انتخابات در جامعه محکومان!
ابوالحسن
بنی صدر
راست بخواهی، جامعه ما هم جامعه قاضیان و
هم جامعه محکومان است . توضیح این که هر یک از ما، بی آنکه نیاز به بازجوئی و
قضاوت باشد، رأی به برائت خود و نیز به صلاحیت قاضی دیگران شدن خویش می دهیم و بر
مسند قضاوت مادام العمر می نشینیم . در این دستگاه قضائی، اصل بر بزهکاری دیگری است
مگر خلافش ثابت شود . خلافش نیز قابل اثبات نیست . زیرا قاضی، که هر یک از ما هستیم،
خود را موظف می داند دیگری را محکوم به بزهکاری کند . پس اگر آقای جنتی می گوید در
مقام احراز صلاحیت، اصل بر برائت نیست، نه
بنا بر آموزش دین که بنا بر یکی از عیب های همگانی حکم می کند که فرآورده
زیست در استبداد، نسل از پس نسل است . در حقیقت، عقل قدرتمدار چون همواره با تخریب
شروع می کند، ناگزیر دائم بر مسند قضاوت نشسته است و حکم محکومیت صادر می کند .
طرفه این که هرگاه خود و یا دیگری یادآور شود که حکم صادره ظالمانه است، عقل قدرتمدار
که جز توجیه نمی تواند، کاری به درست ویا غلط بودن انتقاد ندارد، کار با انتقاد
کننده دارد و خود را مکلف می بیند درجا حکم محکومیتی به دست انتقاد کننده بدهد . از
رایج ترین حکم های محکومیت که انتقاد شونده انتقاد کننده را بدان محکوم و دهانش را
می بندد، متهم کردن او است به ساده
اندیشی، به شیفته کسی بودن که به ناروا متهم و درمحاکمه غیابی محکوم شده است و یا خویشی داشتن با او و یا بی
اطلاعی است .
اصل را بر برائت گذاشتن و اعتماد کردن، سازگار با طبیعت استعداد انس و دوستی آدمی
است . اما اعتیاد عقل به قدرت باوری و قدرتمداری و قدرت محوری کارش را به جائی می
رساند که بسا انتقاد کننده را محکوم به این حکم می کند که از راه ساده لوحی یا
نادانی، بنا را بر اعتماد و بی گناهی انسانها گذاشته است ! از این رو است که در جامعه ما، اصل بر اعتماد
نکردن و از یکدیگر خائف بودن است مگر خلاف آن ثابت شود و هر یک از ما، از پیش، پذیرفته
ایم که خلاف آن هرگز ثابت نخواهد شد !
منطقی که چنین عقلی بکار می برد، البته
منطق صوری است . چرا که با محکوم کردن منتقد به یکی از احکام یاد شده، انتقاد
او را است که از دید عقل خود و دیگران می پوشاند. بیشتر و مهم تر، حقوق خود بمثابه
انسان و حقوق دیگری باز بمنزله انسان را است که از دیدن و دیده شدن، از رعایت کردن
و رعایت شدن، می پوشاند . غافل از
این که با غافل کردن خود از انتقاد، خویشتن را می فریبد و استعداد انس و دوستی خود
را است که به کاری ضد طبیعت خویش، یعنی بیگانگی و بسا دشمنی با دیگران وا می دارد
. به انزوا و زندگی تهی از حقوق است که
خود را محکوم می کند .
بدین قرار، در جامعه استبداد زده ما، همه قاضی یکدیگرند و همه نیز یکدیگر را به
حکمی از حکمها محکوم کرده اند . اگر این عیب همگانی نبود، « نظارت استصوابی » نیز
ممکن نبود . نه نامزدها تن به این خفت می
دادند که دستگاه نظارت کننده، به خود اجازه دهد یک طرفه در باره آنها قضاوت کند و
آنها را محکوم به حکمی کند که دستگاه قضائی بی طرف و عادل، تنها در صورت ارتکاب
جرم مشهود و به اندازه کافی مهم، آنهم بعد از دادن فرصت دفاع، در باره کسی صادر می
کند . و نه مردم اجازه می دادند کسی بر
آنها ولایت مطلقه بجوید و تنی چند را قیم مردم کند و آنها تشخیص بدهند چه کسی
صلاحیت نمایندگی آنها را دارد . در حقیقت، از قدمهای اساسی که در مقام رهائی جستن
از ضد فرهنگ زور به فرهنگ آزادی و مردم سالاری می باید برداشت، آزاد کردن خویش است از قاضی دیگری شدن و قاضی
خویشتن گشتن و، به یمن انتقاد از خود
( جهاد اکبر
)، رشد کردن است .
