هادي
گرامي ممنون از اينكه دعوت ما را براي اين گفتگو قبول كرديد .لطفاً
براي خوانندگان سايت و نشريه ما بيشتر خود را معرفي كنيد+++
باسلام
به خوانندگان عزیز و با احترام با کار و تلاش شما، بنده هادی صوفیزاده
در سال 1350 در شهر بانه به دنیا آمده ام، تا مقطع راهنمایی را در آنشهردرس
خوانده و فضای جنگ و نا امنی و موارد دیگری مانع از ادامه تحصیلبنده
گردید، از همان دوران تحت تاثیر فعالیتهای حزب دموکرات کردستان قرارگرفته
و در اواخر دهه شصت جذب تشکیلات مخفی آن حزب گردیده و تاکنون عضو آنحزب
هستم. اینک نیز در "های سکول" درامن در کشور نروژ مشغول تحصیل درزمینه
حقوق بشر هستم.
در مقطع انقلاب بهمن و در حالي كه ايران يكپارچه عليه رژيم
شاهنشاهي به پا خواسته بود ،به طور مشخص نقش جنبش كردستان را چگونه ديديد؟
گرچهبنده
آن زمان هفت سال بیشتر نداشتم اما آنچه در شهر ما می گذشت تا اندازهای
به یاد دارم و شرایط سنی من اقتضا نمی کند که با درک سیاسی از آن دورهبه
سوال شما پاسخ دهم اما هر چه به آن دوران فکر می کنم و به اسناد تاریخیمراجعه
می کنم، در جامعه ای سنتی و عقب افتاده و با توجه بسته بودن فضایسیاسی
ایران در رژیم پهلوی که زندانها از نخبگان سیاسی کرد تنیده بودند وپتانسل
انقلابی مردم کردستان در جنبش چریکی اواخر دهه چهل نیزمتحمل ضرباتجدی
گردیده بود کاری از دست کردها ساخته نبود. رژیم شاه در دوران زمامداریخود
از ترس سرایت جنبش ملی خلق کرد در کردستان عراق به کردستان ایرانبیشترین
فشار را به منظور زهر چشم گرفتن از مردم کردستان بعمل می آورد وهمگان
می دانند که کردستان در مراحل بعدی به انقلاب پیوست. در ضمن کردستانایران
پیچیدگیهای خاص خود را دارد که نمی توان بدون تعریفی دقیق از بافتاجتماعی
آن دوران به نتیجه ای ملموس دست یافت و شکافتن موضوع از نگاهاجتماعی بحث
جداگانه ای است که شاید در همچون پرسش و پاسخی خسته کننده بهنظر آید.
در حالي كهدر همان مقطع فوق ايران دچار تحولي بنيادين در
ساختار سياسي شد، نقش جنبشكردستان را در ايستادگي مقابل رژيم بعد از
استقرار چگونه ارزيابي ميكنيد؟
مختصراباید
گفت که جنبش کردستان از ابتدا و از جهاتی خوب عمل کرد و فرهنگانقلابیگری
را بنا نهاد اما در مراحل بعدی جنبش کردستان تحت الشعاع جنگایران ـ عراق
قرار گرفت و مبارزه از حالت انقلابی به مبارزه ای فرسایشیبدل گردید و
نتوانست اعتماد ملیتهای دیگرداخل ایران را با خود همراه کند.در این زمینه
نباید نقش مذهب را دست کم گرفت . در کل در کشوری تمرکزگرامثل ایران
امکان دگرگونی در ساختار حکومتی از گوشه ای از آن بعید به نظرمی
آید همچنانکه دیدیم مردم کردستان هزینه زیادی را متحمل شدند. رهبرانسیاسی
ما، مبارزه را به عنوان سنگر آزادی ایران، حفظ هویت ملی، اعلامموجودیت
و ناچار نمودن حکومت مرکزی برای مذاکره بر سر حقوق ملی اعلامنموده اند اما
ترکمن ها که از لحاظ جمعیتی کمتر از ملیتهای دیگر ایرانهستند در آن
موقع به ایستادگی به قول شما به سبک کردستان دست نزدند و هویتملیشان
هم از بین نرفته است و یا آذریها و عربها و بلوچها. می بینیم کهامروزه
آذریها و عربها بیشتر از همه آمادگی برای کسب حقوق ملی دارند وموقعیت
ژئوپولیتیکی بهتری دارند اما کردستان به پل پیروزی عناصرحاکمیتتبدیل
گردید و از آن طرف نیز به میدان تاخت و تاز نیروهای متعدد سیاسی برسر
