دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۶ - ۲۱ ژانويه ۲۰۰۸

مرورى بر كتاب:

شكنجه در عصر وحشت

 

 نوشته: عزت مصلى نژاد، انتشارات: سرافيم اديشن، 2005، كانادا، 304 صفحه، با همكارى مركز كانادايى قربانيان شكنجه، طراحى جلد: رضا سپهدارى.

 

Ezat Mosalanejat, (2005), Torture in the Age of Fear (In Co-operation with the      Canadian Centre for Victims of Torture), 304 pp, Seraphim Edition, Canada.

 

بهروز جليليان

behrouzan@gmail.com

 

 

پيش از پرداختن به اين كتاب، لازم مى دانم كه درباره نويسنده آن اطلاعاتى در اختيار خواننده قرار دهم. عزت مصلى نژاد متولد 1324 در شهرستان جهرم است. وى در ارديبهشت 1352، بخاطر فعاليت هاى آزادى خواهانه توسط رژيم شاه دستگير و ماه ها مورد شكنجه قرار گرفت و سرانجام در اسفند 1355، از زندان آزاد شد و به تبعيد به هند رفت. پس از انقلاب به ايران بازگشت و چند ماه بعد بخاطر فعاليت هاى سياسيش در نقاط مختلف كشور، مورد غضب حاكميت قرار گرفت و مجبور به فرار مجدد از كشور شد. چندين سال در هند به پناهندگى و تحصيل پرداخت و دكتراى اقتصاد سياسى را در اين كشور بدست آورد و در سال 1986، كتابى با عنوان، "اقتصاد سیاسی نفت درایران" در دهلی نو توسط انتشارات کریتریون منتشركرد. در اين سال به كانادا رفت و در موسسات مختلف براى كمك به پناهندگان مشغول به كار شد. وى از سال 1990 در مركز كانادايى قربانيان شكنجه، به عنوان مشاور و محقق وتحلیل گرحقوق بشرضد شکنجه فعالیت می کند. عزت مصلى نژاد از نظر اعتقادى فردى بى مذهب و از نظر سياسى متعلق به چپ است. امروزه وى يك فعال حقوق بشر است.

 

اين زندگى نامه مختصر ما را در فهميدن بهتر اين كتاب يارى مى دهد، بويژه اين كه نويسنده خود يكى از قربانيان شكنجه بوده است و بخاطر كارش همه روزه با اين انسان هاى دردمند روبرو است. درك و بينش آقاى مصلى نژاد از اين مقوله بسيار عميق و باور كردنى است. در جايجاى كتاب متوجه نفرت وى از اين خصيصه شيطانى و شرر بار كه برخى انسان ها بر سر قربانيان خود مى آورند مى شويم، وى براى تفهيم، دانسته ها و تجارب خود به خوانندگان، سعى بسيارى كرده است كه گاه تکرار آنها موجب كندى روال خواندن كتاب مى شود، اما خواندن چنين كتابى ارزشمند است و موجب انتقال تجربيات بسيارى به ما مى گردد.

 

اسم كتاب بسيار تكان دهنده است، نام كه مانند عنوان فيلم هاى ترسناك مى ماند، قالب كتاب است، اما همه آن را شامل نمى شود. در اين نام هيچ اميدى نيست و بسيار تيره است. خوشبختانه ما در دنيايى هستيم كه هنوز هزاران و يا مليون ها از نشانه هاى خوب انسانى وجود دارد كه اميدمان را براى بهتر شدن دنياى آينده پربار تر مى كند. اين عنوان بسيار نا اميد كننده است و ما را تقريبا به ورطه غير نا ممكن ها مى برد.

 

آقاى مصلى نژاد البته كمى هم طناز است و در صفحه 14، "خر" را حيوانى جالب توجه مى پندارد و آرزو مى كند، هر چه زودتر شكنجه از جهان رخت بربندد و تنها آن روز است كه خود را بازنشسته مى كند و به مزرعه كوچكى در گوشه دورافتاده اى از جهان مى رود و به بازپرورى " خر" مى پردازد، چرا كه اين حيوان بر خلاف دانش عمومى در بسيارى از نقاط جهان، حيوانى خوشحال، سرسخت و بسيار با هوش است.

 

فصل اول كتاب با عنوان "بر خرابه هاى نينوا" را نويسنده با گفتارى از نمايشنامه جوليوس سزار از ويليام شكسپير آغاز مى كند كه كه سخنان خوفناكى است. وجهه دراماتيك اين جملات ما را براى اين فصل آماده مى كند و اساسا به خواننده هشدار مى دهد كه با كتاب ساده و موضوعى آسان روبرو نيست.