از این دید که بنگری، تحریم
چنین انتخابات مفتضحی، برداشتن قدم اول در قاضی خود شدن و در زندگی، بنا را بر اصل
برائت گذاشتن است . اگر تحریم تنها این معنا را بدهد، انقلابی بزرگ است که در
پندار و گفتار و کردار ما ایرانیان روی داده است و ما را از بند ولایت مطلقه ای
رها کرده است که برای خود قائلیم و بدان،
پندار و گفتار و رفتار خویش را نسبت به یکدیگر تنظیم می کنیم . پس پاسخ اول
و از همه مهمتر به این پرسش که بعد از تحریم چه باید کرد؟ اینست :
1 – پرسش
اول: پس از تحریم چه باید کرد ؟:
این پرسشی است که بیشتر از پرسشهای دیگر از
این جانب به عمل آمده است . مختصری که به جامعه قاضیان و محکومان پرداختم، پاسخ به
این پرسش است به شرط این که هرکس پیش از پاسخ پرسش : آیا باید در دادن رأی شرکت
کنم یا خیر؟، به این پرسشها پاسخ بدهد :
1 - آیا من صاحب حق رهبری هستم یا خیر ؟ اگر
استعداد رهبری نداشتم، هستی می یافتم یانه ؟ تصدی زندگی در جامعه ها، پاسخ این دو
پرسش را بر همگان آسان می کند : بدیهی است که هرگاه در کسی استعداد رهبری نبود،
وجود نمی جست و اگر استعداد رهبری برای زندگی در جامعه نبود، توان عضویت در جامعه
را نمی یافت . و باز، همه زیندگانی که زندگی جمعی دارند، بنا بر استعداد اعضاء و
حقوق هریک از آنها، زندگی در جامعه ممکن شده است. پس هرکس استعداد رهبری دارد، حق
رهبری نیز دارد . از این رو است که فرمود : هرکس خود خویشتن را هدایت می کند و
همانطور که هستید بر شما حکومت می کنند. یعنی اگر هرکس قاضی خویشتن شود و از راه
نقد پندار و گفتار و کردار خویش، فعالیتهای حیاتی خویش را عمل به حقوق خود و حقوق
دیگران کند، جامعه ای از انسانهای آزاد پیدا می شود که همه آنها در اداره حیات
جمعی خود شرکت می کنند : ولایت جمهور مردم .
بدین قرار، حق رهبری را هرانسانی دارد. کسی
که می داند این حق را دارد، با پرسش دومی روبرو می شود :
2– استعداد
رهبری و حق رهبری ذاتی حیات هر انسان و هر موجود زنده دیگری است . آیا استعداد و
حق ذاتی قابل انتقال به دیگری هست یا خیر ؟ آیا کسی می تواند به دیگری بگوید :
استعداد و حق رهبری خود را به تو انتقال می دهم
تا که تو مرا رهبری کنی ؟ برای مثال،
به دیگری بگوید بجای من درس بخوان و یا
عاشق شو . هرکس این پرسش را از خود بکند، در می یابد که این استعداد و حق را نمی
تواند از خود بمنزله موجود زنده سلب کند مگر به مرگ. راستی اینست که استعداد و حق
رهبری قابل انتقال به غیر نیست . به سخن دیگر، نه تنها ولایت مطلقه فقیه و هرگونه
ولایت دیگری بر انسان ها، دروغ بزرگ و عین زورپرستی است، بلکه در رهبری به دیگری
نمایندگی نیز نمی توان داد . درانتخابات در یک جامعه مردم سالار که هنوز به مرحله
مردم سالاری بر اصل مشارکت نرسیده است، این استعداد و حق رهبری نیست که از انتخاب
کنندگان به انتخاب شونده، انتقال می یابد . تصمیم را مردم هستند که می گیرند و
قوای سه گانه موظف هستند این تصمیم را
بدینسان به اجرا گذارند :
قوه مقننه، آن تصمیم را قوانین قابل اجرا کند و
قوه مجریه قانون ها را اجرا کند و قوه قضائیه مراقب اجرای قوانین و رعایت آنها
باشد و نقض قانون را، از راه قضاوت عادلانه، ترمیم و جبران کند . بنابراین، رأی
دادن موکول است به داشتن حق تصمیم و تشخیص کارها که باید موضوع تصمیم شوند . هرگاه
از انسانهای عضو جامعه، حق رهبری و به
تبع آن، حق تصمیم سلب شود، رفتن و رأی
دادن تحقیر خویش، غفلت از حقوق خویش و تن دادن به زندگی در استبدادی است که جز
تخریب از آن ساخته نیست .
