تلاش های فرهنگی ایرانیان در انگلستان
(بخش سی و یکم)
محمود کویر
***
فیلم های سینماگران زن ایرانی همچون فروغ فرخزاد، شیرین نشاط،
مرجان ساتراپی و مانیا اکبری در جشنواره «سینمای زنان از طنجه تا تهران» به نمایش
درمی آید.
این جشنواره با تمرکز بر فیلمسازان زن از شمال آفریقا تا
خاورمیانه، از ۲۲ تا ۲۸ فوریه سال آینده در لندن برگزار می شود.
جشنواره «سینمای زنان از طنجه تا تهران» توسط کانون غیر
انتفاعی «پارالاکس مدیا» و انستیتو فرانسه در چند سینمای هنری مشهور لندن همچون
سینه لومیر، آی سی آی، ریو و ریتزی برپا خواهد شد.
سوزی گیلت از مسئولان انستیتو فرانسه در لندن، در همین باره
به رادیو فردا گفت:«این فستیوال از ۲۲ تا ۲۸ فوریه سال آینده با فیلم های مختلفی
از سال های آغازین فعالیت زنان تا به امروز برپا می شود.»
خانم گیلت افزود:« این اولین بار است که چنین فستیوالی به
مخاطبانش اجازه می دهد که با فیلمسازان زن شمال آفریقا و خاورمیانه با فرهنگ های
خاص خودشان، به طور یکجا آشنا شود. پیشتر لندن تنها تجربه جشنواره فیلم های کوتاه
عربی را داشته است.»
در این جشنواره فیلم هایی از سینماگران زن ایران، مراکش،
الجزایر، تونس، مصر، یمن، عراق، ترکیه، سوریه، لبنان، اسراییل، فلسطین و مهاجران
این کشورها در نقاط دیگر جهان به نمایش گذاشته می شود.
جشنواره شامل چند بخش از جمله فیلم های بلند، کوتاه، مستند و
ویدئوآرت خواهد بود.
فیلم خانه سیاه است فروغ فرخزاد محصول ۱۹۶۲(۱۳۴۱) که از فیلم
های کلاسیک سینمای مستند ایران محسوب می شود، قدیمی ترین فیلمی است که در این
جشنواره به نمایش در می آید و نشان دهنده این امر است که سینمای زنان در ایران پیش
از سایر کشورهای منطقه آغاز شده و رشد یافته
است.
فیلم انیمیشن پرسپولیس
ساخته مرجان ساتراپی که جایزه ویژه هیئت داوران فستیوال کن امسال را از آن خود
کرد، دیگر فیلم برگزیده این جشنواره است.
فیلم قصه زندگی خود
فیلمساز از کودکی تا دوران بلوغ و بالاخره مهاجرت را با تماشاگرش قسمت می کند و
نگاه نافذی به موقعیت زنان در ایران پس از انقلاب دارد.
شیرین نشاط، هنرمند پرآوازه ساکن آمریکا، با ویدئوآرتی تحت
عنوان گذرگاه که در سال ۲۰۰۱ ساخته شده حضور خواهد داشت.
از ایران مانیا اکبری که با بازی در فیلم ده عباس کیارستمی
درباره وضعیت زنان در جامعه امروز ایران به شهرت رسید، با ویدئو آرتی به نام
«فرسایش» که آخرین اثر این فیلمساز زن محسوب می شود، در این جشنواره حضور دارد
قرار است که فیلمسازان به همراه فیلمشان در جشنواره حضور پیدا
کنند و پس از نمایش فیلم به پرسش های تماشاگران پاسخ دهند
.
هنرمندان زن برجسته دیگری همچون مونا حاتوم، هنرمند فلسطینی
ساکن بریتانیا که یکی از مهم ترین چهره های هنری این کشور محسوب می شود، در این
جشنواره حضور خواهند داشت.
از خانم حاتوم ویدئوآرتی با عنوان«اندازه فاصله» به نمایش
درخواهد آمد.
فیلم بلندی هم از آسیا جبار، فیلمساز و نویسنده زن برجسته
الجزایری برای نمایش در این فستیوال برگزیده شده است
****
تیم تحقیقاتی فضا و ماوراء فضا،(CASE)،
در بهار
2007 موفق شد با صعود به قله اورست توسط اعضای خود از مسیر جنوبی، تحقیقاتی را نیز
در زمینه پزشكی ارتفاع صورت دهد.