سفره مردم زحمتکش تبدیل شد. اگر به خود جنبش نیز نگاهی بیندازیم میبینیم
که جنبش کردستان جنبش یک دستی نبود، مثل آنچه که امروزه ما درکردستان ترکیه شاهدش هستیم
نیروهای چپ افراطی، وجود شاخه احزاب سراسری درکردستان، و همسو با نیروی اصلی ملی دموکراتیک، همه
در تضاد با هم و نامتحدبودند. اگر ازبعد
فرهنگ سیاسی بپردازم که در پروسه طولانی مدت حاکمیتجمهوری اسلامی
مردم ما را از خواسته های مدنی محروم نمود می توان نمونه ایرا مثال زد. می
بینیم که در ایران و بعداز روی کار آمدن رژیم فعلی تقسیماتاستانی با
استقبال مردم روبرو شده است، مثل استان قم، اردبیل، و گلستان ودر
جاهایی مثل قزوین و سبزوار برای به استان شدن متوسل به جنگ و شورششدند،
چرا که با استان شدن هر منطقه یکسری اداره کل و تشکیلاتهای دیگراداری
را با خود می آورد که اشتغال در سطح دولتی ایجاد می کند و نوعیتمرکززدایی
هم محسوب می شود اما در کردستان نیروهای سیاسی از روی سطحینگری بحث تقسیم
استانی شدن را که شایعه تاسیس استانی با نام موکریان توطئهعلیه ملت کرد
می پنداشتند. در حالیکه همچون تقسیماتی که قرار بود سقز مرکزاستان شود
اشتغالزایی و توسعه را بهمراه دارد. نمونه دیگری را ارائه دهمکه در اوایل دهه هفتاد مردم شهر
کوچکی در میان میاندواب و بناب بنامملکندی ( ملکان )که بخش بود
و تابع شهر بناب بود برای کسب امتیاز شهری شدنبه خیابانها
ریختند و تمام نهادهای دولتی را به آتش کشیدند و دولت راناچار به تسلیم
در مقابل خواسته هایشان نمودند نتیجه همچون حرکتی که بهفرمانداری
مستقل دست یافتند رونق اقتصادی و کسب امتیاز کارخانه هایکنسانتره، سبزه پاک کنی، و ... همچون شیوه ای از
مبارزه در میان ما کردهانیست که همچنانکه در بالا
اشاره نمودم روحیه انقلابیگری پیشرفتهای تدریجیرا در اذهان
مردم پاک نمود.
شمابه عنوان يك فعال سياسي ايراني و به مثابه يك
ناظر ، احزاب موجود درکردستان
ایران را چگونه می بینید و آیا اثر گذاری آنها بر مبارزات سیاسیدر سه دهه
اخیر را مثبت ارزیابی می کنید؟
سوال شمارا
باید در دو بخش پاسخ داد، یکی اینکه احزاب کردستان را علیرغم اشتباهاتزیاد
باید گفت که هر کدام بنوبه خود دارای پایگاه معنوی و سیاسی خود هستندو
این قابل انکار نیست بنده در همایش سوم اتحاد جمهوری خواهان در ماه مایدر
برلین اعتصابات کردستان را که با قتل فجیع شوانه قادری، مردم بافراخوان
احزاب به اعتصا ب عمومی دست زدند به مثال آوردم که در مقایسه باماجرای
اکبر گنجی که همزمان با آن بودو با توجه به درخواست بسیاری
ازاحزاب ایرانی برای همدردی با اکبر
گنجی که بخاطر اعتصاب غذای طولانی دربیمارستان بستری بود، در آن
پایتخت 14 میلیونی تنها 50 نفر در مقابلبیمارستانی که
آقای گنجی بستری بود حضور یافتند. مسلما هزینه های انسانیفراوانی که
برای ادامه مبارزه در کردستان داده شده روحیه انقلابی راهمچنان حفظ
نموده است و شاهد هستیم که کردستان در بخش مبارزه مدنی بویژهزنان، کارگری و
دانشجویی همسو با مرکز پیش می رود و در مواردی بار اصلی بردوش مردم کردستان
است. و دوم اینکه موضوع مربوط به مبارزات سه دهه اخیربحثی عمیق می
طلبد اما در یک جمله می توان گفت که تحولات نوین جهانیشرایطی را
بوجود آورده احزاب کردی نیزبرای رسیدن به اهدافشان لازم است خودرا
با آن تطبیق دهند و می بینیم که همه در شرایط فعلی استراتژی انتظار راپیشه
نموده اند.