3 - بدین قرار، هرگاه تحریم را تحریم کنندگان، رفع
عیب قاضی دیگری شدن و یافتن راه رشد در آزادی که قاضی خود شدن به سنجیدن پندار و
گفتار و کردار خویش به حقوق انسان و حقوق جمعی بدانند، کار اولی که با تحریم آغاز
می شود، آگاهی از استعداد رهبری و حق رهبری و دیگر حقوق و عمل به حقوق است. تکرار
کنم که استعداد رهبری را بکار انداختن و از این حق برخوردار شدن، انقلاب بزرگی که
در انتظار تحقق است، این انقلاب است .
4 – شرکت در جنبش تحریم غیر از آن بخش از جامعه را که در مقام دفاع از کرامت و حقوق خویش
فعال می شود، بخش دیگری از جامعه را که، از رهگذر بی تفاوتی و فعل پذیری، رأی می
دهد و یا رأی نمی دهد، بر آن می دارد که از غفلت بدرآیند و دریابند که هر دارنده
حقی که به حق خود عمل نمی کند، برده خوار قدرت ( = زور ) می شود . بدین سان، جنبش
تحریم، جنش از موضع معرفت بر حقوق و عمل به حقوق
خویش می شود . چه کسی تردید دارد که چنین جنبشی به جنبش پیگیر برای برداشتن
مانع استبداد و برخورداری از نظام اجتماعی باز و دولت حقوق مدار می شود ؟
5 – شفاف کردن
وضعیت برای خود و رﮊیم استبدادی حاصل دوم و
مهم تحریم است . در حقیقت، شرکت مردم در تحریم همگانی رأی دادن به عدم
مشروعیت رﮊیم حاکم است . بدین رأی، رﮊیم نامشروع به ماری می ماند که دندان زهر او
را کشیده باشند . از توان سرکوب و جنایت و فساد گستریش بسیار کاسته می شود. دست و
پای مافیاهای نظامی – مالی جمع می شود و دامنه رانت خواری که به این گستردگی است،
جمع می شود .
6 - جهان ما با جهان در دورانی که اکثریت جامعه ها
رﮊیمهای استبدادی داشتند، تفاوت کرده است . به دلیل این تفاوت بنیادی است که سیاست
قدرت سلطه گری چون امریکا، در دوران انقلاب، جلوگیری از استقرار مردم سالاری در
ایران بود و امروز، همان قدرت، ولو در
مقام توجیه سلطه گری، خود را مروج مردم
سالاری وانمود می کند. در چنین جهانی،
وزن و اعتبار هر ملت به اندازه برخورداریش از « ولایت جمهور مردم » است . از این
رو، شرکت در جنبش تحریم، اعلان سرراست و شفافی به جهانیان است که ما ملت ایران
حقوق ملی خویش، از جمله حق خود بر رهبری جامعه خود را می شناسیم و برآنیم که
سرنوشت خویش را خود در دست بگیریم . این اعلان، خطرهای جنگ و محاصره اقتصادی و
بحران سازیها را سخت کاهش می دهد. جامعه بین المللی را در حمایت از جنبش مردم
ایران بخاطر بازیافتن آزادی و استقلال به جنبش در می آورد . همان سان در انقلاب
ایران، این جامعه به جنبش درآمد و مانع از آن شد که سلطه گران در حمایت از رﮊیم
شاه دست به مداخله نظامی به ایران بزنند .
بدین
قرار، جنبش تحریم بهمان اندازه که وسیع می شود، رﮊیم را از بحران سازی، چه در سطح
کشور و چه در سطح بین المللی، ناتوان می کند .
