حقوق بشر

 

 

حسين شاه اويسی

 

با سلام خدمت سروران گرامی . حقوق بشر ؟ حقوق بشر حقوقی است که به انسان به عنوان انسان تعلق می گيرد ، انسان به خاطر صرف انسان بودنش بدون توجه به دين ، فرهنگ ، زبان ، نژاد ، مليت ، مقام ، خويشاوندی و تبار و قوميت .

از آنجا که انسان امروز جويای زندگی است نه ياد مرگ ، خواستار حقوق است نه وظيفه ، دوستدار دنياست نه تارک دنيا ، به کارگيرنده عقل است نه جبر ، در چنين جهانی سخن گفتن از حقوق بشر دلپسند و مقبول است بطوريکه به راستی می توان گفت انسان گذشته مجبور و مکلف بود ولی انسان امروز آزاد ، محق و مختار است ، انسان امروز کثرت گراست ، باور راستين به کثرت قومها ، رنگها ، انديشه ها و بينش ها دارد ، بر سر مخالفت با اينگونه بديهيات اصرارکردن ، هست و نيست ملت را بر باد خواهد داد . انسان امروز بر اين باور است که حقيقت در انحصار هيچکس نيست و قرائت های گوناگون از حقيقت به معنای بی اعتقادی به حقيقت نمی باشد .

انسان امروز دموکراسی را چيزی جز نقدپذيری قدرت و اگر دقيقتر بگوئيم ، توزيع ثروت ، قدرت ، معرفت و امکانات می داند و مساله مهم در دموکراسی های امروز نه تنها آزادی فرد بلکه تعادل ميان گروهها ، حزب ها ، قوم ها و نيروهای سياسی ـ اجتماعی است ، در چنين ساختار پلوراليستی قدرت است که جامعه به تعادل می رسد ، دموکراسی بدون اقليت و بدون حضور مخالفان و به رسميت شناختن آنها دموکراسی نيست . نه چنانچه چون به کرسی قدرت دست يافتيم تمامی مبانی آنرا فراموش کنيم و چون از قدرت ساقط شديم به فکر دموکراسی بيافتيم . دموکراسی پروژه نيست ، پروسه است و تعطيل بردار هم نيست .

هر انسانی به حکم انسان بودن دارای حقوقی است و پايمال شدن حقوق بشر مساله داخلی يک کشور نيست که در آن به حقوق انسانها تجاوز می شود ، متاسفانه گويي بعضی بر اين باورند که ما هنوز در جهان زندگی نمی کنيم . هر انسانی بايد در رابطه های انسانی خود و رابطه های بنيادين زندگی اش حقوق انسانی را پاس دارد ، بر اساس اين حقوق هر کس حق دارد ، در حکومت کشور خود خواه مستقيم و غيرمستقيم به واسطه ی نمايندگانی که آزادانه انتخاب می شوند شرکت جويد ، هر کس حق دسترسی به خدمات عمومی در کشور خود را دارد، هر کس حق سهيم شدن در اداره امور کشور خود را بدون توجه به قوميت و جنسيت داراست، هر کس حق آزادی بيان و نوشتار را دارد . از اين ديدگاه اساس قدرت حکومتها ، اراده مردم است ، اين اراده بايد در انتخابات ادواری سالم و آزاد ابراز شود آنهم با روش های رای گيری آزاد نظير آنچه در دنيای آزاد انجام می گيرد .

مبارزه در راه کسب حقوق انسانی درگام نخست مبارزه در راه دموکراسی و عدالت است چون هر عضو جامعه تنها در راه نظام دموکراسی است که حکم شهروند را دارا خواهد بود وگرنه انسان در نظامهای استبدادی که رعيتی بيش نيست . بايد بدانيم و به اين باور برسيم که بدون استقرار دموکراسی و سيستمی کثرت گرا تضمينی وجود ندارد که حقوق حداقل انسانی رعايت شود . به باور من نخستين خواسته ها در بسياری از کشورهای چون ما که بايد بدور از هرگونه خشونت طلب شوند ، گرد سه کانون طرح شدنی هستند . زندان ، زنان و اقوام . گرد منع بازداشت به دليل دگرانديشی ، گرد برخورداری زن از ارج اجتماعی و برابری حقوق انسانی ، گرد عدم تبعيض و نابرابری های قومی تا به قول خالد محمد خالد انديشمند مصری رعيت نمانيم و نباشيم و شان شهروند را يابيم . برای نيل به آن بايد اين امکان پديد آيد تا بدور از خشونت و مرده باد و زنده باد در يک جبهه ی همبستگی تمامی ايرانيان بدور از خاصه خرجی ها و خود برتربينی ها گرد هم آئيم تا خردجمعی راهبرمان شود و از رعيت بودن به شهروند شدن متحول شويم . اين نخستين گام در نيل به حقوق انسانی است .