اما هدف اصلی این تیم و متخصصان آن بررسی و تحقیقات درباره
میزان اكسیژن خون انسان در ارتفاع بالا بود. این تیم از متخصصان و كوهنوردانی
تشكیل شده بود كه در چهار سال متوالی در زمینه افت اكسیژن بدن، بیماریهای ارتفاع و
نحوه فعالیت بدن در ارتفاع اقدام به تحقیق كرده بودند. آنها امیدوارند بتوانند با
این تحقیقات به دستاوردهای مثبتی در زمینه بیماریهای خونی در كودكان وبزرگسالان
دست یابند.
سرپرستی این تیم را دكتر "مایك كراكوت" استاد
دانشكده پزشكی شهر لندن برعهده داشت، ضمن آنكه سرپرستی تیم صعود برعهده دكتر
"ساندیپ دیلون" بود.
اما نكته جالب در این تیم حضور مریم خسروی، كوهنورد ایرانی
الاصل و دانشجوی سال آخر رشته پزشكی است.
خسروی كه توانسته بود دوم اكتبر سال 2006 قله "چوآیو" ششمین كوه
مرتفع دنیا را فتح كند، به همراه تیم "اكسترم اورست" در تلاش تحقیقاتی
روی اورست نیز حضور داشته و توانست به همراه چهار عضو دیگر گروه خود در روز 21 می
تا ارتفاع 7960 متری گردنه جنوبی به منظور انجام آزمایشات پزشكی در بلندترین
آزمایشگاه پزشكی جهان یعنی گردنه جنوبی اورست بالا رود. ضمن آنكه پنج عضو انگلیسی
این تیم در 23 می و یك عضو انگلیسی به همراه دو عضو ایرلندی تیم در روز 24 می به
قله اورست صعود كردند.
مایك كراكوت پس از فتح
قله اذعان داشت:« فتح اورست اوج چهار سال فعالیت وی و گروهش برای انجام آزمایشات
پزشكی ارتفاع به شمار میآمد.»
***
بنیاد میراث ایران یک نسخه منحصر به فرد
از کلیله و دمنه دوران تیموری و یک نسخه شاهنامه از قرن هفدهم که در کتابخانه قصر
ویندسور موجود می باشد را به چاپ می رساند.
***
امید جلیلی کمدین نامبردار ایرانی در
انگلستان، ویدیوی جدید خود را به بازار انگلستان روانه کرد و مورد استقبال بسیار
قرار گرفت. نام ویویوی جدید وی این است:
No Agenda
***
تارنمای
ایرانیان انگلستان کتاب های ادبی چونان مثنوی و دیوان حافظ و هم چنین کتاب های
ممنوع در ایران مانند ترجمه کامل خاطرات روسپیان سودازده ی من را برای دانلود در
اختیار همگان قرار داده است. بر روی این تارنما فیلم های بسیار زیبایی را می
توانید تماشا کنید. مانند فیلمی که فقط پنجاه و یک ثانیه است و جایزه فستیوال کن
را برده است.
***
دكتر گلاره
محمدزاده، جوانترین جراح مغز و اعصاب انگلستان با بهرهگیری از تكنیكی جدید به
بیماران خود امكان میدهد، تنها چند ساعت پس از جراحی تومور مغزی كه بدون بیهوشی
نیز انجام میشود از بیمارستان مرخص شده و عصرانه را در كنار بستگانشان در منزل صرف
كنند.
این شیوه جراحی
كه برای نخستین بار در انگلستان انجام شده، با استقبال محافل پزشكی و خبری آن كشور
مواجه شده و روزنامهها و رسانههای مختلف با انعكاس اظهارات نخستین بیمار تحت این
جراحی كه بانویی 52 ساله بود، تصویری تازه از جراحیهای مغز كه سالهاست عملی
پیچیده، دشوار و خطرناك تلقی شدهاند، ترسیم كردند.
ارائه این
تصویر تازه و آرامش بخش از جراحیهای مغز و اعصاب شاید مهمترین دستاوردی باشد كه
میتوان برای این تكنیك نوین جراحی متصور بود و این درست همان چیزی است كه دكتر
محمدزاده جراح جوان ایرانی و یكی از معدود جراحان زن مغز و اعصاب دنیا نیز خود بر
آن تاكید دارد.