ازآنجا كه كردستان در كنار ديگر مناطق ايران مورد
سركوب رژيم قرار داشته ،اما همواره نوعي از اجحاف بر مردم كرد روا
داشته شده كه بارها از سوياحزاب سياسي كرد مورد اشاره بوده است.(تداوم
اعدام هاي سياسي و ...) دليلاعمال چنين فشارهاي مضاعفي را در چه ميبينيد؟
خارجاز
دردهای مشترکی که همه ایرانیان باهم دارند موضوعات دیگری هم هست که میتوان
از دیدگاه تضاد منافع ملی به بحث گذاشت. حقیقت امر این است اجحافتنها
بر مردم کردستان نیست و در ضمن تک بعدی هم نیست و ابعاد مختلفی دارد.منافع
ملی خلق کرد با منافع ملی فارسها فرق می کند. برای یک فارس چه دراوپوزسیون،
چه در داخل نظام و با هر ایده ای که دارد منافع مشترکی را دارامی
باشند که با منافع ما در تضاد است. برای نمونه با تغییر نام خلیج فارسبه
خلیج عربی از طرف موسسه ای امریکایی در حدود دو سال قبل همه آنها با همبه
آن موسسه اعتراض کردند و یا همه آنها منافع مشترکی در حفظ جزایر سهگانه
تنبهای بزرگ و کوچک و ابوموسی دارند اما از دید یک کرد ( حداقل برایشخص
من ) مهم نیست که آن جزایر مال ایران باشد یا نه . چرا که از نفت خلیجو
درآمدهای آن جزایر دودش به چشم کردها می رود و درآمدهای نفتی به تواناییبیشتر
رژیم برای سرکوب ما شده است. از بعد امنیتی
نیز آنچه که بنده بهآن فکر کرده ام کردستان
میدان تاخت و تاز عوامل امنیتی است واعدام انسانهاتوسط عوامل
اطلاعاتی امتیازات تشکیلاتی را برایشان به ارمغان می آورد. درهمچون
رقابتی شما ببینید که هر مهره اطلاعاتی اگر سالیانه بتواند برایجوانان
کرد پرونده سازی کند و به سرکوب متوسل شود بدون تردید موقعیتتشکیلاتی خود
را ارتقا می دهند توجیهات عقیدتی سیاسی نیز دست آنها را بازگذاشته است. در
نتیجه طبیعی است که کردستان و یا بلوچستان بهترین مکانبرای رسیدن به
امیالشان باشد اما در نقاط دیگر ایران دستشان به اندازهکردستان باز نیست. ما سالانه شاهد قتل دهها و صدها
نفر در کردستان هستیمکه در مواردی حتی امکان دریافت اجسادشان نیست که گویی خون انسان درکردستان ایران ارزشی ندارد.
یکیاز نگرانی های
در پیش رو موضوع برخورد های احتمالی میان کُرد و آذری درایران آینده
است. شما به عنوان یکی از فعالان سياسي در این مورد چهدیدگاهی دارید
و آینده را چگونه می بینید؟به اعتقاد شما براي ممانعت ازبروز چنين
احتمالي راهكار صحيح از نظر شما چيست؟
درواقع
سوالی را که عنوان نمودید، دلمشغولی همه کسانی است که به وضعیت آنمنطقه
می نگرند. و پاشنه آشیل راه حل مسئله ملی در ایران در آن منطقه گرهخورده
است، در هیچ نقطه دیگر ایران ما همچون وضعیت بغرنجی را نمی بینیماما
با توجه به حساسیت موضوع اجازه می خواهم که کمی از زوایای مختلف بهموضوع
بپردازیم. چرا که نمی توان بدون نگاه تاریخی انگشت روی مشکلاتگذاشت.