 

در اين بخش، نويسنده به مقايسه نينوا [ حوالى كربلاى كنونى در عراق] در دوران آشوريان با عراق امروزى و تجاوز آمريكا به اين كشور در سال 2003 ميلادى با از بين رفتن حكومت نينوا توسط كلدانيان در بيش از 2600 سال پيش، دست زده است. آشور بنى پال را با صدام حسين و نابو پولاسار را با جورج دبليو بوش به يك همسانى تاريخى گرفته است كه جالب توجه مى نمايد. چند صفحه بعد از مقايسه اين دو نيروى متقابل در جنگ كنونى عراق، آن را به تقابل اسلام و فرهنگ غرب نسبت داده است، كه به اعتقاد نگارنده، اساسا نادرست است. بنياد اين تقابل در وهله اول، جنگ طبقاتى و كسب برترى به سر منافع است و پس از آن است كه تفاوت هاى فرهنگى و اجتماعى موجب تداوم اين جنگ مى گردد.

 

نويسنده در ادامه اين تحليل خود در صفحه 21، معتقد است كه، حياتى ترين چيزى كه خانواده انسانى در جنگ از دست مى دهد، سيستم ارزش هاست كه تفاوت بين پذيرفتن و نپذيرفتن را ممكن مى سازد. در اينجا نويسنده به يك بحث فلسفى از موضوع ارزش ها دست مى زند كه در كتاب بصورت مبهم و ناكافى ارائه شده است. اين مهم براى فهميدن چرايى شكنجه موضوعى اساسى است و بسيار جالب توجه است كه نويسنده در چنين مبحثى كه پايه هاى حقوقى و اجتماعى دارد به بنيان هاى آن اگر چه نا كافى و مبهم پرداخته است.

 

نويسنده در ادامه توضيحات مبانى شكنجه و در همين صفحه، در تفاوت بين چريك آزادى خواه و تروريست، استدلال نادرستى ارائه مى دهد. وى معتقد است كه چريك آزادى خواه، ترور فردى و حمله به اهداف غير نظامى نمى كند و براى رسيدن به هدفش برخلاف تروريست ها، مردم بيگناه را قربانى نمى نمايد. همان گونه كه در كشور خودمان در زمان شاه بياد داريم، همه سازمان هاى موافق مبارزه مسلحانه كه آرمان هاى آزادى خواهانه داشتند، مطابق تعريف تروريست هاى نويسنده عمل مى كردند. آنها ترور فردى مى كردند، اين در ميان اغلب گروه ها و سازمان هاى چريكى در آمريكاى لاتين، اروپا و شرق آسيا رايج بوده است. سازمان هاى مبارزه مسلحانه در بسيارى از محل هاى غير نظامى در ايران همچون دفتر مجله ها، مسير خيابان ها، آرامگاه رضا شاه، دكل هاى برق، كارخانه ها و حتى به بانك ها حمله مى كردند، اما ما به هيچكدام از آنها تروريست خطاب نمى كنيم. معتقدم كه نويسنده براى جلب توجه خوانندگان انگليسى زبان، در صدد توجيهى از عملكرد سازمان هاى معتقد به مبارزه مسلحانه و آرمانخواه دست زده است، كه البته راه به ناكجا آباد مى برد.

 

در صفحه 24 و 25، نويسنده در باره قدرت مردمى و همبستگى جهانى در كمك به قربانيان سونامى اخير در اقيانوس هند و نتيجه آن در فشار به دولت آمريكا در بازگردان، نيروهاى آمريكا و متحدينش، دچار اغراق و خوشباورى شده است. اگر چه تاثير افكار عمومى در عملكرد دولت مردان در كشورهاى سرمايه دار و غربى قابل توجه است، اما سياست گذارى هاى كلان اين قدرتمندان مجالى براى حتى كند كردن برنامه هاى جهانى كردنشان نمى دهند تا چه رسد به متوقف كردن آن، اساسا منافع طبقاتى آنها هر چه بيشتر در جهت غارت و دستيابى به منابع و منافع بيشتر از جهان سوق مى يابد.

