آمریكا و حمایت از اصلاح طلبان
عیسی سحرخیز
Aftab_iran@yahoo.com
در شرایطی كه اكثریت قریب به اتفاق اصلاح
طلبان و تحول خواهان ایران، به ویژه
طرفداران جمهوریت و دموكراسی و حقوق بشر، بارها و بارها مواضع خود را در
برابر مواضع سلطه طلبانه ی جناح های مختلف حاكم بر آمریكا و به خصوص سیاست های تجاوزگرانه
و جنگ طلبانه ی دولت بوش و محافظه كاران جدید بیان داشته اند، اقتدارگرایان و تمامیت خواهان ایران با پیروی از سیاست نعل
وارونه زدن كماكان تلاش دارند، این حقایق را كتمان كرده و یا رنگ دیگری به بوم
اتهام های خود بزنند.
شروع كارزار انتخابات مجلس هشتم و بحث ضرورت
نظارت بین المللی بر روندی غیردموكراتیك و سوال برانگیز، كه در آن رقبای انتخاباتی
به بهانه های مختلف رد صلاحیت شده یا نامشان به ترفندهای گوناگون از صندوق بیرون
نمی آید، حاكمیت ایران را بر آن داشته است كه علاوه بر تشدید حملات گسترده و متنوع
به اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران ، بار دیگر به سیاست نخ نمای متهم كردن رقبای
سیاسی به طرفداری از آمریكا تمسك جوید و در این زمینه در سطوح مختلف به بوق های
تبلیغاتی خود بدمد؛ یك روز در سفر سیاسی- سیاحتی یزد، روزهای دیگر در تریبون های سیاسی-
عبادی نماز جمعه، یك بار در روزنامه ی پرونده ساز و مدیر تواب ساز آن، و بارها و
بارها در رسانه های زیر نفوذ و تحت اختیار.
این
جریان كه سیاست ورزی قدرتمدارانه را به آن حد از فضاحت رسانده كه دست توصیه های ماكیاولی
را از پشت بسته است، چون به نوع خاصی از "دین و آئین" و "اسلام و شیعه"
باور دارد كه دست یازدیدن به هر روش و هر چیز در جهت "حفظ بیضه ی نظام" در
آن مباح است، به راحتی "راستی و
راستگویی" و "صداقت و امانت" را كنار می گذارد و برای از میدان
خارج كردن "رقیب"، و از نگاه خود "دشمن"، به هر وسیله و ابزاری
دست می یازد. به این دلیل است كه بسیاری از رهبران و دست اندركاران این
جریان، از صدر تا ذیل آن، كه دستش در بازی
حكومتمداری آلوده شده است به خود حق می دهند كه برای جلب نظر مردم و فریب خلق هرچه
می خواهند به هم ببافند و هر چه كه می خواهند بگویند و بنویسند؛ تفاوت نمی كند از
حمله ی آیت الله خامنه ای به جریان های سیاسی-
مذهبی شناخته شده چون نهضت آزادی باشد، یا به افراد و گروهایی كه در جریان انقلاب اسلامی
و جنگ تحمیلی استخوان خرد كرده، اما نظام دیكتاتوری را با هر نام و هر شكل
برنتابند و نظام مبتنی بر"جمهوریت" را به حاكمیت استوار بر "ولایت
مطلقه" نفروشند، یا حمله ی افرادی شناخته شده چون شریعتمداری به زبانی وقیحانه
و در سطوحی گسترده تر.
