لیلی و مجنون ها در آبزوردستان!

 

 

 

 

 

 

نصرت  شاد

 Nushad@noavar.com

 

 Hannah Arendt 1906 – 1975

 دخترانی كه معشوقه استاد شدند

 

به اشاره بعضی ازمورخین سیر اندیشه، در میان زنان و مردان متفكر غرب هم روابط : دوستی، عشقی، رفاقت و حتا زناشویی، امری غیرممكن نبود ؛ از آنجمله در دوره باستان : فیثاگوراس و تئانو در سدههای میانه : آبلرد و هلویزه در عصر جدید: سارتر و سیمون دوبوار- و در زمان پسامدرن : هایدگر و حنا آرنت ، در یك رابطه تنگاتنگ یا زناشویی در چندفرسخی و یا دركنار هم ، به آفرینش ایدههایی ابدی پرداختند. اینان از جمله مشهورترین زنان و مردان تاریخ فلسفه غرب بودند. پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، حنا آرنت در نامه ای عاشقانه به هایدگر مینویسد :“ اگر عشق به تو را ازدست بدهم، حق زندگی نیز ندارم“ ، ولی بعد از 17 سال جدایی و با شكست فاشیسم، آرنت لحظه دیدار خود با هایدگر را چنین شرح میدهد :“ او چون سگ خیسی ، شرمنده و بی حركت، سرجای خود خشك زده بود و اعتراف نمود كه در زمان حظور فاشیسم، شیطان او را فریب داده بود“، چون هایدگر چندسالی هوادار نازیهای ضد یهود بود.

حنا آرنت، دختر دانشجویی، میان سه استاد فلسفه بود؛ اوسالها رابطه ای پدرانه با یاسپر رابطه ای شاگردی با هوسرل و رابطه ای عشقی با هایدگر داشت . و به دلیل لباس همیشه سبزش، در خوابگاه دانشجویی، به او خزه و جلبك لطیف و زیبا، میگفتند . آرنت در دانشگاه در رشته های : فلسفه ، ادبیات یونان و الهیات مسیحی، درس خوانده بود و موضوع پایاننامه دكترایش را نزد یاسپر پیرامون “ مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس“ به اتمام رسانده بود. او با قدرت گرفتن فاشیسم ، دو بار دچار خطر جانی شد؛ یكبار درسال 1933  مدتی در آلمان در زندان و باردیگر درسال 1940 در فرانسه اشغال شده، مدتی در اردوگاههای موقت انتقال به كورههای آدم سوزی هیتلری، بود ولی سرانجام موفق به فرار به آمریكا شد و در آنجا درسال 1951 تبعه آمریكا گردید. او بعدها  نوشت كه زبان اول تبعیدش، فرانسه و زبان دوم مهاجرتش، انگلیسی شد. آرنت  در آمریكا سالها استاد دانشگاه در رشته تئوری سیاسی بود. او نه تنها از چند كشور، دهها دكترای افتخاری گرفت بلكه دو جایزه آلمانی زبان لسینگ و فروید را نیز از آن خود نمود.

شاید اگر نازیها، نابودی فیزیكی یهودیان اروپا رادر دستور روز خود قرار نمیدادند، حنا آرنت، فیلسوف، جامعه شناس و نظریه پرداز سیاسی ی یهودی آلمانی تبار، این چنین جدی و سخت كوشانه به مبارزه فكری و عملی با حكومتهای زورگوی توتالیتر نمی پرداخت. گرچه اودر مقاطع مختلف، خودرا شاگرد : كانت، یاسپر، هوسرل، هایدگر، روزالوكزامبورگ، هگل ، ماركس و زیر تاثیر ادبیات یونان باستان میدانست، امروزه او را روشنفكری التقاطی میدانند و نه فیلسوف و یا جامعه شناسی مستقل. توضیح اینكه نظریات سیاسی وی پیرامون قدرت و زورمداری در فاشیسم و استالینیسم، امروزه در بعضی از دانشگاههای غرب تدریس میشوند، اگرچه نباید نقش  ادامه جنگ سرد درغرب را بی رابطه با مواضع ضداستالینیستی و گاهی ضدكمونیستی او دانست. باوجودیكه اویكی از فعالین فكری و عملی صهیونیسم بعداز پایان جنگ جهانی دوم بود، ولی بعدها بدلیل انتقادش از سیاستهای اسرائیل و آمریكا و مخالفت با جنگ ویتنام و همكاری در افشاگری جنجالهای مك كارتی و واترگیت، در پاره ای از محافل صهیونیستی و امپریالیستی، به او لقب خائن دادند.

