پیش نویس سند سیاسی کنگره یازدهم سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر )

 

اوضاع سیاسی و وظائف ما

 

1-مبارزه جنبش ما برای رهائی،علاوه برتداوم با مسائل تازه ای هم روبروبود.

دردوره اخیرحکومت اسلامی تلاش کرد با مانور"تنش بیشتر"درصحنه بین المللی و برگ های دیگری در عرصه داخلی برای بقای خود بازی کند.درعرصه بین المللی برای مقابله با فشاری که مدتهاست نقش مهمی پیداکرده ودردوره اخیربیش ازهرزمان بوده است، همه تلاش خود را براستفاده ازروزنه هائی متمرکزکرده که درنتیجه ضعیف شدن نسبی موضع آمریکا برای به خط کردن کامل همه قدرتهای دیگر، به وجود آمده و می آید.به عبارت دیگر با مانورمقاومت و تعرض،اززمینه بروز رقابت بین دیگر قدرتهای بین المللی با آمریکا بهره برداری کند.این زمینه رقابت که درحال گسترش است،علاوه برمخالفتهای درونی ایالات متحده با سیاستهای دولت بوش،که درسال گذشته شدید بود،بردوعامل مهم استواراست:زمین گیرشدن برنامه "خاورمیانه بزرگ" ومختل شدن سرعت پیش روی برنامه نئولیبرالی سرمایه جهانی.

این عوامل همانطور که دربرنامه های دشمنان،حکومت اسلامی و امپریالیسم،مؤثراست،درروند مبارزه جنبش ما تأثیرگذاراست.به ویژه گسترش مقاومت علیه برنامه نئولیبرالی سرمایه جهانی که بسترجهانی مبارزه جنبش ما را نمایان می کند.

در خاور میانه، برنامه جامع" خاور میانه بزرگ"زمین گیر شده است.همه نشانه ها حاکی از به رکود کشیده شدن  این برنامه بدلیل مشکلات عراق و افغانستان و فلسطین است. اگر آمریکائیها مجبور شدند در سال 2004 برای پیشرفت برنامه ای که برای تثبیت سلطه بی چون و چرای خویش بر منابع انرژی داشتند، تا حدی اروپائیها را هم شرکت دهند، حالا مشکلات در حدی است که برای حل مسله اصلی برنامه" خاورمیانه بزرگ"، یعنی مسئله ایران،نه تنها از یکجانبه گرائی مدل سال 2003 فاصله می گیرند بلکه مجبورند هوای قدرتهای دیگرچون چین و روسیه را هم داشته باشند .

نشانه های مختل شدن و کندشدن سرعت پیش روی برنامه نئولیبرالی سرمایه جهانی نسبت به دهه 90 قرن گذشته و سالهای آغازین قرن کنونی را بیش ازهرکجا درمناطق مهمی چون اروپا و آمریکای لاتین می توان پی گرفت ودید.اروپا،دردوره بعدازمبارزات فرانسه است. مبارزاتی که درسال 2005 منجربه ردشدن قانون اساسی اتحادیه اروپا شد. یعنی برنامه ای که به مراتب نئو لیبرالی تر از برنامه های کنونی کشورهای اتحادیه است و نظامی گری رادر اروپا بنحو بی سابقه ای، بعد از جنگ دوم، شدت می دهد مورد پذیرش مردم فرانسه قرار نگرفت. و مبارزه بزرگی که در آپریل 2006 قانون استخدام اول مصوبه پارلمان را با" شورشهای خیابانی" از صحنه بیرون راند. تاثیر این مبارزات در اتحادیه اروپا و در کشورهای مهم آن قابل ردگیری است. بررسی و تصویب قانون اساسی اروپا برای دو سال به تعویق افتاد.در آلمان و در ایتالیا،دولتهای حاکم برای پیش بردن برنامه های سخت نئو لیبرالی خود بسیار محتاط و دست به عصا شده اند .

 در آمریکای لاتین،از مکزیک تا آرژانتین، جنبش های اجتماعی بزرگ و در مبارزه با برنامه های نئو لیبرالی دولتهای حاکم، همه آنها را به تنگنا رانده اند و اغلب این دولتها در انتخابات در مقابل شعارها و برنامه های مخالفان تئو لیبرالیسم وا می دهند. تعویض این دولتها و روی کار آمدن حکومت های ازنوع بولیوی ، برنامه های جامع قطب های اصلی سرمایه جهانی یعنی ایالات متحده و اتحادیه اروپا را در آمریکای لاتین با موانع مهمی روبرو کرده است. مهم تر از آن حضور و تاثیر جنبش های بزرگ اجتماعی است، مثلاً در مکزیک که نهادهای مستقر سیاسی و مبارزه پارلمانی را نمی پذیرند و در پی دگرگونی بنیادی نظام سلطه سرمایه اند. حالا در فضای سیاسی آمریکای لاتین" صدای چپ"اوج گرفته است.