هم زمان شدن سفر تبلیغاتی جرج بوش به منطقه ی
خاورمیانه، در جهت سرپوش گذاردن بر شكست سیاست های سلطه جویانه و جنگ طلبانه ی آمریكا
به بهانه ی استقرار دموكراسی در منطقه و به اصطلاح حمایت از اصلاح طلبان، و همچنین
سرپوش گذاردن بر افتضاح ورود نظامی به خاك كشورهای همسایه ایران و عدم امكان خارج
كردن نیروهای نظامی خود از عراق با گیرودار گرم شدن كارزار انتخاباتی ایران، بار دیگر
حربه ی تبلیغاتی مناسبی در اختیار جریان اقتدارگرا قرار داده است تا با زدن تهمت
ها و افتراهای رنگارنگ و گوناگون، از جمله پیروی اصلاح طلبان از آمریكا، فشار سیاسی
- روانی بیشتری به رقبای سیاسی خود وارد آورند و احیانا برای اثر گذاری بر نتیجه ی
آرای مردم، دامنه ی اختتاق حاكم را بگستراند و فشار بر روزنامه نگاران و مطبوعات
را با هدف اعمال هر چه بیشتر سانسور و خودسانسوری را شدت بخشد.
به این دلیل است كه در بازی ای یك طرفه، جریان
رسانه ای تمامیت خواهان به پیروی از سخنان رهبر كشور - فارغ از شاهد بودن خداوند
بر رفتار و كردار انسان ها و وجود روز رستاخیز و عقوبت یافتن دروغگویان و
نابكاران- هر آنچه كه می خواهد می گوید و می نویسد و اخبار را هر آن طور كه صلاح می
داند شقه شقه كرده و مثله می سازد تا شاید از آب گل آلود سیاست ماهی درشت تری صید
كند.
چند روز پیش بخش فارسی رادیو فرانسه مصاحبه ای
با صاحب این قلم انجام داد در مورد حملات شدید آیت الله خامنه ای به طیف گسترده
اصلاح طلبان پیگیر و پیشرو، از جمله مطرح كنندگان بحث ضرورت درخواست برای نظارت بین
المللی بر انتخابات ایران، در شرایط تداوم سیاست های گذشته شورای نگهبان در رد
صلاحیت شخصیت های شناخته شده و نامزدهای احزاب پرسابقه و همچنین نمایندگان تحصن كننده در مجلس ششم و حامیانشان در جهت صیانت
از آرای مردم. در آنجا اشاره ای هم بود به آن بخش از سخنرانی اخیر جرج بوش رئیس
جمهور آمریكا، كه ادعا كرده بود یكی از اهداف اصلی سفرش به منطقه اعلام حمایت از
دموكرات ها و اصلاح طلبان است.
محور پاسخ من در این مصاحبه ی رادیویی این بود
كه آمریكایی ها در عمل هیچگاه طرفدار نیروهای دموكرات، جمهوریخواه و اصلاح طلب ایران
نبوده اند، و هرچه می گویند تبلیغات و دروغی بیش در جهت منافع ملی خود نیست و
نبوده است. به این دلیل است كه آنان با وجود این ادعاها كماكان حامی مالی و سیاسی
"سلطنت طلبان" هستند. از این رو، چه تصویب و هزینه كردن بودجه ی كمك های مالی كنگره و محافظه كاران جدید آمریكا،
و چه این گونه سخن های تبلیغاتی بی پایه ی بوش، نتیجه و پیامدی جز دادن گزك به دست
جریان های اقتدارگرا برای پرونده سازی و سركوب آزایخواهان و جریان های ضد استبداد ایران
نداشته و ندارد؛ مواضعی كه در این سال ها
بارها و بارها از جانب جریان های مختلف مسالمت جو و اصلاح طلب در داخل و خارج كشور،
چه در زمان تصویب بودجه ی كنگره و چه در جریان اقدام های عملی و تبلیغاتی كاخ سفید
تكرار شده ، اما زیر تیغ سانسور رسانه های حكومتی ایران كمتر به گوش ملت رسیده
است- هر چند كه آنان با عقل و بصیرت، با وجود تبلیغات حكومتی، از كنه آن آگاه شده
اند.
