شخصن نقد را داروئی می دانم مثل ( گَنه گَنه ) که دافع " مالاریا
" ست و تن و جسم را از لرزه های نوبتی و لاجرم از عدم توانائی و تمرکر می
رهاند.
کمتر نویسنده یا شاعری را دیده ام که تحمل نقد بر نوشته خود را داشته باشد، وبا
همه ادعا و داد سخن که:
" نقد ادبیات را شکوفا می کند "
تلخی اش را بر تابد.
گاه به ناقد می تازند و حتا تهمت های ناجور می زنند. گاه ناقد را فاقد صلاحیت می
دانند و نوشته خود را " که عاشقانه هم دوستش دارتد " مبرا از هر نقدی
می دانند، و متعجب که:
" مگر می شود اثر من کسر و کمبود و اشکال و ایرادی داشته باشد که بتوان بر آن
نقد نوشت "
یادم می آید چندین سال پیش منتقدی بر شاعر بزرگ لولهنگی!، نقدی نوشت که در یکی از
روزنامه های چاپی محلی نیز چاپ شد. این استاد کباده کش چنانبر افروخت که عنان از کف
داده، منتقد را منحرف و حتا " ناباورانه " مخنث، نامید. در همان موقع
رفتم پاسخی بدهم، دیدم در باد خودش بماند بهتر است.
مختصر اینکه شوربختانه، خود را تافته های جدا بافته می دانند...و چه حقیرند اینان.
در کل و اصولن باید بدانیم که:
نقد، مقوله ای ریاضی نیست و نمی توان آن را در چهار چوب قالب های از پیش ساخته شده
ریخت، به همانگونه که داستان های " کوتاه یا بلند " را نیز نمی توان در
روال دستورالعمل های از قبل تدوین شده نوشت. باید تفاوتی باشد بین خالق یک اثر
ادبی " رمان یا داستان کوتاه " با نامه نویس های جلو پستخانه که برای
کارشان " قالب " دارند. مگر نه رمان از ( Romance ) آمده و باید بوئی از حرف های دل را داشته باشد، خب طبیعی است که
چنین نوشته ای نمی تواند معلم فرموده باشد. نقد هم، بهمین نحو یک اثر هنری است و
نمی توان آن را در فرم و قالب از پیش تدوین شده ریخت. شاید بشود اصولی را در
کلاسهای نویسندگی فراگرفت و لی حتمن بایستی استعداد و ذوق و قدرت خلاقیت در
ذات وضمیر باشد چون حتمن نمی توان در هیچ کلاسی آنها را آموخت. در این صورت هر
کلاس رفته ای نویسند و منتقد و شاعر می شد، که می دانیم چنین نیست.
خلق آثار ادبی، و نوشتن داستان های بلند و کوتاه و یا حتا خیلی کوتاه، نیاز به
" همانی " دارد که خیلی ها ندارند، و آنهائی هم که دارند نسبی
است. نقد هم دقیقن از همین بافت و جنس است.
نقد باز تابی است از احساس و فهم و درک و دریافت ناقد از یک اثر، با توجه به سطح
پذیرش و خواست جامعه. به همانگونه که نویسندگی انحصاری نیست، نقد هم
ملک طلق کسی یا حتا کسانی نیست. آنکه می خواند حق اظهار نظر هم دارد.
همان جورکه قبول و پذیرش هر اثر، بستگی به تار و پودی که با آن بافته می شود، و
نحوه بافت و دست های بافنده دارد. نفد نیز چنانچه بتواند، ضعف و نارسائی های یک
اثر را بنمایاند، و عاری از حب و بغض باشد، نه تنها موثر که لازم نیز هست.
نقد می تواند بدون رفتن در سایه خالق، و بی توجه به چشم غره های گردن کلفت های
ادبی " بیشتر خود بزرگ بین های هوا برداشته " وزن و بها هر اثر را بنمایاند.
و این کاری است که ما در گذرگاه تا به حال چنین کرده ایم، و دنبال خواهیم کرد.
مدتی است که با اعلام قبلی و دعوت از افرادی خاص و جمع شدن در کافه ای " یا
مکانی دیگر " به نام نقد و در حضور نویسنده در حقیقت کتابی را به تمجید می
نشینند. . بدین ترتیب هم نقد را به بیراهه می کشند و از ارزش و اعتبار و سازندگی
می اندازند و هم نویسنده را بر بال اوهام سوار می کنند و از خلاقیت و بالندگی می
اندازتد " و در پاره ای از
وبلاگ های دوستان نیز چه بازتابی به این نشست ها می دهند."
دیده ام که در بعضی از این جلسات من درآوردی ِ نان قرض دادن ها، کتابهائی که حتا
اسمشان قابل نقد است، و برای دوری از عامه پسند! شدن چه پیچ و تاب های نا مفهوم و
خسته کننده ای دارند، چه به به و چه چهچه هائی نثارشان شده است.
مدت هاست که دلمان یک نقد اصولی، پر مایه، و سازنده را طلب می کند، و نیست. اما
گویا اول باید کتابش را که ارزش چنین نقدی را داشته باشد ، پیدا کرد.