متاسفانه برخی از کسانی که اعتقادی به حقوق ملی ندارند به آیندهخونبار
آن منطقه چشم دوخته اند و فکر می کنند که مقابله با حقوق ملی بابرجسته
نمودن آسیب پذیری آنجاست. و در این زمینه کسانی چون محمد امینی،داریوش
همایون از همه سبقت گرفته اند. جمهوری اسلامی نیز ماهرانه بهمشکلات می
افزاید. به اصل موضوع بر گردیم که از لحاظ تاریخی می توان بهنقش حکومتها در
حساس کردن و پیچیده نمودن بحران و ظلم به هردو ملت کرد وآذری خیانت
نموده اند. آذریها جمله قشنگی دارند که می گویند در تاریخایران آذریها
شوریدند، فارسها بهره اش را خوردند و کردها چوبش را خوردند.در اینجا مایلم
به طور اجمالی به نکاتی تاریخی اشاره نمایم. اول اینکه درجریان تشکیل
جمهوری آرارات به رهبری احسان نوری پاشا و بدرخانیان ، حکومتترکیه که توان
مقابله با آن جمهوری را نداشت، برای به زانو در آوردن آنناچار گردیدند
که با رضاشاه به معامله ای ننگین دست زند و در آن معاملهنواحی آگری و
بایزید و چالدران را که محل فعالیت جمهوری آرارات بود بهایران واگذار و
از طرف جنوب مناطق حکاری (جوله میرگ ) را از ایران گرفتند.در همچون داد و
ستدی کردها در نقطه شمالی ( جلفا تا ماکو)که وارد قلمروایران شدند در
اقلیت و نقطه ای دورافتاده قرار گرفتند و در مناطق ارومیهنیز با واگذاری
بخش بزرگی از آن دیار به ترکیه، به کردهای ارومیه از پشتخنجر زده شد و
موقعیت کردها در در آن نواحی متزلزل گردید و بباور بنده اینموضوع یکی از
توطئه دولت رضاشاه در مقابل کردهاست. دوم اینکه در دورهرضاشاه که
ایران از حالت ایالتی به استانی تبدیل شد، پروژه استانی بر اساسملیت
و فرهنگ صورت نگرفت بلکه بر عکس بر اساس ادغام و همسان سازی صورتپذیرفت
و ادغام کردها و آذریها در استان آذربایجان غربی به بحرانی مضاعفبدل
شده است که در آن دوران اعتراضی به همچون تقسیماتی صورت نپذیرفته است.سوم
اینکه، در دوره حکومت محلی آذربایجان و کردستان مشکلات بر سر چهار شهردر
همان استان وجود داشته اما با توجه به شرایط آن زمان و پادرمیانی شخصقاضی
محمد و سید جعفر پیشه وری بطور مقطعی بر بحران فایق آمده و مسئله رابه
مشکلی درجه دو تقلیل داده اند اما اینک بعداز گذشت چند دهه از آنتوافق،
مشکل به معضلی درجه یک تبدیل شده و خصلت پان تورکیستی آذریها کهیکی از ویژگیهای پان تورکیزم
تسخیر اراضی است و عوامل دیگری چون اشتراکمذهبی آذریها
با حکومت مرکزی به حساسیتهای انفجار آمیزی بسط داده است ومتاسفانه فقر
فرهنگی ـ اقتصادی کردها در آن منطقه زمینه پیشرفت آذریها رافراهم آورده
است. و چهارم اینکه با توجه به افراط آذریها در مذهب بویژهمناطق اردبیل
که ریشه آن را می توان به دوره صفویه و نقش شیخ صفی الدیناردبیلی در
ترویج فرهنگ شیعه گری برگرداند، با ظهور خمینی در عرصه سیاستدر دهه چهل ودر
جریان قیام 15 خرداد 1342 و ببعد بهترین گزینه برای سرکوبتفکرات مذهبی
در آذربایجان از طرف رژیم شاه استفاده از درجه داران وافسران کرد
برای سرکوب قیامهای مذهبی آن دوره بود و عوامل ساواک آشکارا درمیان
مردم آذری اظهار می کردند که کردها هستند بر ضد شما عمل می کنند. باوقوع
انقلاب 1357 و بر عکس شدن قضیه، آذریها بنوعی خود را مالک انقلاب وحکومت
اسلامی می دانستند به همین جهت سرکوب جنبش کردستان برای حکومت مرکزیبا
همکاری آذریها که همسایه کردها هستند امکان پذیر نبود. شما ببینید، دولشکر
31 عاشورای تبریز و 64 ارومیه بیشترین جنایات را در کردستان و در حقملت
کرد مرتکب شده اند. در کل موقعیت آذریها از کردها خوبتر است اما اگرآذریها
به شکل منفی و به سبک ترکیه با کردها رفتار نمایند، مطمئنا آذریهازندگی
آرامی نخواهند داشت. موضوع دیگری را نباید از قلم انداخت که سرمایهگذاریهای
کلان دولت ترکیه در آسیای میانه و قفقاز و روئیای امپراطوری ترکیبه
نوعی به روحیه پان تورکیستی آذریها افزوده است. در خاتمه و در
جوابسوال شما باید گفت که با تشکیل
ساختاری فدارل در ایران می توان پیشبینینمود که هر
ملتی به جای طمع به خاک یکدیگر نگاه به سرزمین خود داشته باشد.و
ما باید به دنبال همسویی و همفکری با عناصر و چهره های معتدل آذریهاباشیم.
