ظهور و سقوط
امپراتوری:
حال آمریکا خوب نیست
تحلیل
روزنامه آلمانی زود دویچه تسایتونگ
- آمریکا، سرمایه اخلاقی و
ایدئولوژی خود را با ارزشی غیرقابل محاسبه باخته
است. کشوری که شکنجه می کند و زندانیان را بدون محاکمه به بند می کشد، ممکن است ترس بپراکند، اما احترام نصیبش نخواهد
شد
برگردان: جواد طالعی
(دفتر
اروپائی شهروند)
06-02-2008
اشاره:
روزنامه معتبر "زود دویچه تسایتونگ" آلمان
مدتی است بخشی از فضای پایگاه اینترنتی خود را به تحلیل هائی اختصاص داده است که
زیر عنوان Jetzt.de یا
"حالا" به مهمترین مسائل سیاسی و اقتصادی روز جهان می پردازند.
مقاله تحلیلی
Aufstieg und Fall des Empire :USA geht es schlecht(
ظهور و سقوط امپراتوری: حال آمریکا خوب نیست) روز اول فوریه در این بخش منتشر شد.
تحلیلگر زود دویچه تسایتونگ، در فرازی از مقاله خود، اعتیاد بیش از 30 درصد از
شهروندان آمریکائی را به چربی، یکی از شاخص های بیماری جامعه آمریکا معرفی می کند.
او، در اینجا فراموش می کند بنویسد که به موجب گزارش وضعیت تندرستی وزارت بهداری
آلمان، اکنون 55 درصد زنان و 75 درصد مردان جامعه آلمان دارای وزن اضافی هستند.
بنابر این، اگر چاقی را نشانه بیماری یک جامعه بدانیم، که چنین نیز هست، پس آلمان
بسیار بیش از آمریکا بیمار است! از سیاست جنگی آمریکا و برنامه های مخرب اقتصادی
دولت بوش که بگذریم، در سایر عرصه هائی نیز که در این مقاله به آن اشاره می شود،
وضعیت اروپای مرکزی چندان بهتر از آمریکا نیست.
صرفنظر از این نکات، تصویری که تحلیلگر زود دویچه
تسایتونگ از وضعیت امروز آمریکا می دهد، جالب، خواندنی و در عین حال تکان دهنده
است. برگردان فارسی این متن را، می خوانید:
دفتر اروپائی شهروند
"کشور ما در حال جنگ و اقتصاد
ما دستخوش رکود است. و جهان متمدن، با خطراتی روبرو است که پیش از این هرگز نمی
شناخته است. با این همه، ملت ما از همیشه قوی تر است".
این را، جورج دبلیو بوش در سخنرانی
اش پیرامون وضعیت کشور بیان کرد. نه در دوشنبه شب گذشته، بلکه شش سال پیش، چندماهی
پس از یازده سپتامبر. از آن زمان، جنگی دیگر آغاز شده است. اقتصاد به سوی رکودی
دیگر راه می سپرد و خطرات، همانطور مانده اند که بودند. حتی خوش بینی خود بوش شکست
خورده است: او، دیگر نخواهد توانست سرزمین از هم پاشیده ای را که برای جانشین خود
باقی می گذارد"Stronger
than ever“بنامد.
در آمریکا، ناخوشی یی آشکار می شود.
نه تنها به این دلیل که بانک ها در زمینه پرداخت وام ساده اندیش و آزمند هستند و
طبقه متوسط رنج می برد و ارزش دلار سقوط می کند. سرزمینی که روزی ثروتمندترین،
مدرنترین و سالم ترین کشور جهان بود، اکنون در مقایسه با سایر کشورها، تقریبا در
همه زمینه ها عقب می ماند. نشانه ها، از مدت ها پیش انباشته شده اند، اما اقتصاد
توفنده سال های گذشته و مصرفی که این اقتصاد اجازه آن را به آمریکائی ها می داد،
چین و چروک چهره آمریکا را می پوشاند. اکنون از آنجا که پول بسیاری به تانک های
اتومبیل های فوق العاده بزرگSUV سرازیر می شود
و دوران رشد دائمی ارزش مستغلات- که دومین درآمد میلیون ها خانواده را تشکیل می
داد - سپری شده است، مصرف نیز متوقف می شود. و ناگهان، در غیاب غفلتی که جیپ جدید
و تلویزیون های مسطح جدید می آفرید، واقعیت زشت آشکار می شود: آمریکا در آینه می
نگرد و به وحشت می افتد.
