سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۹ فوريه ۲۰۰۸

نگاهی به فیلم علی سنتوری

 

در سکانسی از فیلم که به هیچوجه تصادفی نیست، پدر مستقیما سرنگ برداشته و هروئین را در رگ فرزند خویش تزریق می کند. مهرجویی این پدران و دولتمردان را مسئول مستقیم و بلاواسطه این فجایع می داند

 

یدی

05-02-2008

 

 

هانیه؛ زنی دیگر از سینمای مهرجویی

فیلم "سنتوری" به کارگردانی داریوش مهرجویی یکی از بزرگترین فیلمسازان ایران در تورنتو بر پرده سینمای امپایر در ایمپرس واک نورت یورک به نمایش گذاشته شده است. نمایش این فیلم که علیرغم داشتن پروانه نمایش نتوانست در ایران اکران شود، فرصتی به علاقمندان هنر سینما و بخصوص عاشقان سینمای مهرجویی می دهد تا آن را بر پرده عظیم، تماشاگر باشند.

 




مهرجویی این فیلمساز فیلسوف ـ که در هر فیلم اش فلسفه به طور کلی (پری) و یا در شکل کتاب و نویسنده (هامون) و یا حتی در یک لغت و یا عنوان یک کتاب (سنتوری) امضا خویش را می گذارد ـ یک بار دیگر انگشت به روی یکی از بزرگترین معضلات اجتماعی ایران گذاشته و مسئول اصلی و مستقیم تمام این فجایع را دولت و دولتمردان مذهبی ایران می داند. بی دلیل نیست که این فیلم همچون "دایره مینا" که رژیم شاهنشاهی را در اوج رسیدن به دروازه های تمدن افشا کرد و ماسک از چهره "تمدن بزرگ" برداشت، دچار مشکل نمایش می شود. در سکانس های مختلف فیلم خواهید دید که چگونه علی (بهرام رادان) مادر خویش را که نمادی از مذهب و نگهدارنده فرهنگ مذهبی است به زیر سئوال برده و در صحنه دیگر پدر را که دست در سفره دولت دارد به تمسخر می گیرد. پدری که با آن همه ثروت فرزندش را که می خواهد زندگی سالم و هنرمندانه ای داشته باشد از همه چیز محروم کرده و با همکاری همسر (مادر علی) او را از خانه رانده و به باد فنا می دهد.

در واقع مادر سمبل مذهب و پدر مظهر قدرت دولتی با یکدیگر همبستر شده تا فرزندان خلف خویش را که می خواهند دنیای دیگری داشته باشند و حق طبیعی خویش می دانند که برای رسیدن به اهداف انسانی خویش فقط 10 درصد و یا 5 درصد و یا حتی 1 درصد (به قول علی در فیلم) از تمام سرمایه نفتی ایران سهم داشته باشند تا دنیای خویش را آنگونه که خود می خواهند بسازند، چنان تحریم کنند که آنها هیچ پناه و چاره ای ندارند جز آنکه به اعتیاد و مواد مخدر چنگ اندازند.



در سکانسی از فیلم که به هیچوجه تصادفی نیست، پدر مستقیما سرنگ برداشته و هروئین را در رگ فرزند خویش تزریق می کند. مهرجویی این پدران و دولتمردان را مسئول مستقیم و بلاواسطه این فجایع می داند. آنها را مسئول مستقیم معتاد شدن هزاران هزار فرزندان نازنین این آب و خاک می داند. هنرمندان جوانی که می خواهند هر جور شده راه خویش بروند و حاضر نیستند به هیچ قدرت و مذهبی باج دهند. جوانانی که پس از آن ازدواج ساده و بدون تشریفات رایج بزرگترین شادی آنان نه آمدن مبل و صندلی و اثاثیه تجملی و لوکس و ظرف و ظروف آنچنانی که فریاد شادی آنان از آمدن یک وسیله دیگر موسیقی به خانه است. اما این شادیها دیرپا نیست، هزینه می خواهد. دولتی که مخالف هر شادیست و مخالف هنر و هنرمند واقعی، مضراب ساز را از آنها گرفته و به جای آن سرنگ به دستشان می دهد تا در گوشه پارکی و یا خیابانی در خلوت خویش بلولند و به این سئوال که این ثروت از کجا می آید و به کجا می رود کاری نداشته باشند. علی که عاشق سازش است و هانیه همسرش عاشق پیانو و آن دو یکدیگر را عاشقانه دوست می دارند، خبیث و شیطان و "جهنمی" هستند، اما دولتمردان خونخوار "بهشتی".

اما آنچه که مرا وادار به نوشتن این چند خط کرد نه کل محتوای فیلم که شخصیت زنان در فیلم مهرجویی است. آنچه که فیلم مهرجویی را از سایر فیلمسازان ایرانی متمایز می کند نقش محوری زنان در داستانهای مهرجویی است که در نیمه فیلم و یا در نیمه راه قد علم کرده خلاف جریان آب و کلیشه های رایج اجتماعی حرکت می کنند تا دنیای دیگری را بجویند.