آشکاربودن نشانه های مقاومت دربرابر برنامه های نئولیبرالی درآمریکای لاتین و اروپا به معنی نبود مقاومت درسایرنقاط ازجمله ایران نیست.بلکه اختلال درپیش روی این برنامه درهمه جا قابل مشاهده است.وعلاوه برآن مقاومتها درنقاط مختلف جهان برهم تأثیرگذاشته اند.درایران بخش مهم حاکمان برای مصادره مقاومت روبه افزایش مزدوحقوق بگیران وزحمتکشان کشور دربرابر برنامه سرمایه داری به شعارهای"عدالت طلبی" متوسل شده و ازجمله باهمین وسیله رقبای حکومتی خود را هم ازصحنه رانده است.بی جهت نیست که حالا همه نیروها به یاد"عدالت اجتماعی"افتاده وحتی لیبرالها هم ازآن دم می زنند. 

این اختلال در پیش روی برنامه نئو لیبرالی سرمایه داری زمینه ساز تشدید رقابت است.اگرچه "تنازع" ازعناصر ماهوی سرمایه داری است وازآن جدا شدنی نیست وهمبستگی درسرمایه داری جائی ندارد وبهمین دلیل محتاج سرکرده و" نیروی هژمونی"است،اما در شرایط سخت شدن پیش روی،رقابت و تنازع و تقاضا برای سهم بیشتر شدت می گیرد.اگر چه هنوز حاد شدن رقابت بین قطب ها ، آشکار نیست اما زمینه های آن پرورده شده و می شود. نه تنها بین دو قطب اصلی کنونی یعنی ایالات متحده و اتحادیه اروپا، بلکه قطب عروج کننده سرمایه داری، یعنی چین زمینه های لازم را برای ورود به رقابت و اعمال اراده در سیاست بین المللی فراهم می کند. چین که حجم اقتصادی آن  روز به روز افزایش می یابد با بهره گیری از برده داری عریان قدرت نظامی خود را هم گسترش می دهد ، حوزه نفوذ خود در آسیا راسامان می دهد و با متحد شدن با روسیه در" سازمان شانگهای"، همسایه اتحادیه اروپا می شود . حکومت اسلامی طی دوره گذشته بخش بزرگی از استراتژی خود برای بقا را بر زمین گیر شدن آمریکا در عراق و استفاده از فضای رقابت بین قطب ها قرار داده است .

 

 

 

2- حکومت اسلامی در دوره اخیردرصحنه داخلی براین خیال بود که با متمرکز و یک پارچه شدن در بالا و فعال کردن بیشتر نیروی سرکوب خود و با بهره بردن از منابع مالی ناشی از افزایش درآمد نفت برای پاسخ فوری به تنگنا های زندگی توده مردم ، جنبشهای اجتماعی را در هم شکسته و خاموش کند. همانطور که قابل پیش بینی بود و در سند کنگره دهم سازمان ما هم آمده، این خیالی بیش نبود . هیچ کدام از تمهیدات حکومتی تا کنون کارآئی لازم را نداشته اند. نیروی جنبشهای اجتماعی بیش از آن بوده است که"دستگاه ولایت فقیه"قادر به عقب راندن آن شود و فشار بین المللی با حاد شدن مسئله انرژی هسته ای آن چنان بالا رفته که امکانهای حکومت را تنگ تر کرده است . به نحوی که حکومت برای مقابله کردن با این فشار به امامزاده" ملی گرائی" و ناسیونالیسم متوسل شد. آنان که دم از" امت اسلامی" می زدند برای حفط قدرت ، سفره " تاریخ کهن مرز و بوم" را پهن کرده و مجیز" مردم شریف و نسل جوان و دانشمندان اتمی ایران "را گفتند و" انرژی هسته حق مسلم ماست " را جار زدند . اگر چه پناه بردن ازاین خرافه به آن خرافه تاثیر کوتاه مدت داشته باشد و پاره ای را جذب کند، اما وقتی دانشجویان و کارگران و زنان و اقلیتها در مبارزات خود فریاد زدند " آزادی حق مسلم ماست " ، " تشکل حق مسلم ماست " و غیره ، بافته ها رشته می شود .