تنها 15 سال از زمانی می گذرد که
آمریکا ناگهان به عنوان تنها ابرقدرت بر صحنه جهانی ایستاد. جنگ سرد به پیروزی
انجامیده و دوران سلطه انکارناپذیر آمریکا آغاز شده بود. هرچه تخیلی، اما بدوا
تصویر رویای بزرگ آشکار شده بود، اما حباب ترکید. یازده سپتامبر آمد و آمریکا، در
اوج سوگواری، ترس ترورو جنگ، بقیه دنیا را فراموش کرد. حالا، وقتی سرش را بلند می
کند، از مجسمه و بزرگی آن چیز بسیار کمی باقی مانده است: اروپا بهتر از همیشه حضور
دارد، در آسیا، همه سیلندرها پرتوان در حرکت اند. و آمریکا؟ آنجا جلد تازه ترین
شماره مجله نیویورک تایمز، سرزمین بزرگ را مثل مگسی کوچک در میان دو انگشت نشان می
دهد. تیتر: چه کسی ابرقدرت را مچاله کرد؟
تضعیف استراتژیک ناشی از ماجراجوئی
نامطلوب عراق، سیاست ناهوشمندانه در برابر ایران، و فقدان پیروزی در خاورمیانه در
دست هستند. اقتصاد وارد مرحله بحرانی باورنکردنی می شود. سقوط دلار و بحران مالی،
بانک های بی شماری که تنها با تزریق مالی رقبای خاورمیانه ای به حیات خود ادامه می
دهند ـ که نفوذ ارزشمندی را برای خود تضمین می کنند ـ تنها بخش خبری عوارض هستند.
و رکود، ممکن است ظرف چند ماه برطرف شود، اما چشم اندازی بسیار بلندمدت تر و
دردناک تر قابل مطالعه است: از قضا آمریکا خود را به عنوان بازنده اصلی جهانشمولی
اقتصادی نشان می دهد که می خواست جهان را با استفاده از الگوی خود هماهنگ کند. در
شرایطی که نیروهای جهانی بازار در اروپا هدایت می شوند، در آمریکا جای مکانیسم های
حفاظت کننده، به زیان صنعت و کارگران خالی است. و به لحاظ جغرافیائی نیز، ایالات
متحده آمریکا ناگهان با نقص عضو می جنگد. محور تحرک اقتصادی از آتلانتیک به
"اروآسیا" منتقل می شود. آمریکا تنها از راه دور به تماشا ایستاده است.
در این میان، ایالات متحده آمریکا،
سرمایه اخلاقی و ایدئولوژی خود را با ارزشی غیرقابل محاسبه باخته است. کشوری که
شکنجه می کند و زندانیان را بدون محاکمه به بند می کشد، ممکن است ترس بپراکند، اما
احترام نصیبش نخواهد شد. آمریکا به عنوان تنها کشوری که حاضر به پذیرش پیمان کیوتو
نشد، قابل اعتماد بودن خود را در عرصه مسائل زیست محیطی باخت. همچنین نفوذ اقتصادی
این کشور، کاهش یافته است. در سراسر جهان، غفلت از کنترل تحولات اقتصادی سال های
اخیر، به باد انتقاد گرفته شده است. همچنین سیاست انفعالی شتابزده ای که منتهی به
دو بار کاهش بهره (از سوی بانک فدرال.م) شد. Nouriel Robiniاقتصاددان آمریکائی در
نشست داووس (همایش اقتصاد جهانی.م) این موضوع را عمده کرد و گفت: "ایالات
متحده آمریکا، وضعیتی شبیه یک کشور در آستانه رشد را پیدا کرده است". با کسر
بودجه عظیم و ارز ضعیف. برخی از کشورهای در آستانه رشد، مثلا برزیل، به لحاظ
اقتصادی، در واقع وضعیتی بهتر از آمریکا دارند.
