پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶ - ۲۴ ژانويه ۲۰۰۸

اسلام رقيب جدي آمريكا نيست

آينده آمريكا از نگاه رئيس شوراي روابط خارجي

 

اشاره: ريچارد هاس، رئيس شوراي روابط خارجي آمريكا از جولاي 2003 است. اين شورا، نهادي مستقل و بي‌طرف است. هاس تاكنون حدود ده كتاب درباره سياست خارجي آمريكا به نگارش درآورده و از ژانويه 2001 تا سال 2003 مدير طراحي سياست وزارت امور خارجه آمريكا و يكي از مشاوران اصلي كالين پاول بوده است.

وي همچنين سمت تعيين كننده سياست آمريكا درباره آينده افغانستان را داشته و ارشدترين نماينده آمريكا براي حمايت از روند صلح ايرلند شمالي بود و به خاطر تلاش‌هايش، مدال افتخار وزارت امور خارج را دريافت كرده است.

از سال 1989 تا 1993 هاس، مشاور ويژه بوش و مدير برنامه‌هاي خاور نزديك و امور آسياي جنوبي شوراي امنيت ملي آمريكا بود. وي در سال 1991 به خاطر تلاش‌هايش در جريان عمليات‌هاي سپر صحرا و طوفان صحرا مدال شهروند درجه يك رياست جمهوري آمريكا را دريافت كرد.

وي در دانشگاه‌ها و سازمان‌هاي گوناگون بين‌المللي و معتبر، عهده‌دار سمت‌هاي متعددي بوده و در سال 1951 در بروكلين نيويورك متولد شد و هم‌اكنون به همراه همسر و دو فرزندش در نيويورك زندگي مي‌كند.
گفت‌وگو با ريچارد هاس، رئيس شوراي روابط خارجي آمريكا درباره بزرگترين چالش‌هاي رئيس‌جمهور آينده آمريكا و نحوه پرداختن به آنها از نظر وي انجام شده؛ «هاس» بر اين باور است، به رغم اين‌كه سلطه آمريكا بر جهان رو به افول است، نفوذ گسترده آمريكا همچنان ادامه خواهد يافت.

پرسش: رئيس‌جمهور آينده آمريكا با چه چيزهايي روبه‌روست؟

ريچارد هاس: ايده خاورميانه بزرگ دربردارنده چالش‌هاي بزرگي نيز خواهد بود كه هم آمريكا و هم جهان را درگير خود خواهد كرد كه اين امر محدود به رئيس‌جمهور ما نبوده و رؤساي جمهوري و نخست وزيران متعددي را به خود مشغول خواهد كرد.

آمريكا مدت‌هاست پرنفوذترين كشور دنيا جداي از جوانب نظامي است، اما در سال‌هاي اخير برتري آن در خاورميانه با افول چشمگيري روبه‌رو بوده است. ما شاهد تولد دوره جديدي در خاورميانه هستيم كه چندان براي ما جذاب نيست، چرا كه مشكلات زيادي را براي ما و براي خود منطقه در پي خواهد داشت.

«خاورميانه قديم» با يك عراق متجاوز اما عقيم، يك ايران راديكال اما پراكنده و ضعيف و يك اسرائيل به عنوان قدرتمندترين كشور منطقه و تنها قدرت اتمي آن تعريف مي‌شد. در «خاورميانه جديد»، ايران به خاطر داشتن نفت بسيار قدرتمندتر و در برابر عراق ضعيفتر شده است. اسرائيل هنوز هم كشوري قدرتمند است اما هنوز هم بايد با چالش نظاميان درگير باشد و هنوز هم درگير عواقب و چالش‌هاي جنگ با اعراب است.
آمريكا بايد با فاكتورهاي زيادي كه بيشتر آنها ضد آمريكاي است، مقابله كند. اين امر را بايد در چهارچوب منطقه‌اي در نظر بگيريم كه چندان علاقه‌مند به آمريكا نبوده و از نظم كمي هم برخوردار است. آينده مذاكرات صلح در آن چندان روشن نبوده و در مقابل آينده بالا رفتن قيمت انرژي بسيار روشن است؛ چيزي كه كار آمريكا را سخت‌تر مي‌كند، اين كه آمريكا شريكان بسياري در خاورميانه ندارد.


اما بايد توجه داشت كه خاورميانه تنها مشكل دنياي كنوني نيست و دو چيز ديگر را بايد به آن اضافه كرد؛ يكي آسياست. پرسش در اينجا، مهار پويايي اقتصاد است و تاريخ نشان داده كه پويايي اقتصادي، باعث ايجاد نيروهايي شده كه سياستمداران قادر به كنترل آن نيستند.