اگر نتیجه تحریم همگانی پایان دادن به بحران سازی رﮊیم باشد، مردم کشور
موفق شده اند خود و کشور را از خطرهای بزرگ حفظ کنند و استبدادیان را سخت ناتوان
بسازند .
7 - خدمه استبداد، رفتار خود را با تناسب قوا میان
دولت استبدادی و جامعه تنظیم می کنند . مردمی که در انقلاب ایران شرکت کرده اند،
بیاد می آورند که رفتار خدمه رﮊیم شاه، بهمان نسبت که آن رﮊیم ناتوان و مردم کشور
توانا می شدند، تغییر می کرد . بنا بر
این، جنبش همگانی تحریم بر طرز فکر و
رفتار خدمه استبداد مافیاهای نظامی – مالی
اثر تعیین کننده می گذارد . زیرا چنین تحریمی اخطار به همه استبدادیان است
که ملت مصمم است به عمر استبداد پایان ببخشد. در نتیجه، هر خدمتکار رﮊیم، خویشتن
را ناگزیر می بیند فکر و عملش را با جهت عمومی تحول جامعه منطبق کند . در نتیجه،
از توان سرکوبگری رﮊیم و تجاوزهایش به حقوق انسان و حقوق ملی ایرانیان بسی کاسته
می شود. ناتوانی رﮊیم در سرکوب، توانائی مردم را در جنبش بخاطر بازیافت استقلال و آزادی
و حقوق، ببار می آورد .
8 – جنبش مردم
گستردگی و شتاب روز افزون پیدا می کند هرگاه جنبش تحریم از موضع معرفت بر حقوق و
توانائی ها انجام گیرد و جنبش ها را بخاطر مطالبه حقوق به دنبال آورد :
● دانشجویان و دانشگاهیان حق خویش را بر
جریان آزاد دانش ها و اندیشه و اطلاع ها و نقش خود در بنای جامعه باز و تحول پذیر
مطالبه کنند .
● زنان حقوق
خویش و حقوق هر انسان، از زن و مرد و کودک را مطالبه کنند . موفق ترین مطالبه، معرفت
به این حقوق و عمل به آنها است و ایستادگی در برابر قدرت طلبانی است که مانع از
برخورداری انسانها از حقوق خویش می شوند .
● معلمان مطالبه حقوق خود را از مطالبه حق دانش آموزان بر
برخورداری از آموزش و پرورش درخور جدا نشمارند و معرفت اولی که می باید به دانش
آموزان انتقال دهند، معرفت بر حقوق انسان، از جمله حق برخورداری از آموزش و پرورش
در حد مطلوب است. بدین معرفت، دانش آموزان امکان می یابند در جنبش معلمان شرکت
کنند .
● کارگران در یابند که بدون شرکت
همگان در مطالبه حقوق، از جمله حق کار و برخورداری از حاصل کار خود، سرکوب می
شوند. پس هم می باید جنبش کارگری همگانی باشد و هم با دیگر حقوقمندانی که از حقوق
خویش محروم شده اند، اتحاد عمل بجویند .
● کارکنان دولت نپذیرند که استبداد، در مقام خنثی کردن آنها بمثابه نیروی
محرکه تغییر از استبداد به مردم سالاری، به موجوداتی کارپذیر بدل کند که عنوان
کارمند دولت یافته اند. با محرمیت از حق کار خلاق و بسا کار، بر آنها است که حق
خود را بر یک نظام اداری مردم سالار مطالبه کنند که در آن هر کارمند، برابر
مسئولیت خویش اختیار دارد و آلت فعل مافوق خود نیست . مردم سالار کردن سازمان
اداری، استبداد را از یک ستون پایه، در شمار مهمترین ها، محروم می کند و به
کارکنان دولت شخصیت و فرصت ابراز لیاقت و ایفای نقش خویش در تدارک اسباب رشد جامعه
ملی را باز پس می دهد .
● دهقانان حق خود را بر یک زندگانی در خور انسان مطالبه کنند . سیاست بیابان
کردن زمین ( بخصوص در اطراف شهر که زمین ها را نخست خشک و آنگاه دستمایه بورس بازی
می کنند ) می باید جای خود را به سیاست آبادان کردن زمین بسپارد و دهقانان در
تولید خود، از تجاوزهای مستمر مافیاهای رانت خواری مصون شوند که کارشان بازی با
قیمتها و ایجاد فرصت از جمله، از راه وارد کردن فرآورده های کشاورزی ( در حال
حاضر، شکر و برنج ) است، جمعیت رو به
افزایش ایران نیازمند یک سیاست کشاورزی
است که مردم ایران را در تغذیه خویش، مستقل بگردند . هر دهقان می باید زمین و آب
کافی برای بدست آوردن درآمد لازم برای زندگی رشد یاب را داشته باشد .