سر کوب و فشار حکومت در دور اخیر چون گذشته تداوم یافت و شدت گرفت. دستگیری فعالین جنبشها بویژه دانشجویی، کارگری و زنان فراوان شد و در مورد ملیتها به حد بی سابقه ای رسید. همه ترفتدها برای کنترل و خاموش کردن مبارزه بکار گرفته شد.

اما جنبشهای اجتماعی نه تنها فعال ماندند بلکه مرحله ای را که قبل از شکست قطعی اصلاح طلبان به آن وارد شده بودند را پشت سر گذاشته و مراحل تازه ای را آغاز می کنند. شکست قطعی اصلاح طلبی نه تنها قید و بندهای ناشی از هر گونه توهم به امکان تغییر شرایط با وجود حکومت اسلامی را کنار زد بلکه زمینه های طرح مطالبات و نگاه کردن به افقهای دورتر از چار چوب لیبرالی را هم در حد معینی فراهم کرد. در مقایسه با چند سال قبل و دوره گفتمان بی چون و چرای لیبرالی و اصلاح طلبی، نسل تازه فعالان جنبشهای اجتماعی مسحور ایده های لیبرالی نیستند . آنان همانند هم نسلان در سایر نقاط جهان بی آینده گی و بی ثباتی زندگی را تجربه کرده و واقعیت را در می یابند. آنچه که در حرکتهای جنبشهای اجتماعی در دوره گذشته بر جسته شد و نشان از مرحله تازه دارد، همبستگی و دفاع از یکدیگر و شرکت عملی فعالان جنبشهای مختلف در حرکت های یکدیگر بود که به طور عملی نوعی از گرد هم آمدن و حرکت متحدانه را نمایش داد. گسترش و وسعت پایه ای جنبشهای اجتماعی رشد مثبت داشته و به ویژه در جنبشهای ملیت ها چشمگیر بود. به همین دلیل است که بخش های مختلف حکومت ،بویژه دارو دسته احمدی نژاد، و امپریالیست آمریکا ، بیش از هر زمان دیگر، با دریافت قدرت و نقش جنبش هادر صدد سوء استفاده از آنهابرای پیشبرد هدفهای ضد دمکراتیک  و غیر انسانی خود هستند .

 در تمام یکسال گذشته اصلاح طلبان ولیبرال هامدعی بودند که با اخراج اصلاح طلبان حکومتی ازحکومت، جنبشهای اجتماعی رو به خاموشی  می روند چرا که از امکانهای حکومتی اصلاح طلبان محروم می شوند. اما تداوم مبارزه علیه استبداد حکومت مذهبی، این ادعای آنان  را باطل کرد و نشان داد که امکانهای اصلاح طلبان حکومتی هم ناشی از مبارزه مردم بود و نه بالعکس .علیرغم تداوم مبارزه علیه استبدادحاکم و با آنکه اکثریت بزرگ مردم علیه حکومت اسلامی اند، اما هنوز مانند دوره قبل، بخش مهمی از جمعیت آمادگی مبارزه قطعی و سنگین را نشان نداده اند .

 3- نیروی کار و جنبش اجتماعی زحمتکشان در دور اخیر نمایشگر کیفیت نوینی از مبارزه بود. حرکت کارکنان شرکت واحد اتو بوسرانی در تهران اگر چه محدود به یک موسسه و یک شهر بود اما تاثیر مهمی در صحنه سیاسی کشور داشت. چرا که این مبارزه برای تشکل مستقل بود . خواست سندیکای مستقل در کشوری که زیر سیطره یک حکومت استبدادی مذهبی است که تحمل هیچ حرکتی بیرون از خود را ندارد و اساس برنامه اقتصادی آن بر مبنای " کار ارزان " است ، مطالبه ای رادیکال است. در عین حال این مطالبه در رشته حمل و نقل پایتخت تاثیر مستقیم و بزرگی در همه فعالیتهای شهر داشت. علیرغم فشار و بگیر و به بندهای حکومت و بیکار کردن بسیاری از فعالان حرکت ، این مبارزه ای پیروزمند بود که خود را در سطح داخل کشور و در سطح بین المللی تثبیت کرد و سندیکای شرکت واحد به عضویت فدراسیون بین المللی حمل و نقل در آمده و حمایت گسترده بین المللی کسب کرد. اما بیش از این، نیروی کار رسمی و در استخدام ، به ویژه در موسسات بزرگ هم چون دوره قبلی تحرک بالائی نشان نداد. آنچه مشهود است" مبارزه در محل کار" به نسبت مبارزات همبسته در سطح اجتماعی چندان فعال نیست. این مسئله که در اغلب کشورها هم مشاهده می شود یکی از مسائل مهم جنبش ماست و بیانگر آن است که در نتیجه تغییرهایی  که سرمایه داری در برنامه های خود داده  که سازمان  نیروی کار و سازماندهی بهره کشی را دگرگون کرده ، مبارزه نیروی سازمان یافته و رسمی کار که در محل کار و به شیوه" اتحادیه ای" پیش می رود،علیرغم نقش برجسته آن دیگر به تنهائی ُبرندگی گذشته را ندارد ومی باید بدنبال یافتن شیوه های تازه سازماندهی بخشهای متنوع نیروی کاربود، نیروئی که دامنه آن بسیار فراتر از بخشهای رسمی مزد و حقوق بگیران می رود.تا مبارزه علیه سرمایه داری در حوزه اقتصاد کار آتر شود.