سومين چالش بزرگ رئيس‌جمهور آينده آمريكا، چالش جهاني است؛ چالش‌هاي اساسي عصر كنوني چالش‌هايي جهاني هستند كه در تاريخ اين‌گونه نبوده است، اما در آينده‌اي قابل پيش‌بيني اين موضوع مهم خواهد بود. تروريسم، گسترش دانش و سلاح‌هاي اتمي، حفظ يك جامعه جهاني باز، تغييرات آب و هوا و انرژي جزو اين چالش‌هاي جهاني هستند. اين عوامل بيش از هر چيز ديگري، نه تنها بر رئيس‌جمهور بلكه بر كشور او نيز تأثير خواهند داشت.

رئيس‌جمهور آينده همچنين با چند چالش در داخل نيز روبه‌روست؛ يك مسأله ارتش است؛ ارتش آمريكا به خاطر مأموريت‌هاي گسترده‌اش، به ويژه در عراق و افغانستان به شدت در فشار است. رئيس‌جمهور و وزير دفاع آينده، بايد تصميمات پرهزينه‌اي را براي جايگزيني تجهيزات بگيرند و در كنار آن با مسائل مربوط به نيروها نيز كنار بيايند كه بازگرداندن تعداد زيادي از آنها به خانه است.
دومين چالش داخلي مسأله انرژي است؛ آمريكا به شدت وابسته به واردات نفت و گاز است كه گران بوده و ثبات چنداني هم ندارد و به علت مصرف بسيار بالاي ما، حجم بالايي از دلارها از دولت خارج مي‌شود كه به جاي اينكه باعث ثبات منطقه‌اي و جهاني شود، بيشتر تهديد كننده است.

اگر قرار باشد من رئيس‌جمهور آينده را ترغيب به انجام كاري كنم، مطمئناً توصيه من بحث انر‍ژي خواهد بود. اگر آمريكا مصرف نفت را كاهش دهد واردات آن نيز كاهش مي‌يابد كه در پي آن بايد منتظر وضعيت خوبي باشيم. كاهش تورم، كاهش بدهي‌هاي ما، قطع جريان پولي دلار به اشخاصي مانند چاوز و احمدي‌نژاد و پوتين و بهبود وضعيت تغييرات آب و هوا، بخشي از مزاياي اين كار خواهند بود. سياستگذاري پيشرفته در زمينه‌هاي اقتصادي، زيست محيطي و استراتژيك، مي‌تواند بسيار سودمند باشد؛ اين امر چالشي بزرگ براي رئيس‌جمهور، كنگره و مردم آمريكا خواهد بود.

سه‌ دهه و نيم از زمان جنگ خاورميانه در سال 1973 مي‌گذرد و ما هنوز هم قادر به حل چالش بحران‌هاي نفتي نشده‌ايم.


چالش سوم اقتصاد است. ما با كسري بودجه و تجارت روبه‌رو هستيم؛ رشد اقتصادي ما كم بوده و تضعيف ارزش دلار به تقويت تورم كمك كرده است.

مجموع اين چالش‌هاي داخلي و خارجي كار را براي هر كسي كه به عنوان رئيس‌جمهور انتخاب شود، بسيار سخت خواهد كرد. البته بايد توجه داشت كه حل اين مشكلات غير ممكن نيست و راهكار‌هايي هست كه مي‌توان با كاهش وابستگي به انرژي آنها را اجرا كرد. رئيس‌جمهور بعدي بايد آمريكا را به محيطي باز براي كالاها تبديل كرده و به تشويق سرمايه گذاري و مهاجرت بپردازد.
به اين مسائل بايد اهميت همكاري آمريكا با كشورهاي دوست مانند ژاپن را نيز اضافه كرد. ما با پرداخت هزينه‌هاي فراواني متوجه شده‌ايم كه آمريكا به تنهايي قدر به حل مشكلاتش نيست و با روش نظامي هم نمي‌توان همه مشكلات را حل كرد. ما براي موفقيت نيازمند همه ابزار سياست خارجي با هم هستيم.