این پرسش و پاسخ ابتدا دستمایه ی خبری خبرگزاری
رسمی ایران شد كه یك باره سیاست بایكوت خبری من را كنار گذاشته و بخش هایی دستكاری
شده از این مصاحبه را بر روی تلكس غیرمحرمانه و مطبوعاتی خود منتشر كند. خبری ابتر
كه به هر حال وظیفه ی آنانی است كه
"مامورند و معذور"، و شاخ و برگ دادن به آن ماموریتی است برای جریان هایی
كه "قلم به مزدند و قلم فروش".
كیهانیان و رئیس شان كه كوس رسوایی را در عالم زده اند و سابقه ی آن چنانی اش، از جمله همكاری گسترده و برنامه ریزی شده با
باند سعید امامی روشن و آشكار است، روز یكشنیه سردمدار در بوق دمیدن این ماجرا شد
و نعل وارونه زدن در جهت اثبات آمریكایی بودن اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران؛ در
"خبری ویژه" با عنوان "كی بود كی بود، ما نبودیم!"
و در "یادداشت روز" به قلم نماینده ی ولی فقیه، با عنوان درشت" چرا (آمریكا) حمایت نكند ؟!"
پیش از اینكه انگشت بر روی نمونه هایی از شیوه
ی"جعل واقعیات" و "دروغ پراكنی" توسط كیهانیان و شریعتمداری
انگشت بگذارم، لازم است چند نكته را با آوردن شواهدی روشن كنم. اول اینكه با تمام
پرونده سازی ها و اتهام های ریز و درشتی كه علیه اصلاح طلبان و تحولخواهان ایران
زده می شد، سابقه ی گفتاری و رفتاری آنان در انقلاب و جنگ روشن تر و شفاف تر از میراث خواران انقلاب و
مدعیان مبارزه با آمریكا بوده است. دوم اینكه این اقتدارگرایان شناخته شده هستند
كه نه تنها پیشینه ی محكمی در مبارزه با آمریكا ندارند، بلكه اگر فرصت دست دهد و
شرایط فراهم شود حاضرند در این جهت اصول انقلاب را زیرپا گذارند و حتی منافع ملی
را فدای مصالح شخصی و جناحی نمایند. چرا چنین می گویم؟ مستندات و دلایلش روشن است:
1- روزی،
چند روز پیش از آن كه اراده ی آیت الله خامنه ای در اوایل دوران اصلاحات بر تعطیل
كردن فله ای مطبوعات جلوه گر شود و فاش گردد، عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد وقت، مدیران و دست اندركاران روزنامه های كثیر
الانتشار كشور را در دفترش واقع در ضلع شمال شرقی میدان بهارستان جمع كرد كه گلایه
ی "مقام رهبری از مطبوعات" را به آنان ابلاغ كند. نشستی كه پیامدش اعلام
رسمی و علنی "گلایه مدیران مطبوعات" از برخوردهای نظام از جمله "پایگاه
دشمن" خواندن مطبوعات و "آمریكایی" نامیدن روزنامه نگاران اصلاح
طلب و مستقل نیز بود. در آن نشست كه جناب شریعتمداری هم به عنوان نماینده ی رهبری
در كیهان حضور داشت از جمله بیان شد كه " كسانی كه انگشت اتهام به سویشان
نشانه رفته است و نشریاتشان در معرض تعطیل قرار دارد حاضرند مدارك و سوابق خود را
در پیروزی انقلاب، حضور در جبهه های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به تحریك آمریكا، وضعیت
رزمندگی و تعلقشان به خانواده ی شهدا را در یك كفه ی ترازو بگذارند، به شرط اقدام
مشابه اتهام زنندگان و قرار دادن مدارك حقانیت شان در كفه ی دیگر ترازو، تا روشن
شود كه وزنه ی كدام طرف سنگین تر است". آقای شریعتمداری در آن نشست نه تنها
حاضر نشد از این پیشنهاد استقبال و حمایت كند، بلكه در این سال ها نیزهمواره چشم
خود را بر این موضوع بسته است كه مقایسه ای صورت گیرد بین مواضع و عملكرد دست
اندركاران و حامیان تسخیر لانه ی جاسوسی آمریكا با "خاموشان ناشناس" و
"مخالفان سرشناس" این ماجرا.