● افراد نیروهای مسلح نیز حق دارند
انسانهای حقوق و غرورمندی بشمار آیند که وظیفه دفاع از استقلال ایران را بر عهده
گرفته اند و یا بعنوان عضو نیروی
انتظامی، وظیفه پیشگیری از تجاوز به حقوق شهروندان و یا تعقیب متجاوز به حقوق
شهروند و یا جمعی از شهروندان را دارند .
آلت سرکوب شدن و وسیله فسادگستری مافیاهای نظامی – مالی، تجاوزی غیر قابل
تحمل به حقوق آنها است . بعنوان انسان حقوقمند، وظیفه آنها همسوئی با قشرهای مختلف
در مطالبه حقوق است . شرکت همگانی در جنبش تحریم انتخابات رسوا، به شما نیروهای
مسلح نیز امکان می دهد از آلت زور شدن رها شوید .
● برای روحانیان شرکت در جنبش تحریم، فرصتی است هم برای آزاد شدن از قید
وابستگی به استبداد جنایت و فساد و خیانت گستر و هم رها کردن خویش از فلسفه و منطق
ارسطوئی که فلسفه و منطق قدرت مداری است . در جهان امروز و در جهان فردا، بیشتر از
جهان امروز، انسانها نیازمند معنویت و دین بمثابه بیان آزاد هستند. کار یک روحانی درخور این عنوان این نیست که عقل
خویشتن را از آزادی محروم و آلت قدرت بگرداند و بمثابه آلت قدرت از خلق محروم و
توجیه گر و تفسیر ساز بگردد و دین را چنان تفسیر کند که بکار توجیه پندار و گفتار
و کردار استبدادیان آید . اسلام می باید از آلودگی به
« توریه »، بهتان زنی به قصد بستن
زبان « شخص مضر به دین » و مرتد خواندن معترض برای آسودن از شر او، تقلب در
انتخابات « برای حفظ آبروی اسلام »، « دروغ مصلحت آمیز »،
« دفع افسد به فاسد »، « ولایت مطلقه فقیه »، تقدیس خشونت، تبلیغ کینه و
دشمنی، غفلت از حقوق انسان و حقوق جمعی انسانها، کاستن از منزلت زن و دون انسان و
ضعیف دانستن و گرداندنش و ناچیز کردن دین در تکلیف و مجازاتها، اغلب مأخوذ از فقه
یهودیان در قرون گذشته، خرافه های بسیار و...
پاک شود و بیان سرراست آزادی و حقوق انسان بگردد .
هرگاه شرکت در جنبش تحریم
را روحانیان فرصتی بشمارند برای آزاد شدن
از وابستگی به استبداد ضد دین و برآن شوند که دین از خود بیگانه در بیان قدرت واپس
مانده را، همان دین حق شفاف و سرراست کنند و دست کم در این کار با انسانهای آزاد
همکاری نمایند، انسان ایرانی و بسا
انسانهای سراسر جهان را از این و آن بیان
قدرت رها کرده اند و عقلها را از سرایت این گونه بیانها مصون کرده اند .
2 – پرسش دوم : آیا تحریم همگانی سبب ضعف رﮊیم و استفاده قدرتهای خارجی از این
ضعف نمی شود ؟
از آنجا که پرسش در باره پی آمدهای
جنبش تحریم است، پرسش را کامل کننده پرسش اول و پاسخ را نیز کامل کننده پاسخ به
پرسش اول می شمارم :
9 - پاسخ را با مراجعه به سه جنبش همگانی مردم ایران در قرن بیستم بجوئیم :
● در جنبش مشروطیت مردم قوت گرفتند و سلطنت استبدادی ضعف تمام جست. از عوامل
برانگیزنده مردم به جنبش، یکی امتیاز فروشی سلسله قاجار به خارجی ها بود . با
مشروطیت، امتیاز فروشی موقوف شد. هرگاه امپراطوری انگلستان مطمئن می شد که در مردم
سالاری می تواند امتیاز نفت جنوب را تمدید کند، به خود زحمت کودتا به دستیاری سید
ضیاء – رضا خان را نمی داد. کودتا و تمدید امتیاز ممکن شد زیرا جامعه ملی انسجام
را از دست داد و آنها که به یمن انقلاب رهبری جسته بودند، در پی قدرت شدند و روی
در روی یکدیگر قرار گرفتند. هر قسمت از کشور در اختیار گروهی قرار گرفت و همبستگی
ملی از میان برفت . ضعف جبهه ملت سبب قوت جبهه استبداد شد و کودتا میسر گشت. رﮊیم
رضاخانی تنها زمانی توانست قرارداد نفت را تمدید کند و مقاومت اقتصاد ایران را در
برابر اقتصاد مسلط بشکند که دولت استبدادی در منتهای قوت و ملت در منتهای ضعف بود
.