علیرغم مبارزه کارکنان شرکت واحد که مضمون آزادیهای سیاسی را در خود داشت و علیرغم تحرک چشم گیر فعالان جنبش نیروی کار در مبارزه عمومی ضد استبدادی ، ضعف مهم جنبش ما یعنی " شکاف بین نان و آزادی" که در گذشته هم بر آن تاکید داشتیم ، مبارزه علیه سرمایه داری برای آزادی و رهائی از هر گونه بهره کشی و سلطه را با موانع جدی  روبرو می کند .

 

4- جنبش ملیتهای ساکن ایران در یکسال گذشته و حوادث خونین بلو چستان، از مهم ترین و تاثیر گذار ترین مسائل سیاسی بود .

 کردستان ، خوزستان و آذربایجان شاهد اعتراض مردمی بود که سالها ست ، علاوه بر ستمی که از جانب یک  حکومت سیاه استبدادی و نظام بهره کشی و انسان خوار سرمایه داری بر آنها هم چون بر فارس زبانها می رود،از" ناسیونالیسم ایرانی" رنج برده وتحقیر می شوند. آن ها نه تنهامجاز نیستند به زبان مادری خود تحصیل 

وکار کنند و می باید همه امور اجتماعی و رسمی را به زبان فارسی انجام دهند و بنابراین زحمت  بیشتری از فارس زبانها باید متقبل شوند تا عقب نیافتند، بلکه مدام  تحقیرشده  و مورد تبعیض اند . همیشه به آنها به عنوان "ایرانیان عزیز " تعارف می شود ولی هیچ بخشی از فرهنگ آنها ( نه فقط زبان ) مانند موسیقی و ادبیات و غیره،به عنوان معرف و نماینده فرهنگی سر زمین " ایران عزیز" در هیچ کجا حضور نمی یابد . همه چیز برای " دولت – ملت " سازی سرمایه داری حاکم بر این سرزمین حول یک زبان و فرهنگ مربوط به آن شالوده ریزی میشود و هرچیز دیگر به ویژه وقتی که ملیتهای مختلف در پی کسب برابری و رفع تبعیض می افتند با چماق تجزیه طلبی و " حفظ تمامیت ارضی" کوبیده می شود تا قلمرو بهره کشی سرمایه داری حاکم وحکومت مرکزی آن خدشه دار نشود. مردم زحمتکش و نیروی کار فارس زبان که خود مورد  بهره کشی سرمایه داری حاکم و حکومتهای همیشه سیاه آن در این سرزمین  اند نه تنها نفعی درهمراه  بودن با سرمایه داری حاکم ندارند بلکه همه چیز زندگی شان  با زحمتکشان ملیتها، که آنها هم نفعی در بودن با سرمایه دارهای هم زبان و هم فرهنگ خود ندارند، گره می خورد . برای این زحمتکشان محور بودن زندگی انسان اصل است و نه حفظ خاک و مرزهای که حاکما ن مختلف بنا بر زور و قدرت بین خود تقسیم کرده اند.همبستگی انسانها اصل است و منافع و اقعی زندگی آنها . همبسگی آنها برای مبارزه علیه بهره کشی و سلطه ای که زندگی انسانی را از آنان سلب کرده است . آنچه در این میان به عنوان یک خطر واقعی در کمین است رو در رو شدن همین زحمتکشان و کارگران ملیتهای مختلف و درگیری و جنگ داخلی بین آنها و نابود شدن همه هستی آنهابه خاطر منافع بهره کشان و سرمایه داران است. این خطری است که از برخورد نیروهای " ناسیونالیست " با یکدیگر در کمین مردم کارگر و زحمتکشی است که قربانی خواهند شد . وظیفه و راه زحمتکشان ، جدا کردن خود از انواع  ناسیونالیست ها  و مبارزه علیه آنهاست . در این میان در درجه اول باید با ناسیونالیسم نهادی شده و مستقر یعنی " ناسیونالیسم ایرانی" در افتاد تا به توان ناسیونالیسم های ملیتها را که در واکنش به این ناسیونالیسم مستقر رشد می کنند و او ج می گیرند را مهار کرد . برای این منظور همان طور که در سند کنگره دهم سازمان ما هم تاکید شده ، نقش کارگران و زحمتکشان و همه انسانهای شریف فارس زبان بسیار حیاتی است . چون این ناسیونالیسم را با استفاده از زبان و فرهنگ آنها به همه حقنه کرده و می کنند . ما ضمن دفاع از همبستگی و با هم بودن همه ملیتها و مردم ساکن این سرزمین،درچهارچوب فدرالیسم، بر آنیم  که مسئله ملی و دفاع از برابری کامل همه ملیتها در همه حوزه ها و دفاع از حق تعیین سرنوشت همه آنها در این مقطع زمانی از حساسیت ویژه ای برخوردار است . چرا که امپریالیسم و به ویژه آمریکا برای پیش بردن برنامه های خود در منطقه ، بر خلاف دوره جنگ سرد، آتش بیار معرکه ناسیونالیسم های مختلف شده و می شود . و این ابعاد خطر و بروز جنگ داخلی را بیشتر می کند . همه جنبش های ملیتها، هم چون همه جنبشهای اجتماعی دیگر مانند جنبش کارگری، زنان و غیره به عنوان محیط های فعال زندگی اجتماعی به همانگونه که در معرض آسیب از جانب حکومت اند ، ار جانب آمریکا و دیگران نیز آسیب پذیری دارند واین در مبارزه اجتماعی و سیاسی امری قابل پیش بینی و انتظار است . هوشیاری و تلاش آگاهانه این جنبش ها پاد زهر این آسیب هاست و متحد شدن جنبش های اجتماعی و متکی شدن به خود تضمین کننده عبور سالم از دام هاست .این بیش ازهرکس برعهده عناصرونیروهای مترقی جنبش ملیت ها است که باتأکید برمطالبات مشترک باسایر جنبش های اجتماعی راه مبارزه مشترک برای رهائی و هم بستگی را هموارکنند.