***
كریستین
امانپور خبرنگار مشهور شبكه خبری CNN عالیترین نشان افتخار امپراتوری بریتانیا (CBE) را از ملكه
بریتانیا دریافت كرد.
به گزارش
سیانان این نشان طی مراسم ضیافتی در كاخ باكینگهام توسط ملكه الیزابت دوم به
امانپور اعطا شد.
كریستین
امانپور پس از دریافت این نشان در مصاحبهای با CNN گفت: «از دریافت این نشان مفتخرم و این
افتخار بزرگ را به تمام همكاران خبرنگارم تقدیم میكنم».
كارگزار خبری
ارشد سیانان در ادامه افزود: «این نشان بیانگر ارزش فعالیتهای خبرنگارانی است كه
به اصول این حرفه پایبندند و تحت هر شرایطی وقایع نقاط مختلف جهان را به سرویسهای
خبرگزاری ارسال میكنند».
گفتنی است مدال (CBE order of british empire)
، صلیبی طلایی با روبان آبی رنگ جزو با ارزشترین نشانهای افتخار پس از نشان
شوالیه است.
فرمان ساخت این
مدال توسط جورج پنجم پادشاه انگلستان در سال 1917 با هدف تقدیر از تلاشهای
شهروندان انگلیسی در طول جنگ جهانی اول صادر شد.
***
تصویری از
فرهنگ ایران در محله ساتن لندن
یکشنبه 30 سپتامبر 2007 - 8 مهر 1386
ساتن، از محلات
جنوب غرب لندن روز شنبه، هشتم مهر شاهد برگزاری برنامه ای تحت عنوان "تصویری
از فرهنگ ایران" بود. سه تار نوازی و دنبک، حافظ خوانی، رقص ایرانی، نمایش
فیلمی از تخت جمشید و دیگر بناهای تاریخی ایران، معرفی غذاهای ایرانی، کارگاه
خوشنویسی و نمایش صنایع دستی ایران از جمله بخش های این برنامه بود که علاوه بر
ایرانی ها، تعداد زیادی غیرایرانی را نیز به خود جلب کرده بود.
این برنامه به
همت آموزشگاه زبان فارسی حافظ برگزار شد.
****
بیانیه
کانون نویسندگان ایران (در تبعید)
در سوگ
ژاله خانم اصفهانی (سلطانی)
سهشنبه ۱٣ آذر ۱٣٨۶ - ۴ دسامبر ۲۰۰۷
پرواز «پرنده مهاجر» به جاودانگی
بیانیه کانون نویسندگان ایران (در تبعید) در سوگ ژاله خانم اصفهانی (سلطانی)
کهن ترین دخت شعر نیمایی، پیگیرترین چهره شعر مردم گرای امروزین ایران، امیدوارترین
شاعر روزگار ما نیز، به نیمایوشیج، شهریار، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سهراب
سپهری، فروغ فرخزاد، فریدون توللی، نادر نادرپور، منوچهر آتشی، نصرت رحمانی،
فریدون مشیری و دیگر جاودانگان شعر نوگرای ما پیوست.
ژاله اصفهانی، پس از بیش از چهار سال جنگیدن با سرطانی که در درون او چنگ انداخته
بود، سرانجام، روز بیست و نهم نوامبر در بیمارستان «سنت چالرز» لندن و پیش از آن
که مرگِ سرطانی را که فاشیزم آخوندی باشد و بیش از سه دهه است که جگر میهن ما را
می جَود، به چشم خود ببیند، درگذشت.
ژاله را به درستی می توان مادر شاعران در به در ایران شناخت. چند سالی از زناشوئی
او با «شمس الدین بدیع» افسر جوان نگذشته بود که شوهر، آذر ماه ۱٣۲۵ شمسی، ناگزیر
به گریختن از میهن شد و عروس جوان، همراه با او، به اتحاد جماهیر شوروی پناه برد.
و به جز دو سه سالی، در همان آغازه ی پیروز «انقلاب ملاخور شده» ما، که هنوز
دستگاه کشتار و سرکوب فرمانفرمایی آخوندی، جا نیفتاده بود، می توان گفت، بیشترین
سال های عمرش، در دوری از میهن گذشت.
اما ژاله این «پرنده مهاجر»، هر دو باری که از میهن مان مهاجرت کرد، تنها خاک
ایران را ترک گفت، و نه مردمانش را، و نه زبانش را، و نه فرهنگش را...