نکته ی ديگر در حقوق بشر اينکه حقوق بشر نه به صفت مسيحی نه شرقی نه غربی نه اسلامی متصف است ، همه کسانی که در جهان زندگی می کنند به حقوق بشر متوسل می شوند . انديشه حقوق بشر مبتنی بر تصويری است از انسان که در فلسفه ای که در آن انسان نهاد است ، پا گرفته است . کانت می گويد : "رفتار تو بايد چنان باشد که هر انسانی را هدف آن بپنداری نه واسطه و وسيله ."

اين انسان با مفهوم های درست و نادرست ، بخردانه و نابخردانه ، خوشايند و ناخوشايند سمت گيری می کند ، انسان امروز به خود حق می دهد که چنين حقی داشته باشد .

بايد نظمی ايجاد کرد تا در آن کسی شکنجه نشود ، کسی به خاطر دگرانديشی و اظهار نظر و نوشتار بازداشت نشود . چون دوست عزيزمان آقای موسوی خوئينی و ديگر بازداشت شدگان که در گردهمايی آرام و قانونی شرکت می کنند و بازداشت می شوند . به کدامين گناه شايد به گناه تلاش در احقاق حقوق ملت آنگاه که نماينده ملت در مجلس بوده است و يا در دفاع از دانشجويان .

آيا توجيهی داريم که ملتی 150 سال برای آزادی مبارزه کند و قربانی بدهد و امروز هم بحث روزش باز آزادی و حقوق بشر باشد؟ آيا در واپسگرايي نفی حقوق بشر را نمی توان ديد ؟ بايد انديشيد ، از خواب گران برخاست که در واپسگرايي ، نه آزادگان و انسان دوستان بلکه خودکامگان خونريز انتظار ما را می کشند . تا وقت هست بايد به خود آئيم همه ملت از متهم کردن يکديگر دست بکشيم . بهوش باشيم عزيزان پشت سر ما امثال اسکندر ، هارون الرشيد ، سلطان محمود ، چنگيز مغول ، صدام ، ناصرالدين شاه و محمد عليشاه ايستاده اند اگر هشيار نباشيم هر آن ممکن است آنان زندگی از سرگيرند ولی اينبار با توپ و تانک و بمب شيميايي به جانمان خواهند افتاد همچون کشتارهای سردشت ، بانه و کرمانشاه و ايلام و آبادان در اثر بمباران های شيميايی صدام . رودکی می فرمايد .

 

هرکه ناموخت از گذشت روزگار هـيچ نامـوزد از هـيچ آموزگـار

حقوق بشر پاسخی است به دردهايی که معنای مطلقی دارند و مقيد به فرهنگ خاصی نيستند. بمباران حلبچه، بمباران شيميايی سردشت و کشتار انسانهای بی گناه نسل کشی بود. قتل عام، قتل عام است و شکنجه، شکنجه است. حقوق بشر پاسخ به اين درد هاست. آيا انديشيده ايد اگر آنانی که در جهان شکنجه شده اند، حقيقت انسانی آنها پايمال شده است، لبهايشان را دوخته اند و کتابهايشان سوزانده شده است از سرتاسر جهان گرد هم آيند و گفتگوی تمدنها را درباره حقوق بشر پيش برند، چه پاسخ محکمی به همه جلوه های حقوق بشر ساختگی دولتها خواهد بود ؟ يا اگـر همـه جنايتها و ننگهـای تاريخـی خود را بازگـو کنيم می توانيم به تفاهم و همدلی برسيم و عبرتی شود برای آيندگان تا جهانی را در اختيار آيندگان بگذاريم که در آن چيزی برای افتخار کردن وجود داشته باشد. چه قدر پر ارزش است بيان شيخ محمد خيابانی "ما اولاد قرن حاضريم، عاق قرن خود نخواهيم بود."

انسان به آن ميزانی ارج دارد که از دروغ و خشونت فاصله می گيرد. جامعه خشن نمی تواند مدنيت استواری داشته باشد و لازمه برپايی جامعه مدنی دعوت جامعه به روداری و پرهيز از خشونت و ايجاد تحول فرهنگی لازم است که جانمايه آن بازسازی وجدان ملی ايرانيان و شاد زيستن آنهاست. اگر قرار باشد عصاره قانون اساسی يک کشور را در يک جمله بيان کنم بر اين باورم که ملت حق دارد شاد باشد، ملت شاد زنده است و آزاديخواه، صلح دوست نوآور و آفريننده است ، شادی ملت در صلح است و عدالت در آزادی است و استقلال در همبستگی همه ملت برای رهايی از تمام تجاوزها به حقوق آنان است ، در فقرزدايی و توليد است ، در فرهيختگی است ، در امنيت است ، در تندرستی و ورزيدگی است .