زنهای مهرجویی که در فیلم نقش کلیدی دارند، نه اهل مدارا هستند، نه دنباله رو، نه توسری خور و نه تابع شرایطی هستند که از طرف برادران و یا شوهران به آنها تحمیل می شود (نمونه فیلم های کیمیایی، خواهر خودکشی می کند تا "غیرت" و آبروی برادران حفظ شود و زن در مقابل سیاستهای مردانه همسر هیچ واکنش تغییر دهنده ای برای خویش ندارد.)



زنهای سینمای مهرجویی هرگاه در مقابل خواسته های منطقی خویش پاسخی قانع کننده نمی یابند و یا حتی کشیده می خورند (چه از همسر فیلسوف کتاب نویس و کتاب خوان چون هامون و چه از همسر معتاد و دائم الخمر علی سنتوری) راه را کج کرده و برای همیشه ترک آنان می کنند و هیچ چیز نمی تواند مانع رفتن آنها و یا اجبار به بازگشت آنها به خانه شود. نه دنبال دویدن و التماس کردن یک مرد در قالب یک زن سنتی در پوشش و دمپایی زنانه در فیلم "سارا"، نه با تفنگ دو لول در "هامون" و نه ترحم خواهی و پیامهای پی در پی تلفنی در "علی سنتوری". حتی در فیلم "پری" شاهد آن هستیم که دختر جوان علیرغم فلسفه های برادران و شیفته نظرات آنان شدن بین گِل و زمین و گلدسته و آسمان (نمادی از ماتریالیسم و ایده آلیسم) خود در جستجو است تا زندگی و معنای هستی را تجربه کند.

در فیلم علی سنتوری، هانیه همسر علی پس از تلاشهای بسیار برای ترک اعتیاد شوهر در یک گفت و گو و مشاجره بر سر خواسته های منطقی خویش از علی کشیده خورده و ترک خانه می کند و به خانه مادر خویش پناهنده می شود. اما در خانه مادری، مادر همان کلیشه های رایج و نصایح همیشگی را جلوی روی دختر می گذارد: که تو باید به علی کمک کنی، او به تو نیاز دارد، فداکاری کنی . . . و زیرا او شوهر توست. و هانیه شاهد می آورد که کمک های خویش را کرده و دیگر از این وضعیت خسته شده و چون نمی تواند مادر را قانع کند و حاضر نیست به فرهنگ مادری باج دهد خانه مادر را هم ترک می کند تا راه خویش را یابد.

شاید با یک نگاه عامیانه، زنان فیلم های مهرجویی راخودخواه قلمداد کنیم، اما این نگرش از همان فرهنگی می آید که می خواهد همیشه گذشت و فداکاری از طرف زنها باشد و زنها باید قربانی شرایطی شوند که خود مردها عامل اصلی به وجود آمدن آن هستند. نگاه افسوس بار این زنان به هنگام ترک شوهر و چهره ای عاری از هرگونه شادی نشان آن دارد که آنان هرگز خودخواه نبوده، اما حاضر هم نیستند قربانی این شرایط شوند. در صحنه ای از فیلم هانیه با بغض گلو، مملکت و بانیان این وضعیت را فحش می دهد که علی همسر نازنین او را به این روز انداخته اند، اما از علی هم خسته است که برای اصلاح خویش حاضر به همکاری با هانیه نیست و سرانجام علی تنها می ماند و صندلی خالی همسرش را در کنسرت ها فقط آه و حسرت علی پر می کند و هانیه می رود تا برای یک زندگی دیگر راهی کانادا شود. مهرجویی در این فیلم به چند مسئله اساسی و مهم در جامعه کنونی ایران می پردازد: 1ـ وضعیت هنر و هنرمندان جوان (موسیقی زیرزمینی) 2ـ معتاد شدن مردان به مواد مخدر 3ـ وضعیت زنان در کنار همسران معتاد.

لازم نیست به ایران بروید و یا سری به زندان زنان بزنید و یا یک جامعه شناس باشید تا بدانید بر سر زنان با شوهران معتاد چه آمده. به همین هفته نامه شهروند چند شماره پیش مراجعه کنید. گزارشات و مقالات مستندی وجود دارد که چگونه شوهران معتاد، زنان خویش را به اعتیاد، دزدی، قاچاق، و یا حتی تن فروشی واداشته تا مواد مصرفی خویش را تهیه کنند. بعضی از این زنان ناچارا دست به کشتن شوهر زده و اکنون در انتظار چوبه دار هستند و یا به جوخه اعدام سپرده شده اند، اما هانیه از آن دست نیست تا تاوان مصیبت های اجتماعی و شوهرش را بدهد. او که به تنهایی قادر به اصلاح جامعه و یا حتی اصلاح شوهر خویش نیست در این موقعیت نمی ماند و در واپسین دم علی را به پدرش سپرده و راه خویش را پیش می گیرد.