● پس از سقوط رﮊیم رضا خانی و ضعیف شدن دولت استبدادی، جبهه ملت قوت گرفت و
جنبش ملی کردن صنعت نفت برخاست . حکومت ملی دکتر مصدق، نفت را ملی کرد و امتیازهای
بانکی و غیر آن را ( بانک شاهنشاهی و بانک استقراضی روس و شرکت شیلات ) که به
انگلستان و روسیه داده شده بودند، الغاء کرد.
به یمن اقتصاد بدون نفت، برنامه استقلال اقتصادی کشور و ملی شدن دولت از
راه وابسته شدن بودجه اش به تولید داخلی میسر گشت .
بتدریج که جبهه ملت از هم می
گسیخت، جبهه استبداد انسجام می جست و از زبان شاه سابق، از امریکا و انگلستان دعوت
به انجام کودتا بر ضد حکومت ملی می کرد. در پی کودتای 28 مرداد بود که قرارداد
کنسرسیوم بسته شد و روند خارجی کردن دولت در بودجه و اندیشه راهنما و سازماندهی و
درآوردن ایران به تصرف اقتصاد مسلط و دادن امتیاز به روسیه در مرزهای شمالی (
واگذاری منطقه فیروزه ) و به انگلستان در جنوب ( جدا کردن بحرین از ایران )، به
انجام رسید .
● در سال 1357 در انقلاب بزرگی که جهان را وارد عصر جدید کرد، جنبش همگانی
مردم ایران چنان وسعتی را جست که انقلاب خشونت زدائی شد چنان که گل بر گلوله پیروز
گشت. در مقام سرپرست وزارت خارجه، قرارداد 1921 با روسیه که به آن دولت اجازه وارد
کردن قشون به خاک ایران را می داد و قراردادهای
تحت الحمایگی با امریکا را لغو کردم و در مقام وزیر دارائی، باتفاق وزیر نفت، ضربه نفتی را وارد کردیم و بهای
نفت را نزدیگ به سه برابر ( 34 دلار هر بشکه ) گرداندیم. در دوران مرجع انقلاب
ایران، اسباب استقلال اقتصادی ایران و آزاد شدن دولت از وابستگی به درآمد نفت و
وابسته شدنش به تولید ملی فراهم شد .
با عرصه دار شدن گروههای مسلح و
غیر مسلح و به نزاع برخاستن آنها بر سر قدرت، با گروگانگیری و بیشتر از اینها، با
باز سازی ستون پایه های قدرت استبدادی، استبدادیان قدرت گرفتند . گروگانگیری و جنگ
را دست آویز ورود در زد و بندهای محرمانه با امریکا و انگلیس و اسرانیل و... کردند
( اکتبر سورپرایز و ایران گیت ها ) . در خرداد 1360 کودتا کردند و جنگ را بمدت 8
سال، در سود امریکا و انگلستان و اسرائیل و بقصد از میان برداشتن نسل انقلاب و
استقرار مجدد استبداد، ادامه دادند . روند خارجی کردن دولت و فروش امتیازهای نفت و
به تصرف اقتصاد مسلط درآوردن اقتصاد ایران را از سر گرفتند .
این سه تجربه، تنها تجربه ها
نیستند. پیش از آنها ، جنبش تحریم تنباکو، دولت ناصرالدین شاهی را ناتوان ساخت و
به دلیل این ناتوانی بود که ناگزیز از الغای امتیاز تنباکو گشت . تاریخ ایران را
که از آغاز پی بگیری، می بینی، قوت ملت و ضعف دولت استبدادی، سبب استقلال و بهروزی
مردم گشته است و قوت دولت استبدادی و ضعف ملت، سبب از دست رفتن استقلال و نگون
روزی مردم شده است .
