سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۹ فوريه ۲۰۰۸

چالش جدید انترناسیونالیسم توده‌ها

مصاحبه روزنامه «اومانیته» با سمیر امین / برگردان: احمد آزاد

 

 

 

سمیر امین اقتصاددان، محقق اجتماعی و سیاسی و یکی از چهره‌های فعال جنبش کمونیستی جهان در چند دهه اخیر است. وی در سال 1931 در قاهره بدنیا آمد. تحصیلات عالی خود را در علوم اقتصاد، علوم سیاسی و آمار در دانشگاههای فرانسه به پایان رساند. تحقیقات بسیاری در زمینه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، ژئوپلیتیک ومباحث سوسیالیستی منتشر کرده است. وی در حال حاضر استاد دانشگاههای پاریس، پواتیر و داکار است و هم زمان عضو شورای بین‌المللی «فوروم اجتماعی جهانی» و رئیس «فوروم جهانی آلترناتیوها» (مصر) می‌باشد. وی یکی از برجسته‌ترین اقتصاددانان مارکسیست است که در دهه 60-1970 به همراه «فرناندو هانریک کاردسو» و «آندره گوندر فرانک» و چند تن دیگر بر روی تئوری «اقتصاد وابسته» کار کرده و به عنوان یکی از تئوریسین‌های این نظریه شناخته می‌شود. در چند سال اخیر تحقیقات متعددی در زمینه سرمایه جهانی شده، امپریالیسم و مسائل کشورهای پیرامونی بویژه کشورهای افریقائی، عربی و اسلامی منتشر کرده است.

 

سوال: شما چگونه بحران اقتصادی و مالی کنونی در سطح جهان را تحلیل می‌کنید؟

سمیر امین: «مالی» کردن سیستم لیبرالی اقتصاد سرمایه‌داری، که به نظر بسیاری شکل جدیدی است، به نظر من چیزی به جزیک امکان موقت برای سرمایه در جهت غلبه بر تضادهای درونی آن نبود. افزایش درآمد سرمایه و کاهش درآمد «کار» نمی‌توانست طولانی مدت ادامه یابد. بخش مالی سیستم پاشنه آشیل آن بود. «سو پرایم» دلیل این بحران نیست، چرا که بحران سرمایه سیستماتیک است، بلکه صرفا حادثه‌ای بود که این بحران را دامن زد. بدنبال خصوصی کردن سود، نیروهای مسلط موجود تلاش می‌کنند تا زیان را اجتماعی یا عمومی کنند، یعنی زیان را کارگران و زحمتکشان کشورهای جهان سوم بپردازند.

 

سوال: سرمایه به مثابه یک سیستم تاریخی، به نظر شما در فاز «افول» قرار دارد. چه چیزی این نظر شما را ثابت می‌کند؟

سمیر امین: سیستم سرمایه‌داری، همچون یک سیستم تاریخی دوران رشد طولانی را داشته است. برعکس دوران اوجش که به لحاظ سیاسی با انقلاب فرانسه و به لحاظ اقتصادی با انقلاب صنعتی به راه افتاده بود، تنها در قرن نوزدهم متمرکز شد و به بیان دیگر دوران بسیار کوتاهی داشت. این دوران اوج خیلی زود با واقعه «کمون پاریس» در سال 1871 و اولین انقلابی که بنام سوسیالیزم در سال 1917 در روسیه رخداد، به پایان رسید. برخلاف بسیاری از نظرات، از این زمان سرمایه‌داری وارد یک دوران بسیار طولانی «افول» شد. در قرن بیستم به عنوان یک سیستم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی توسط پروژه‌های آلترناتیو (سوسیالیستی و کمونیستی) مورد نقد قرار گرفت. سرمایه‌داری همچنین در مقابل یک تضاد و تقابل فاحش و رشدیابنده بین مرکز مسلط و پیرامونیان تحت سلطه، که خود باعث و بانی آن بود، قرار گرفت. این تضاد، شورشها، عدم پذیرش مردمان تحت سلطه در همراهی با آن، قبول آن و و نتایج فاجعه‌بار آن در زندگی اجتماعی آنها را، تغذیه می‌کرد.