2- در جریان
تسخیر سفارت آمریكا كه از جانب آیت الله خمینی "انقلاب دوم" لقب گرفت،
كسانی چون دوستان نزدیك امروز جناب شریعتمداری، چون احمدی نژاد، جایگاهی نداشتند جز قرار گرفتن د ر مقام "فراریان ورود به
ماجرا" و "طرفداران تسخیر سفارت شوروی". افرادی كه امروز وقیحانه چشم
بر رفتار و گفتار دیروز خود بسته و داعیه دار و سردمدار مبارزه با آمریكا شده اند. كسانی كه از یك سو به دولت پوتین
"باج" می دهند و از سوی دیگر با دولت "بوش" لاس می زنند. كسانی
كه فراموش كرده اند یا خود را به فراموشی زده اند كه اصلی ترین شعار سیاست خارجی
انقلاب روزی "نه شرقی، نه غربی" بوده است، شعاری كه اكنون اصرار بر
تداوم برنامه ی بی منطق و حساب نشده ی انرژی هسته ای به هر بهایی موجب شده است كه در
عمل روز به روز ایران را بیشتر به سمت وابستگی و حتی باج دادن به باندهای امنیتی-
مافیایی روسیه سوق دهند. در این میان كسی نیست كه جسارت به خرج دهد و سوال كند كه
اگر تنها بخشی از این چند صد میلیارد ریال و هزاران میلیون دلار و ارزهای معتبر كه
بی حاصل صرف تكمیل و راه اندازی نیروگاه بوشهر شده است، در بخش گاز- اعم از مصارف خانگی، صنعتی و نیروگاهی و حتی صادرات
تبلیغاتی- سرمایه گذاری و هزینه می شد،
امروز بازده اش در بخش تولید برق و سوخت چه میزان بود؟ راهی و روشی منطقی كه اگر با
صداقت و كیاست دنبال می شد مسلما ملت ایران امروز، با چنین زمستان سرد و كشنده ای دست
به گریبان نبود.
3- در بیان
این نكات كه در مورد زمان مناسب "پایان دادن جنگ" اجماعی ملی در میان ایرانیان
وجود نداشته است و ندارد، و همچنین اگر سیاست هایی دیگر برگزیده می شد نیازی به
"نوشیدن جام زهر" نبود، امروز جای مباحثه نیست، اما مسلما جای طرح این
بحث هنوز باز است كه در دوران جنگ تحمیلی چه جریان ها و چه افرادی در مبارزه با رژیم
بعث عراق و اربابان آمریكایی صدام حسین فعال و پیشگام بودند؟ آقای شریعتمداری، جنابعالی و یار غار امروز شما
جناب احمدی نژاد حاضرند كارنامه ی خود را در این زمینه رو كنند و در كفه ی دیگر ترازو، در مقابل اصلاح طلبان بگذارند. خود
آگاهید كه در سال های پایانی جنگ تحمیلی، آمریكائی ها در عملیات نظامی علیه جزایر
و سكوهای نفتی ایران نقش مستقیم و غیرمستقیم داشتند- منظورم تنها مشاركت نظامی،
خبری و تبلیغاتی عملیات نظامی در جبهه های غرب و جنوب نیست- نقش شما و دوستان عزیزتان
در آن بخش از ماجرا چه بود؟
4- در
ماجرایی دیگر، در اتهامی دیگر نیز می توان این مقایسه را انجام داد. آیا حاضرید
آشكارا و شفاف به افكار عمومی اعلام شود كه در این سال ها، از لحاظ كمی و كیفی، چه