بنا بر این قاعده، جنبش همگانی
تحریم سبب قوت ملت و ضعف رﮊیم استبدادی می شود و بنا بر توضیحی که در پاسخ به پرسش
اول دادم، قوت گرفتن ملت و تضعیف دولت
استبدادی، بازدارنده دولتهای سلطه جو از
تجاوز گری و برانگیزنده جامعه جهانی به حمایت از جنبش مردم ایران برای آزادی و
استقلال و مردم سالاری بر این دو اصل و رشد بر میزان عدالت اجتماعی می شود .
10 - و بسا مهمترین ره آورد جبش
تحریم، همبستگی ملی است. توضیح این که در دوران شاه سابق، قدرت استبدادی جریان تقسیم به دو و حذف یکی از
دو را، با برکناری زاهدی از نخست وزیری و مجبور کردن او به اقامت اجباری تا پایان عمر
در سوئیس، آغاز کرد. به دنبال آن، همه افسران سیاست بازی که در کودتای 28 مرداد
شرکت داشتند، به تدریج حذف شدند. کسی چون سپهبد بختیار ترور شد. کسی چون ارتشبد هدایت بجرم فساد محاکمه و محکوم
شد. کسی چون ارتشبد آریانا ناگزیر از ترک ایران شد . کسی ...
تا کار به جائی رسید که دو حزب
شاه ساخته نیز قابل تحمل نشدند و به دستور شاه در حزب رستاخیز منحل شدند. جریان
تقسیم به دو و حذف یکی از دو، شتاب گرفت و کار بجائی رسید که هم در رﮊیم شاه،
کسانی چون هویدا و ارتشبد نصیری زندانی شدند.
بدیهی است رﮊیمی که بانیان خود را حذف می کرد، نمی توانست محور همبستگی و
انسجام ملی بگردد .
و رﮊیم ملاتاریا در همان جریان
تقسیم به دو و حذف یکی از دو، کار را به سلطه مافیاهای نظامی – مالی بر دولت کشاند
و امروز، دایره ای که در آن، تقسیم به دو و حذف یکی از دو، انجام می گیرد، بسیار
کوچک تر شده است : تنها صلاحیتهای اصلاح طلبان
رد نشده اند. صلاحیتهای بخشی از
« محافظه کاران » و « اصلاح طلبان میانه رو » ( جانبداران هاشمی رفسنجانی و
کروبی ) نیز رد شده اند. از هم اکنون
روشن است چه کسانی باید وارد مجلس شوند. به سخن روشن، شمار بزرگی از « اصول
گرایانی » هم که بعنوان نامزد نمایندگی اجازه شرکت در انتخابات را یافته اند، بکار ظاهر سازی و آرایش صحنه یک نمایش می روند
.
گفتن ندارد که چنین رﮊیمی نمی
تواند محور انسجام و همبستگی ملی بگردد . در طول سه دهه، تا توانسته است رشته های
پیوند را گسسته است و ایران را در چنان موقعیت خطرناکی قرار داده است که تنها از رهگذر جنبشی می توان کشور را از آن رها کرد
که، جمهور مردم در آن شرکت کنند .
بیان آزادی بمثابه اندیشه
راهنما و اصول استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی و خشونت زدائی و
گشودن افق باز به روی انسان معنا می دهد،
اصول و اندیشه راهنمای این جنبش بر محور همه آنهائی که راست راه استقلال و
آزادی را در پیش گرفته اند، هم می تواند رشته های همبستگی ملی را باز ریسد و هم می
تواند مانع استبداد را از سر راه بردارد. با توجه به مداخله گریهای قدرتهای سلطه
جو از سوئی و موقعیت و فرصت رشدی که ایران یافته است از سوی دیگر. بر هر ایرانی
است که بازیافت همبستگی ملی را وجهه همت خود کند.
جنبش تحریم، یکی از فرصتهای بازیافت همبستگی ملی و شفاف کردن وجدان همگانی است .
پاسخها به پرسشهای دیگر رادر شماره آینده انقلاب اسلامی خواهید خواند .