 

آقاى مصلى نژاد كه خود از قربانيان شكنجه در كشورى همچون ايران با حكومت هاى ديكتاتورى است، با دست و دلبازى بسيار بارها به تشكر و معرفى CCTV، مركز كانادايى قربانيان شكنجه، دست زده است که كتاب را از استقلال فكرى نويسنده بدور مى كند. خواننده در تمام فصول كتاب متوجه، حيرت و مسرت نويسنده از وجود چنين مركزى در كمك به قربانيان شكنجه مى گردد، كه البته از نشانه اى از غير بومى بودن نويسنده با دنياى غرب است. نويسندگان بومى در جهان غرب به اين موسسه ها، چنين با وجد و سرور برخورد نمى كنند، چرا كه فرهنگ خود را باز آورنده آن مى دانند. به نظر نگارنده يكى از نقط ضعف كتاب همين اشارات بسيار به اين مركز است. نويسنده همچنين با آوردن مثال هاى بسيار از داستان زندگى مراجعه كنندگانش كه همگى از قربانيان شكنجه هستند، با توجه به سنگينى موضوع، موجب كندى آن شده، به آن بيشتر بار آموزشى داده است. اهميت اين كتاب مى توانست با خوانندگان بيشتر و راحت خواندن آن پربار تر شود.

 

در كتاب و بويژه در صفحه 53، اشاره مى گردد كه با بحث هاى فراوان، سرانجام روز 26 جون در سال 1987، قطعنامه سازمان ملل در مورد ممنوعيت شكنجه تصويب شد و ده سال بعد اين روز به عنوان روز جهانى همبستگى با قربانيان شكنجه اعلام مى گردد، که همه سال توسط بسيارى از آزادى خواهان گرامى داشته مى شود. در کتاب توضيحى داده نمى شود که چرا سازمان ملل چنين دير به شناسايى قربانيان شكنجه دست مى زند.

 

فصل هاى ابتدايى كتاب، صرفا به تعريف و توضيح شكنجه، موارد و لايحه هاى قانونى، قطعنامه ها و حركت هاى اجتماعى عليه شكنجه مى پردازد، كه بسيار فنى و حقوقى است. در اين فصل ها، کتاب به يك اثر تحقيقى و درسنامه اى دانشگاهى تبديل مى گردد. در پى اين فصول در صفحات 62 و 63، نويسنده به معرفى سازمان هاى غير دولتى در مبارزه با شكنجه در جهان اشاره مى كند. در لابلاى اين متون خشك حقوقى، نويسنده در مقام شاهد، از تجربيات زندگى شخصى اش مثال مى آورد. همچنان كه در صفحه هاى 88 و 89 به دزديده شدن ساعتش توسط پسربچه هاى بى خانمان در هند اشاره دارد كه در عين دردناك بودن، جالب توجه است.

 

فصل پنجم با عنوان " بچه هاى زندان"، همان گونه كه آقاى مصلى نژاد اشاره كرده است، متن سخنرانى خانم منيره برادران، نويسنده كتاب " حقيقت ساده"، در مارچ 2001 و در دانشگاه تورنتو است. اين سخنرانى با همين عنوان و با اجازه اين سخنران در كتاب منتشر شده است. سخنان مکتوب خانم برادران در اين فصل و از صفحه 110 با ادعاهاى غريب ايشان در نابرابرى در شکنجه جسمى و روحى در بين زنان و مردان در زندان سياسى رژيم جمهورى اسلامى، همراه است. خانم برادران معتقد است که تنها زندانيان زن و نه همسرانشان بودند که رنج همراهى و نگهدارى فرزندان خردسالشان را در آن محيط پليد و دهشتناک زندان و شکنجه تحمل مى کردند. ايشان اين مهم را گناه جامعه مردسالار و تلويحا زندانيان مرد را شريک اين تراژدى انسانى مى داند که مردان تنها در نام گذارى فرزندان، نامه نوشتن و يا ملاقات وظيفه پدرى خود را بجا مى آوردند. نگارنده که در آن سال ها به عنوان يک نوجوان زندانى بودم، هيچگاه فرزند خردسالى را به همراه پدرش نديدم اما اين مقايسه توسط خانم برادران نا روا مى دانم.

 

اساسا مقايسه رنج زندان و شکنجه در بين زندانيان از هر جنس و سن و موقعيت اجتماعى نادرست و نابجاست. ميزان تحمل و حساسيت افراد متفاوت است. زنان به ملاطفت و مهربانى بيشتر از مردان در جامعه مشخص مى گردند. شکنجه و زندان مردان بسيار مخوف و هراسناک است. خانم برادران در سخنرانى مکتوبشاب از هر کودکى که مثال آورده، " پدرش اعدام شده بود". حال چگونه چنين پدرى مى توانست از فرزند خردسالش در آن محيط پرمخافت نگهدارى کند، موضوعى است که خانم برادران هرگز نمى توانسته تجربه کند. از سوى ديگر چنين مقايسه هاى زن گرايانه و افراطى، پرت کردن خواننده از عاملان اصلى اين جنايت هاست. خانم برادران به خود اجازه داده است که احساسات و درد بزرگ و پرمسئوليت پدرانى را که فرزندانشان به همراه همسرانشان در زندان را ناديده بگيرد. درج اين سخنرانى که با ديدگاه افراطى و عقده وار همراه است، بدون همراهى با نظر يک زندانى پدر، موجب عدم تعادل و روانى کتاب شده است.