 

سوال: چگونه این دو بعد، ایدئولوژیک و ژئوپولیتیک، با یکدیگر در زیر سوال بردن سرمایه‌داری عمل می‌کردند؟

سمیر امین: این دو از هم جدائی ناپذیرند. چرا که سرمایه‌داری واقعا موجود، همچون یک سیستم جهانی، بطور طبیعی امپریالیست است. این جدائی ناپذیری در قرن گذشته با انقلابات سوسیالیستی که در پیرامون سیستم سرمایه داری شکل گرفتند، رسمیت یافت. منظور من انقلاب چین، ویتنام و کوبا است. این مشارکت و پیوند، در قرن بیستم، بین دو بعدی که سیستم سرمایه‌داری را زیر سوال می‌بردند، به نوعی اولین «موج» را ایجاد کرد، همچون انقلاباتی که به نام سوسیالیزم صورت گرفت، جنبش‌های بزرگ رهائی‌بخش ملی با درجات مختلف از رادیکالیسم، غیرمتعهدها و ضدامپریالیسم. این «موج» اول خیلی زود به سر حد ظرفیت تاریخی خود رسید. از نفس افتاد. بویژه در کشورهای جهان سوم که به تازگی از مرحله رهائی ملی عبور کرده بودند و با سرعت کمتری در کشورهایی که به نام سوسیالیزم انقلاب کرده بودند. ولی نتیجه یکسان است، این اولین «موج» فروکش کرد و سپس خاموش شد.

 

سوال: شما ارزیابی می‌کنید که «دومین» موج منتقد سیستم سرمایه‌داری در حال تولد است. اما چگونه؟

سمیر امین: بین موجی که قدرتش را از دست داد و موج جدید، که لازم و ممکن است، در قرن بیست و یکم، یک شکافی وجود دارد. در این شکاف توازن قوای اجتماعی و سیاسی بسیار نابرابر است. این نابرابری تا حدی است که به سرمایه، بر بستر توهم پایان تاریخ و پاک کردن کامل موج اول، اجازه یک ضدحمله داده است. این وضعیت به نئولیبرالیسم اجازه می‌دهد تا یک گفتمان ارتجاعی و نه «لیبرال» را به کار گیرد. این گفتمان بازگشت به قرن نوزدهم است که بر پایه مدل گفتمان بازگشت سلطنت، که درفرانسه بازگشت به پیش از انقلاب را تداعی می‌کرد، قرار دارد. سارکوزی ( رئیس جمهوری کنونی فرانسه) نمونه کامل این گفتمان ارتجاعی است. آنچه که او «رفرم» می‌خواند در واقع از بین بردن تمام امتیازاتی است که کارگران در قرن بیستم بدست آورده‌اند. ما دراین وضعیت جزر قرار داریم. ولی در افق اقیانوس امواج کوچکی، از آنچه که در آینده موج خواهد شد، می‌بینیم. آن چه که من آن را پیشرفت انقلابی امریکای لاتین می‌نامم. پروسه‌ای که این نیم‌ قاره طی می‌کند شاخص است. از یک طرف ضد امپریالیست است (بویژه ضد امریکایی چرا که امپریالیست امریکا در این بخش قاره مسلط است) و ازسوی دیگر تمایلات سوسیالیستی دارد. این تمایلات سوسیالیستی تائید شده است، اگرچه گاهی به صورت عام و مبهم ویا برعکس دقیق و روشن است و گاه ظاهر دگماتیکی بخود می‌گیرد، ولی نکته جالب این است که در اینجا نیز ضدامپریالیسم و سوسیالیسم از یکدیگر جدائی ناپذیرند.