تعداد از اصلاح طلبان و تحول خواهان و چه تعداد از اقتدارگرایان و محافظه كاران از
كشورهای غربی و به خصوص آمریكا ویزای پناهندگی گرفته یا مشمول شرایط ویژه شده اند؟
و به ما به ازای آن چه میزان اطلاعات محرمانه، سری و فوق سری در اختیار دشمن قرار گرفته
است؟ چنین اطلاع رسانی روشن و شفاف به افكار عمومی شاید بتواند یك بار برای همیشه
پرونده ی سفرهای دانشگاهی و كاری افراد انگشت شماری كه حتی بسیاری از آنان برای
ورود مجدد خود یا سفر خانواده اشان به آمریكا با مشكل عدیده مواجهند، مختومه اعلام
كند؟
5- اقتدارگرایان
برای كسب و انتشار مستندات وابستگی اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران، به صورت شبانه
روزی پرونده های آنان را زیر و رو كرده و
شخم زده اند. آنان اگر تا كنون شواهد و مداركی جز این اتهام های واهی و ساختگی تبلیغاتی
كه كیهانیان و شخص شریعتمداری و توابان دست پرورده ی او به هم می بافند در اختیار
می داشتند، مسلما تا كنون دمار از روزگار پدر جد این گروه از اصلاح طلبان نیز درمی
آوردند. مگر نه این است كه آنان حاضر شدند برای كشف مدرك وابستگی فردی به آمریكا
حدود پنج سال خبرهای ارسالی او و افراد تحت مدیریتش را یك به یك كالبدشكافی كنند،
و عاقبت دست خالی بازگردند؛ اقدامی ناصواب كه حتی مسئول پروژه را در مقام توبه
كردن و پوزش خواستن از فرد نشانده شده بر صندلی اتهام قرار داد!
6-
....
اما برای بار دیگر حقانیت ضرب المثل "مشت نمونه ی خروار است"،
را ثابت كنم، لازم است كه به جعلیات مندرج در یك شماره كیهان كه به صورت حذف و
اضافه، كم و زیاد یا جابجایی كلمات و عبارات جلوه گر شده است بپردازم. آن هم نوشته
ای در مقام به ظاهر قدردانی از مواضع ضد
آمریكایی یك اصلاح طلب و درخواست برای تكرار آن توسط دیگران- در واقع با نیت با
پنبه سر بریدن؛ "واكنش مدعیان اصلاحات علیه اظهارات بوش و اعتراض به حمایت آمریكا
از این جبهه، اگرچه گامی در خور تقدیر و مورد انتظار است ولی هرگز كافی نیست و ..."
در این میان تنها به آوردن نمونه هایی چند تنها
در یك مقوله ی خاص بسنده می شود، نه كاوشی همه جنبه در تمام اخبار و نوشته های یك شماره از روزنامه ی تحت مدیریت
نماینده ولی فقیه:
الف- این عبارت، نقل قول گزینه شده ی شخص شریعتمداری
است.«ما از اصلاح طلبان، از بیروت و بغداد گرفته تا تهران حمایت می كنیم و در
كنار همه آنها خواهیم ایستاد». جمله ای كه در آن به عمد نام كشور دوست سوریه و
پایتخت آن، دمشق حذف شده است. در نطق روز شنبه ی جرج بوش رئیس جمهور آمریكا چنین آمده
بوده است: " ...از بیروت تا بغداد و از دمشق تا تهران..."