اکنون، آمریکا نه تنها در زمینه
استراتژیک، اقتصاد، اخلاق، آموزش و پرورش، خدمات درمانی، کیفیت زندگی و محیط زیست،
بدیل سال های میانه قرن بیستم خود را می طلبد، بلکه نقش الگو بودن نیز، تجزیه می
شود. این، در پیکر شهروندان آمریکا آشکارتر از همه جا است: بیش از سی درصد
آمریکائی ها، مبتلا به بیماری چربی هستند. این در سراسر جهان بی همتا است. آن ها،
در نتیجه این امر، یکی دیگر از برجستگی های خود را باخته اند: 150 سال پیش،
آمریکائی ها بلندقامت ترین انسان های جهان بودند. در سال های دهه هفتاد، اروپائی
ها از آن ها جلو افتادند. امروز، مردان آمریکائی در ردیف نهم و زنان آمریکائی در
ردیف پانزدهم آمار جهانی قرار گرفته اند. بلندی قامت، نشانه مهمی برای سنجش رفاه،
کیفیت زندگی و تامین بهداشت محسوب می شود.
یک نمونه دیگر، مرگ و میر کودکان
است. در آمریکا از هر هزار کودک بیش از شش نفر می میرند. این دو برابر کشورهائی
مثل سنگاپور، سوئد و ژاپن است. و در زمینه میانگین امید به زندگی، آمریکائی ها
اکنون با 78 سال در جایگاه چهل و پنجم آمار جهانی قرار دارند. حتی در بوسنی
هرزگوین، طول عمر متوسط انسان ها بیشتر است. علت ها مشترک اند: بیماری چربی، فقر و
فقدان سیستم خدمات درمانی: 15 درصد آمریکائی ها از بیمه درمانی محرومند.
در زمینه آموزش و پرورش نیز، منحنی
ها سیر نزولی را نشان می دهند. سال ها است تعداد دانش آموزانی که دوره متوسطه را
رها می کنند و به زندگی به عنوان کارگر کمکی محکوم می شوند، در حال افزایش است.
درست برعکس آلمان، که امروزه تعداد دیپلمه های آن، نسبت به نسل پیشین، بسیار بیشتر
شده است. تعداد افرادی که به کالج می روند، در آمریکا مثل گذشته بالا است، اما
کشورهای دیگر، در این زمینه نیز همواره با شتابی بیشتر پیشی می گیرند. در زمینه
خواندن، ریاضیات و رشته های دیگر، آمریکائی ها در ردیف های میانه قرار دارند.
حتی در عرصه اقتصاد، آمریکا که نقش
رهبری خودرا، برای همه زمان ها، امری ثبت شده می یابد، همواره بیشتر شکست می خورد.
بسیاری نمونه ها شناخته شده اند، اما تاکنون به ندرت نتیجه ای داشته است: صنایع
خودروسازی، دست کم از زمان انفجار قیمت بنزین،به صورتی افزاینده روی کیک حلبی غول
پیکر، اما به لحاظ فنی کم هوش خود نشسته است. مردم، ترجیح می دهند آدی یا تویوتا
بخرند، اما سه مارک بزرگ دیترویت، به جای این که از ژاپنی ها بیاموزند و مصرف را
پائین بیاورند، لابی های خود را به جان سیاستمداران واشنگتن می اندازند، تا آن ها
را از محدود ساختن مصرف سوخت، حتی برای آینده، جلوگیری کنند. سه استاندارد G برای تلفن های همراه که مدت ها است در اروپا اعمال می شود، در
آمریکا، هنوز هم فن آوری آینده به حساب می آید. حتی در عرصه استفاده از اینترنت،
آمریکا در ردیف های میانه قرار دارد. انسان هائی بیشتر از اکثر کشورهای اروپائی،
همچنان از خطوط تلفنی استفاده می کنند که عواقب شدیدی برای توانائی رقابت صنعت
ارتباطات دارد.