 

سوال: شما «پیشرفت انقلابی» را در مورد امریکای لاتین طرح کردید؟ دقیقا منظورتان چیست و چه تفاوتی بین آن و انقلاب می‌بینید؟

سمیر امین: من فکر میکنم که این دوره افول طولانی سرمایه‌داری می‌تواند دوران طولانی انتقال به سوسیالیزم جهانی بشود. «طولانی» بدین معنی که این پروسه تاریخی می‌تواند چندین قرن طول بکشد، این دوران انتقال می‌تواند با موجهای پی‌درپی همراه باشد. سنت کمونیستی چنین فکر می‌کرد که انقلاب و ساختمان سوسیالیزم در یک دوران تاریخا کوتاه، در فاصله چند سال یا چند دهه، سریعا ممکن خواهد بود. من ترجیح می‌دهم که امروز از پیشرفت انقلابی صحبت کنم تا انقلاب. «انقلاب» ایده نادرستی را القاء می‌کند که گویا تمامی مشکلات می‌تواند به آنی در فردای انقلاب برطرف شود. «پیشرفت انقلابی» به نظر من مطابقت دارد با پروسه جایگزینی منطق دیگری غیر از سرمایه‌داری. این شرائط می‌تواند به نوبه خود به شکل‌گیری موج‌های دیگر کمک کند. اما در اینجا جبر تاریخی وجود ندارد. ضرورت‌های عینی، دروجه کاملا هگلی آن، وجود دارند اما قدرگرائی مطلقی وجود ندارد. اگر این انتقال به سمت سوسیالیزم نمی‌باید صورت گیرد، سناریو عبارت خواهد بود از یک انتقال طولانی به سمت بربریت بیشتر. هر دوامکان با هم وجود دارند.

 

سوال: شما معتقدید که این شکاف بین موج‌ها زمینه مناسبی برای پروردن انواع «توهم»ها در مورد سرمایه داری است. منظورتان چیست؟

سمیر امین: آنتونی گرامشی می‌نویسد: «دنیای قدیم می‌میرد. دنیای جدید با تاخیر ظاهر می‌شود. در این فضای سایه-روشن دیوها سربرمی‌آورند.» این جمله همیشه در ذهن من زنده است. می‌توان گفت که جهان قدیمی، همان جهان اولین موج منتقد سرمایه‌داری، مرده است. دومین موج در حال زایش است. در این سایه-روشن «دیو»ها چهره‌های واقعی همچون بوش، سارکوزی یا برلوسکونی از یک سو و از سوی دیگر همچون بن لادن و شرکایش به خود می‌گیرند. اما همچنین این سایه-روشن بهترین زمان برای توهم‌های بزرگ است که می‌توان آن را در سه خانواده دسته بندی کرد، که در تمام جهان پراکنده بوده و بسته به موقعیت یکی یا دوتای آنها مسلط هستند.

اولین توهم را «سوسیال دمکراسی» بنامیم که توهم سرمایه‌داری با سیمای انسانی است. این توهم توانست زمانی در برنامه سیاسی سرمایه داری، آن زمان که توازن قوا بیشتر به سمت طبقات زحمتکش بود، وارد شود. من به هیچوجه دستاوردهای دولت‌های رفاه پس از جنگ جهانی دوم را بی‌ارزش و بی‌اعتبار نمی‌کنم. ولی این دستآوردها نمی‌توانست، بدون وجود تهدید «کمونیزم» که سایه‌اش بر روی بورژوازی سنگینی می‌کرد، بدست آید. این تهدید از چشم قدرتهای مسلط، در «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» متبلور بود. اما بطور واقعی تهدید کمتر از سوی کمونیزم یا شوروی بود تا از سوی مردم خودشان.

در فردای جنگ جهانی دوم امتیازاتی چون بازنشستگی همگانی، ترتیبات ویژه بازنشستگی یا تامین‌های اجتماعی بدون وجود یک قدرت داخلی، که در مورد فرانسه باید از حزب کمونیست نام برد، غیر قابل تصور بود. این تقریبا در تمام جهان به اشکال مختلف جود داشت. این سرمایه‌داری با سیمای انسانی، جز در موقعیت ضعف سرمایه، غیر قابل تصور بود. اما درمقابل زمانی که قدرت سرمایه مسلط است، هیچ سیمای انسانی ندارد، بلکه سیمای واقعی‌اش را، که بسیار وحشی است، به خود می‌گیرد. ما امروز در این موقعیت قرار داریم. در چنین شرائطی فکر حرکت به سمت یک سرمایه‌داری با سیمای انسانی توهمی بیش نیست. این در عین حال توهمی است بسیار خطرناک، چرا که توده‌ها را خلع سلاح کرده و با این توهم که بدون مبارزه می‌توانند به خواسته‌های خود دست‌یابند، آنها را از تلاش برای تغییر توازن قوا به نفع خود بازمی‌دارد. این توهم در اروپای غربی مسلط است.