ب - این عبارت جالب تر است: "استدلالات
مضحك این عنصر افراطی دوم خردادی حتی صدای مجری رادیو فرانسه را هم درآورد تا آنجا
كه خطاب به سحرخیز گفت: پنهان نمی كنم، آمریكاییها بدشان نمی آید كه اصلاح طلبان
در ایران پیروز شوند!"، در اینجا جناب نماینده ی ولی فقیه برای اثبات
حقانیت ادعای خود، كار مهمی انجام نداده است جز اینكه جای مبتدا و خبر، و سوال و
جواب را برای رسیدن به مقصود جابجا كرده است. در خبر خبرگزاری خبرگزاری ترتیب زمانی
خبر و تنظیم آن كه مورد استناد قرار گرفته، اینگونه آمده بوده است: " مجری
این رادیو ضمن تاكید بر این مطلب كه "پنهان نمیكنم، آمریكاییها بدشان نمیآید كه اصلاح طلبان
در ایران پیروز شوند"، نظر سحرخیز را در این پیوند جویا شد. این فعال سیاسی
كه در گفت و گو با رسانههای وابسته به بیگانه معمولا انتقادات تندی علیه نظام مطرح میكند،
گفت: فكرمی كنم كه آمریكاییها با اصلاح طلبها میانه خوشی ندارند، وقتی بسیاری از اصلاح طلبان برای سفر به آمریكا
باید مدتها منتظر صدور ویزا باشند و از طرف دیگر به جریانهای خاص ویزا داده میشود،
طبیعتا نوع دشمنی
آنها
نیز مشخص است".
پ- جالب این است كه در این مطالب هر جا
كه كوچكترین اشاره ای شده است به سخنان آقای خامنه ای حذف گردیده، بلكه آنجا نیز كه نام
افرادی چون اكبر گنجی كه دولت بوش به دلایل مواضع ضد جنگ و مخالفت با سلطه جویی
آمریكا از صدور ویزا برایشان خودداری می كند یا آن را دستخوش چرخه ی دیوانسالاری می
سازد، آمده بود، عامدانه به تیغ سانسور و تحریف سپرده شده، و در مقابل تمام این افراد حقوق بگیر دولت آمریكا یا موسسات
جاسوسی معرفی شده اند: "مدعیان اصلاح طلبی در شرایطی تلاش می كنند حساب
خود را از حمایت آمریكاییها جدا كنند كه طی سالهای اخیر دقیقاً رهنمودهای بنیادهای
آمریكایی نظیر بنیاد سوروس، بنیاد اعانه ملی آمریكا و... را در ایران دنبال كرده
اند و به همین دلیل امروز نیز عناصر كلیدی شان در حوزه های حزبی، دانشجویی و
مطبوعاتی نظیر ... تحت الحمایه سازمانهای وابسته به دولت آمریكا قرار دارند! به
مدعیان اصلاحات توصیه می شود، به جای آنكه در «گویش» از حمایت آمریكاییها فاصله بگیرند،
«بینش» و «منش» خود را از «آمریكا محوری» بزدایند."
ت- اما بخش جالب تر جعلیات شریعتمداری،
در مورد بیانیه ای تحلیلی است با عنوان "فراخوان جدید صلح خواهی ملت ایران"
كه از متن طولانی آن، از جمله انتقاد از سیاست های سلطه گرانه و جنگ طلبانه ی آمریكا،
به یك عبارت نافص وابتر بسنده شده است.
بخشی كه با دروغ پردازی و آگراندیسمان می تواند از نگاه جریانی خاص مبنای حمله به
اصلاح طلبان قرار گیرد. این بیاینه ای است كه به دلیل فضای سانسور و خودسانسوری شدید
حاكم بر رسانه های داخلی، و در كنارش تهدیدها
و تحدیدهای مستقیم و غیرمستقیم در جهت عدم پرداختن و اطلاع رسانی مطبوعات در حوزه انرژی
هسته ای، و یا نام بردن از شخصیت های حقیقی و حقوقی شناخته شده ی مغضوب و محذوف،
جایگاهی در روزنامه ها نمی یابد. اما این عدم درج تحت فشار حكومت به عنوان انتشار
پیش هنگام از جانب رسانه های غربی، به خورد افكار عمومی داخلی داده می شود: "چند
هفته قبل در فاصله 3 روز بعد از انتشار گزارش 16نهاد اطلاعاتی آمریكا كه در آن به
صلح آمیزبودن فعالیت هسته ای ایران اعتراف شده و خشم توأم با رسوایی دار و دسته
بوش را برانگیخته بود 333نفر از مدعیان اصلاحات با امضای بیانیه ای خواستار تعلیق
غنی سازی اورانیوم در ایران شده بودند- یعنی دقیقاً همان خواسته غیرقانونی آمریكا
و متحدانش در طول 3 سال چالش هسته ای با ایران- این بیانیه قبل از انتشار در ایران،
از سوی رسانه های غربی منتشر گردیده و با استقبال محافل آمریكایی و صهیونیستی
روبرو شده بود".