از لحاظ فرهنگی آذریها خصلتی افراطی دارند یعنی آذری اگر مذهبیباشد
از همه مذهبی تر، اگر سلطنت طلب از آب در آید از همه سلطنت خواه تر،اگر
ناسیونالیست باشد از همه افراطی تر، اگر چپی باشد از همه رادیکالتربرای
نمونه کم نیستند از آذریهای خارج از کشور که حاضر نیستند به زبانفارسی
تکلم نمایند و..... در یک ساختار
فدرال ممکن است در نقاطی کهآذریها در اکثریت هستند
وامکان تفکیک وجود ندارد کردها در آذربایجانبمانند و به
عنوان اقلیت از حقوق فرهنگی سیاسی بهره مند باشند و یا درنقاطی که کردها
در اکثریت هستند ، آذریها به عنوان اقلیت در ساختار فدرالکردستان بمانند و همچون کاری بدون ارتقاى فرهنگ
دموکراسی و مدارا امکانپذیر نیست. ما در کشورهای
تازه مستقل از اتحاد شوروی سابق دارای همچونترکیبی هستیم و
خود در جریان سفرهای متعددی که به آسیای میانه داشته ام بهمطالعاتی در آن
زمینه پرداخته ام. برای نمونه در کشور ازبکستان که 26میلیون جمعیت
دارد 80% ازبک، 12% روس، 4% قزاق، 2% تاتار و 2% ملل دیگر.یا در کشور15 میلیونی قزاقستان شرایط بسیار فرق می
کند، تنها 53% از آنکشور قزاقی هستند 30% روس، 3% اکراینی، 2% ازبک، 1.5% دیگران. درقرقیزستان
که 5 میلیون جمعیت دارد 65% قرقیزی،12% ازبک، 12% روس و دیگرانهم
هستند. در ترکمنستان که جنوبی ترین کشور اتحاد شوروی سابق است و 5میلیون
جمعیت دارد 77% ترکمن، 10% ازبک، 8% روس و 2% قزاق هستند. درتاجیکستان 7
میلیونی 65% تاجیکی، 25% ازبکی، 10% روس و تاتار هستند. اینهادرس
خوبی برای ما هست که درک درستی از تفکیک ملیتها داشته باشیم ما بایدبه
یاد بیاوریم که با تلاشی اتحاد شوروی تنها 12 نفر کشته شدند .
روابطاپوزیسیون کُرد با دیگر نهادهای اپوزیسیون را چگونه
دسته بندی می کنید ولطفاً با ارائه تصوير خود از اين قضيه،
بفرماييد براي توسعه چنينارتباطاتي چه بايد كرد؟
احزاب کردی بنا
به نیاز درحال بازسازی و جهت گیریهای جدیدی
هستند اما فاصله گرفتن از روابط سنتی کهستون فقرات آن
احزاب را فرا گرفته کار آسانی نیست. برای نمونه پیش آمده کهحزبی سراسری به
دعوت هر دو حزب دموکرات کردستان و حزب دموکرات کردستانایران برای
شرکت در سیمیناری مبادرت نموده اما در مواردی با اعتراض حزبدموکرات
کردستان ایران و تهدید به تحریم سیمینار در صورت حضور نمایندگانطرف
مخالف نموده است. در تشکیلات کردها اینگونه بیماریها وجود دارد. معهذامی
توان گفت که هر دو شاخه حزب دموکرات، هر دو شاخه کومله زحمتکشان وجریانات
کوچکتر مثل سازمان خبات و خبات انقلابی و حزب آزادی کردستان وبرخی
دیگر صرفنظر از مسائل حزبی اهدافی مشترکی را دنبال می کنند. اماکومله شاخه حزب کمونیست ایران و
پژاک هر کدام جهانبینی خاص خود را دارند.متاسفانه دسته
بندی احزاب بر اساس تضادهای سازمانی شکل پذیرفته نه بر اساسنزدیکیهای فکری
و بینشی. و ما این واقعیت را در جریان اعتصاب عمومیکردستان در سال 2005 دیدیم.