 

اما فصل بعدى کتاب، يکى از با ارزشترين اسناد جنايت هاى جمهورى اسلامى در رابطه با زندانيان سياسى است. اين فصل با عنوان، " همراه با فرزندم در زندان"، خاطرات و مکاشفات "سعيده"، زندانى سياسى سابق از زندان تبريز است که شوهرش اعدام مى گردد و او چهار سال به همراه فرزند خردسالش در آن بيغوله بسر مى برد. اين يادها که طى گفتگو با عزت مصلى نژاد در انستيتو CCTV صورت گرفته، از صفحه 113 تا 132 يکى از دردناکترين و پر مخاطره ترين خاطرات پر آب چشمى است که متاسفانه بر زنان زندانى سياسى ايران رفته و متاسفانه در هيچ جا نيز بازگو نگرديده است. ترجمه و انتشار تنها همين خاطرات تکاندهنده و پر درد مى تواند بسيار تاثير گذار باشد. اين خاطرات برخلاف مقاله خانم برادران که خود تجربه مادرى نداشته است، در باره بچه هاى زندان و از زبان يک مادر گفته شده، خواستگاه و ديدگاه هاى اين زن پرشور و سرافراز را نشان مى دهد. يکى از نکات ارزشمند اين کتاب، انتخاب درست نويسنده در بازگويى و انتشار خاطرات اين زن دلاور به زبان انگليسى است. با وجودى که پاراگراف ها به يکباره تغيير موضوع مى دهند و روند شرح اين خاطرات مرتب عوض مى شود، اما تاثير ضربات اين يادها و قدرت اين خاطرات بحدى است که خواننده با يک بار خواندن متوجه آنها مى گردد. اميدوارم روزى، کسى همين فصل را به فارسى ترجمه کند.

 

در صفحه 137، نويسنده از تجربيات خود از شکنجه و زندان در رژيم شاهنشاهى و حماقت هاى پليس سياسى آن رژيم مى گويد. آقاى مصلى نژاد اما، با وجود گذراندن يک سال بيش از مدت محکوميتش که به ملى کشى معروف است، دليل آزادى خود را روى کار آمدن دولت حزب دمکرات آمريکا با رياست جمهورى جيمى کارتر و فشار او بر رژيم شاه براى آزادى زندانيان سياسى مى نويسد. نگارش نويسنده در اين بخش بعلت عدم توضيح اين تاکتيک دولت کارتر در آن زمان، وجهه اى آبرومند از اربابان رژيم پهلوى نشان مى دهد. با وجودى که در سراسر کتاب ديدگاه نويسنده به عنوان فردى چپ، عدالت خواه، آزادى طلب و آگاه به مسائل سياسى جهان مشخص است اما پرداختن به اين واقعه در چند خط يک اشتباه مهم است. آقاى مصلى نژاد تقريبا در همه کتاب براى کمترين مسائل مربوط به حقوق زندانيان سياسى توضيحات مفصلى ارائه داده است و متاسفانه به اين امر مهم که در تاريخ سياسى کشورمان روى داده و در تسريع سرنگونى رژيم پهلوى اهميت داشت، توضيحى نداده است. نگارنده اين مسئله را نيز بخاطر جلب توجه خوانندگان انگليسى زبان مى دانم که در حد اعلام يک واقعه و نه تشريح آن صورت گرفته است.

 

کارتر و همچنين دولت آمريکا در آن زمان در صدد کم رنگ کردن روش هاى سرکوب در دولت هاى ديکتاتورى وابسته به خود بودند و اين امر نه از سر خير خواهى براى زندانيان سياسى و يا حتى دمکراسى، که بر مبناى سياست هاى کلى دولت آمريکا بود. در آن دوران مسئله حقوق بشر يکى از مهمترين عرصه هاى رقابت آمريکا و غرب با شوروى و کشورهاى بلوک شرق بود. براى نشان دادن به جهانيان، نيازمند آن بودند که در کشورهاى معروف به ديکتاتورى و خشونت سياسى که در حمايت خود داشتند، همچون ايران را وادار به تعديل نسبى در سرکوب مخالفان سياسى کنند.