 

5- گسترش مبارزه زنان علیه ستم جنسی در دوره اخیر نمایان بود . مبارزه علیه تبعیض جنسی و سنتها، نهادها و قوانین پایدار کننده این تبعیض ، از تاثیر گذارترین مبارزه ها در صحنه سیاست عمومی بود.مرتجع ترین نیروها هم  دیگر نمی توانند حضور و قدرت و تاثیر این جنبش رانادیده بگیرند. جنبشی که در" اندرونی " آخوندها هم و لوله انداخته و دیگر" حرم امنی" برای آنان باقی نگذاشته است . تاثیر این جنبش تا جائی است که دولت را مجبور به عبور از موازین شرعی و خط قرمز همه آخوندها، مانند مورد مجاز بودن ورود زنان به میدانهای ورزشی  می کند.اگرچه با تشر"آیت اله ها" منتفی می شود.

موقعیت فرودست زن در جامعه ، که تاریخ آن به درازای عمرجامعه طبقاتی است در نظام بهره کشی سرمایه داری حفظ شده است ، و سرمایه داری به حفظ بهره کشی از زن در" نظام خانوادگی پدرسالارانه" وکارخانگی، که جز برده داری عریان نیست ، بخش مهمی از هزینه های خود را حذف کرده است و سلطه و بهره کشی در رابطه مرد و زن را ادامه می دهد . سنتها، موازین اخلاقی ریاکارانه و قوانین مرد سالارانه، زن را در موقعیتی می نشاند تا نظام بهره کشی از زن پایدار بماند . این مسئله در لایه های پائینی جامعه ، در میان زنان زحمتکش با شدت و خشونتی دو چندان آشکارتر است . اگر چه مطالبات حرکتهای زنان کشور بیشتر در حد تغییر و اصلاح قوانین است اما رفتن به سوی ریشه ها و مبارزه برای دگرگونی بنیادی در مناسبات زن و مرد ودفاع ازمطالبات زنان زحمتکش و کارگر وارتباط گیری با آن ها، با فعالیت زنان رادیکال پر نفس تر می شود .

