انقلاب بدون خونریزی، كشتار برای انحصار
قدرت
ایرج شكری
سالگرد روزهایی كه مربوط به رویدادی از سركوبگری رژیم
پهلوی علیه مردم است، فرصتی است برای دست اندركاران و مهره های رژیم برای بالای
منبر رفتن و داد سخن دادن از بیداد رژیم ساقط شده و نمایش وقاحت در ستایش از
خمینی و «انقلاب اسلامی» و تبلیغ برای اسلام. این كار از طرف كارگزاران رژیم چنان
با تحریف حقابق گذشته و حال در بزرگ نمایی نقش اسلامگرایان و مردم دوست و طرافدار
آزادی نمایاندن خمینی صورت می گیرد كه گویی نه كسی از شاهدان دوران رژیم گذشته
زنده است و نه این كه مردمی كه همه جور نامردمی و درنده خویی از رژیم دیده اند و می
بینند عقل و شعور و حس و درك دارند. روز دانشجو فرصتی بود برای بالای منبر رفتن
عناصری از رژیم ولایت فقیه، در نكوهش دیكتاتوری و تجیلیل از دانشجویان و خلاصه نمایشی
بود از «گرگ در پوستین شبان» كه برخی از دست اندركاران رژیم سركوبگر آخوندی، در آن
نقش آفرینی كردند. یكی از این نقش آفرینیها، توسط سید محمد خاتمی، از عناصر برجسته
نظام ولایت فقیه روز 20 آذر در دانشگاه تهران صورت گرفت(*). او در این سخنان احكامی
صادر فرمود كه با تجربه نزدیك به سی سال گذشته مردم از حكمرانی آیت الله ها در ایران-
كه برای دینی كردن و جاری شدن احكام «حیات بخش اسلام و قرآن» و پیروی از «سیره نبوی»
هیچ مزاحم و منتقدی سر راه خود باقی نگذاشتند، و با دست باز به كشتار مرتد و منافق
و محارب پرداختند-، همخوانی ندارد. شالارتانیزم را كه روش اوست، با توجه به نكاتی
از سخنان او به روشنی می توان دید. وی در این سخنان مدعی شد كه «جامعه ما به لحاظ هویت تاریخی یك
هویت دینی دارد»، و افزود: «اگر بخواهیم به آزادی و پیشرفت برسیم این حركت بایستی یا
همسو با دین باشد یا نسبتی با دین داشته باشد والا این دو یعنی آزادی و پیشرفت، یا
پدید نمیآید و یا دوام پیدا نمیكند».
خاتمی مدعی شد كه این نظر او « یك حرف علمی و كاملا مستدل است». این ادعای علمی
و مستدل او، وقتی با حاصل عملكرد رژیم كه مردم – بویژه جوانان- هر روز دارند با
گوشت و پوست خود لمس می كنند، محك می خورد، «سید خندان»، در عین شارلاتنیزم، موجودی
رقت انگیز و قابل ترحم و خنده داری جلوه گر می شود كه متوجه مسخرگی حرفهایی كه می
زند نیست. خاتمی در همان سخنان اضافه كرد:«
در این میان این مهم است كه كدام دین باید همسوی حركت به سمت آزادی و پیشرفت قرار
گیرد؛ سنت پرستان مخالف تحول هستند و به جای خدا عادتهای ذهنی و به ارث رسیده خود
را میپرستند و از آنجا كه واپسگرا هستند در نتیجه این بینش نه تنها كمكی به جنبش
اجتماعی نمیكند بلكه مانع هر جنبش تحول خواه و ترقی خواهی است. دین ستیزان چون با هویت ملی و تاریخی و فرهنگی
مردم آشنا نیستند از برقراری رابطه با جامعه ناتوانند و هیچ جنبشی بدون ارتباط با
متن جامعه به سامان نمیرسد».
رئیس جمهور سابق و مطیع امر ولی فقیه افزود:« یكی از شگفتیهای موجود این است
كه سنت پرستان و دین ستیزان در یك نقطه مشترك هستند و آن نقطه مشترك این است كه
معتقدند دین و آزادی با هم سازگار نیستند». ملاحظه می شود كه خاتمی در عین كه خودش
در یك مشكل لاینحل با همریشان خود گیر كرده است و آن «سنت پرستانی هستند كه مخالف تحولند و واپسگرا» هستند، و خودش سوال «كدام دین» را مطرح كرده است، اما
جبهه مقابل را دین ستیز معرفی می كند. (بماند كه دینی كه او از آن صحبت می كند، شیعه
اثنی عشری تولید و باز تولید شده در حوزه است كه احكام خود را به جامعه ایران تحمیل
كرده است، سایر ادیان و مذاهب توسط دین و مذهب رسمی مورد تعرض قرار گرفته و پیروان
آنها از جمله سنیان، مورد تبعیض و فشار از سوی رژیم هستند ). شارلاتانیزم یعنی همین.