درسال 1951 كتاب حنا آرنت باعنوان “ عناصر و منابع حكومتهای توتالیتر“ موجب مشهوریت جهانی وی شد. اوكوشید دراین اثر به شباهتهایی میان فاشیسم واستالینیسم بپردازد. این مقایسه تاامروزه درمیان محافل انتقامجو هوادارانی دارد . آرنت  این دو نظام را متهم كرد كه نه تنها به نابودی عناصر دمكراتیك شهروندی بلكه به نابودی شكوفه ها و دستاوردهای علمی و فلسفی قرون 18 و 19 پرداختند. درنظر او، فاشیسم میكوشید درعملیلت نمایشی و تظاهرات سازماندهی شده به تجزیه و حل فرد در جمع بپردازد وآنگاه انبوه جمع را بعنوان واقعه ای استتیك جشن بگیرد و آنرا در رسانه هایش به نمایش بگذارد. آرنت توصیه میكند كه در اقدامات و تظاهرات جمع، فرد نباید مسئولیت شخصی اش رافراموش كند یا آنرا به جمعی صوری محول نماید ، چون  جمع و جامعه را دیكتاتورها میتوانند دستكاری كنند یا مغزشویی نمایند تا حاضر شوند خودرا نابود كنند . او در این رابطه، با اشاره به فاشیسم، از ترورهای سازماندهی شده توده ای سخن میراند. ودر نظر او چون هیچكس به تنهایی دارای قدرت نیست و اعمال قدرت همیشه  حداقل به دو نفر نیاز دارد، قدرت زمانی بوجود می آید كه انسانها در رابطه باهم و یا دركنار هم قرار گیرند.آرنت خود شاهد حاكمیت دو سیستم توتالیتر زورمدار فاشیسم و استالینیسم شد. او میخواست“ هستی شناسی پدیده شناسانه“ هایدگر را به یك تئوری سیاسی تبدیل نماید. و میگفت زمانیكه گذشته نتواند باعث روشنی آینده گردد، فكر و روح انسان دچار سردرگمی درتاریكی خواهند شد. گروهی نظرات آرنت را بدون : سیستم، اتوپی، آموزش، و جهانبینی ، میدانند، كه فقط جوابی منفی هستند به نظریات فكری سیستم ها . در حركات و تظاهرات سازماندهی شده دولتی، او از نقش مهم و مخرب لمپن های بی طبقه میگوید كه به سادگی ابزار دست : شوینیسم ، راسیسم ، فاشیسم و فالانژیسم ، میشوند.آرنت در حین محاكمه آیشمن ؛ یكی از آدمكشان بوروكرات فاشیسم، كه در اسرائیل جریان داشت، طبق گزارشی به رسانه ها، مدعی گردید كه فكر و زبان و واژهها، قادر نیستند آبزورد بودن، مزخرف و مبتذل بودن جنایتكار را توضیح دهند . آرنت پرسید كه چگونه یك سیستم ایدئولوژیك به دلقك و آدم فسقلی  مانند آیشمن اینهمه قدرت بدهد كه آنان به جنایاتی آنچنین عظیم دست بزنند؟، چون آیشمن خودرا بیگناه شمرده و فقط مجری دستور و قانون ازبالا، معرفی نمود.