 

6- دانشجویان و جنش دانشجوئی در دوره گذشته نشانه های زیادی از آغاز دوره جدید را بروز دادند . نسل تازه دانشجویان که تقریباً بعد از شکست اصلاح طلبی و آشکار شدن تجربه آن به دانشگاه آمده اند ، نه تنها نفی کامل حکومت را که تجربه و دست آور نسل قبلی بود، ادامه دادند بلکه خود با دستاوردهای جدیدشان عبور از موازین اصلاح طلبی و گفتمان لیبرالی را آغاز و تجربه می کنند .ودلاورانه ازجنبش های اجتماعی دفاع کرده وبا آنان ارتباط می گیرند. بهمین دلیل است که علاوه بر آن که نهادهای حکومتی را بیش از هر زمان در مقابل خود دارند، انواع اصلاح طلبان و لیبرالها ی بیرون حکومتی را هم در صف سرزنش کنندگان می بینند. اما این جنبش در حدی از توانائی است که بدون واهمه از پذیرش یا رد تشکلهای دانشجوئی توسط مقامهای حکومتی، تشکلهای موجود را حفظ کند و شاهد افزایش چشم گیر شرکت کنندگان در انتخابهای دانشجوئی هم باشد . جنبش عمومی ضد استبدادی  بویژه فعالیت و مبارزه  برای آزادی زندانیان سیاسی تداوم داشت و نقش خانواده های زندانیان سیاسی چشم گیر بود.

 

7- طی سال گذشته دگرگونیهای درونی حکومت اسلامی آرایشهای جدیدی شکل داده است . برنامه دستگاه ولایت برای بقاء در برابر بحران داخلی، ناشی از مبارزه مردم برای آزادی و علیه فلاکت ، و فشار خارجی که شدت بی سابقه پیدا کرده ، متمرکز و یک پارچه شدن در بالا و سرکوب بیشتر و آمادگی برای مقابله با تهدیدهای نظامی بوده است . برای این منظور به نسل دوم کادرها و فعالان حکومتی و نهادهای نظامی خود  متوسل شد . این نسل دوم، طی دوره اصلاح طلبان متشکل شده و سهم خواهی می کردند.آنها که هنوز به امتیازهای مالی آن چنانی نرسیده و سنگین وزن نشده اند، با تحرک زیاد همه چیز را زیر سئوال برده و سناریوی قدیمی شده نسل اولی های سالهای آغازین انقلاب را تکرار می کنند . در مقابل، نهادهای مستقر بورژوازی و به ویژه روحانیون صاحب امتیاز، تاب این شلوغ کاریها را اگر کنترل شده نباشد ندارند. اما دستگاه ولایت برای بقا  در دوران سخت و بحرانی به نیروی نسل دومی ها به عنوان تنها تکیه گاه نیازمند است. همین نیاز، در دوران  بحران پیچیده به عامل تشدید کننده بحران و نه حل آن تبدیل می شود. چون میدان داری بیش از حد این نیرو می تواند تکان های زیادی هم به وجود آورد که با برنامه های صاحبان اصلی قدرت سازگار نباشد. این دار و دسته نسل دومی ها اشتهای زیادتر از حد مورد نظر دستگاه ولایت دارند و علیرغم " غلام  خانه زاد ولایت و روحانیت " بودن ، ممکن است هم چون آن دسته از" غلامان سلطان " در وقت مقتضی به همه گنجینه سلطان نظر داشته باشند .  اینها علاوه بر نفوذ گسترده  در ارگانهای سر کوب خکومتی ، به جذب پایه های از دست رفته حکومت بین مردم هم نظر دارند  و برای میل به مقصود نه تنها شعارهای عدالت طلبانه را مطرح کردند بلکه به برخی از  مطالبات اجتماعی ، حتی فراتر از اصلاح طلبان حکومتی توجه می کنند. همین برنامه عوام فریبانه و  نیازمندی دستگاه ولایت ، در حد معینی منجر به قوی شدن موضع احمدی نژادو دار و دسته او نسبت به آغاز ریاست جمهوری شده اما درکنار آن تلاش برای کنترل این نیرو، که از بعد از انتخابات شروع شد ، بیشتر شده ومی شود .