چرا كه تاكید نیروهای ترقیخواه و دموكرات بر جدایی دین از دولت نه تنها ضدیت با دین
و دین ستیزی نیست، بلكه هم راهی است برای خلاص كردن دین از مخمصه مورد محك قرار
گرفتن روزانه با خوب و بد سیاستهایی كه برای حل مسائل عدیده و دشوار یك جامعه 70 میلیونی
مثل ایران باید بكار گرفته شود و هم خلاص كردن مردم از آزار و اذیت و دست اندازی
به زندگی خصوصی آنان به اسم دین، تا آنجا كه آمران به معروف و ناهیان از منكر، مثل
آن چه در همدان در مورد پزشك جوان زهرا بنی یعقوب اتفاق افتاد، مبادرت به دستگیری
و قتل شهروندان نكنند و رئیس پلیس زنان
را تهدید نكند كه چكمه پوشیدن «تبرج»(خود نمایی) و از موارد بد لباسی زمستانی است
و زنانی كه چكمه بپوشند، خلاف كار شمرده می شوند و باز داشت و جریمه و ارشاد
خواهند شد.
خاتمی در واقع با این حرفهای «علمی .و
مستدل»، همان روشی را تلاش دارد دنبال كند كه خمینی حدود سی سال پیش، برای سوء
استفاده از احساسات مذهبی توده های نا آگاه و محروم به كار بست. اما وضع خاتمی در
این كار از آن جهت آشكارا رقت انگیز و مضحك است كه نه تنها او در موضع «امام امت»
در اوائل استقرار رژیم ملاها در ایران نیست، بلكه جامعه ایران در لایه های مختلف
اجتماعی در این نزدیك سی سال خیلی تحول یافته است. در آن روزها اگر «امام» كه در
بالاترین مرتبه از «علم و فضل» دینی قرار داشت می گفت،« آنها كه اقتصاد را زیر بنا
می دانند نمی دانند انسان چیست، الاغ هم همه چیزش اقتصاد است. مردم جوانهایشان را
نداده اند كه نان ارزان گیرشان بیاید، برای اسلام خون داده اند»، می توانست بخشی
از تودهای محروم و نا آگاه را بفریبد، اما همان امام اگر امروز سر از گور بلند كند
آن حرفها را بزند،« امت» له شده زیر خط فقر به ریشش خواهد خندید و تفی نثارش خواهد
كرد. در آن زمان هم(اوائل به قدرت رسیدن خمینی) حرف و مساله سازمانها و گروههای سیاسی
كه مقلد و مرید خمینی نبودند، ضدیت با دین و مذهب نبود، كسانی كه به مخالفت با
عملكرد خمینی و رژیمی كه او در حال بنا كرد آن بر اساس معیارهای ارتجاعی نظام قبیله
یی و برده داری و بیگانه با فرهنگ ایرانی و در ستیز با زندگی عرفی مردم بود،
برخاستند، كاری به خدا و پیغمبر دین و مذهب نداشتند. مساله، مساله اقتصاد و نحوه
مالكیت وسائل تولید و اداره كارخانه های مصادره شده و حق برخورداری كارگران و
زحمتكشان از زندگی بهتر بود؛ مساله مساله مالكیت زمینهای كشاورزی بود و قرار گرفتن
زمین در اختیار كشاوزان بود؛ مساله آزادی بیان و رعایت حقوق و آزادیهای فردی بود؛ مساله آزادی احزاب و حق اعمال اراده مردم
در سرنوشت خود و میهنشان بود. اما خمینی می خواست ولی و قیم مردم باشد، برای خمینی رفاه مردم ایران و پیشرفت
ایران و ایرانی مطرح نبود، افتخارات تاریخی این مردم برای او مطرح نبود. مگر خمینی
نبود كه دو سه روزی بعد از مراسمی كه بمناسبت صدمین سالگرد تولد مصدق برگزار شده
بود، گفت، برای هر استخوانی میتنگ راه انداختن و به دنبال آن با اسلام مخالفت كردن
قابل تحمل نیست (كیهان 5 خرداد 1358) او در همین سخنرانی بود كه گفت« مسیر ما مسیر
نفت نیست. نفت پیش ما مطرح نیست. ملی كردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است.
