جمعه ۲۶ آبان ۱۳۸۶ - ۱۶ نوامبر ۲۰۰۷

روزگار کثیفی است نازنین!

 

 سامان رسول پور

 

اینروزها دستگاه قضایی  و امنیتی کشورمان سخت گیریهای عجیبی را اعمال می کنند بر فعالان زندانی ،سخت گیریهایی که نقش مثال نقض را دارند برای این ادعا که "ایران آزادترین کشور دنیا است".نمونه هایش زیادند و اگر تنها بسنده کنم به کارنامه ی یک ماهه ی این نهادها شاید به راحتی بتوانم و بتوانند امثال من که اثبات کنیم:ایران آزادترین کشور دنیا نیست.

صبر کنید تا بگویم.در دادنامه ی محمود صالحی آمده است:حق استقاده از اینترنت را ندارد،یا در دادنامه ی چنور فتحی هم قید شده :حق مطالعه ی مجلات یا سایتهایی را که غیر خودی اند ندارد.از دادنامه که بگذریم و به زندان برویم،محمد صدیق کبودوند را موظف کرده اند هر بار که قصد رفتن به توالت را دارد،نامه بنویسد و از در سلول به بیرون بیاندازد تا هر وقت که زندانبان راهش به راهرو افتاد،درخواستش را مورد بررسی قرار دهد و اگر مرد خدا باشد زندانبان و عصبیش نکرده باشند تازه آنوقت اجازه ی رفتن به توالت را به او می دهد.

اگر باز هم در زندان بمانیم،حق حیات را از کسی که بیشتر از همه به انسانها یاری رسانده سلب کرده اند.عمادالدین باقی را می گویم، عصبی اش کرده اند از بس محدودش ساخته اند.نه قلم می دهند به او نه کاغذ،شب و روز بازجویی اش می کنند،با این فعال حقوق بشر مثل "تروریست" رفتار می کنند و روزگارش در زندان آنقدر تیره شده که بعید نیست یکی دو روز آینده آستینش را بالا  بزند برای شروع اعتصاب غذا.راستش شوکه شده ام. عماد الدین باقی کسی بود که در جریان اعتصاب غذای من در زندان،از بیرون نامه نوشت و اصرار کرد تا اعتصابم را بشکنم وحرف شنوی کردم و شکستم،نمی دانم چه بر سرش آمده که  اکنون خود هوس اعتصاب در سر دارد.

در کارنامه ی دستگاه قضایی باز هم نمره ی تجدیدی هست و می گویم.یاسر گلی را که دانشجو است و ستاره دار،2 ماه است گرفته اند و برده اند.کاری به خودش ندارم اما پدرش را هم 7 روز گرفتند،به چه جرمی؟ باورتان نمی شود اگر بگویم. به جرم اینکه لوگوی موبایلش تصویری داشته که مصداق اقدام علیه امنیت ملی بوده و مستحق زندان و تازه بیچاره را با قرار وثیقه ی 10 میلیون تومانی آزاد کردند.قصه ی او تمام شد اما ماجرای تازه ای آغاز شده برای این خانواده:دادستان، مادر یاسر گلی را ممنوع الورود کرده به دادگاه! چونکه مادر است و دلنگران پسر بیمارش،پسری که 2 ماه است مادر را ندیده و مادر هم ندیده.

اینها و دهها مورد از این دست را تصور کنید.دلمشغولی خودمان کم بود اینبار قوه ی قضاییه جلسه تشکیل داده برای بررسی نقض حقوق بشر کشورهای غربی.اصلا بیایید اینها را کنار بگذاریم،در کشور ما واقعیتها به راحتی پس و پیش می شوند و بارشان عوض می شود.خوشمزه ترین خبری که دیدم هفته ی گذشته،تقدیر رییس جمهور بود از روزنامه ی کیهان آنهم به دلیل انتقادهای منصفانه اش از دولت.همین خود تکلیفمان را مشخص کرده.وقتی کیهان منتقد دولت باشد خوب یقینا شرق و هم میهن و آشتی و پیام مردم کودتاچی اند و شیپورچی دشمن!

نتیجه: در کشور ما مفاهیم را باز باید تعریف کرد.قرائتها از وضع موجود،از واقعیتها،از دوست و دشمن،خیر و شر،خودی و غیر خودی. چونکه تعاریف شهروندان با حاکمان یکی نیست.نه تنها یکی نیست،متضاد هم هست. فکرش را بکنیدحکومتی که جامعه ی مدنی اش را عامل براندازی بداند،مطبوعاتش را ستون پنجم دشمن فرض کند،دانشجویش غربزده  و زن را جاده صاف کن دشمن بپندارد چه بر سر جامعه می آید؟ شاید کمی تند باشد اما روزگار غریبی نیست،کثیف است نازنین!