نیروهای اصلی نسل اول حکومت اسلامی ، از محافظه کاران سنتی تا اصلاح طلبانی که خود را لیبرال دمکرات (کارگزار سازندگی ) و سوسیال دمکرات ( مشارکتی ها ) می نامند ، به هم نزدیک می شوند تا طرف حساب کار را بداند. علاوه بر آن بخش مهمی از روحانیون قدرتمند هم همانطور که اردوی احزاب " از موتلفه تا نهصت آزادی" 

رفسنجانی را محور خود کرده است ، به او متوسل شده اند. بویژه درزمانی که انتخابات مجلس خبرگان"ولایت فقیه" درپیش است رقابت آن ها برای کنترل هرچه بیشتر این نهاد حادترمی شود. ابلاغ سیاستهای خصوصی سازی مصوب مجمع تشخیص مصلحت ( در راستای برنامه توسعه 20 ساله اقتصاد نئو لیبرالی حکومت اسلامی)  ازجانب ولی فقیه در تیرماه 85 از آخرین اقدامهای کنترلی است.ابلاغ این " سیاستهای کلی بند ج اصل 44 قانون اساسی " که یک سال پیش تصویب شده بود در این مقطع زمانی علاوه بر کنترل هیاهوی "عدالت طلبی "، انطباق کامل با هدف اقتصادی " خاورمیانه بزرگ " را هم اعلام می کند. حصوصی سازی  80 درصد سهام موسسه ها ی اقتصادی دولتی همانطور که مقامها ی اقتصادی حکومتی می گویند" انقلاب اقتصادی  در تاریخ ایران " است. آنها درست می گویند انقلاب نئو لیبرالی اقتصاد ایران و پایان دادن به هیاهو ی"عدالت "  و بی مهار کردن بهره کشی است. اگر چه رسانه های حکومتی "بره کشان" بخش خصوصی را جشن گرفته اند،اما بخش خصوصی  هنوز رضایت و اعتماد کامل ندارد.چرا که معلوم نیست که باوجود درگیری های درون حکومت ومقاومت زحتمتکشان درمقابل این برنامه ها،این سیاست بکجا بیانجامد. اما درهرحال پیش گرفتن این برنامه،  بحران و فلاکت زندگی  تا کنونی بزرگترین  بخشهای جمعیت را شدیدتر خواهد کرد. نه تنها نانی از بابت " نفت " در سفره ها نیامد بلکه آخرین داشته ها هم  ربوده میشود.

 

آنچه مشهود است ، چه تغییر آرایشها که هنوز هم ادامه دارد و چه برنامه های مختلف قطب های رقیب ، پاسخ قطعی برای حل بحران نبوده است .

 

8- تنش شدید ناشی از سیاست اتمی حکومت اسلامی، نقش تعیین کننده ای در سرنوشت آن پیدا کرده است . ادامه این تنش می تواند منجر به فاجعه ای برای مردم ایران شود .  چه جنگ و چه تحریم اقتصادی ، مردم این سرزمین را قربانی خواهد کرد . هر دو طرف این ماجرا در پشت آن نفع خود را پی می گیرند . حکومت اسلامی در خیال استفاده از " نیروی باز دارندگی اتمی" برای بقای خود است و آمریکا در پشت مسئله اتمی برنامه اصلی خود تغییر و دگرگونی در آرایش خاور میانه را پی می گیرد. یعنی می خواهد بجای حکومت اسلامی، که دشمن آزادی و نقض کننده تمام عیار حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش است ، چنان آرایش حکومتی به وجود آورد که خود تعیین کننده همه چیزشود . این جا به جا شدن نقض کنندگان " حق تعیین کنندگی سرنوشت خود "، یعنی پایه ای ترین حق انسانی و دمکراسی، برای مردم ایران جز به در آمدن از چاله استبداد ولایت فقیه و افتادن به چاه " تعیین کنندگی هیات حاکمه آمریکا" معنی دیگری نخواهد داشت . برای آنکه برسرنوشت خود حاکم شویم چاره ای جز مقابله با هر دو طرف، هم با حکومت اسلامی و هم با امپریالیسم به ویژه آمریکا، در این ماجرا نداریم . یعنی بلند شدن صدای سوم. بلند شدن صدای همه آنها که به پایه ای ترین حقوق انسانی و موازین دمکراسی پای بندند . ما با هر نوع تنش که جز به نفع حکومت اسلامی و جنگ طلبی امپریالیستی  تمام نمی شود مخالفیم. نه برنامه انرژی اتمی  حکومت اسلامی در جهت منافع مردم است و نه مداخله گری امپریالیستی ، بویژه آمریکا .