ما اسلام را می خواهیم. اسلام كه آمد نفت هم مال خودمان می شود. مقصد ما اسلام است
مقصد ما نفت نیست، اگر یك نفر نفت را ملی كرده است اسلام را كنار بگذارند و برای
او سینه بزنند[...]برای هر استخوانی میتنگ راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخا
لفت كردن قابل تحمل نیست»، او در همین سخنرانی گفت:« من حجتی كه خدا برایم
دارد ادا كردم این برنامه كوتاه مدت شماست كه با تمام اینها مبارزه یی بكنید بدتر
از آن مبارزه ای كه با شاه كردید او در عین قدرتش هم، باز اسم خدا را
می آورد ، باز به زیارت می رفت ولو به طور ریا بود. اما اینها به طور ریایی هم
حاضر نیستند. بعضی از نویسنده های ما حاضر نیستند برای جلو بردن مقصدشان یك كلمه
اسلام به كار ببرند ولو برای این كه ما را بازی بدهند. ما با اینها باید همان
مبارزه ای را بكنیم كه با محمد رضا كردیم ». و در همین سخنرانی
بود كه گفت:« ما توطئه را می شكنیم . من حجت را دارم تمام می كنم برای ملت ایران.
من می بینم بدبختیهایی از دست همین اشخاصی كه فریاد آزادی می كشند، بد بختی دارم می
بینم برای ملت ایران… من اینها را به شما معرفی كردم. این اشخاصی كه با اسلام كاری ندارند،
روحانیت را هم كاری ندارند، آنهایی كه حسن نیت دارند نیت سوء ندارند، نمی خواهند
رژیم دو باره برگردد، با او هم بد هستند، اینها می خواهند یك مملكت غربی برای شما
درست كنند آزاد هم باشید مستقل هم باشید اما نه خدایی در كار باشد و نه پیغمبری و
نه آقا امام زمانی نه قرآنی نه احكام خدا نه نمازی[...]
شما كه شهادت را برای خودتان فوز می دانید، برای اینكه مثل سوییس بشوید؟ شما قرآن
را می خواهید، شما برای اسلام قیام كردید[...] این همه تبلیغاتی
كه اهل قلم می كنند كه مااز آن دیكتاتوری فارغ شدیم، دیكتاتوری عمامه و كفش آمد اینها
ضد اسلام هستند.[...] آخوند دیكتاتور نیست. آخوند یعنی اسلام، روحانیین
با اسلام در هم مدغمند. آنكه با روحانیین و آخوند مخالف است دشمن
شماست. او آزادی را ممكن است برای شما تأمین كند، استقلال هم ممكن است برای شما
تأمین كند اما آن استقلال كه در آن امام زمان نیست، آزادی كه در آن قرآن نیست». حالا جناب سید
محمد خاتمی كه دائما در سخنرانیها و اظهار نظر های «علمی و مستدل» خود، به فرمایشات
و نقش «امام» استناد می كند، به دانشجویان توضیح بده كه آیا صاحب چنین دیدگاهها و
افكاری، تحول خواه بود یا سنت گرا و و اپس گرا بود ؟ به دانشجویان توضحیح بده كه آیت
الله منتظری كه «امید و امت امام و قائم مقام رهبری» بود، آیا دین ستیز شده بود،
كه بركنار شد و آن همه مورد آزار و تحقیر و توهین از سوی همه كس و همه باندهای آن
روز از جمله دفتر تحكیم وحدت آن زمان و بسیازی از به اصطلاح اصلاح طلبان كنونی
قرار گرفت، یا این كه به خاطر مخالفت با رفتار وحشیانه ماموران وزارت اطلاعات با
زندانیان سیاسی و كشتار آنها بود. آیا مجاهدین خلق دین ستیز بودند كه منافقین نامیده
شدند(**) و مورد كینه توزی و فشار قرار گرفتند یا به خاطر مسائل سیاسی و انتقادات آنان از غارتگری تازه به قدرت رسیده
ها بود؟ خاتمی در این سخنرانی با ذكر این كه « متاسفانه همواره انقلابها در جوامع
جهان سوم به همراه خشونت بوده است»، مدعی شد كه:« اما انقلاب اسلامی، معادله خشونت
مساوی است با انقلاب را تغییر داد و آن تغییر این بود كه میتوان بدون دست
بردن به سلاح خشونت، دست به انقلاب زد».