همانگونهكه هويداست يكي از مهمترين چالش هاي اپوزيسيون
ايراني تشتت و عدم همبستگيميان اين نيروهاست. از ديد شما سیاست درست جنبش
کردستان برای عبور ازبحران و دست یافتن به اتحادی فراگیر میان
اپوزیسیون ایرانی به منظوراستقرار دمکراسی در ایران در چه می تواند باشد؟
درپاسخ
به سوال شما باید گفت که اولا تجربه عراق نشان داد که همکاری نیروهایسیاسی
امری مهم است و کردها در ایران باید خواسته و یا ناخواسته به آناهمیت
دهند ، دوما مسبب پراکندگی نیروهای سراسری هستند و آن هم ریشه درفرهنگ
ایرانی دارد ثالثا احزاب سراسری بنا به گذشت زمان به احزاب در تبعیدتبدیل
شده اند و تاثیرات آنچنانی بر جامعه ایران ندارند آقای مهدی خانباباتهرانی
در کتاب نگاهی از درون به جنبش چپ ایران جمله قشنگی دارد که میگوید
یکی از علل شکست انقلاب 57 عدم کارایی نیروهای خارج از کشور است. وباز
هم نباید انتظار داشت که همه نیروهای سیاسی متحد شوند، چرا که بقولآقای
بابک امیرخسروی کبوتر با کبوتر، باز باز. هیچ نیروی جمهوری خواهی نمیتواند
با جریانات سلطنت طلب همسو شود وقابل قبول هم نیست اما نیروهای چپ وملی
که از لحاظ بینشی نزدیکی بیشتری با هم دارند ، برای ما کردها امکاننزدیکی
با احزاب چپ سنتی آسانتر است اما توان آنها در عرصه سراسری ضعیفاست.
احزاب چپ رفورمیست نیز در نهایت برای ما دوست به حساب می آیند اماآنها
به روند تدریجی و آرام اعتقاد دارند و اگر واقعبینانه به قضیه همنگریسته
شود توان ایجاد تحول را ندارند. بباور بنده سازمان مجاهدین خلقعلیرغم
بحرانهای فعلی یکی از نیروهای جدی در صحنه می باشد اما مطالعه برسر
آن سازمان نیاز به زمان دارد.
صحبتاز ستم ملي در كردستان و نقاطي چون آذربايجان،
سيستان و بلوچستان، تركمنصحرا ، خوزستان و ديگر مناطق مليت هاي تحت ستم
، موضوعي است كه مناقشه وجدل هاي سياسي بسياري را خصوصاً در سال هاي
اخير دامن زده است. براي رفعاين مسئله به شيوه مناسب، چه راهبردي را
پيشنهاد ميكنيد؟
بهاعتقاد
بنده برای تسلط بر اوضاع و حقوق معوقه ملیتهای ایران پایبندی همهبه
اصولهای دموکراتیک بهترین راه برای جلوگیری از هزینه های زیانبار افراطگرایی
است. اما یکطرفه نمی توان مسئولانه عمل نمود. صداهای مسمومی رابارها
شنیده ایم که همه فریبنده هستند، مثلا در جایی که به نفعشان باشدکردها را اصیل ترین ایرانی می
دانند، اما در مقابل اعراب ایران را قبایلیکه در حدود 100 سال پیش بخاطر جنگهای قبیله ای از
آنسوی مرز به ایران کوچکرده اند و از دید آنها حق ندارند که ادعای کسب حقوق ملی داشته
باشند. ویا
آذریها را آران خواندن و یا ملتی که همیشه در راس امور بوده است فریبمی
دهند. اما به قول زنده یاد د. قاسملو درد ستم ملی را تنها ملت ستمشونده
احساس می کند. ملت غالب در ایران باید بپذیرد که امکان ندارد که بیشاز
این از امتیازات ساختار متمرکز بهره مند شود و اگر در جریان انقلاب 57چهره
ای چون خمینی بر موج احساسات مذهبی سوار شد و توانست دو ملت عرب وآذری
را بنا به اشتراک مذهبی با خود همراه کند، دیگر بنا به گذشت زمان ورشد
آگاهی ملی آن ملیتها، تعادل قوا فرق کرده است و یقینا اگر مسئله ملیدر
ایران به رفراندوم گذاشته شود به باور من بیش از 50 درصد رای مثبت بهحل