ژاله در نخستین «کنگره شاعران و نویسندگان ایران» که تیرماه ۱٣۲۵ برگذار شد، جوان
ترین و یگانه سراینده زنی بود که در کنار ملک الشعراء بهار، عبدالحسین نوشین، نیما
یوشیج، صادق هدایت، بزرگ علوی، علی اکبر دهخدا و پرویز ناتل خانلری شعرهایش را که
از شور آزادی خواهانه اش، نشات می گرفت، خواند.
او در شوروی نیز فرهنگ آموزی و ادب پژوهی خود را، در پیوند با ایران، تا گرفتن
درجه دکتر از دانشگاه مسکو دنبال کرد.
این یعنی که شاعر ما زبان روسی را، آن هم، در اندازه های دانشگاهی، آموخته بود،
زبان شعر او، اما، همچنان زبان مادری اش ماند: فارسی امروزین که ژاله، با همه
نوگرایی و نوآوری هایش، از پذیرش و کاربرد واژه های بیگانه، تا آن جا که می
توانست، خود را پاک و پالوه داشت...
ژاله نمونه های بسیاری از شعر امروزین ایران را به روسی برگرداند. شعرهایی که محتوایشان،
امید، شادی و نگاه به زندگی بهتر و گریز از یاس بود. او همگان را شاد می خواست. به
ویژه دوستانش را. و این خصلت در رفتار او کاملا هویدا بود. تا آن جا که آشنایان و
دوستداران بسیار او که هیج، بلکه بسیاری از نزدیک ترین دوستانش، تنها پس از درگذشت
او دریافتند که شاعر همیشه خندان و استوار و امیدوار در پایانه عمر پُربار و سرشار
خویش، با چه درد بی درمانی دست به گریبان بوده است.
این پاره آشنا از شعر او را باید نماد و نمودی گرفت از راست کرداری او، از همخوان
بودن رفتار انسانی او با گفتار شاعرانه اش. و «صمیمیت» در شعر، اگر این نیست، پس
چیست:
شاد بودن هنر است
لیک هرگز نپسندیم به خویش،
که چو یک شکلک بی جان، شب و روز،
بی خبر از همه، خندان باشیم.
بی غمی عیب بزرگی ست،
که دور از ما باد!
از ژاله ۱۷ دفتر شعر در دست داریم که نخستین آن ها «گل های خود رو» در سال ۱٣۲۴ در
تهران و آخرینشان «پرندگان مهاجر» در سال ۲۰۰۶ در لندن منتشر شده است.
در گذشت ژاله غم بزرگی است، برای فرهنگ ورزان ایران و همه ی فارسی زبانان، به ویژه
برای دوستداران شعر او و برای پسران برومند و هنرمندش، بیژن و مهرداد.
غم همگان کم باد!
کانون نویسندگان ایران (در تبعید)
یکم دسامبر ۲۰۰۷
***
لندن سه شاعر د را در کمتر از یک هفته
از دست داد.
تیرداد نصری و ژاله اصفهانی و بیرهنگ
کوهدامنی
سه پرنده ی دیگر از این شاخه پرید
ژاله را از نزدیک هم می شناختم و با هم
نشست های فراوان و همدلی ها ی بسیار داشتیم. بارها در خانه اش میهمان شعر و موسیقی
و مهربانی بوده ام. نخستین خاطره ام با او و شعرش این بود که به خاطر شعرش کتک خوردم. نوجوان بودم و شعر پرستویش را
با دست و کاغذ کاربن تکثیر کرده و زیر در خانه ها و مغازه ها می گذاشتم و در همین
هنگام دستگیر شده و کتک مفصلی خوردم. این روایت را برایش گفته بودم و گاهی که مرا
می دید به شوخی می گفت: من یک پوزش به تو بدهکارم.
بار آخر که او را دیدم به او گفتم که مدرسه زبان فارسی که من در آنجا
آموزگارم دارد بسته می شود. بسیار آشفته شد. گفت: نه! ما نمی گذاریم. الان تلفن می
زنم. به همه. به هر کس که می تواند جلوی این کار را بگیرد. چطور می شود که ما زنده
باشیم و در اینجا یک مدرسه بسته شود. نه!
و این کار را هم کرد. دوستانی که در این
رابطه بوده اند خوب می دانند.
یاد و خاطره اش گرامی باد. صفا، مهربانی، زلالی از ویژگی های او بود.
سبز باشید