پرسش: خطر دلارهاي نفتي كه به كشورهاي ديگر سرازير مي‌شود، چيست؟

هاس: سياست انرژي ما و يا شايد نداشتن سياست دقيقي براي انرژي باعث وابستگي و آسيب‌پذيري ما و در مقابل افزايش حجم پولي شده كه به كشورهايي مانند ايران مي‌رود. خطر اين كار بسيار بالاست، اين روند به چاوز يا احمدي‌نژاد كمك مي‌كند كه قدرت خود را تثبيت و سياست‌هايي را در خارج تعقيب كنند كه به روشني ضد آمريكايي است. چاوز به همسايگانش كمك‌ها و سوبسيدهاي زيادي مي‌دهد و احمدي‌نژاد هم به اشكال گوناگون به گروه‌هايي مانند حزب‌الله و حماس كمك مي‌كند.
با كمك به بالا رفتن قيمت انرژي و در عين حال هزينه كردن براي امنيت داخلي يا مقاصد نظامي و اطلاعاتي ما حمايت از هر دو طرف جنگ عليه تروريسم را قطع مي‌كنيم. مشخصا اين وضعيت مناسبي براي ما نيست.

مهمترين چيزي كه بايد مد نظر داشته باشيم، كاهش تقاضا براي نفت است. اين كار از راه‌هايي مانند بهينه‌سازي مصرف خودروها و عايق كردن ساختمان‌ها، توسعه استفاده از سوخت‌هاي جايگزين نفت و تلاش بيشتر براي كاهش استفاده از زغال سنگ كه در اين زمينه بايد به جوانب اتمي انرژي هم توجه كنيم.
آمريكا بيش از صد نيروگاه اتمي فعال دارد، اما از زمان ايجاد برنامه‌ريزي براي نيروگاه‌هاي اتمي چندين دهه مي‌گذرد. همه اين صد نيروگاه در پنجاه سال آينده، به گونه‌اي بازنشسته به شمار مي‌روند؛ بنابراين آمريكا تنها براي اين‌كه بتوانيم سطح كنوني استفاده از انرژي اتمي را حفظ كنيم، بايد با برنامه‌ريزي هر سال دو نيروگاه اتمي را به بهره‌برداري برسانيم كه تا كنون اين كار را انجام نداده‌ايم.

 

پرسش: رئيس‌جمهور آينده در مورد ارتش بايد چه كار كند كه هم‌اكنون فشار زيادي روي آن است؟

هاس: يك اقدام در اين زمينه، كاهش و نه البته حذف تعداد نيروهاي حاضر در عراق است. هم‌اكنون ما حدود 160 هزار نيرو را در نقاط گوناگون در خارج از كشور داريم. اين تعداد تا بهار 2008 به 130 هزار نفر كاهش يافته و من برآورد مي‌كنم كه تا پايان سال 2008 به حدود صد هزار نفر يا كمتر برسد.
دوم آن‌كه بايد به فكر گسترش ساختار و حجم ارتش باشيم.


پرسش: با ارايه يك لايحه؟

هاس: نه. ما بايد روش داوطلبانه را براي جذب نيرو ادامه دهيم، اما نيازمند افزايش اين نيروها هستيم به ويژه ارتش و تفنگداران. كمبود ما در شاخه نيروهاي زميني است. اين افزايش هر مقدار كه باشد، آمريكا بايد بداند كه استفاده از ارتش در آينده در زمينه تكنولوژي تسليحاتي نبوده و با استفاده از نيروي انساني انجام مي‌شود. اين امر مي‌تواند در محدوده‌هاي شهري ديده شود. پس از پايان جنگ سرد بسياري از مردم گمان مي‌كردند كه الگوي جنگ‌هاي آينده نيز مانند جنگ آمريكا و عراق در سال 1991 خواهد بود. امروزه نيز اين احتمال بيشتر به نظر مي‌رسد كه جنگ كنوني عراق، مدلي براي جنگ‌هاي آينده باشد كه به معني نيروي انساني بيشتر خواهد بود. به نظر من، ما نيازمند تغيير ساختار در ارتش و افزايش حجم آن هستيم.

پرسش: آيا ماهيت دشمن هم در حال تغيير است؟

هاس: دشمنان از تاريخ درس گرفته‌اند و اين‌كه اگر مي‌خواهند در برابر آمريكا بايستند، انجام اين كار در ميداني كه آمريكا در آن قويترين است، كاري احمقانه خواهد بود. ما در تكنولوژي هواپيما و تانك بهترين هستيم. من نگران اين هستم كه دشمن، آمريكا را در سطوح پايين‌تري به چالش بكشد. مانند مسائلي كه امروز در عراق رخ مي‌دهد؛ جنگ‌افروزي در شهرها، كار گذاشتن مواد منفجره و بمب و استفاده از تكنولوژي‌هاي رده پايينتر. زماني ما شاهد مردمي خواهيم بود كه در تلاش براي دستيابي به مواد و سلاحهاي بيولوژيك شيميايي و اتمي خواهند بود.