آرنت میپرسد ؛ وظیفه تفكر چیست، اگر فلسفه به بن بست و یا به آخر خط رسیده باشد؟. برای آرنت، فكر یك فعالیت اخلاقی است . غیر از آن، تفكر ، سرگرمی و عشق او بود. او مینویسد؛ فكر كردن یعنی: بیدار ، تیزهوش و زنده بودن ، تفكر یعنی زندگی، چون تفكر، مقدمه وجدان داشتن است. و استقلال فكری و خود فكر كردن، موجب چاقی! و تندرستی انسان میشود. و با شاره به سقراط میگوید : فكر یعنی : صحبت ، مكالمه و دیالوگ باخود. فكر یعنی كوشش در راه رسیدن به معنی و یا جستجوی آن .متفكر به قول ماركسیستها یك ناجی است و نه یك نگهبان،و وظیفه روشنفكر باید نابودی سنت های فكری قدیمی و خلق نظرات جدید باشد. تفكر باید بدون سنت باشد و با گذشته ها قطع رابطه نماید. در نظر آرنت، انسان موجودی است مستعد سیاست، چون او استعداد زبان دارد. آرنت ادامه میدهد كه چون انسان در این جهان“ اعلان شده و تاسیس گردیده“، احساس تضاد و ازخودبیگانگی مداوم میكند، بنابراین او باید شخصی شود و قدری ذهنی فكر كند . در تئوری آرنت، زمین زیر پای همه ایدئولوژیها؛ از متافیزیك و پوزیویتیسم و ایده آلیسم گرفته تا ماتریالیسم و ماركسیسم، خالی شده و احتمال سقوط برای متفكر همیشه وجود دارد . با اینوجود حنا آرنت به انسانیت در انسان ایمان داشت.

او هایدگر را تنها متفكر زمان خود میدانست، ولی با رجوع به كانت میگفت كه فلسفه مدرن سیاسی، نباید بدون وجدان متافیزیك ،صورت گیرد و كمونیسم با داشتن پدرانی چون ماركس و هگل باید به خود افتخار كند . ولی او از ماركس ایراد میگیرد كه وی عیب ها را نشان داد ولی راه حل ممكنی را پیشنهاد ننمود. آرنت میگفت كه دانش مهم برای او، هستی او است و نه حقایقی ذهنی مانند : آزادی انسان، ابدیت روح ، و وحدت جهان و عالم . او در تاریخ سیر اندیشه، القابی مانند :نویسنده  امپرسیونیستی، اگزیستنسیالیستی، پست مدرن، لیبرال و مثبت گرا، بخود گرفت . در پاسخ به یك خبرنگار گفته بود كه او خود را فرزند فلسفه آلمان میداند و نه محصول جنبش چپ اروپا. فمینیست ها ، ماركسیست ها و لیبرال ها از او انتقاد نمودند كه جمهورهای شهر-دولتی یونان باستان را نمیتوان در جامعه شهری بوزژوازی جهان گلوبال كنونی پیاده كرد.

خانم حنا آرنت سالهای كودكی خودبعد ازسال 1906 رادر شهر كونیگزبرگ دولت پروس آلمان- یا كالینینگراد شوروی گذراند. اجداد او گویا از یهودیان اروپای شرقی باشند كه به این شهر مهاجرت كرده بودند. او در خانواده ای سوسیال-دمكرات تربیت و پدرش مهندس بود، ولی در 7 سالگی پدر را از دست داد. آرنت بعد از مطالعه آثار كانت و یاسپر از طریق نوشته های كیركگارد با رمانتیك آلمان آشنا شد. او در سال 1937 بدلیل یهودی بودن، ملیت آلمانی خود را از دست داد. آرنت در طول جنگ جهانی دوم، به جوانان یهود برای فرار، انتقال و مهاجرت به فلسطین كمك نمود.

از جمله آثار او : عناصر و منابع حكومتهای توتالیتر- بیوگرافی راحل فارنهاگن؛ یك زن رمانتیك یهودی آلمانی نامه های فلسفی سیاسی به یاسپر بین سالهای 1926-1969 پیرامون انقلاب درباره زندگی مشغول- فلسفه هستی چیست ؟ - مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس می باشند. آرنت روش فلسفی خود را : تجزیه و تحلیل مفاهیم دانست و مدعی شد كه مثلا واژه آزادی در یونان باستان معنی دیگری داشت تا در قرن گذشته .