در کشورهای صنعتی نوخاسته توهم ملی‌گرایی مسلط است. این نوع از توهم عبارت از این است که کشورهایی چون برزیل، چین، هند چنان قوی هستند که می‌توانند همچون شریک با سهم برابر در کنار قدرت‌های قدیمی وارد سیستم سرمایه‌داری جهانی شوند. این توهم با ادبیات تبلیغی «هژمونی چینی رو به رشد»، که تقریبا نسخه بدلی «خطر زرد» است، وسیعا دامن زده می‌شود. در مقابل این تبلیغات، ادبیات دیگری با گرایش ناسیونالیستی وجود دارد که تحولات چین ودیگر کشورهای نوخاسته را تحسین می‌کنند. اما بطور واقعی توازن قوای بین‌المللی، تسلط سرمایه مالی و امپریالیزم جمعی امریکا، ژاپن و اروپا اجازه نخواهد داد تا این کشورها نقش برابری با آنها در صحنه بین‌المللی بازی کنند. زبان بیش از پیش تند و تهاجمی در مقابل چین نشان از این دارد. این زبان قبل از این ترجمان واقعی خود را در تهاجم خشن به کشورهای ضعیف، بطور مثال عراق و تهدید کشورهای کمتر ضعیف ولی به هر حال صاحب قدرت متوسط همچون ایران، یافته است. در پشت این تهاجمات، اراده و عزمی درحال شکلگیری است که حتی آماده حمله به چین خواهد بود اگر که چین منافع امریکا را تهدید کند. در چنین شرائطی این فکر که این کشورها خواهند توانست خودشان را به سیستم تحمیل کنند، برای آن که منطق سرمایه قطع شود، یک توهم است.

سومین سری از توهمات، بدترین آنها، بازگشت به گذشته است. این توهم مردمی را که در تاریخ شکست خورده‌اند هدف قرار می‌دهد. این مورد کشورهای عربی و در سطح وسیع‌تر کشورهای اسلامی و افریقای شمالی است که تلاش می‌کنند تا راه‌حل را در بازسازی گذشته افسانه‌ای که هرگز وجود نداشت و در «ریشه»ها پیدا کنند. این بازگشت به گذشته، به راحتی سیمای خود را در پس مذهب و وابستگی به یک مذهب، و همچنین مطالبه ریشه‌های «قومی» و «قبیله»ای، پنهان می‌کند. این توهم متکی است بر یک به اصطلاح اصالت ساختگی که هیچ ربطی به واقعیت ندارد.

ما امروز درزمانه‌ای زندگی می‌کنیم که این سه توهم در جوامع گوناگون عمل می‌کنند.

 

سوال: شما در آخرین کتاب تان با عنوان «برای پنجمین انترناسیونال»، پیشنهاد می‌کنید که دومین موج منتقد سرمایه را تسهیل کنیم. چگونه؟

سمیر امین: زمان ناامیدی نیروهای مردمی، همراه شدن با ایده «شکست قطعی سوسیالیزم» و این که سرمایه‌داری «پایان تاریخ است» در پایان دهه 90 قرن گذشته به سر آمد و جای خود را به دعوت برای جهانی دیگر و بهتر داد. فوروم‌های اجتماعی «آلترموندیالیست»(برای جهای دیگر) از جمله محل‌هایی بود که به این مبارزه روشنی می‌داد. اما هنوز راه طولانی در پیش است تا همگرایی این مبارزات در یک استراتژی هماهنگ و موثر متمرکز شود، که به تواند نقشه کنترل نظامی جهان توسط امریکا و متحدینش را خنثی کند و راه جدیدی برای سوسیالیزم قرن بیست و یکم، که نسبت به سوسیالیزم موج قرن بیستم به واقع دمکراتیک‌تر باشد، بگشاید. همراه کردن مبارزه دمکراتیک با پیشرفت اجتماعی و بازسازی انترناسیونالیزم توده‌ها بر روی این پایه در مقابل سرمایه جهانی شده، این چالشی است که چپ در تمام جهان با آن مواجه است.