پرسش: خوب به سراغ اقتصاد برويم. ارزش دلار در حال كاهش و رشد اقتصاد ما بسيار كند است. آيا مي‌شود گفت كه سلطه آمريكا به آرامي در حال پايان يافتن است؟

هاس: دوراني كه در آن آمريكا از سلطه‌اي گسترده بهره مي‌برد، در حال به پايان رسيدن است، اما هنوز هم تداوم دوران نفوذ قدرتمندانه آمريكا ممكن است كه اين امر وابسته به برداشتن گام‌هايي براي حل مشكلات اقتصادي، كنترل هزينه هاي داخلي، كاهش واردات نفتي و كاهش كمبود بودجه كنوني و حل مشكلات انرژي و همچنين توجه به سياست داخلي و حل معضلات كهنه اي مانند امنيت اجتماعي و بهداشت عمومي است.

اما پرسش اصلي اين است كه آينده متصور براي آمريكا چيست؟ ممكن است برخي آمريكا را در آينده كشوري بدانند كه مسلط به دنيا نباشد، اما كشور مهمي است و در آن محيط نيز كشورها براي مبارزه با معضلات جهاني با آمريكا همكاري مي‌كنند. عده‌اي ديگر جهان آينده را در محيطي مانند خاورميانه كنوني فرض مي‌كنند كه بازيگران نظامي، كشورهاي شكست خورده و هست براي من مهمترين موضوع گستردگي سلطه آمريكا نيست بلكه وضعيت جهاني به وجود آمده پس از آن است.


پرسش: آيا كشور ديگري جاي آمريكا را خواهد گرفت؟

هاس: يك تصور، وضعيتي است كه در آن آمريكا بخشي از سهامش را از ثروت و قدرت جهاني از دست بدهد كه اين امر محتمل هم هست. ما هم‌اكنون شاهد انتقال ثروت و منابع هستيم، اما اين‌كه كشوري مثلا مانند چين بتواند جايگزين آمريكا شود، به نظر من غير منطقي و ناممكن است. ما نمي‌توانيم سلطه را از يك كشور به كشور ديگري انتقال دهيم، بلكه احتمال وجود جهاني بيشتر است كه در آن بسياري كشورها، شركت‌ها، سازمان‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي و گروه‌هاي تروريستي به همزيستي در كنار يكديگر بپردازند. احتمال اين‌كه ما به دنيايي بسيار پيچيده‌تر وارد شويم، بسيار بيشتر است تا اين‌كه سلطه گسترده يك يا دو كشور را بپذيريم.

به اين ترتيب، نكته مهم در اين وضعيت، ميزان همكاري كشورها در عين صلح و آرامش و همبستگي بالاي اقتصادي آنها و يا ميزان افزايش محافظه‌كاري اقتصادي و خشونت‌هاست، اما ‌هم‌اكنون در يك مورد مطمئن هستيم و آن از بين رفتن جهاني است كه در آن آمريكا از موقعيت برتر و سلطه‌گرانه برخوردار است.

پرسش: روسيه از كشوري وام گيرنده به مهره‌اي سرمايه‌گذار تبديل شده است. واكنش آمريكا به چنين كشورهايي كه با رشد اقتصادي به قدرت سياسي دست پيدا مي‌كنند، چه بايد باشد؟

هاس: تاريخ نشان مي‌دهد كه بين اقتصاد و سياست رابطه مستقيمي است. گاه قدرت اقتصادي به مانند ساير اشكال قدرت بروز مي‌‌دهد كه به نظر من اين روند درباره روسيه به چشم مي‌رسد. روسيه به طور آشكار به دنبال راه‌هايي است كه خود را به عنوان يك قدرت ژئوپلتيك معرفي كند.

پرسش: آمريكا بايد در برابر روسيه چه كار كند؟

هاس: اين پرسشي سخت و بحث برانگيز است كه من در اين مورد به دو نكته اشاره مي‌كنم. ادامه روند ارسال حجم عظيمي از دلارهاي نفتي به روسيه براي آمريكا مناسب نيست؛ چه مستقيم و چه غير مستقيم از طريق افزايش قيمت نفت. به عبارت ديگر، آمريكا براي حل مشكلاتي مانند چالش ايران و يا حفظ ثبات در اروپا، نيازمند شريكي مانند روسيه است؛ بنايراين هدف ما انزواي روسيه نيست، بلكه به نظر من همكاري با روسيه است، چه اين كشور در سازمان تجارت جهاني باشد يا خير. به اين معني كه مثلا آنها در مورد پرونده ايران با ما همكاري كنند، درست مانند چين كه به تازگي درباره كره شمالي همكاري كرد.