 

در فصل هفتم با عنوان " برآمدن از زير شکنجه با خود بازيابى و عشق"، نويسنده به موارد بسيارى از قبيل دردمندى، انسانگرايى، فلسفه وجودى، عشق، مددکارى و همنوع دوستى پرداخته است. تحصيلات وى در هند و شرکت در کلاس هاى کريشنا مورتى وى را بسيار علاقه مند به فلسفه و انسان گرايى نشان مى دهد. از سوى ديگر با توجه به شغل نويسنده به عنوان مشاور اجتماعى و روانى قربانيان شکنجه و رويارويى ايشان با آن همه داستان هاى تراژيک انسانى؛ همچنين تجربه شخصى وى از شکنجه در زندان سياسى و تلخى و سختى هاى زندگى پس از آزادى و تبعيد، وى را فردى فرهيخته، دردمند و انسانگرا ساخته است، که بخوبى در اين فصل کتاب به انتقال آن همت نموده است.

 

بخشودگى، عنوان فصل هشتم کتاب است که نويسنده به دوران پس از شکنجه و جنايت عليه بشريت در رابطه با بازماندگان آن مى پردازد که بسيار مبحث مهمى است. به علت اهميت بسيار اين موضوع، نويسنده اما با احتياط به توضيح مسائل آن پرداخته است. گاه بخشيدن جنايتکاران را امرى نادرست و گاه آن را مرهم گذاردن بر زخم هاى بازماندگان مى داند. به اعتقاد نگارنده، آقاى مصلى نژاد در عنوان و معرفى اين مبحث کار بسيار ارزشمندى انجام داده است اما در توضيح و تشريح آن موجب سردرگمى خواننده مى گردد. نويسنده مصونيت عاملين جنايت عليه ارمنيان، کردها و يهودى ها را يکى از مهم ترين عوامل کينه و نفرت بازماندگان آن مى داند، از سوى ديگر بخشيدن جنايت کاران را نيز يکى از راه هاى التيام فجايع ملى مى پندارد.

 

آقاى مصلى نژاد، دادگاه نورنبرگ در محاکمه جنايت کاران حکومت نازيسم با وجود ناکافى بودن و عدم در اختيار داشتن اختيارات کافى را يکى از نقاط مهم حقوق بشر مى داند. وى معتقد است که براى اولين بار يک "مبحث جديد" در حقوق بشر و جنايت عليه بشريت در اين دادگاه مطرح شد، با وجود اين ايشان فراموش مى کند که اين دادگاه دولت هاى پيروز عليه حکومت هاى مغلوب بود که بخودى خود موجب مقبوليت نمى شود. در هيچ دادگاهى به جنايت هاى ارتش هاى متفقين عليه مردم سر راه خود نپرداختند. به هيچ دليل به محاکمه شوروى در سرکوب مخالفان آنها در کشورهاى پيش روى خود اشاره نشده است. انگلستان را براى بمباران شهرهاى آلمان و کشته شدن هزاران نفر از مردم غير نظامى آلمانى مورد محاکمه قرار ندادند. در پايان فصل بعد نويسنده به حمايت دولت کانادا از شهروندان خود و بويژه به مورد خانم زهرا کاظمى مى پردازد که در ايران به طرز فجيعى کشته شد.

 

نويسنده در فصل هاى آخر کتاب به مورد پناهندگى و فشار روحى دوران پذيرفته شدن توسط کشور پناهنده پذير مى پردازد، که حقيقت دردناکى است. اين فصل از کتاب در روشنگرى و افشا نمودن حربه هاى دولت هاى پناهنده پذير در اخراج و يا پادرهوا نگاه داشتن اين گونه پناهندگان سياسى، کارى ستودنى انجام داده است. يکى از مباحثى که آقاى مصلى نژاد در پايان کتابش به آن اشاره مى کند، خشونت ها و شکنجه هاى مذهبى است که ايشان اين مهم را ذاتى اين اعتقادات مى داند.

 

کتاب، "شکنجه در عصر وحشت"، با وجود نام بسيار ترسناکش، اثرى روشنگر و ارزشمند است. با وجود ضعف هاى نويسنده در تحليل و تشريح برخى از دلايل اين پديده دهشناک، کتاب در راهنمايى خواننده به سوى آگاهى هر چه بيشتر گامى به جلو بر مى دارد. خوشبختانه هنوز روشنايى و اميد در اين دنياى وارونه وجود دارد. جهانى بهتر و زيباتر تنها با آگاهى و سرشت نيکوى انسانى قابل دستيابى است.

 

اين نوشته، پيشتر در مجله آرش شماره 100، منتشر شده است.