اما باید دید كه در این بیانیه كه
نمونه ی مشابه آن در هفته پایانی اسفندماه 1385 انتشار یافت، چه مطالب و
مواضعی درج شده است كه این گونه خواب اقتدارگرایان را در مقابل نمایشی از چند صدایی
بودن جامعه ی ایران- بر خلاف تبلیغات برای نشان دادن یك صدا بودن ملت ایران در جریان
سیاست های مرتبط با انرژی هسته ای و برنامه های تنش زا - چنین آشفته می سازد و فریادشان را به آسمان می
برد.
فصل الخطاب "فراخوان جدید صلح
خواهی ملت ایران" این پاراگرف است: بار دیگر اعلام
می كنیم كه "اگرچه برخورداری از دانش
و فن آوری هستهای را، صرفنظر از کاربرد تسلیحاتی آن، حق مسلم مردم ایران می
دانیم، اما بر این نکته تاکید داریم که ملت ایران حقوق اساسی تر و مهمتری چون
برخورداری از حق "مردمسالاری و حقوق بشر"، "امنیت و آزادی" و
" عدالت و رفاه"- و در این شرایط
خاص سیاسی" حق برخورداری از یك انتخابات آزاد، سالم و عادلانه"- را نیز دارد و کسب این حق نباید دیگر حقوق ملت
را نفی و یا کمرنگ کند و خدای ناکرده سایه ی شوم جنگ و ویرانی را بر سر آنان
بگستراند. به باور ما در شرایط جدید نیز
پذیرش پیشنهاد مدیر آژانس بین المللی انرژی اتمی، جناب آقای محمد البرادعی مبتنی
بر "تعلیق در برابر تعلیق" اقدامی عاجل و دوراندیشانه برای پیشگیری از
تحریم و جنگ است و می تواند سیاست "برد- برد" را شکل دهد و سازماندهی
کند و بهانه را از دست آتش افروزان و جنگ طلبان بگیرد. همانگونه که در بطن این
پیشنهاد نهفته است خط مشی "تعلیق در برابر تعلیق" از یک سو حکومت ایران
را وادار می کند که تعلیق موقت را بپذیرد و داوطلبانه برنامه غنی سازی را تا مدت
مورد توافق متوقف کند و از سوی دیگر فشارها و مجازاتهای اقتصادی علیه ایران را تا
زمان مورد توافق طرفین به حالت تعلیق درآورد. راهکار دیگر می تواند پذیرش
پیشنهادهای جمعی گروه ۵+۱ یا پیشنهاد دولت فرانسه با اصلاحاتی توسط جمهوری اسلامی
ایران همراه با تعلیق و پیگیری مذاکرات باشد.
حال باید این پرسش را مطرح كرد
كه چرا در شرایطی كه اقتدارگرایان مشغول پذیرایی و مجیز گویی مدیر آژانس بین المللی
انرژی هسته ای و دور گرداندن آقای البرداعی هستند، و این بار صلاح دیده اند كه سطح
دیدارها تا آیت الله خامنه ای نیز ارتقا یابد و سیاست های برادعی و آژانس مورد ستایش و تمجید فراوان قرار گیرد.