اين كار سختي است، چرا كه رو‌س‌ها در بسياري جهات كشوري پيچيده شده‌اند. آنها در چند دهه گذشته نشان داده‌اند كه علاقه‌اي به شكست ندارند و هم‌اكنون بخشي از قدرت از دست رفته خود را بازيافته‌اند؛ بنابراين مديريت اين رابطه كاري دشوار است كه البته به نظر من ارزش كار روي آن را دارد. من به روسيه پيشنهاد مي‌كنم كه سر يك ميز بنشيند و با ايجاد يكپارچگي اقتصادي بين ما و روسيه تا آنجا كه ممكن است با آنها همكاري كنيم.

من محور سياست‌هاي خود را عليه روسيه و نارضايتي از اوضاع داخلي روسيه نمي‌گذارم و از سركوب نهضت‌هاي دمكراسي‌خواه در روسيه خوشحال نمي‌شوم، اما به نظر من اين كار ارزش اين‌كه به محور سياست‌هاي ما عليه روسيه تبديل شود را ندارد.


پرسش: آيا آمريكا بيشتر از ژاپن در حال نگاه كردن به چين است؟ مذاكرت شش جانبه بيشتر به مذاكرات چهار جانبه شبيه بوده است.

هاس: در مذاكرات شش جانبه، آمريكا همكاري نزديكي با چين داشت، اما اين اقدام بازتابي از واقعيت موجود است كه چين نفوذ بيشتري را نسبت به هر كشور ديگري در پيونگ يانگ داراست. اين يك موضع طرفدار چين و يا ضد ژاپني يا ضد روسي نيست. اين تنها بازتابي از واقعيات ژئوپلتيك است. به هر حال، چين در وضعيت بهتري براي فشار بر كره شمالي قرار دارد. درباره تكنولوژي من بايد به همكاري نزديك آمريكا با هند اشاره كنم.

به نظر من، مهمترين چالش براي روابط آمريكا و ژاپن تضمين مشورت دو كشور در مسائل گوناگوني از كره شمالي گرفته تا مسائل زيست محيطي و منطقه‌اي است... .

اين امر به نحوي شبيه به وضعيت كنوني اروپاست. ما بايد در شكل دهي دوباره روابطي كه در دوران جنگ سرد ايجاد كرده بوديم تلاش كنيم چه براي مبارزه با تروريسم يا خلع سلاح يا تجارت يا محيط زيست. چالش روابط آمريكا و اروپايي‌ها مانند روابط آمريكا و ژاپن داراي پيچيدگي‌هايي است.

 

پرسش: هانتينگتون مسئله خيزش اسلام را مطرح مي‌كند، اما اسلام فراتر از انتظارات ظاهر شده است و نه تنها يك دين بلكه هم‌اكنون يك اقتصاد هم هست كه مي‌توان اين امر را در ماليه اسلامي هم ديد. آيا اسلام به نقطه‌اي رسيده كه زماني كمونيسم به آنجا رسيده بود؟ به عبارت ديگر، آيا رقيبي جديد براي آمريكاست؟
هاس: نه. جرياني دلاري به صادركنندگان نفت و گاز كه بيشتر مسلمان و عرب هستند، وجود دارد، اما به طور كل، نه. ونزوئلا، روسيه و ايران عرب نيستند. دلايل مشكلات جهان عرب، ربطي به خيزش اسلام ندارد بلكه موضوع خيزش تروريسم و افزايش آن است. تروريسم بسيار زودتر از قيمت نفت افزايش يافت؛ بنابراين اين خيزش اقتصاد اسلامي، تنها يك پديده است. مشكل اين است كه تروريسم مانند يك بيماري است كه نمي‌توانيد آن را از بين ببريد. مي‌توانيد به آن حمله و در برابر آن دفاع كنيد، اما به طور مقطعي درست مانند وقتي كه مريض مي‌شويد. چالش ژاپن و آمريكا در اين ميان اين است كه خود را منعطفتر نگاه دارند. من گمان مي‌كنم كه تهديد تروريسم در دهه‌هاي آينده هم ادامه خواهد يافت.

 

منبع: Foreign Affairs

ترجمه: فراز شهلايي

http://www.tabnak.ir/pages/?cid=5465