صرف نظر از مساله مصادره انقلاب سال 57، با كوبیدن مهر اسلامی به
آن كه مورد بحث این نوشته نیست(***) خاتمی اما از آن همه جنایات و خشونت گسترده یی
كه رژیم علیه دگراندیشان و برای انحصار قدرت بكار گرفت، از بخون كشیدن كردستان و
گنبد و تركمن صحرا ، از «انقلاب فرهنگی» و تعطیل كردن دانشگاهها و تصفیه آنها از
دانشجویان و استادان دگراندیش، از اعدامهای گروه گروه جوانان هوادار گروهای سیاسی
در آغاز دهه 60، ، از كشتار زندانیان سیاسی در تایستان سال 67، از پافشاری بر
ادامه جنگ با عراق برای صدور انقلاب و فتح قدس از راه كربلا، جنگی چند صد هزار
كشته و معلول ویرانی بسیار بجای گذاشت و او رئیس ستاد تبلیغاتی آن بود، جنگی كه
چند هفته بعد از آغازش، امكان پایان دادن به آن همراه با دریافت غرامت وجود داشت
اما خمینی و همراهانش چون خاتمی و میرحسین موسوی و دیگران بر ادامه آن پافشاری
كردند ، فاكتور گرفت و كنار گذاشت و به روش آخوندی خود را عالم، و مردم را عوام نفهم و فاقد شعور انگاشت. آن چه
خاتمی خواهان آن است، در واقع چیزی نیست جز اعمال قیمومیت و ولایت بر مردم، با روش
شیادانه به جای روش آمرانه.
*
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=3076
(**)
این تنها خاتمی نیست كه همچنان«در خط امام» و راه روش خمینی حركت می كند، اصلاح
طلبان ریا كار كه فرصت طلبانه با انتقاد از عملكرد جناح هار تلاش می كنند از بین ناراضیان رژیم برای خود یار
گیری بكنند همه همین طور هستند. یكی از اینها كه به خاطر مورد حمله قرار گرفتن
آخوند درنده یی به اسم اژه ای (وزیر اطلاعات كنونی) چهره آدم مظلومی یافت اخیرا در
مطلبی در مورد خطر به راه افتادن جوخه های
ترور مجاهدین خلق را هم مورد حمله قرار داد. جناب اصلاح طلب، از آنان به عنوان «
گروهك منافقین» اسم برده است. این عالیجناب كه به نظر می رسد نقش قلاب و طور
انداختن از ام القرای اسلام، به فرا سوی مرزها برای صیدی گرفتن از بین اپوزیسیون
را به عهده گرفته است، این را حتما می
داند كه «منافقین» نامیدن مجاهدین خلق،
برای اوپوزیسیون یك معنی بیشتر ندارد، و آن نشانه هویت ایدئولوژیك گوینده
است. این یعنی طرف مرز بندی اسلامی خود را نشان می دهد و پایش روی معیارهایی كه خمینی
بنا گذاشت قرص و محكم است. این عالیجناب اگر هم، همه مسائل آغاز به قدرت رسیدن خمینی
را فراموش كرده باشد، می تواند با نگاهی به روزنامه های اردیبهشت سال 59 و ماجرای
حمله سنگین حزب اللهی ها یا به میتنگ روز كارگر مجاهدین در پایانه اتوبوسهای بین
شهری در خزانه كه زخمیهای زیادی بین هواداران مجاهدین به جا گذاشت و واكنشهایی كه
آن ماجرا در محكومیت حزب اللهی ها بر انگیخت، نگاهی بكند تا بیاد بیاورد كه چه كسی
و كدام طرف كار را به كشت و كشتار كشید.
بكار بردن عنوان «منافقین» یا «گروهك
منافقین» برای مجاهدین خلق یعنی داشتن بینش
و ایدئولوژی طایفه و قافله «حزب الله» و ارهابیون و كیهانیون! و این در حالیست كه
سایتهای اختصاصی و تخصصی وزارت اطلاعات كه برای جنگ روانی و تبلیغاتی علیه مجاهدین
ساخته و راه اندازی شده اند، از آنجا كه رو به خارج كشور دارند، از عنوان منافقین
برای آنها استفاده نمی كنند. می شود به مجاهدین خلق همه گونه ایراد و انتقاد وارد
كرد و می شود حتی از آنان متنفر بود. اما بكار گرفتن عنوان منافقین به خصوص«گروهك
منافقین» كه سید اسدالله لاجوردی بكار می برد و مقامات اطلاعاتی برای مجاهدین بكار
می برند، در واقع كارت هویت ایدئولوژیكی به كار برنده آن است. مطلب مورد اشاره را
در نشانی زیر می توان یافت.
http://asre-nou.net/1386/azar/21/m-saharkhiz.html
***در نشانی
زیر، در آرشیو سال2006 در مطلبی با عنوان خمینی چكونه به قدرت رسید، شرایط یكسال
قبل از انقلاب و این كه اسمی از خمینی در آن زمان در بین نبود و عوامل دیگری كه
سبب مطرح شدن خمینی و ملاخور شدن انقلاب سال 57 شد توجه قرار گرفته است.
http://iradj-shokri.blogspot.com