این عقب ماندگی ابتکار و نوسازی،
همواره بیشتر به یک فاکتور زیست محیطی برای کشوری تبدیل می شود که همچنان تولید
سرانه گاز کربنیک آن چندین برابر بقیه دنیا است. در شاخصEnviromental Performance ایالات متحده آمریکا در سال 2006 ردیف 28 را به خود اختصاص داده
بود. در این میان، به ردیف 39 لغزیده است. آلمان در ردیف 13 قرار دارد.
آمریکائی ها، که قطعا استاد انتقاد
از خود نیستند، در این میان، خودشان کشورشان را در وضعیتی بد می بینند. اخیرا 75
درصد شرکت کنندگان یک نظرسنجی گفتند که کشورشان در راهی غلط گام بر می دارد.
بخش بزرگی از این روند، مستقیما به
سیاست دولت بوش بازمی گردد: از طریقهزینه های سنگین جنگی که با صرفه جوئی در جائی
دیگر باید جبران شوند، از طریق هزاران قانون منفرد، و بیش از همه از طریق کاهش
مالیات ها. کاهش مالیات ها را، نباید به معنای هدیه ای پیش از همه به انتخاب
کنندگان ثروتمند دانست، بلکه این برنامه ای هدفمند برای کاهش نفوذ اقتصادی دولت در
همه رشته ها است. بوش، در سخنرانی اخیر خود، بار دیگر بر این خواست تاکید
ورزید:"به عنوان آمریکائی، ما به نیروی فرد برای تعیین سرنوشت خویش و راه
تاریخ اعتقاد داریم. ما، در همه کارها، باید به توانائی انسان آزاد، برای اتخاذ
تصمیمات درست اعتماد کنیم".
این نظریه، زمانی عمل می کرد که
مساله بر سر کشیدن خط آهن، ایجاد آسمانخراش ها و تبدیل اتومبیل به مهمترین وسیله
رفت و آمد بود، اما زمانی که پیشرفت دیگر تنها با گسترش مثلا جاده های وسیع قرن
بیستم اندازه گیری نمی شود، این ایدئولوژی و به وسیله آن تاریخ موفقیت آمریکا به
نقطه ای جالب می رسد: آموزش و پرورش، زیرساخت ها، بهداشت و کیفیت زیست محیطی،
فاکتورهائی هستند که امروز رفاه اقتصادی یک کشور را تعیین می کنند و نه آزادی شرکت
ها. و چنین چیزی، بدون هدایت دولت ممکن نیست.
گرفتاری ایالات متحده آمریکا، از همه
بیشتر در عرصه فاجعه آلودگی جو آشکار می شود. این موضوع را نمی توان مثل نبرد با
تروریسم، به عنوان جبهه جدید عرضه کرد. با این فاجعه نمی توان به وسیله محصولی
مقابله کرد که کنار دخل "وال مارت" قرار می گیرد. بدون همکاری بین
المللی، بدون مداخله دولت، بدون فرهنگ اندیشه پایدار به جای سود کوتاه مدت، بدون
نسخه ای برای مشارکت، مشکل حل نخواهد شد. همه اقداماتی که آمریکا در سال ها و دهه
های گذشته فراموش کرد.
این روزها، در واشنگتن بر سر یک برنامه زیرساختی 150 میلیارد
دلاری بحث می شود که باید به مقابله با رکود برخیزد. این پول، به مصرف تعمیر پل
های فرسوده یا جلوگیری از ریزش ترافیک هوائی نخواهد رسید، چه رسد به برنامه های
زیست محیطی. مالیات دهندگان، یک چک چندصد دلاری دریافت خواهند کرد. و کسی که مجبور
نیست با آن پوشک بچه یا غذا بخرد، به خودش اجازه خرید چیز قشنگی را خواهد داد: با
یک تلویزیون بزرگ، یک مبل زیبا. فکر آن ها را نمی شود عوض کرد.
http://www.shahrvand.com