مسئله ملی برای فدرالیزه کردن ایران خواهند داد. برای آشنایی با سیر روبه
رشد افکار ملی گرایانه لازم میدانم که به ذکر مواردی از هر کدام ازملتهای
داخل ایران بپردازم. تمامی نیروهای
سیاسی از جمهوری اسلامیگرفته تا کلیه احزاب ایرانی
بر این اصل توافق دارند که در جریان جنگ ایرانو عراق مردم
خوزستان در کنار مردم ایران قرار گرفتند و این پدیده ای بیهمتاست و شایان
تحسین است اما چه شرایطی به وجود آمده که اعراب امروزهمنزجرترین
نیروی ملی داخل ایران محسوب می شوند. استان خوزستان که اعراب درآن
زندگی می کنند از لحاظ وسعت و از لحاظ جمعیت از همه کشورهای حوزه خلیجفارس
بزرگتر است این در حالیست که خوزستان دارای ذخایر عظیمنفتی،کشاورزی،جاذبه
های توریستی، آهن،بنادروماهیگیری،سیمان و منابع نیرویانسانی است که
اگر تفاوت شیوه زندگی آنها را با هر کدام از کشورهای مجاورمقایسه کنیم
وجدان هر انسان ازاده ای به وجه می آید تنها پالایشگاه نفتآبادان تعطیل و
به اراک انتقال یافت ﴿این واقعه بعداز ختم جنگ انجام شد﴾وجود محله های
فحشا ناشی از فقر،بیکاری، اعتیاد،وضعیت بد معیشتی و علاوهبر همه اینها
تصفیه ملی و نژادی با برتری دادن فارس زبانان از تراژدیهایآن منطقه است
اگر کسانی چون یوسف عزیزی بنی طرف به زبان بیایند در نطفهخفه خواهند شد گاهگاهی
عده ای را قربانی توطئه بمبگذاری می کنند که بانیآن خود جمهوری
اسلامی می باشد. آذریها تاریخ
نو ین ایران را ساختند،مشروطه خواهان از بهترین
فرزندان آذربایجان بودندو در یک کلام آذربایجانمهد آزادیخواهی
ایران است خارج از مشروطه خواهی آذریها برای اولین بار سیدمحمد خیابانی
ایده سوسیال دموکراسی را الگوی خود قرار داد و بیست سال بعدآذریها و در
جریان تشکیل حکومت ملی ایده های سوسیالیستی را پیاده کردندکه- همچنان که کسان بسیاری معتقدند که اولین جرقه
جنگ سرد بین شرق و غربدر ایران و در ایران هم بر
سر حکومت آذربایجان و کردستان اتفاق افتاد- حقدادن رأی به
زنان برای اولین بار در ایران و در آذربایجان در جریان تشکیلحکومت
ملی،پرورش و تربیت کودکان خیابانی با الگو گیری از انقلاب روسیه، وتقسیم
اراضی -که درست بیست سال بعد حسن ارسنجانی با نتیجه گیری از اصلاحاتارضی
آذربایجان در زمان حکومت ملی که بعدها به انقلاب سفید نامگذاری شد-از
مهمترین دستاوردهای تاریخی آذریهاست از لحاظ ملی
کافی است به اینامر بسنده کنیم که در جریان
انتخابات ریاست جمهوری که آقای اعلمی ازکاندیدشدگان رد
صلاحیت شده برای طرح کاندیداتوری خود به هر شهر آذربایجان که قدممی
گذاشت در میان بازاریان،در مساجدو در دانشگاهها با خواست صحبت کردن بهزبان
آذری از طرف مردم روبه رو می شد شاید بی دلیل
نباشد که سخنان آقایعبدالله رمضان زاده سخنگوی
وقت دولت را به یاد بیاوریم که گفتنداگر توجیهدولت در عقب
ماندگی کردستان جنگ است پس در آذربایجان چه که در زمان گذشتهآذربایجان از
لحاظ توسعه در رتبه چهارم و استان کرمان در رتبه پانزدهم امادر رژیم فعلی
آذربایجان در رتبه چهاردهم و کرمان در رتبه چهارم قرار دارد؟این جابجایی در
تصمیم گیریهای کلان مملکتی بر اساس مبارزه با بینش های ملیگرایانه دارد اگر تاریخ
مبارزات آزادیخواهانه ایران قدمت صد ساله دارد،تاریخ مبارزات