با اندوه، تاريخ ما تاريخ آمد و شد عصبيت هاست ، از اين رو تاريخی غمگين است، ما غمزده ايم. زندگی مان سخت و با سخت گرفتن بر خود و ديگران آن را سخت تر می کنيم . سر در گريبان و گره بر جبين ، بی آنکه فکور باشيم. اين منش با منش زندگی در جامعه مدنی سازگار نيست ، پشت کردن به امور همگانی و گريز به خلوت انس است ، انسانی که در خلوت ، احساس امنيت کند ، انسان مدنی نيست، بيمار است ! چنين انسانی نقاب به چهره دارد ، قانون شکن است ، توجيه کار است، بنا بر مصلحت خود هر ضابطه ای را زير پا می گذارد .

نوجوانی که ياد می گيرد در خانه اين باشد و در مدرسه آن، انسانی که از کودکی در عمل فن نقاب به چهره زدن را تعليم می گيرد ، در برابر پدر سخت گيری که عقده های خود را با شلاق بر پيکر او خالی می کند ، نقش بازی می کند ، به معلم دروغ می گويد ، در حرف از او تبعيت و در دل او را دشنام می دهد ، می خواهد بدود ، بخندد ، شادی کند اما عرصه ای فراهم نيست ، گفتن ممنوع ، نوشتن ممنوع ، شادی ممنوع ، خنديدن ممنوع است ، ممنوع هم نباشد سبکسری تلقی می شود ، اين انسان آن قدر نقش بازی می کند تا با نقش خود يکـی شود و اين بازيگر بالاخـره در اجتماع به نوعـی يا وسيله ای راه خود را باز می کند ولی همواره موجودی ناراحت خواهد بود ، چه بسا موعظه ی نوع دوستی می کند ولی نخواهد توانست راحتی ديگران را تحمل کند . چنين انسانی شهروندی مسئول نخواهد شد ، خلاقيتی نخواهد داشت ، ميدان و امکان رشد جمعی را فراهم نخواهد کرد ، سخت گير خواهد شد ، قانون وضع می کند اما خود قانون شکن خواهد بود ، توطئه گر خواهد شد و در توهم توطئه زندگی خواهد کرد ، رشوه خواهد گرفت ، به دستگاهی که در آن خدمت می کند نيز خيانت خواهد کرد .

مهم ترين سازندگان جامعه مدنی مربيانند ، مادر، پدر و مديران ، آموزگاری که با کودک با خشونت سخن نمی گويد، بر شاگرد آسلن می گيرد، به او می آموزاند خودش باشد، بگذارد ديگران نيز خودشان باشند، او را از دروغ و نقش بازی کردن ( حتی اگر به بهای از دست دادن بسياری امتيازها تمام شود ) منع می کند، به او می آموزاند زيبايی را دوست بدارد ، زياده خواه نباشد ، اجازه دهد همه از سر سفره به يکسان سير برخيزند ، به او می آموزاند که بپرسد ، انتقاد و اعتراض کند ، به بی عدالتی و ستم به عنوان امری طبيعی ننگرد، به او ياد دهد که اين خاک و آب از آن او نيز هست ، خليج فارسش، خليج فارس است نه خليج ، بايد بداند که اين کشور به دست بيگانگان نيفتد، بداند بين هم ميهنانش از فارس، کرد، آذری، عرب، ترکمن، بلوچ و غيره بـ-ا هـر انديشه ای همه حق استفاده ی برابر از نعمت های وطن را دارا هستند و کسی را بر ديگری برتری نيست و بداند اگر ميهن سامان درستی داشت می توانست همه انتظارهای او را برآورد .

حاصل آنکه جامعه بايد چنان باشد که رکن آن را اجتماع زنان و مردان با حقوق برابر و در راه رفع تبعيض ها تشکيل می دهند و جامعه ايست که رابطه ای برابر و صلح آميز بر اساس منافع ملی با جهان برقرار می کند ، در چنين جامعه ای می توان گفت امکان گسترش دموکراسی ، عدالت و توسعه متوازن فراهم است ، به جای دادن شعارهای بی درون مايه و توسل به نظريه توطئه و بگير وببندهای دگر انديشان به اتهام های گوناگون ، بايد آستينها را بالا زد و کار کرد تا جامعه سامان درستی يابد ، بايد شهامت پيش رفتن داشت و در اين روزگار اين شهامت بيش از هر چيز از جنس خود باوری ملی و شهامت مدنی، برخاسته از رسالت ايرانی بودنمان است.

دولتها و حاکميت ها از اين گرايش که هر مساله ای را به مساله بودن يا نبودن خود تبديل کنند ، دست بکشند . بدون ايجاد تحولی بنيادين در سياستها و ساختارها ، جامعه ی مدنی بوجود نخواهد آمد . در اين تعامل مسالمت آميز بدور از خشونت بايد همواره بر اجرای حقوق ملت پای فشرد و خواست علنی بودن و رجوع به رای مردم بدون هر گونه مانعی به عنوان ميزان اصلی ، در شرايطی آزاد را طلب کرد ، تا ما هم بگوييم ملتی هستيم و دارای حقوقی و با حق بهره مندی برابر از نعمتهای خانه ی مادريمان.

با درود به همه جان باختگان راه آزادی و استقلال ايران

 

 

نقل از:  ادوار نيوز