروش را در ذهن
ما زنده می کند .
حالا که سالها از آن زمان فاصله
گرفته ایم ، هنوز اغلب ما بچه های شمال که به نحویبا هنر و
اندیشه و قلم سر و کار داریم ، نوار های او را عزیز می داریم و با شوقوافر می شنویم . همۀ کسان دیگری که در این راه گام گذاشته
اند، از استاد پور رضا ،ناصر مسعودی و شمس و
جفرودی (این سه در حد ی ابتدایی تر ) تا ناصر وحدتی به نوعی اززیر شنل او در آمد ه اند . امروز می توان دید که استاد آشور
پور بعنوان آغاز کنندۀراه ( که به قول خودش در
آن زمان اصلاً کسی گیلکی خواندن را قبول نداشت و او ناگزیربود برخی از
ترانه ها را به فارسی هم بخواند ) خالی از ایراد نیست . من نه در مقاممتخصص، بلکه بعنوان شنوندۀ علاقه مند، ترانه هایی را که ایشان
به فارسی خوانده، نمیپسندم و به نظرم صدای
استاد به آنها جواب نمی دهد و اگر غیر گیلک زبان ها این ها راملاک بدانند ، به هیچوجه خواننده درجۀ یکی به حساب نمی آید .
بعلاوه ایشان چون شهریو رشتی است ، برخی تلفظ
های محلی یا گالشی را نتوانسته به درستی از کار دربیاورد
. بعنوان
آغاز گر، این عیب ها را نمی توان عمده کرد و امروز است که چنین می بینیم . وظیفۀ رفع این ایراد برعهدۀ نسل بعدی بود که
به گمان من استاد پوررضا (تا حدی ) وناصر وحدتی (چون در سیاهکل به دنیا آمده
، بیش از آن ) توانست از عهده برآید . بهرحال راه باز و امید باقی است تا آینده
گان با ذوق و سلیقه خود بتوانند آثاری دلنشینتر
بیافرینند . یاد استاد مهندس آشور پور همیشه نزد نسل ما پایدار است و حقپیشکسوتی او محفوظ .