رهایی بخش خلق کرد قدمت صد و بیست ساله دارد .اگر اولینحرکت روشنگرانه
و روزنامه نویسی در ایران به اندکی قبل از انقلاب مشروطه ووقایع اتفاقیه
امیرکبیر برمی گردد،تاریخ روزنامه نویسی در کردستان هم همانقدمت را
دارد،اگر ایرانیهافارابی و رازی را دانشمندان و فیلسوفان خود میدانند،کردها
هم کسانی چون ملای جزیری و احمد خانی را دارند. باید بیادآورد
وقتیکه مشروطه خواهان شکست خوردند،سران مشروطه به کردستان پناهآوردند
و در آنجا حکومت در تبعید تشکیل دادند . رشد افکار ملی گرایایی درزمان
انقلاب مشروطه تنها منطقه ای کم از کردستان با مشروطه خواهان -کهموضوع
تشکیل انجمنهای ایالتی از ابتکارات انها بود - همراه بودند،در تشکیلحکومت
ملی در کردستان منطقه ای باز هم کم تحت تأثیر مطالبات ملی درکردستان قرار گرفت با انقلاب ١٩٧٩ رشد افکار
ناسیونالیستی گسترش قابلتوجهی به خود داشت و اینک در
قیاس با سی سال پیش خواست مطالبات ملی تمامکردستان را فرا گرفته و باید اذعان کرد پ-ک-ک که یک
سازمان کردی که حوزهفعالیت آنها بیشتر کردستان
ترکیه می باشد از نفوذ قابل توجهی در میانکردهای ایران و بویژه در استانهای جنوبی کردستان
﴿ایلام و کرمانشاه﴾دارد.
ساختارهايگوناگوني براي سيستم سياسي آينده ايران، پس از
جمهوري اسلامي پيشنهاد شدهاست. از ديد شما كدامين سبك و روش اداره سياسي
جامعه خواهد توانست بههمبستگي بيشتر ايرانيان كمك كند؟ در اين ميان
چه نقشي براي نيروهاي سياسيكرد قائليد؟
به باور بنده
فدرالیسم بهترین گزینهبرای ساختار سیاسی بعداز
جمهوری اسلامی است و در واقع فدرالیسم به گفتمانغالب در میان
اوپوزسیون سراسری و محلی تبدیل شده و علیرغم بهانه جویی برخیاز سازمانهای
ایرانی، جریاناتی چون سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت وسازمان کارگران
انقلابی ایران (راه کارگر) و حتی حزب توده فدرالیزم را دربرنامه حزبی
خود گنجانده اند. جمهوری روسیه نمونه خوبی برای همزیستی مللداخل ایران است
در روسیه فعلی 25 ملیت، 21 جمهوری، 6 ایالت و 10 منطقهخودمختاروجود
دارد و بغیراز چچنها که باک گراوند مذهبی دارند مشکلی ملیندارند بنابر
این روسیه می تواند مدل خوبی برای آینده ایران باشد. در ضمنباید گفت جامعه
ایران به کلی بیمار است و مشکلات جامعه ایران یکی و دو تانیستند و بباور
بنده مسئله ملی ازساده ترین مشکلات جامعه ایران است وبیماری هم
محسوب نمی شود. بیماری ایران و ایرانیان در دروغ پردازی، تقیه،زن
ستیزی، افراط در مذهب و غیره است که ریشه در فرهنگ ایرانی دوانده استواین
بیماری مذمن را همه داریم و به آسانی قابل علاج نیستند. اما می توانبا
رفراندوم درچند مرحله و نظر خواهی از همه مردم ایران ساختار حکومتآینده
ایران را برشمرد، و اگر به فرض مردم خواهان ساختاری فدرال بودند میتوان
با نظر خواهی از مردمانی از دو ملیت که در یک روستا زندگی می کنندنتیجه
گرفت که باید در کدام ایالت فدرال قرارگیرند. اینگونه مسائل راه حلدارد
اما متاسفانه دیدگاه پان ایرانیستی مانع حل قضیه است. در بخش دومسوال
شما نیز باید گفت که نیروهای سیاسی کرد هر اندازه ناتوان در قبولهمدیگر
هستند اما باید با احترام به استراتژی ملی که همانا تحقق اهداف ملیاست،
بنگرند.