مهرجویی فیلم هایش را در قد و قواره جشنواره ها و فستیوال ها نمی سازد، گرچه شایسته همه آنهاست و از اولین کارگردان هایی ست که فستیوال ها را تسخیر کرد، اما او فیلم را برای ملتی می سازد که در هر دوره با مشکلات بزرگی روبرو هستند و گاه این مشکلات مختص فقط ایرانی ها نیست و مشکل جهانی است، اما با تمام اینها باید اشاره کرد که فیلم علی سنتوری دچار نقطه ضعف هایی است که این فیلم را در مقایسه با سایر فیلمهای مهرجویی یک پله پایین تر می نشاند. فیلم از نظر ساختار یک دست و سینمایی در بعضی جاها لنگ می زند گویی بعضی از صحنه ها باید بازپرداخت و دوباره سازی می شد. گرچه بازیها خوب است و دیالوگ و زبان محاوره فیلم بسیار جا افتاده و با نسل بازی کننده فیلم همخوانی کامل دارد و به خوبی لغات جایگاه خویش را پیدا کرده و کلام از گنده گویی و شعارپراکنی به دور است، اما گمان می رود که مهرجویی به یک و یا دو برداشت از صحنه قانع بوده و یا باید در زمانی کوتاه و با بودجه ای کم هر چه سریعتر فیلم را به پایان می رسانده است. این قضیه در اجاره نشین ها هم به چشم می خورد. شاید بعضی از صحنه ها (به لحاظ صدابرداری روی صحنه) باید تکرار می شد، اما مشکل اصلی فیلم "پایان خوش" فیلم است. اگر از مهرجویی شناخت نداشته باشیم به نظر می رسد که کارگردان به "بازار" نظر داشته و یا برای کسب مجوز باید پایانی آنچنان به فیلم می داده. در صحنه ای از فیلم هانیه که مدتهاست از علی همسرش بی خبر است براساس اتفاق او را در حال یافتن غذا در میان اشغال ها می یابد و علی برای گریز از این صحنه روی از هانیه برمی گرداند و فرار می کند، اما هانیه او را که اکنون یک بی خانمان به تمام معنا شده است، می شناسد و در پی او می رود، اما او را گم می کند. هانیه از این قضیه بی تفاوت نمی گذرد و آخرین کمک خود را به علی میکند و وضعیت او را تلفنی به پدر علی خبر می دهد. فیلم باید در همین جا تمام می شد. شاید در یک مصاحبه رودر رو و یا تلفنی بشود از مهرجویی پرسید چرا مثل بسیاری از فیلمهای هالیوود علی باید "اصلاح" می شد و به جامعه برمی گشت؟ آیا برای چنین پایانی به گیشه احتیاج داشت و یا مجوز فیلم (که به هر حال فیلم ممنوع شد) و یا دلایل قانع کننده دیگر؟ چون این سئوال پیش می آید که علی که پدرش از دولتیان است و از امکانات دولتی و مالی برخوردار است می تواند از میان آن هزاران بی خانمان دیگر گلچین شده و اصلاح شود، اما بقیه علی ها که پدری ناتوان دارند چه می شوند؟ و یا اساسا این سئوال که آن جامعه و معتادانش، با این دولتمردان، قادر به اصلاح هستند و یا راه بازگشت به اصلاحات را دارند؟

گرچه به قول برتولت برشت در هر قاعده ای استثنا وجود دارد و هر استثنایی شاید روزی لزوما قاعده شود. همچنان که در همین تورنتو جالب است که بدانید صاحب یکی از بزرگترین و موفق ترین کافی شاپ های زنجیره ای به نامSecond Cup سالهای سال بی خانمان بوده، ولی سرانجام ترک اعتیاد کرده و زندگی خیابانی را ترک می کند و امروز نه تنها صاحب سکندکاپ است، بلکه بنیان چند سازمان خیره را نهاده که اکنون این سازمانها شهرت جهانی دارند. داستان زندگی او در کتابی به نام Hopeبه نوشته خود او در بازار است.

با وجود کاستی های برشمرده، اینها هیچ از فیلم مهرجویی بودن نمی کاهد. مهرجویی هنوز بر مسند گاو، دایره مینا و ... نشسته است.

فیلم را بر پرده ببینید قبل از آنکه سی دی شود و دست به دست بگردد و حق و حقوق کپی رایت هنرمند پایمال شود.

اوج و زیبایی فیلم در لحظه ایست که علی پس از بی خانمان شدن و پیوستن به سایر بی خانمان های دیگر، غذای مختصر خویش را با آنان تقسیم می کند و پس از آن با سنتور شکسته خویش می نوازد و آنها را به رقص و پایکوبی وامیدارد. این صحنه یکی از زیباترین صحنه های فیلم و یکی از ماندگارترین صحنه ها در سینمای ایران است. او در این صحنه زیبا و تاثیرگذار می گوید هنرمندان واقعی هیچ وقت جهان را فقط برای خویش نمی خواهند، آنان نان خویش و جهان را بین تمام انسانها تقسیم خواهند کرد و آنگاه است که شادی شکل می گیرد.

ایمیل نویسنده:

yadimazi@gmail.com

 

http://www.shahrvand.com