 

9- نیروهای اپوزیسیون حکومت اسلامی هم در شرایط جدیدهم چون خود حکومت، آرایش تازه ای پیدا می کنند. در این مرحله حساس ، تنش در سیاست خارجی و بویژه بحران میان حکومت اسلامی و آمریکا نقش مهمی در صف بندی این نیروها بازی می کند. اگر این تنش و بحران حادتر شود، بخش های بیشتری از نیروهای سیاسی اپوزیسیون ( بسا بیشتر از سلطنت طلبان و مجاهدین و لیبرال ها ی بیرون حکومت که در گذشته هم چنین می کردند) به آمریکا و متحدان او نزدیکتر از پیش میشوند. این دسته از نیروها فقط به دنبال کسب قدرت و یا شریک شدن در آنند و در متحد شدن باآمریکا ، همه موازین دمکراسی و حق " خود تعیین کنندگی سرنوشت " را زیر پا می گذارند و دشمنان مردم اند . بی اعتقادی به اعمال اراده مردم درسرنوشت خود فقط باین دسته نیروها محدود نمی شود. تلاش های مربوط به "ساختن رهبری" برای مبارزه علیه استبداد حاکم که دردوره اخیرشدت گرفته  نیزتوسط آن کسان ونیروهائی پیگیری می شود که به دمکراسی کامل ودخالت همه جانبه مردم درسرنوشت خود اعتقادی ندارند. دمکراسی محدود مورد نظر آنها و برنامه نشاندن"نخبگان" برسرمردم، راه را مستقیم و غیرمستقیم برای "نخبه  بزرگ" یعنی آمریکا هموارمی کند. بخش دیگری از نیروهای اپوزیسیون که شامل چپ ها و نیروهای غیر چپ هم میشود و بر قدرت خود مردم متکی اند و هر عمل سیاسی را از این زاویه نگاه می کنند در مقابل مداخله گری امپریالیستی موضع می گیرند و مبارزه قاطع با حکومت اسلامی را پیش می برند . ماخود را در این صف می بینیم و برای گسترده شدن آن تلاش می کنیم . اگر تنش و بحران حادتر شود این صف بندی ها سایه گستر خواهد شد. در هر حال چپ ها و کمونیست ها هم برای پاسخ دادن به این بحران و هم برای برهم زدن عدم تناسب بین فعالیت آن ها و زمینه گسترده مبارزه نیروی اجتماعی ما نیازمند همکاری اند. اما پاسخ به این ضرورت، درگرو دوری از فرقه گرایی است، که در دوره های رونق گرفتن مبارزه، جان ساخت تر هم میشود .

 

                                 *******************************

 

ما برمبنای آن چه که آمد ادامه تلاش و مبارزه را برای هدف هایی که کنگره دهم تعیین کرده بود با تاکید بیشتر بر مواردی که در شرایط تازه برجستگی پیدا می کند، در دستور قرار می دهیم . یعنی:

 

1- پیگیری جستجوی راهها و شیوه های سازمانیابی مناسب کارگران و زحمتکشان وازجمله  بخش های غیر رسمی نیروی کار.

 

2- گرد آمدن جنبش های اجتماعی ضد نئو لیبرالی و برای آزادی ، یعنی فوروم اجتماعی. ما همچون دوره گذشته با بیشترین نیرو و امکان برای پیشروی در زمینه های بوجود آمده و پا گرفتن و راه افتادن جنبش جنبش های اجتماعی عمل می کنیم .

 

3- حضور و مداخله فعال در صفوف مقدم پیکار برای آزادی و دمکراسی و کمک به گسترش جنبش عمومی علیه استبداد.

 

4- مبارزه نظری علیه سرمایه داری و برنامه های نئو لیبرالی ، که در ایران سرعت می گیرد ، و توضیح مواضع سوسیالیستی برای پیش بردن مبارزه عملی علیه سرمایه داری وبرای آلترناتیو سوسیالیستی و کمونیسم.

 

5- همراهی با کمونیست ها و سوسیالیست ها ی دمکرات برای حمایت از سازمانیابی کارگران و زحمتکشان و مبارزه باگروه گرایی و سکتاریسم که سازمانیابی طبقاتی را می شکند .

 

6- یاری به بلند شدن صدای سوم در مقابل حکومت اسلامی  و مداخله گری امپریالیستی و هم گام شدن با همه نیروهایی که علیه این دو ارتجاع مبارزه می کنند.

 

7- تحکیم پیوند ارگانیک با جنبش ضد سرمایه داری جهانی . بویژه در دوره ای که خطر جنگ و تهدید امپریالیستی وجود دارد، تلاش برای موضع گیری جنبش جهانی علیه ارتجاع حاکم بر ایران و چشم نبستن بر ارتجاع فعال درخاور میانه در جریان مبارزه علیه امپریالیسم برجسته میشود.

 

 

                                            "  کمیسیون تدوین پیش نویس سند سیاسی "