اما در جعلیات خود نمی گویند كه از جمله سیاست های دوراندیشانه ی جناب ایشان سیاست"تعلیق
در برابر تعلیق" برای پیشگیری از تحریم های گسترده تر و جلوگیری از سیاست های
جنگ طلبانه ی آمریكا علیه ایران با هدف جا انداختن برنامه ی "برد- برد"
بوده است؟
باید
این سوال را نیز پرسید كه چرا عامدانه چشم ها در برابر این پاراگراف های بیانیه بسته می شود و در "جعلیات تبلیغاتی" رسانه
های اقتدارگرا، امضا كنندگان آن از لسان آیت آلله خامنه ای "جاسوس و مزدورآمریكا"
و در قلم نماینده ی رسانه ای اش گروه های و افرادی كه " در بسیاری از موارد، پا
به پای آمریكا حركت كرده اند و به گواهی اسناد موجود، زبان آمریكا را در كام و
مواضع این قدرت بیگانه را در گام داشته اند" معرفی می شوند؟ مگر نه این
است كه این جمع شناخته شده سیاست های جنگ طلبانه ی كاخ سفید را نقد و خط مشی سلطه
جویانه دولت بوش را این گونه رد كرده و می كنند:
"امضا
کنندگان این بیانیه مصرانه بر سیاست اعتمادسازی در عرصه ی جهانی تاکید دارند و آن
را از طریق تعامل با خاویر سولانا و نمایندگان گروه موسوم به 5+1 و دبیرکل سازمان ملل
امکانپذیر می دانند. به باور این جمع، تداوم سیاستهای
تنشزا و سخنان و اقدام های
تحریكآمیز نمایندگان حاکمیت در داخل و
مجامع بین المللی تنها دیوار بی اعتمادی گسترده میان
ایران و جامعه جهانی را ضخیم تر خواهد ساخت و به نفع برنامه های کاخ سفید برای
ایجاد یک اجماع بین المللی علیه تمامیت ارضی
و منافع ملت عزیز ایران خواهد بود.
ما همچنین ضمن پرهیز دادن دولت بوش از هرگونه
اقدام ماجراجویانه با هدف جنگ افروزی در منطقه و حمله به خاک ایران با نیت اثر
گذاری بر روی آرای انتخاباتی ملت آمریكا، نگرانی عمیق خود را نسبت به پیامدهای
ویرانگر سیاست های جنگ طلبانه که با هدف تحت الشعاع قرار دادن شکست های داخلی و
بین المللی و کمرنگ ساختن مشکلات فزاینده سیاسی و اقتصادی صورت می گیرد، بیان می
کنیم."
اقتدارگرایان، به ویژه امثال شریعتمداری،
باید تا دیر نشده از گذشته عبرت بگیرند و به جای اهتمام به "جعل واقعیات"
و "پرونده سازی" با هدف تخریب "رقبای سیاسی" و "مخالفان فكری"،
و هر رطب و یابسی را در جهت فریب مردم و افزایش آرای انتخاباتی سرهم كردن، راهی را
بر نگزینند كه همانگونه كه شمارگان یك میلیونی كیهان را به كمتر از یك بیستم تنزل
داده اند، از شمار مخالفان سیاست های سلطه گرانه ی آمریكا نیز بكاهند، و با ندانم
كاری آشكار خویش روز به روز بر شمار طرفداران تجاوز نظامی آمریكا به خاك ایران به
بهانه ی نبود آزادی و استقرار دموكراسی بیفزایند.
تكلیف ما روشن است و راه و روش مان روشن تر؛
نه مجیز آمریكا را گفته ایم و می گوئیم، نه منت روسیه را كشیده ایم و می كشیم؛ نه
به استقلال كشور چوب حراج زده و می زنیم، نه تمامیت ارضی كشور را رایگان فروخته ایم
و می فروشیم؛ نه چشم به حمایت سیاسی و كمك مالی حاكمان كاخ سفید داشته و داریم، و
نه پول نفت را به جیب دلالان و اسلحه فروشان كاخ كرملین ریخته و می ریزیم؛ نه...
اگر به اسلام باور داریم و روز جزا، پایه ی آن
را "راستی" می دانیم و "صداقت"، شما چطور؟ آیا آن دنیا تان هم
چون این دنیا خواهد بود؟
یكشنبه
۲۳/۱۰/۱۳۸۶